12.6 C
تهران
شنبه, ۳. آذر , ۱۴۰۳

خلاصه کتاب راز سرمایه

صفحه آخر

غیر قانونی‌ها قصد ماندن دارند

در بیشتر کشورها، دولت­ها اغلب ناتوان از مقابله با قدرت فراقانونی هستند. بنگاه­های فراقانونی برای تأمین مسکن (به معنای صرفاً فیزیکی کلمه) برای مهاجرین و تهیدستان از دولت خیلی پیش افتاده‌اند. برای نمونه در پرو تا پایان سال­های ۱۹۸۰، سرمایه‌گذاری بخش عمومی در مسکن‌های ارزان‌قیمت رقم ناچیز ۲ درصد سرمایه­گذاری بخش فراقانونی را تشکیل می­داد. با اضافه کردن خانه‌های گران‌قیمت، سهم بخش رسمی تنها به ۱۰ درصد می‌رسد.

ارزش ساختمان­های بخش فراقانونی در سال ۱۹۹۵ در هائیتی، تقریباً ۱۰ برابر کل دارایی­های دولت بود.

ازآنجایی‌که قراردادهای بخش فراقانونی در چارچوب نظام رسمی مالکیت قرار ندارند، بنابراین با اکثر معامله‌ها ناسازگار هستند. این قراردادها در مدار مالیه و سرمایه‌گذاری رسمی وارد نمی‌شوند و کسانی که این قرارداد­ها را می­بندند تنها به مراجع موردقبول خاص خود حساب پس می‌دهند و در برابرنهاده‌ای رسمی پاسخگو نیستند.

این نظام‌های قراردادی در چارچوب سازمان‌دهی‌های متنوعی اداره می‌شود ازجمله انجمن‌های توسعه شهری، انجمن‌های بهره‌برداری کشاورزی، تشکل‌های مغازه‌داران کوچک، باشگاه‌های معدنچیان، بهره‌مندان از اصلاحات ارضی، تعاونی‌های مسکن خصوصی، سازمان‌های اسکان، مجتمع‌های مسکونی و شوراهای محلی. به‌ندرت پیش می‌آید که بخش فراقانونی هدفی ضداجتماعی داشته باشد. تنها جنایاتی که این انسان­های فراقانونی سعی در انجام آن دارند ساخت یک‌خانه، ارائه یک خدمت و یا گسترش دادوستد است. سیستم حقوقی فراقانونی تنها وسیله‌ای است که این تازه­واردین برای سروسامان دادن به معاملات و زندگی در اختیاردارند. درنتیجه، هیچ‌چیز دیگری نمی­تواند بیش از این سیستم حقوقی با روشی که تهیدستان کار و زندگی می‌کنند ارتباط داشته باشد.

اگرچه محل زندگی این افراد فراقانونی شبیه به کلبه‌های کثیف و محقر است ولی این‌ها هیچ شباهتی به خانه‌های حقیر کشورهای پیشرفته ندارند. خانه‌های تهیدستان کشورهای پیشرفته درگذشته خانه‌های آبرومندی بوده‌اند که اکنون به علت عدم رسیدگی به این وضع افتاده‌اند.

در کشورهای درحال‌توسعه این بنگاه­های ابتدایی روزبه‌روز وضع بهتری پیدا می­کنند و ساکنین آن‌ها نیز شایسته‌تر می­شوند. درحالی‌که مسکن تهیدستان کشورهای پیشرفته روزبه‌روز ارزششان را از دست می‌دهند، در کشورهای درحال‌توسعه ساختمان‌های محله‌های فقیرنشین قیمتشان بالاتر می­رود و طی چند دهه قیمتی معادل قیمت محله‌های کارگر نشین غرب را پیداکرده‌اند. مهاجرین فراقانونی پیش از هر چیز و به‌رغم ظاهر غیرقانونی‌شان، آرزوی جامعه‌ای مدنی را دارند که در آن زندگی آرام و پررونقی داشته باشند.

