با ورود بنگاههای اقتصادی بینالمللی (غولهای چندملیتی) نظام مزبور کمی تغییریافته است. بنگاههای نامبرده بیش از ۸۰% ذخایر ارزی جهان غرب را در اختیاردارند و به دلیل داشتن اطلاعات و سرعت عمل در تصمیمگیری از دولتهای متبوع غربی پیشگرفتهاند. نتیجه آن است که اقتصاد جهانی سیاستزدایی (دپولی تیزاسیون) شده و امکانات سیستمهای سیاسی توسط تفوق اقتصادی و سرعت عمل ارتباطاتی بنگاههای وراء ملی محدود گردیده است. سوی دیگر این فرآیند، افزایش صلاحیت سیستمهای سیاسی درراه ایجاد «دولت رفاهی صنعتی شده» است. این فرآیند دوسویه بستگی به پتانسیل قدرتی دارد که در خود سیستم سیاسی نهان میباشد و هر کشور به یکسوی این فرآیند توجه خاص نشان میدهد.
در کشورهای جهان سوم، سیستمهای سیاسی وزنه خود را در برابر بنگاههای بینالمللی از دست میدهند و ارزشهای جدیدی مستقر میگردد که به منافع اقتصادی خارجی ارجحیت میبخشد و بازار داخلی را وابسته اقتصادی آن میسازد.
نظریه معروف امپریالیسم نو که ی. گالتونگ عرضه کرده و به نام «نظریه وابستگی» مشهور است ، از ساخت بینالمللی اشکال مختلف امپریالیسم و وابستگی اقتصادی جهان سوم به امپریالیسم اقتصادی جهانی سخن میراند و ابعاد عنصر قدرت را در روابط معاملاتی اقتصادی روشن میسازد. با همین نقطهنظر است که گالتونگ نقشه سیاسی جهان را چنین تصویر میکند.
چنانچه ملاحظه میگردد، جای ایران در بخش شرقی جهان و با عنوان «فقیر» و غیرمستقل نشان دادهشده و در گروه RCD قرارگرفتهاند.
این نقطهنظر یک «کلنگری» اشتباه آمیز میباشد، زیرا همانطور که قبلاً شرح دادهایم، کشور ایران نه فقیر و نه غیرمستقل است (بنابراین، باید مجدداً تذکر داد که برای یافتن «مدل» موردنظری که جای ایران را در سیاست بینالملل بهدرستی معین بدارد، نمیتوان به مدلهای عرضهشده از جانب غربیان اتکا ورزید؛ و برای این منظور است که ما در جستجوی «مدل» مناسب خود میباشیم)؛ اما به لحاظ کلی، گالتونگ جهان را در دو قطب «شمال» و «جنوب» میبیند.
کشورها و مناطق مختلف و پیمانهای سیاسی یا نظامی یا اقتصادی برحسب قطب شمال (قدرتمند) و جنوب (ضعیف) رده بنده شدهاند (۹)
تئوری وابستگی گالتونگ و سایر همفکرانش دارای ضعف فراوان است. نقطهضعف اصلی این نظریه در ادعای «جامع و کامل بودن» آن نهفته میباشد. در این نظریه، سیستمهای سیاسی بهعنوان دارندگان حق و قدرت تعیین ارزشهای اجتماعی بهکلی ازقلمافتادهاند و گویا «توسعه» فرآیندی است که از «خارج» به کشورها وارد میشود. نتیجه آنکه نظریه گالتونگ دنباله منطقی مدل «بازار جهانی» نیست و جایی در خارج از مدل مزبور را برای خود اشغال کرده است.
سؤال اساسی در مدل «بازار جهانی» این است که آیا بازار جهانی یا اقتصاد جهانی وجود دارد که در آن مناسبات اقتصادی کشورها بینالمللی شده باشد؟ یعنی مبادله کالا، خدمات و ارتباطات عملاً استقرار جهانی پیداکرده باشد؟ اگر به آمار سازمان ملل نگاهی بیفکنیم باید در جواب بگوییم بلی، در سال ۱۹۷۷ کلیه کشورهای جهان با یکدیگر مناسبات تجارتی داشتهاند. این مناسبات در کشورهای غربی بسیار پیشرفته و بین آنان و کشورهای درحالتوسعه نیز این مناسبات بسیار ضعیف و در مابین کشورهای بهاصطلاح سوسیالیستی قوی بوده است، بنابراین مناسبات کالایی و اقتصادی نقش مهمی در سیاست بینالمللی بازی میکند و بخش مهمی از فرآیند این سیاست را به خود اختصاص میدهد.
