این مطلب سوگیرانه است و خواندن آن برای کسانی که آنها نیز سوگیری دارند، توصیه نمیشود.
احتمالاً گلدانهای بیجان و نه حتی گلهای جاندار درون آنها در منازل ما ایرانیان از جمهوری اسلامی برای اداره کشور و حاکمیت بر ایران و ایرانی صلاحیت بیشتری دارند.
سرنوشت نگارنده و احتمالاً میلیونها ایرانی دیگر با شرارت نابخردانه پدرانمان و نبود دستگاه درست فکری در بینشان تباه شد؛ پدران کمخوانده ما گوسالهای را به پشتبام کهن این سرزمین بردهاند که اکنون گاو نری گشته مبتلا به جنون از نوع بدخیم گاوی.
گاوی که به سه قدرت هستهای در کمتر از یک سال حمله نموده و اوضاع کشور را چنان نابسامان نموده که حتی خودشان نیز شاکی وضع موجود شدهاند.
سلاخی باید به پشتبام ببریم، نیازی نیست سلاخ «بسمالله» بگوید و یا مسلمان مرد شیعه باشد؛ گوشت این موجود پلید غیرقابل استفاده است؛ «حلال» بودن گوشتاش اهمیتی ندارد.
اپوزیسیون، آلترناتیو و جایگزین
از بین گزینههای موجود در فضای سیاسی ما در اپوزیسیون، آلترناتیو و در میان آن جایگزین احتمالی برای نجات کشور ظاهراً فقط در دستان سه گزینه است:
۱- شاهزاده رضا پهلوی؛ شاهزاده رضا پهلوی بدون تردید سرشناسترین، معتبرترین و خوشفکرترین گزینه موجود برای عبور از لجنزار جمهوری اسلامی است. اعتبار سیاسی فراوان، «ژن مرغوب» (به گفته مخالفان البته) و پاکیزگی پیشینه، ایشان را در صدر گزینهها قرار داده و رقیباناش اگر هوشمند باشند نان خود را مانند خواجه تاجدار با چربی ایشان تازه میکنند و اگر مفلس و بیخرد باشند در سودای خوردن کباب به بوی داغ کردن خر قناعت نموده و نان خشک خود را فقط با بوی مطبوع داغ کردن خر سَق خواهند زد.
۲- پسر شاه؛ گزینه دوم احتمالاً پسر شاه است. برای مذهبیون و مسلمانانی که هنوز به قبله و کعبه و حسین اعتقاددارند و مضرات رژیم تهران در بیاعتبار کردن شیعه اثنی عشری را در نگاه فرزندان و جوانان جامعه میبینند، «پسر شاه» گزینه مطلوب است. پسر شاهی که در زمان حکومتاش موسی به دین خود بود و عیسی به کارش میپرداخت. فقط اندکی بهاییستیزی بود که آنهم برسد به دست صاحبانش آیات عظام کله گچی و قهقراگرا.
۳- «رضا پهلوی»، «رضا پالانی»، «شازده ربع پهلوی»؛ بدون تردید آخرین گزینه همین گزینه است. برای امثال ظریف که افکار زمختی بسان سنگ دارد؛ برای تجزیهطلبانی که تاریخ نخواندهاند و لطف محمدرضا شاه فقید در بخشش خود را درک ننمودند؛ برای فرزندان دزدان، راهزنان و قومگرایان شوونیست فاشیست که رضاشاه را متهم به سرکوب اقوام ایرانی میکنند.
بله، راه نجاتی جز این به ذهن من و بسیاری از ما نمیرسد. چه داریم؟ چه داشتهایم جز ادعا؟ آگاهانه و نه مانند انقلاب شکوهمند بنیانبرانداز پدرانمان نیاز داریم به همفکری به ویژه در میان جوانان کشورمان. سخت است پیدا نمودن رهبری که اصلاحطلب و صاحبمنصب در رژیم نبوده باشد و یا عکسی با انگشت آبی منتشر نکرده باشد!
باقر محب علی
*باقر محب علی روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی ساکن نروژ
برگرفته از کیهان لندن