به‌تدریج که فعالیت‌های تولیدی توسعه‌یافته و تنوع پیدا می‌کنند، نقش سازمان­های فراقانونی نیز بیشتر شبیه به «خدمات عمومی» می­شود. این سازمان­­ها به درجات مختلف تأمین زیربناهایی اساسی چون جاده‌ها، شبکه‌های برق و فاضلاب، اداره بازار، تأمین سرویس حمل‌ونقل و حتی وظیفه تشکیلات قضایی و حفظ نظم را به عهده می­گیرند. دولتمردان که با این پیشرفت بخش فراقانونی مواجه شده‌اند، عقب نشسته‌اند، منتهی ترجیح می‌دهند که هر امتیازی را «تا پایان یافتن وضعیت اضطراری» موقتی تلقی کنند. بااین‌حال، واقعیت این است که این رفتار تنها نقابی برای پنهان کردن شکست اجتناب‌ناپذیر سیاست­های رسمی است. در برخی از موارد دولتمردان با قائل شدن استثنائاتی برای بعضی از بنگاه­های فراقانونی، به‌نوعی، جزایر کوچک قانونی ایجاد کرده‌اند تا بنگاه­هایی که در ابتدا غیرقانونی بوده‌اند بتوانند بدون این‌که کسی مزاحم آن‌ها شود، فعالیت کنند، ولی درعین‌حال اجازه ادغام کامل آن‌ها را در سیستم رسمی نمی­دهند، درنتیجه این‌ها نمی‌توانند از حمایت و امتیازات مجموع نظام رسمی بهره ببرند. این مصالحه‌ها مانع از رودررویی بی‌پرده می­شود و می‌توان آن‌ها را نوعی قرارداد حقوقی صلح موقتی تلقی کرد. مثلاً در مصر کارشناسان از همین حالا راجب به مسکن «نیمه‌رسمی» سخن می­گویند.

فراقانونی بودن رابطه‌ای تنگاتنگ با فقر دارد. ولی افرادی که در وضعیت فراقانونی قرار دارند روزبه‌روز نردبان ترقی را طی می‌کنند. ازنظر «سازمان ارزیابی فنی پرو»، ارزش هر هکتار زمین در بخش رسمی لیما ۵۰۰۰ دلار آمریکا است درحالی‌که در منطقه گامارا که قسمت اعظم بخش صنعتی غیررسمی پرو در آن مستقر است، قیمت هر هکتار زمین تا ۳۰۰۰۰ دلار آمریکا نیز می­رسد. در آویاسیون، قسمت دیگری از بخش فراقانونی لیما، قیمت یک هکتار زمین ۱۰۰۰۰۰ دلار و در شتیمو (Chimu) از محله ­زراته ­(Zarate) 40000 دلار است. این قیمت­ها را با قیمت زمینی در میرافلورز (Milaflores) و­سن ایزی­درو (San Isidro)، شیک‌ترین محله‌های لیما که سندهای رسمی دارند، مقایسه کنید: ۵۰۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ دلار برای هر هکتار زمین.

نقطه کور شماره ۲: تاریخ تکرار می‌شود

تنها سؤالی که باقی ­می­ماند این است که چه موقع حکومت­ها تصمیم خواهند گرفت که با واردکردن این دارایی­ها به چارچوبی قانونی، منظم و منسجم به آن‌ها مشروعیت بخشند. شق دیگر، ادامه هرج‌ومرج قانونی‌ای است که در آن نظام حقوقی مالکیت فراقانونی به ایجاد مشکلات برای سیستم رسمی ادامه خواهد داد. اگر قرار باشد که روزی این کشورها موفق به داشتن نظام حقوقی یکپارچه‌ای شوند، قوانین رسمی باید خود را با واقعیت خواسته‌های وسیع فراقانونی حقوق مالکیت وفق دهند. خبر خوش آن‌که اصلاح‌طلبان در پرتگاه قرار ندارند. مبارزه آن­ها گرچه سترگ است، ولی قبلاً در بسیاری کشورها تجربه‌شده است. به هنگام شروع انقلاب صنعتی در اروپا نیز، حکومت تا از مهاجرتی غیرقابل‌کنترل، رشد بخش فراقانونی، تهیدستان در شهرها و آشوب­های اجتماعی پریشان بودند. آن­ها نیز در آغاز سعی کردند این مسائل را برای کوتاه‌مدت و با هزینه‌ای بسیار بالا حل کنند.