عرصه عمل این مناسبات بهویژه در مواد خام (نفت مهمترین آنها است)، مواد غذایی و حفظ محیطزیست جهانی میباشد. مدل «بازار جهانی» بدین مفهوم میتواند یک «مدل» باشد، اما هنوز هم کامل نیست، زیرا طبق آنچه قبلاً ذکر شد اساساً از مناسبات کالایی و خدمات صحبت میکند و «سیاست» را نقش درجه دوم میدهد.
۷- مدل «سیستم»
در این مدل، جهان بهعنوان یک سیستم کامل نگریسته میشود. متفکران سیاسی که از این نظریه جانبداری میکنند ادعا میکنند که نظریه سیستم «خنثی» است، بنابراین قابلپذیرش عام میباشد؛ اما نظریه سیستم، یک نظریه عمومی است و اصولاً از سیستمهای بیولوژیک اخذ گردیده، بنابراین بار ایدئولوژیک هم دارد.
نظریه سیستم اجتماعی که اولین بار توسط تالکوت پارسونز آمریکایی عرضه گردیده است، سنگ بنای نظریه سیستم جهانی است؛ اما در نظریه سیستم پارسونز هر سیستمی دارای محیط خارج از خود است، درحالیکه اگر جهان را یک سیستم بدانیم خارج از محیط بینالملل چیزی وجود ندارد؛ بنابراین سیستم جهانی دارای اولین نقیصه در نظریه خود میگردد. کنشهای بههمپیوستگی، تطابق و نگهداری ساخت که سه کنش اساسی در اجزاء یک سیستم میباشد، در نظریه سیاست بینالملل نمیتواند ملاک عمل قرار گیرد، زیرا هر سه کنش مزبور را نمیتوان همیشه از اجزاء سیستم یعنی کشورها انتظار داشت. جهان را نمیتوان بهعنوان یک «سیستم» مدلسازی کرد؛ زیرا دارای عناصر لازم برای تشکیل سیستم نیست. اولین عنصر لازمه که «ارتباط سیستماتیک اجزاء» میباشد، در مورد جهان ما صادق نبوده و کشورهای کره ارض دارای چنین ارتباطی با یکدیگر نیستند؛ اما از زمان دیوید ایستون به بعد که نظریه سیستمی ساختی- عملکردی وارد مباحث سیاسی گردید، کاربرد نظریه سیستم خصوصاً درزمینه سیاست خارجی ارزش علمی یافت. کارل دویچ چنین نظریهای را توسعه داد و نظریه «سیبرنتیک سیاسی» (۱۰) را وارد علم سیاست بینالملل ساخت. طبق نظر او، بخشی از کشورها میتوانند با یکدیگر تشکیل یک سیستم بدهند و مناسبات بین آنها دقیقاً بر نظریه سیستم سیاسی ایستون منطبق میباشد. دقت این انطباق تا حدی است که میتوان مانند یک ماشین، سیستم را برنامهریزی کرد. هماکنون برنامهریزیهای متعددی در کشورهای عضو OECD طبق نظریه سیبرنتیک سیاسی به انجام میرسد. (۱۱)
اگر به نظریه سیستم اجتماعی پارسونز نظری بیفکنیم، خواهیم دید که سیستم اجتماعی از افراد تشکیل نشده بلکه از «رفتارها» و «کنشها» ساختهشده است؛ بنابراین در سیستمهای بینالمللی نیز اجزاء سیستم عبارتاند از «کنشهای بههمپیوسته» نه کشورها. «کنشهای بههمپیوسته» چه معنایی دارند؟ در اینجا «کنشها» یعنی اعمال ارادی و غیرارادی که نتیجه رفتارهای انسانی هستند. بههمپیوستگی عبارت است از تجمع و انطباق تعدادی کنش که درمجموع یک رفتار یا کنش سیاسی را در مقابل اجزاء دیگر سیستم به ظهور میرساند.
این کنشهای بههمپیوسته دارای تداوم و شدت معنی هستند. مثالی میزنیم: سیاست بازرگانی کشور ایران در برابر اروپا عبارت بود از کنش به هم پیوستهای که با یک مبادله بازرگانی اختتام نمییافت، بلکه سالها ادامه داشت و شدت آن همواره از سوی دولت تنظیم میگردید (منظور حجم مبادلات است)؛ بنابراین مناسبات مختلف سیاسی، تجاری، پولی، فرهنگی، اجتماعی و غیره که بین کشورها برقرار است میتواند بهعنوان «کنشهای بههمپیوسته» قلمداد گردد و در این صورت است که اطلاق عنوان «سیستم» به مجموعه اینگونه مناسبات در بین گروهی از کشورها جایز میگردد؛ اما هنوز هم نباید تام جهان را در یک سیستم خلاصه کرد، زیرا کنشهای بههمپیوسته مزبور بین تمام کشورها و با یک شدت و تداوم ثابت موجود نیست. ازاینرو برخی از سیاست شناسان مدل متکاملتری را پیشنهاد کردهاند که نتیجه منطقی مدل سیستم است. (۱۲)
- مدل «میله نامتقارن و شکسته»
در این مدل، جهان را بهعنوان میله نامتقارن و شکستهای از واکنشهای متقابل نظاره میکنند که عناصر تغییریابی، بههمبافتگی و به هموابستگی بر این کنشها حکمفرماست. «نامتقارن» یعنی آنکه کنشهای بههمپیوسته ازلحاظ تعداد و شدت متفاوتاند. مثلاً کنشهای مزبور در کشورهای توسعهیافته فراوان و در کشورهای توسعهنیافته کم میباشند.