مهاجرت به‌سوی شهرها

اغلب تاریخ ­نویسان­، شروع انقلاب صنعتی و تجاری در اروپا را به مهاجرت جمعی به‌طرف شهرها، رشد جمعیت به دنبال کنترل بالاهای طبیعی و کاهش نسبی دستمزدها در روستاها در مقایسه با شهرها ارتباط می‌دهند. نخستین موج مهاجرت در انگلستان در پایان سده شانزدهم اتفاق افتاد. مقامات که از بی­نظمی ناشی از این مهاجرت پریشان شده بودند سعی کردند با تدابیر موقتی‌ای چون پخش مواد غذایی بین تهیدستان آرامش شهری را حفظ کنند.

تدابیر پایداری هم برای متقاعد کردن مردم جهت بازگشت به روستاهایشان اندیشیده شد. قوانین مصوب سال­های ۱۶۶۲، ۱۶۸۵ و ۱۶۹۳ شرط دریافت کمک را بازگشت مردم به محل تولد یا آخرین نشانی ثابتی که داشتند اعلام می­کرد. هدف ممانعت از این بود که خانواده‌ها و کارگران بیشتری در پی یافتن کار به شهرها بیایند.

در سال ۱۶۹۷ قانونی تصویب شد که اجازه جابجایی در انگلستان را منوط به داشتن گواهی سکونت صادره از طرف مقامات محلی محل جدید زندگی‌شان می­کرد. این قوانین بسیاری از خانواده تا و معلولین را از مهاجرت بازمی­داشت ولی جوانان مجرد سالم و جاه‌طلب بالاخره راهی برای رساندن خود به شهرها پیدا می­کردند. اغلب مهاجرین شغل مورد انتظار خود را پیدا نمی‌کردند. مقررات محدودکننده و خصوصاً دردسرهای فراوانی که می­بایست برای توسعه و تنوع بخشیدن به فعالیت­های بنگاه­ها تحمل کرد، موجب محدود شدن ظرفیت بنگاه­های رسمی می­شد و درنتیجه این­ها نمی­توانستند برای کارگران جدید شغل ایجاد کنند. بعضی از مهاجرین کارهای موقتی پیدا می­کردند و یا به‌عنوان پیشخدمت در خانه‌ها کار می­کردند. بسیاری از آن‌ها به امید آن‌که روزی در صنفی پذیرفته شوند و یا کار رسمی‌ای پیدا کنند، مجبور به استقرار موقتی در حاشیه‌های شهرهای اروپا شدند. آشوب­های اجتماعی غیرقابل‌اجتناب بود. پس از مدت کوتاهی از شروع مهاجرت تا نهادهای سیاستی موجود، از سرعت تغییرات واقعیت­ها مستأصل شده بودند. انعطاف‌ناپذیری قوانین و سنت­های مرکانتیلیست­ها مانع از تحقق یافتن کل نیروی بالقوه تولیدی مهاجرین می­شد.

جمعیت بیش‌ازحد، آلودگی و مشکلات غیرقابل‌اجتناب سازگار­ شدن روستاییان با زندگی شهری موجب وخیم­تر شدن تعارضات اجتماعی می­شد. مقامات به‌عوض تطبیق خود با واقعیت جدید شهری، سعی می­کردند با وضع مقررات تازه صورت‌مسئله را پاک کنند. این زیادشدن مقررات موجب تخلف بیشتر مردم می­شد و مقامات نیز سعی می­کردند با مقررات جدیدتری کسانی را که مقررات قبلی را رعایت نمی­کردند تحت پیگرد قانونی قرار دهند

تعداد محاکمه‌ها به‌شدت افزایش می‌یافت، قاچاق و تقلب همه‌جا را فراگرفته بود. دولتمردان شروع به سرکوب شدید کردند.

مهاجرین اروپایی که موفق به پیدا کردن کار نمی­شدند شروع به باز کردن کارگاه­های مخفی در خانه‌هایشان کردند. این مهاجرین مسلماً نمی­توانستند به خود اجازه دهند که زیاد سختگیر باشند. کار خلاف قانون تنها منبع درآمد آن­ها بود و بخش فراقانونی به‌سرعت شروع به رشد کرد.

تاریخ‌نویس اقتصادی الی­ هکشر از قول اولیور گلداسمیت در سال ۱۷۶۲ می­نویسد:

«یک انگلیسی هم پیدا نمی­شود که هرروز یک نص قانون را زیر پا نگذارد … و کسی هم جز یک‌مشت فاسد و مزدور نیست که سعی کند این قوانین را عملاً به مورداجرا گذارد». دو حکم صادره در سال­های ۱۶۸۷ و ۱۶۹۳ در فرانسه، اذعان دارد که یکی از دلایل عدم رعایت قانون این بود که کارگران که در آن زمان نسبت به کارگران جهان سوم امروز تعداد بی­سوادهایشان بیشتر بود، نمی­توانستند بفهمند که تولیدکنندگان منسوجات انتظار انجام چه‌کاری را از آن‌ها دارند. ولی این امر مانع از این نمی­شد که این کارگران مهاجر کارآمد باشند. به قول آدام اسمیت:

«اگر می‌خواهید که کارهای تولیدی­تان راه بیافتد، آن‌ها را به کارگران حومه شهر بسپارید که جز جسارت هیچ امتیاز دیگری ندارند که بتوانند روی آن­ها حساب کنند. بعد به هر صورتی که می­توانید آن­ها را مخفیانه دوباره وارد شهر کنید.»

مقامات و صاحب­کاران رسمی، برخلاف آدام اسمیت، نظر مثبتی نسبت به رقابت نداشتند. در انگلستان­، در دهه‌های پس از استقرار مجدد سلطنت در سال ۱۶۶۰، برخی از سنت‌گرایان از تعداد روزافزون فروشندگان دوره‌گرد و دست‌فروشان خیابانی، آشفتگی‌ها و هرج‌ومرج موجود در برابر مغازه‌های جاافتاده قدیمی و ظهور مغازه‌های جدید در بسیاری از شهر­های کوچک شاکی بودند. تلاش مغازه‌داران قدیمی برای خلاص شدن از شر تازه‌واردها، بیهوده بود.

در پاریس، مبارزه بین خیاطان و کسانی که لباس­های دست‌دوم می­فروختند ۳۰۰ سال طول کشید. در سال ۱۷۰۰ منظور حمایت از صنایع پشم انگلستان، واردات منسوجات نخی نقش و نگاردار ممنوع اعلام شد. ولی تولیدکنندگان انگلیسی خیلی زود، خود با استفاده از خلأ­های قانونی و استثنائات به تولید این نوع منسوجات پرداختند.

یکی از راه‌های دور زدن این ممنوعیت چاپ پارچه‌های­ کتانی، استفاده از پارچه فاستونی با تارهای کتانی بود.

اسپانیا نیز کارآفرینان فراقانونی خود را مجازات می­کرد. در سال ۱۵۴۹ امپراتور چارلز کوینت (که در اسپانیا، با نام چارلز اول حکومت می­کرد) ۲۵ فرمان در خصوص بنگاه­های فراقانونی صادر کردند. یکی از این قوانین، مقامات را ملزم به بریدن تکه‌های پارچه به همراه مارک تولیدکننده آن‌ها می­کرد تا خریداران بتوانند ببینند که در حال خرید محصولی فراقانونی بوده‌اند.