«شکسته» یعنی آنکه کنشهای بههمپیوسته صرفاً تا حدودی به هم دیگر مرتبط هستند و حدومرز معین دارند. مثلاً نظامهای حقوقی در اروپا امروزه اصولاً بر ایده حقوق بشر استوار هستند ولی در خاورمیانه نظام حقوقی اسلام حاکم است که تفاوتهای فراوان با نظام حقوقی اروپا دارد. بدینسان کُنشهای بههمپیوسته از یکسو «ساخت» های مخصوص به خود را میسازند و از سوی دیگر توسط همان ساختها مشروط میگردند. به هر صورت، جهان بیش از آن متغیر و ناهمگون گردیده که بتوان آن را توسط مدلهای سخت و نرمش ناپذیر توصیف و تجزیهوتحلیل کرد.
دو عنصر اساسی که مدلهای جهانی بر آنها استوارشدهاند عبارتاند از «قدرت» که موضوع اصلی سیاست است و «سود» که موضوع اصلی اقتصادی میباشد. برخی از مدلها به یکی از این دو عنصر پرداخته و دیگری را به طاق نسیان سپرده است؛ اما مسئله بر سر هر دوی اینها است، بر سر ترکیبی بسیار گونهگون از هر دو است که توسط ساختهای سوسیو- کولتورل، اقتصادی و سیاسی جوامع مشروط میگردند. در همینجا است که باید علیرغم لزوم ادامه مطلب، «مدل» خود را از جهان عرضه داریم.
- مدل «واحدهای منتظم فرهنگی»
در این مدل سعی میکنیم که جهان را به واحدهای منتظم شده در «سیستمهای فرهنگی» تقسیم نماییم که مانند مدل قبلی از «عدم تقارن» برخوردارند و تغییریابی، بههمبافتگی و به هموابستگی آنها را مشروط میسازد. عناصر اساسی در سایر مدلهای جهانی یعنی «قدرت» و «سود» در این مدل دستخوش تعینات فرهنگی هستند.
فرهنگ در مفهوم بالا عبارت است از: کلیه دستاوردهای فکری- علمی بشر که تاکنون به منصه ظهور رسیده و «تمدن» را هم به همراه آوردهاند؛ بنابراین، اقتصاد و سیاست نیز در مجموعه بزرگتری به نام فرهنگ جای میگیرند.
سیستمهای فرهنگی، مناطق جاذبه فرهنگی کنونی جهان هستند که اولاً از سُنّت پایدار تاریخی برخوردارند و ثانیاً هماکنون در کار تولید «فرهنگ» میباشند. مثلاً فرهنگ اسلامی که یک «واحد فرهنگی» را تشکیل میدهد، دربرگیرنده کلیه جوامعی است که «اسلام» در آنها نهفقط مذهب بلکه بیش از آن، قرع و ابنیق کنشهای بههمپیوستهای است که سه پدیده تغییریابی، بههمبافتگی و به هموابستگی در آن دائماً صورت میپذیرد و با واحدهای دیگر فرهنگی نیز در کار دادوستد، یعنی کلیه روابطی که بشر میتواند برقرار کند، میباشد. سؤال این است، آیا ما در حال حاضر به «مدل» مزبور برای تعریف «تصویر جهان» خود نیاز داریم؟ آیا این مدلسازی امری مربوط به نظریات و تحلیل سیاسی نیست؟
آیا در برداشت ایدئولوژیک ما از جهان و فعالیتهای ایدئولوژیک خود لزوم چنین مدلسازی قطعاً احساس میشود؟ در جواب باید گفت که بلی، برای تدوین «سیاست» یعنی راه و روش زندگانی در جامعه و نسبت به جوامع بیگانه، چنین مدلسازی لازم است. هماکنون که ایرانیان موظفاند راه و روش نوین زندگانی را بهمنظور برخورد درست با قرن بیست و یکم برگزینند و جامعه خود را بر اصول نوین و برخاسته از فرهنگ ملی خویش بنا نهند، ضروری است که «نظر» عمیقی در مسائل قرن حاضر و آینده انداخته و الگوهای رفتار فردی، اجتماعی و سیاسی منطبق با نیازهای واقعی ایران را استخراج و ساختهوپرداخته کنند. در این رهگذر، بررسی سیاست بینالملل بدون شک بخش مهمی از وظیفه سیاست شناسان میباشد تا آنکه نتایج عملی از تحلیلهای نظری به دست آید و ما در اینجا قدمی اولیه درراه این تحلیل نظری برداشتهایم.