سرکوب دولتی فراقانونی‌ها امری رایج، بی‌رحمانه و در فرانسه مرگبار بود. در اواسط سده هجده، قوانین ممنوعیت تولید، واردات و فروش منسوجات نخی نقش و نگاردار مجازات­­هایی چون زندان­، بیکاری و حتی مرگ را دربر داشت، ولی فراقانونی­ها همچنان رام نشدنی بودند.

هکشر تعداد اعدام‌شدگان قاچاقچیان، تولیدکنندگان و فروشندگان غیرقانونی پارچه‌های نخی نقش و نگاردار را در طی ۱۰ سال از همین سده هجدهم، ۱۶۰۰۰ نفر تخمین می­زند. تعدادی از این هم بیشتر به بیکاری محکوم‌شده بودند. تنها در شهر ولانس فرانسه ۷۷ کارآفرین فراقانونی را دار زده بودند، ۵۸ نفر را روی چرخ شکنجه داده بودند و ۶۳۱ نفر بیگاری می­کردند.

ولی علت اذیت و آزار این فراقانونی­ها تنها حمایت از بنگاه­های موجود نبوده، عامل دیگری هم بود به این معنا که این نوع پارچه‌ها وصول مالیات­ها را مشکل می­کرد. پیدا کردن منشأ پارچه‌های یکرنگ و بررسی اینکه آیا تولیدکننده، مالیات تولیدات را پرداخت کرده یا نه کار آسانی بود، درصورتی‌که این امر در مورد پارچه نقش و نگاردار بارنگ‌های متنوع بسیار مشکل­تر بود.

دولتمردان شدیداً متکی به اتحادیه‌های اصنافی بودند که نقش اصلی آن‌ها کنترل تازه‌واردها به تولید قانونی و کمک به مأموران دولتی بود تا کسانی را که قانون را رعایت نمی­کردند شناسایی کنند. در این میان­، مقامات به‌جای منعطف کردن قوانین در جهت پذیرفتن فراقانونی­ها، آن‌ها را به خشن‌ترین وجهی به مورداجرا می­­گذاشتند به‌طوری‌که کارآفرینان فراقانونی مجبور به استقرار در حومه شهرها می­شدند. هنگامی‌که «قانون استادکار و شاگرد» در سال ۱۵۶۳ در انگلستان نرخ دستمزد برای کارگران را تثبیت کرد و تعدیل آن را بر اساس قیمت مواد خوراکی اساسی در هرسال الزامی کرد، بسیاری از کارآفرینان فراقانونی تولیدات خود را به‌طرف شهرهای دورافتاده منتقل کردند و حومه‌های جدیدی به وجود آوردند که نظارت دولتی در آنجاها کمتر بود و مقررات انعطاف‌پذیرتر و حتی گاهی غیرقابل اجرا بود. فراقانونی­ها با عقب‌نشینی به حومه‌ها درعین‌حال می­توانستند از چشمان ناظر اتحادیه‌های اصناف نیز که حوزه صلاحیت قانونی آن‌ها از حاشیه شهرها فراتر نمی­رفت، دور باشند.

بالاخره، رقابت فراقانونی به حدی رسید که بنگاه­های رسمی چاره‌ای جز سپردن بخشی از تولیدات خود به‌صورت پیمان­کاری به کارگاه­های حومه شهر نداشتند. به‌این‌ترتیب بنگاه­داران رسمی پایه مالیاتی را کوچک کرده و ناگزیر موجب افزایش نرخ­های مالیاتی می­شدند. این وضع دور باطلی را به وجود می‌آورد: مالیات­های بالا باعث تشدید بیکاری و تنش­های اجتماعی می­شد و این امر موجب تشویق مهاجرت گسترده‌تر به‌سوی حومه شهرها می­شد که به‌نوبه خود سپردن بخشی از کارها را به‌صورت پیمانکاری به تولیدکنندگانی که قوانین را رعایت نمی­کردند، توسعه می‌بخشید. بعضی از این تولیدکنندگان فراقانونی آن‌قدر وضعشان خوب شد که توانستند با پرداخت رشوه وارد بخش تولید رسمی شوند.

اتحادیه‌های اصناف ستیزه‌جویانه از خود دفاع می­کردند. در زمان سلطنت تودرها (۱۶۰۳- ۱۴۸۵) قوانین بسیار زیادی کارگاه­ها و خدمات حومه‌های شهرها را ممنوع اعلام کردند. بااین‌حال، تعداد زیاد فراقانونی‌ها و نشانی‌هایی که پیدا کردنشان ممکن نبود این کوشش­ها را نقش بر آب می­کرد. ازجمله بزرگ‌ترین شکست­ها، شکست جمعیت کلاه­دوزان و تولیدکنندگان روتختی نورویچ است که پس از مبارزه‌های طولانی و مشهور علیه بنگاه­داران فراقانونی، نتوانست «حق» ­قانونی خود را برای تولید انحصاری اعمال کند. رقابت، پایه‌های اصناف را به لرزه انداخته بود.

فروپاشی نظم قدیمی

در مقابل رشد فراقانونی گری، حکومت­های اروپایی به‌تدریج مجبور به عقب‌نشینی شدند، درست همان‌گونه که حکومت­های در حال رشد امروز و کشورهای کمونیست پیشین این کار را می­کنند. گوستاو آدولف پادشاه سوئد با توجه به عدم توانایی خود برای ممانعت از توسعه مراکز فراقانونی، از این مؤسسات دیدن کرد و دعای خیر خود را بدرقه راه آن‌ها کرد تا ظاهر کنترل دولتی را حفظ کرده باشد. در انگلستان­، دولت مجبور شد بپذیرد و اعلام کند که صنایع جدید تنها در شهرهایی رشد و توسعه‌یافته‌اند که اتحادیه‌های اصناف و دیگر محدودیت­های قانونی وجود نداشت. درواقع، فراقانونی‌ها شهر­ها و حومه‌های خاص خود را برای فرار از کنترل دولت و اتحادیه‌های اصناف ایجاد کرده بودند.

به‌علاوه، فعالیت­های فراقانونی کارآمدتر بوده و موفقیت بیشتری به همراه داشت. همه‌جا قبول داشتند که علت پیشرفت زیاد صنعت نخ این بوده که مقررات در آن بسیار کمتر از صنعت پشم بود. مردم خیلی زود متوجه شدند که مؤسسات فراقانونی، کالاها و خدمات بهتری از رقبای قانونی خود تولید می­کنند.

فراوانی، پافشاری و موفقیت فراقانونی‌ها، آغازی بود برای به لرزه انداختن پایه‌های نظام مرکانتیلیستی. هر موفقیت آن‌ها معادل یک پیروزی در مقابل دولت بود. آن­ها ناچار بودند مقامات دولت را مثل دشمنان شخصی خود به‌حساب آورند. در کشورهایی که به‌عوض سازگار کردن قوانین و قبول فراقانونی تا در سیستم رسمی، به آزار آن­ها می­پرداختند، نه‌تنها پیشرفت اقتصادی کم بود، بلکه نارضایتی‌ها افزایش‌یافته و به‌سوی اعمال خشونت‌آمیز سوق می­یافت. مشهورترین نمود بیرونی این خشونت­ها انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه بود.

در مقابل، کشورهایی که سریعاً خود را با وضع جدید سازگار کرده بودند گذاری نسبتاً مسالمت‌آمیز به‌سوی اقتصاد بازار آزاد داشتند. هنگامی‌که زمامداران روشن‌بین متوجه شدند که یک بخش فراقانونی پررونق ازنظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، بهتر از مهاجرین بیکار رو به تزاید است، تشکیلات حکومتی دست از حمایت اتحادیه‌های اصناف برداشتند.

نتیجه این شد که در انگلستان روزبه‌روز تعداد کمتری جذب اتحادیه‌های اصناف شدند و این امر راه مرحله بعدی را هموار کرد، مرحله‌ای که دولت به‌طور اساسی روش اداره کسب‌وکار را دگرگون ساخت.