اکنون به مسئلهای اصلی برمیگردیم و سؤال مهمی را طرح میکنیم. سیاست خارجی ایران چه باید باشد؟ آیا این سیاست دارای اصول ثابتی میباشد؟
برای پاسخ دادن به سؤال مزبور باید جای ایران را در شبکه مناسبات بینالمللی معین ساخت و بدین منظور ازنقطهنظر کنشهای پیوسته، به شرح صُوَر مختلف این مناسبات میپردازیم.
- اشکال کنشهای پیوسته در سیاست بینالملل
صورتهای مختلفی که انتظام مناسبات بینالمللی در بین بازیگران به خودت میگیرند، ازلحاظ فرآیند و ساخت کنشها اصولاً ۴ نوع هستند: صورت امپریالیستی، صورت سلطهجویانه (هژمونی)، صورت سلسله مراتبی (هیرآرشی) و صورت تساوی جو. در روابط دولتها نیز همین اشکال برقرار هستند. چه درزمینه «سلطه» و چه در زمینه «تأمین نیازمندیها» هر چهار صورت فوقالذکر وجود دارند.
مثلاً بنگاههای چندملیتی در روابط خود با شرکتهای «دختر» دارای ساخت امپریالیستی یا سلطهجو هستند. برای کنشهای امپریالیستی میتوان امپراتوری روم و یا روسیه شوروی، برای کنش سلطهجو، مناسبات آمریکا و اروپا، برای کنشهای سلسله مراتبی دیوان بینالمللی و حقوق بشر، برای کنش تساوی جو مناسبات کشورهای اروپایی مثالهای کاملاً مشخصی میباشند.
منابع و ملاحظات
۱- این مدل را آ. ولفرز تشریح کرده است. رجوع کنید به:
The pole of power and the pole of indifference: Arnold Wolfers, 1966
۲- رجوع کنید به اثر کلاسیک مورگنتاو به نام:
Macht und Frieden: H. J. Morgentau, 1963
۳- رجوع کنید به اثر معروف او به نام:
Systems, states, diplomacy and rules: J. W. Burton, Cambridge, 1968
۴- رجوع کنید به کتاب او به نام:
World dynamics: J. Forrester, 1971
۵- رجوع کنید به کتاب معروفش که در آن نظریات «واحد رشدی» صریح و بیپرده او آمده و راهحلهای قدرتمندانهای پیشنهاد کرده است.
Fragen zur Weltpolitik: C. von Weizsäcker, München, 1975
Menschheit am Wendepunkt: M. Mesarovic, E. Pestel, Hamburg, 1977
۶- به کتاب کلاسیک دو نویسنده مراجعه کنید:
۷- شماتیک مزبور از کتاب ذیل صفحه ۴۶ عکسبرداری شده است:
Problems of World modeling: K. Deutsch, B. Fritsch, 1977
۸- برای مطالعه آن مراجعه کنید به کتاب ذیل:
Imperialismus und strukturelle Gewalt: D. Serghaas, J. Galtung, 1972
نظریه وابستگی یا dependencia-theory گالتونگ در کتابهای او مبسوط شرح دادهشده است.
۹- نقشه مزبور از کتاب ذیل صفحه ۱۳۸ عکسبرداری شده است:
The true World, A translational Perspective: Johan Galtung, 1980
۱۰- به کتاب معروف او به همین نام مراجعه کنید:
Politische Kybernetik: K. Deutsch, Freiburg, 1970
۱۱- مدیر و رهبر این برنامهریزیها آقای هاس میباشد. به نتیجه مطالعات او مراجعه کنید:
On Systems and International Regimes: World politics. E. B. Haas. January 1975
۱۲- نویسندگان زیر مدل مزبور را توسعه دادهاند:
۱- Man, State and War: K. N. Waltz, 1959
2- The Level-of-Analysis problem … in: International politics and Foreign policy: J. D. Singer, 1969
برگرفته از مشروطه نوین، ماهنامه شماره ۴، دیماه ۱۳۶۱
- ویرایش متن: نسیم آریایی، تبسم آریایی
- بازنشر مجموعه: نسیم آریایی، تبسم آریایی و وبسایت لیبرال دموکراسی
بازگشت به صفحه اول