قدرت دولت نیز کاهش یافت. نظام حقوقی غیرقابل انعطافی چون نظام حاکم پیش از انقلاب صنعتی محکوم‌به تباهی و فساد بود. اغلب بازرسان تولید که یا وابسته به اتحادیه‌های اصناف بودند یا منصوب دولت، بدون وقفه به فساد یا اهمال متهم می‌شدند، وضعیتی که به عدم رعایت قوانین از سوی شهروندان نسبت داده می­شد.

دریافت رشوه حتی از سوی نمایندگان پارلمان که قدرت اعطای مجوز تشکیل شرکت­ها را داشتتند در اواخر قرن هفدهم زبان زد همه بود. مقامات محلی وضع بدتری داشتند. در سال ۱۶۰۱ یک «رئیس اتاق بخش»، رئیس دادگاه یک بخش را بدین گونه توصیف می­کرد: «موجود زنده­ای که برای نیم دوجین مرغ، یک دوجین مقررات را زیر پا می­گذارد.»

مقامات رسمی به‌جای قبول غیرقابل‌توجیه بودن خصلت قوانین به‌عنوان عامل شکست اجرایی آن، معتقد بودند که سرکوب به‌اندازه کافی انجام نمی­شود. ولی قضات حومه‌های شهر­ها هیچ منفعتی در اعمال قوانینی که در شهرها نوشته‌شده بود نداشتند، قوانینی که برای مردم این حومه­ها غیرقابل‌قبول بود. حدود اواخر سده هجدهم، مجموعه دستگاه قضایی تضعیف‌شده و در برخی از کشورها کاملاً دچار فساد بود.

در دوره‌ای که دولتمردان همه‌چیز را کاملاً در کنترل داشتند، مردم طبیعتاً تمام انتظارات مادی خود را متوجه دولت می­کردند. این امر یک تصویر نمونه ­وار از وضعیت ماقبل سرمایه‌داری را نشان می‌دهد: وقتی دستمزدها سریع­تر از قیمت مواد غذایی افزایش پیدا می­کرد، کسبه­ خواهان برقراری سقف دستمزد بودند و زمانی که قیمت مواد غذایی بیش از دستمزدها افزایش می‌یافت، این بار کارگران خواهان برقراری حداقل دستمزد و کنترل قیمت­های مواد غذایی می­شدند. قیمت­ها، درآمدها و دستمزدها با فشار سیاسی و تصمیم سیاسی تعیین می­شد. این وضعیت، تولید صنعتی، کشاورزی و درنتیجه اشتغال را دچار مشکل می­کرد. با تعیین قیمت‌های حداقل و حداکثر، حل مشکلات مزمن کمبود (قحطی) و بیکاری امکان‌پذیر نبود.

در میان این بحران­های اقتصادی و آشوب­های اجتماعی، قوی­ترها، یعنی آن­هایی که اعتمادبه‌نفس بیشتری داشتند یا مهاجرت می‌کردند و یا به جنبش‌های انقلابی می‌پیوستند.

بین سده‌های ۱۷ تا ۱۹، صدها هزار ایتالیایی، اسپانیولی، فرانسوی و دیگر اروپایی­ها در پی آینده‌ای بهتر به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. در فرانسه، آزار و اذیت هوگنوها (نام تحقیرآمیزی که کاتولیک‌ها به پروتستان‌های کالوینیست داده بودند) و فراقانونی‌های بخش منسوجات، بسیاری از کارآفرینان و کارگران ماهر را وادار کرد که خصوصاً به‌سوی انگلستان و هلند مهاجرت کنند، دو کشوری که مردمان آن­ها مانند این مهاجرین، خود را برای موفقیت آماده کرده بودند.

بالاخره – بعد از ۳۰۰ سال

درحالی‌که مقررات نامناسب مانع رشد بنگاه­های رسمی می­شد و فراقانونی‌ها این مقررات را آشکارا زیر پا می‌گذاشتند و عدم رضایت خود را از رانده شدن به حاشیه جامعه بیان می­کردند، موقعیت برای ظهور سیاستمدارانی که خود را با واقعیت­های موجود وفق دهند آماده می­شد. قانون‌ها تقریباً با همان سرعتی که مناطق مهاجرنشین دوروبر شهرها گسترش می‌یافت به زیرخاک می­رفت.

هرقدر دست‌فروشان، گداها و سارقین، خیابان‌ها را قرق می‌کردند، هرچقدر محصولاتی که بدون رعایت مقررات تولیدشده بود بازار را پر می­کرد، همان‌قدر فساد دولتی گسترش پیدا می­کرد و خشونت، جامعه مدنی را فرامی‌گرفت.

در سده نوزده و آغاز سده بیست، در بیشتر کشورهای اروپای غربی، سازگار کردن قوانین با نیازهای مردمان عادی، ازجمله انتظارات آن‌ها در مورد «حقوق» مالکیت، آغاز شد. اروپایی‌ها آن زمان فهمیده بودند که مدیریت انقلاب صنعتی با حضور فراقانونی ­گری و با اصلاحات فرصت‌طلبانه و موردی امکان‌پذیر نیست. سیاستمداران بالاخره فهمیده بودند که منشأ مشکل نه این مردم، بلکه قوانینی است که مانع مفید بودن همه مردم در جامعه می­شود.

هرچند که توصیف جوامع پیش ­سرمایه‌داری و شرایط افول آن در اغلب کشورهای اروپایی مشابه بود، لیکن نتایج یکسان نبود. آن کشورهایی که سعی کرده بودند بنگاه‌های فراقانونی را وارد بخش کنند سریع­تر از آن‌هایی که در مقابل تغییرات مقاومت به خرج می­دادند، پیشرفت کردند. سیاستمداران اروپایی با تسهیل دستیابی به مالکیت رسمی، با کاستن از موانع ایجادشده توسط مقررات منسوخ و با در نظر گرفتن قراردادهای اجتماعی محلی به هنگام ایجاد قانون، تضادهای نظام حقوقی، اقتصادی خود را از بین بردند و این امکان را به وجود آوردند که انقلاب صنعتی به قله‌های جدیدی دست یابد.

گذشته اروپا شباهت بسیاری به زمان حال کشورهای در حال رشد و کشورهای کمونیستی پیشین دارد. مسئله اساسی این نیست که مردم خیابان‌ها را اشغال می‌کنند و شهرها مملو از جمعیت شده‌اند که خدمات عمومی کیفیت خوبی ندارند که کودکان ژئده­پوش در شهر گدایی می‌کنند و یا حتی دستاوردهای برنامه‌های اصلاحات کلان اقتصادی هیچ‌وقت نصیب اکثریت مردم نمی‌شود. بسیاری از این مسائل در اروپا (و همین‌طور آمریکا) هم وجود داشتند و بالاخره حل شدند. مسئله واقعی این است که ما هنوز قبول نکرده‌ایم که این مشکلات نمایانگر یک تغییر اساسی در انتظارات تهیدستانی است که وارد شهرها شده و قراردادهای اجتماعی‌ای فراتر از قانون رسمی خلق می­کنند، آن‌ها خواهان توزیع مجدد قدرت (سیاسی) هستند. اگر حکومت­های کشورهای درحال‌توسعه و کمونیست پیشین این موضوع را درک کنند، آن‌وقت به‌جای غرق شدن در توفان می‌توانند خود را به دست موج بسپارند.

The Mystery of Capital

Hernando de Soto

Translated by: Dr. M. Ghaninejad

Abstract

The following abstract of the book “The Mystery of Capital: Why Capitalism Triumphs in the West and Fails Everywhere Else” written by Hernando de Soto. This book fills the present gap in economic and legal literature about the meaning of ownership, and its role and importance in industrial development and in the developing societies. One of the highlights on this paper, is a very interesting comparison for the trend of the development in the developing countries, with the trend of the development of the countries in the west in 300 years ago.

برگرفته از بوم رنگ

ویرایش بهمن زاهدی

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر