مقدمه:
دلیل انتخاب این موضوع، پاسخ به چرایی این است که چرا مردم ایران پس از گذشت بیش از هشتاد سال، هنوز رضاشاه را فریاد میزنند و همفکری و هم ذات پنداری با ندای مردم ایران است. شعار «رضاشاه، روحت شاد» تبدیل به شعار اصلی جنبش آزادیخواهی مردم ایران شده و این به معنای این است که مردم ایران، ضمن تائید خاندان ایران ساز پهلوی، خواهان بازگشت شاهزاده رضا پهلوی برای نوسازی ایران جدید هستند. سعی من بر این است که خدمات این بزرگمرد تاریخ ایران رو در طول ۱۶ سال سلطنت پرشکوهشان تشریح کنم و در ابتدا به اصلاحات فرهنگی- اداری و ایجاد نهادهای تمدنی جدید میپردازم.
مقدمتا عرض کنم که فروپاشی نهایی سلسله قاجار در سال ۱۳۰۴ خورشیدی این پیامد رو داشت که پس از چند قرن، دولتی با منشأ غیر ایلیاتی در ایران به قدرت رسیده. دولتی که این بار نه بر اساس ساختار قومی – عشیرهای، بلکه بر پایهیک سازمان متشکل دیوانسالار و یک ارتش مدرن تشکیل میگردید که استیلای خودش را بر هر سه قشر ایلی، روستایی و شهری ایران گستراند.
روی کار آمدن رضاشاه کبیر در شهریور ۱۳۰۴ در تاریخ معاصر ایران تحول بزرگی بود. چراکه ظهور سلسله پهلوی برخلاف سلسلههای قبل از خود، با نوسازیه ایران عجین شد. کاری که پادشاهان پیشین نتوانستند انجام دهند رضاشاه بزرگ انجام داد و اگر ورود ناخواسته ایران به جنگ جهانی دوم علیرغم اعلام بیطرفی که منجر به استعفای این بزرگمرد شد نبود چهبسا هر چه بیشتر دوران تجدد، نوگرایی و پیشرفت رو در ایران شاهد بودیم.
یکی از مهمترین اقدامات رضاشاه کبیر، تحول در نظام آموزشی کشور بود؛ یعنی آموزشوپرورش و آموزش عالی که ثمراتش تا به امروز هم ادامه دارد. اساس سیاست آموزشی دولت در دوره رضاشاه، حول سه محور تجدد، تمرکزگرایی یا مرکزگرایی و ملیگرایی استوار بود.(۱)
در پیوند به این موضوع که این اندیشهها از کجا آغاز شدند، استاد فریدون آدمیت اینگونه شرح میدهد که: برخی اندیشمندان دوره قاجار با مشاهده ضعف ایران در برابر دولتهای خارجی قدرتمند و متجاوز، نخستین بار اندیشه ملیگرایی را در ایران مطرح و آن را با باستانگرایی، عرب ستیزی و اسلامستیزی همراه کردند؛ اما بهتدریج ملیگرایی دوره مشروطه بهطرف باستانگرایی، بازگشت پیدا کرد.(۲)
اوضاع وخیم کشور پس از شروع جنگ جهانی اول، از یکسو اقبال به حکومت مرکزی مقتدر و از سوی دیگر، لزوم تقویت حس ملیگرایی برای دفاع از آن را موجب شد.
درواقع ازنظر نخبگان وطنپرست، یگانه چاره برای درمان پریشانحالیهای پس از انقلاب مشروطه، دو راه بههمپیوسته و یکسویه بود؛ ملیگرایی در ایدئولوژی و دولت نیرومند مرکزی در میدان عمل. همچنین تعدادی از نشریات آن دوره با تبلیغ ایران باستان و تبلیغ برتری نژادی ایرانیان، ویژگیهای ملیگرایی ایرانی را به اوایل قرن چهاردهم خورشیدی انتقال دادند. ملیگرایی با چنین ویژگیهایی وارد دوره رضاشاه شد که او نیز اساس ایجاد دولت – ملت مدرن خود را بر این اندیشه گذاشت.(۳)
رضاشاه کبیر اهداف مختلفی را از این اقدام دنبال میکرد: نخست آنکه، در ایدئولوژی رسمی حکومت که بر پایه هویت جدید ملی گذاشتهشده بود، با ملتسازی از بالا، به تحکیم پایههای حکومت، مبادرت ورزید. دوم، باستانگرایی نهفته در درون این ملیگرایی، تقابل با عرب و اسلام و نیز تضعیف قدرت قشرهای مذهبی و روحانیان ایران را در پی داشت.(۴)
پس ملیگرایی در این دوره به حالت رسمی درآمد و ویژگیهای جدیدی یافت که دینستیزی و مبارزه با اسلام و زبان عربی از این ویژگیهای بود. شاهپرستی، ویژگی دیگریِ که همزمان با رسمی شدن ملیگرایی ایرانی وارد این اندیشه شد. در دوره رضاشاه هر جا سخن از ایراندوستی، یا افتخار به شاهان و سلسلههای باستانی پیش میآمد، سخن، با شاهپرستی و تکریم جایگاه سلطنت پایان مییافت. (۵)
همچنین در این راستا از سوی روشنفکران آن دوره، روشنگریهایی، بهصورت سخنرانی انجام میشد. از خیل روشنفکرانی که کمر همت به یاری شاه مقتدر و نوگرا بستند حسین کاظمزاده ایرانشهر صاحب روزنامه ایرانشهر بود. ایرانشهر نخستین فرد از نخبگان دوره مشروطه بود که گفتمان ملیگرایی را با رویکرد فرهنگی مطرح کرد. او با این ادعا که معارف باید رواج دهنده تفکر ملیگرایانه باشد، اصلیترین پایه معارف را ملیت قرارداد و معتقد بود کلاسهای درسی مدارس و سخنرانیها، همه باید ایرانی بودن را به نمایش بگذارند و جلوهای از ملیت باشند. (۶)
همچنین اشخاصی چون رضازاده شفق، رشید یاسمی و علیاصغر شمیم درباره موضوعاتی چون مبارزه با خرافات، پرورش افکار از راه تاریخ، ترقیهای ایران در عصر پهلوی، آثار ادبی ملی ایران و شرح بزرگترین آثار ملی، سخنرانی میکردند. (۷)
بهاینترتیب، ملیگرایی موردنظر حکومت پهلوی اول که مبتنی بر باستانگرایی، اسلامستیزی و شاهپرستی بود، یکی از محورهای اساسی سیاستگذاریهای فرهنگی آن دوره شد. گذشته از ملیگرایی، ترویج و به رسمیت شناختن زبان فارسی که در چارچوب طرح مرکزگرایی میگنجید در راستای همین سیاستها جای گرفت. در این میان، توجه به درس تاریخ مدارس، میتوانست پاسخی به نظریههای حکومت برای تبلیغ ملیگرایی باشد. (۸)
برای نمونه، محمدعلی و محمدحسین فروغی که از مؤلفین کتابهای درسی تاریخ بودند
آموزش و تدوین تاریخ را در شکل دادن به افکار یک ملت و تربیت آنها مهم تلقی کرده و حتی تأثیر تاریخ را برتر از سایر علوم میدانستند.(۹)
همچنین آقای عیسی صدیق، از سیاستگذاران فرهنگی دوره رضاشاه اعتقاد داشت که آموزش تاریخ باید روحیه شاگرد را تقویت و در او حس وطنخواهی ایجاد کند. (۱۰)
با بررسی متنهای درسی بحث شده میتوان دریافت که از رویدادهای تاریخی ایران
پیرامون چند محور و هدف اصلی بهرهبرداری شده است که عبارتاند از: تشویق و تقویت حس ملیگرایی (۱۱) – تبلیغ باستانگرایی و ترویج شاهپرستی (۱۲) و آریا ستایی(۱۳) و ستایش نژادگرایی. (۱۴)
پس شروع کار با پیشزمینههای فکری که دغدغه روشنفکران آن دوره بود و ما به آن اشاره کردیم را رضاشاه کبیر به فعلیت تبدیل کرد. به این صورت که بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۹ خورشیدی نظام آموزشی جدید که برگرفته از نظام آموزشی فرانسه بود، (۱۵) جای مکتبخانهها را که معلمین آنها عمدتاً آخوندها بودند روگرفت.
بُعد دیگر برنامههای حکومت رضاشاه کبیر در عرصه تعلیم و تربیت، باسیاست آزادی زن و افزایش حضور زنان در اجتماع پیوند داشت. وزارت فرهنگ، همزمان با اجرای برنامههایی برای افزایش سالانه تعداد دانش آموزان دختر، از سال ۱۳۰۷ دستورهای خاصی را نیز برای پیروی دانش آموزان دختر از قانون لباس یکشکل یا متحدالشکل صادر کرد. (۱۶)
این آغازی شد برای یکی از اقدامات بیباکانه رضاشاه که همانا کشف حجاب بود که در ۱۳۱۴ اجرا شد. مسئله کشف حجاب و برداشتن چادر، در راستای آزادی عمل بیشتر زنان ایرانی انجام گرفت. پیرو این سیاست، وزارت معارف طی بخشنامهای به اداره معارف استانها، با برشمردن مزایای کشف حجاب در پیشرفت جامعه، دستورهایی برای اجرایی کردن آن صادر کرد. بر اساس این دستورها، مدارس ابتدایی بهتدریج به شکل مختلط درامد و آموزگاران زن بر آنها گمارده شد، همایشهایی برای تبلیغ بیحجابی برای دانش آموزان برگزار و حضور کارمندان و معلمان در مدارس، بهصورت بیحجاب، اجباری شد. (۱۷)
در این دستورالعمل بیانشده بود که شیوه جدید پوشش بانوان متعلق به ایران باستان است که تا دو قرن بعد از صدر اسلام نیز رواج داشت، بنابراین بههیچعنوان عنصر واردشده از غرب بشمار نمیرود. پس انگ غربزدگی به سیاست کشف حجاب، صحیح نبوده، بلکه برگرفته از سنت پوشش نیاکان ایرانیمان بود. (۱۸)
در راستای سیاستهای آموزشی نوین رضاشاه کبیر که گفتیم با تعطیلی مکتبخانههای قدیمیه تحت نظر روحانیون همراه بود، دانشسراهای مقدماتی در سال ۱۳۰۷ تأسیس شدند که به تربیت آموزگاران میپرداختند و معلمین نظام جدید، باید غیرروحانی و تابع ضوابط وزارت فرهنگ میبودند. تا شهریور ۱۳۲۰ که رضاشاه کبیر استعفا دادند، تعداد دانشسراهای کشور به ۳۶ مرکز رسید. این اصلاحات، از اقتدار و نفوذ روحانیت کاست. بهویژه آنکه تعداد مدارس روحانی و حوزههای علمیه نیز کاهش یافت. (۱۹)
از دیگر اقدامات مهم دولت درزمینهٔ آموزش همگانی، رایگان کردن دبستانهای دولتی در سراسر کشور بود که امکان تحصیل را برای طبقات تهیدست شهری فراهم آورد که از اول فروردین ۱۳۱۲ عملی شد. طبقات متوسط شهریه متجدد، تقریباً بدون استثنا شروع به فرستادن دختران خود به مدارس کردند و طبقات سنتیتر نیز تا حدودی از آنها پیروی کردند.(۲۰)
و اما در خصوص اعزام دانشجو به خارج از کشور که از دوره قاجار شروعشده بود، با آغاز سلسله پهلوی، این امر شدت بیشتری گرفت. این دانشجویان که اکثراً به کشورهای فرانسه، انگلیس، آلمان، سوئیس و بلژیک اعزام میشدند، در بازگشت، تأثیر عمیقی بر روابط و سنّتهای اجتماعی و فرهنگی جامعه بهجای گذاشتند. در سال ۱۳۰۷ خورشیدی و پس از فرستادن یکصد محصل ایرانی به اروپا، رضاشاه بزرگ در پاسخ به سؤال یکی از خبرنگاران خارجی که پرسیده بود چرا بهترین جوانهای کشور را برای تحصیل به اروپا میفرستند، فرمودند: «ما نیازمند متخصص در تمام زمینهها هستیم. غرض این است که هر یک از افراد این کشور را به بهترینه ایرانیان تبدیل نماییم و نیازی به کپی از اروپا نیست؛ زیرا دانشجویان، در پشت سر خود، فرهنگ و رسوم خاص میآورند.»
نکته حائز اهمیت در اینجا این است که در میان دانشجویان اعزامی به خارج، تعدادی دختر نیز وجود داشت.(۲۱)
- در ادامه توسعه آموزش نوین در روند نوسازی اداری و فرهنگی، تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ یکی از مهمترین اقدامات رضاشاه کبیر بود و دعوت از اندیشمندانی چون ملک الشعراء بهار، دکتر علیاکبر سیاسی، سعید نفیسی، نصرالله فلسفی و علینقی وزیری و سید محمد تدین که هسته مرکزی دانشگاه تهران را تشکیل دادند.
- و اما اِصلاح یکی از شریانهای حیاتی کشور که در دست روحانیت بود، عدلیه بود.
رضاشاه کبیر برای کاستن از قدرت قضایی روحانیون که تا این زمان بهصورت سنتی در محاکم شرع به قضاوت میپرداختند، قانون جدیدی وضع کرد که مطابق آن، قضات، میبایست تحصیلات رسمی قضایی داشته باشند. به همین منظور علیاکبر خان داور، حقوقدان تحصیلکرده سوئیس، بهعنوان وزیر عدلیه از سوی رضاشاه کبیر انتخاب شد. آقای داور، قضات تحصیلکرده را وارد سیستم قضایی کرد. ثبتاسناد و املاک را از روحانیون گرفت و به وکلای غیرروحانی واگذار کرد. همچنین در سال ۱۳۱۸ همه املاک و زمینهای وقفی، توسط دولت تصرف شد. درنتیجه، روحانیون نهتنها در حوزه سیاست بلکه در امور قضایی، اجتماعی و اقتصادی، نفوذ خودشان رو از دست دادند.
در اینجا میبینیم که تجددگرایی و بهموازات آن، تضعیف مذهب و روحانیت، بخشی از برنامههای نوسازی فرهنگی رضاشاه کبیر محسوب میشد؛ اما ریشهدار بودن تفکر دینی در جامعه ایرانی، مانعی جدی در فرایند مدرن سازی این دوره به شمار میرفت. ازاینرو، غیردینی ساختن جامعه در چند جبهه آغاز شد. در این راستا از اولین اقدامات رضاشاه، کاهش مناسبتهای مذهبی و قومی در جامعه بود. ایشان، رسم قدیمی بستنشینی و تحصن در اماکن مقدسه را از اعتبار ساقط ساخت. مراسمهای عمومی در عید قربان و زنجیرزنی و قمهزنی در ماه محرم را غیرقانونی اعلام کرد. همچنین درب مساجد تاریخی را به روی جهانگردان گشود و صُدور روادید برای عتبات عالیات را محدود کرد. همچنین به دانشکدههای پزشکی دستور داد که حرمت کالبدشکافی را نادیده بگیرند.(۲۲)
از اقدامات فرهنگی – اداری دیگری که به دستور رضاشاه پهلوی انجام گرفت میتوان به تغییر نام کشور و تقویم جدید اشاره کرد. در سال ۱۳۱۳ خورشیدی طی بخشنامهای از کشورهای خارجی خواسته شد تا نام «ایران» را، بجای پرشیا در مکاتبات خود به کار ببرند. بخشنامه مذکور اشاره داشت که پرشیا نام تنها بخشی از جنوب ایران است و همه کشور را در برنمیگیرد؛ و نیز در این دوره نام بسیاری از شهرهای ایران تغییر یافت یا اینکه به اسامی باستانی و اساطیری خود بازگشت و نام شاه نیز در اسامی برخی از شهرها و بندرها وارد شد.
همچنین تقویم کشور اصلاح شد و تقویم خورشیدی بجای تقویمهای شمسی و قمری، رایج گردید و نام ماهها از عربی و ترکی به اوستایی و پهلوی تغییر یافت که یادآور گذشته اساطیری ایران بود.
در این دوره همچنین دستگاه اداری و دیوانسالاری دولت بهسرعت رشد کرد و نهادها و مؤسسات وابسته به آن، روزبهروز ساخته و شکل گرفت. مؤسسات و نهادهایی همچون اداره پست، کتابخانه، موزه، ورزشگاه، زندان و غیره که ذکر همه اینها در این دقایق کوتاه نمیگنجد؛ و اما جایگاه ارتش در این نوگرایی فرهنگی- اداری چه بود.
نیاز به نوسازی، یک عامل اساسی در این مقطع حساس از تاریخ ایران بود. بهواسطه ارتباطات گسترده با جهان غرب و در برخورد با تجددی که از دوره قاجار شروعشده بود و در پی انقلاب مشروطه و خواست عمومی مردم؛ ضرورت ایجاد ساختارهای جدید تمدنی در کشور، بیشازپیش احساس میشد، زیرا تا پیشازاین دوره، به علت فقدان آگاهی، نوگرایی، موردتوجه قرار نمیگرفت و سبک زندگی، سنتی و ساده بود؛ اما با گسترش آگاهی در این دوره، به مدد روشنفکران و تحصیلکردگانی که از اروپا برگشته بودند تا در کنار مرد مقتدر و نوگرایی چون رضاشاه پهلوی در ایجاد نهادهای تمدنی جدید یاور وی باشند، لازمه پیشرفت در کشور تأکید شد. لذا، رضاشاه کبیر برای بازسازی و نوسازی کشور و انجام این اقدامات اصلاحاتی، نیاز به یک ارتش قوی و فرمانبردار داشت، زیرا او خود نیز نظامی بوده و با فرماندهی بر این ارتش میتوانست به همه اهداف خود دست یابد. پس در راستای نوگرایی و اصلاحات در ایران عصر جدید، ارتش، ضامن اجرا و عصای دست رضاشاه کبیر بود. ازاینرو باید ریشه اصلاحات اداری و فرهنگی رضاشاه رو، در شکلگیری ارتش مدرن و نیروهای مسلح جست. ارتش و ماهیت نظامی دولت رضاشاه پهلوی تأثیر عمدهای بر معماری و ایجاد نهادهای تمدنی جدید در این دوره حساس بجای نهاد، بهطوریکه میتوان گفت بدون وجود ارتش، نوسازی ایران قابلاجرا نبود.
جا دارد نظرات برخی پژوهشگران خارجی و ایرانی را در خصوص خدمات و اقدامات نوین و متجددانه رضاشاه کبیر رو بیان کنم.
آرتور میلسپو کارشناس مالی آمریکایی که مأموریتش اصلاح امور مالیه در ایران بود میگوید: «رضاشاه با استفاده از سیاست درهای باز و با تثبیت سیاست و امنیت داخلی، شرایطی ایجاد کرد که سرمایههای خارجی بتوانند در ایران به رقابت بپردازند». (۲۳)
یرواند ابراهامیان مورخ و محقق ایرانی در کتابش ایران بین دو انقلاب، در مورد اصلاحات رضاشاه میگوید: رضاشاه با کسب قدرت بلامنازع، اصلاحات اجتماعی را آغاز کرد. باآنکه رضاشاه هرگز طرح قاعدهمندی برای نوسازی یا مدرنیزاسیون کشور ارائه نداد، تز عمدهای ننوشت، سخنرانیهای مهمی ایراد نکرد و وصیتی از خود بهجا ننهاد اما اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعدهمند نبود، ولی نشان میدهد که وی خواهان ایرانی بود که از یکسو، رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر و اختلافات قومی و از سوی دیگر دارای مؤسسات آموزشی به سبک اروپا، با زنان متجدد و شاغل در خارج از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانجات دولتی، شبکههای ارتباطی، بانکهای سرمایهگذار و فروشگاههای زنجیرهای باشد. هدف بلندمدت رضاشاه، بازسازی ایران به سبک غرب بود و وسیله وی برای نیل به این هدف نهایی، مذهب زدایی یا دنیا نگری، برانداختن قبیله گرایی، ناسیونالیسم، توسعه آموزشی و سرمایهداری دولتی بود. در این زمان مناسبات خارجی ایران در زمینههای تجاری و صنعتی با دول مترقی گسترش یافت و فعالیتهای عمرانی و صنعتی در بخش دولتی، بهخصوص در سالهای ۱۳۰۷ و ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۴ رونق بیشتری گرفت. (۲۴)
بنابراین کاملاً بجاست که از رضاشاه کبیر بهعنوان بنیانگذار ایران نوین یاد میشود.
اقدامات نوسازی مالی و اقتصادی رضاشاه بزرگ
– گسترش شبکه راههای ارتباطی و توسعه ارتباطات و حملونقل، از برنامههای اصلاحی دوره رضاشاه کبیر بود که در گسترش حوزه نفوذ و اقتدار دولت و نیز در یکپارچگی بازار ملی و مبادله آزاد کالا و خدمات بین مناطق مختلف شهری و روستایی نقش مهمی داشت و به نوسازی اقتصادی و صنعتی، کمک فراوانی کرد.
به دلیل موقعیت جغرافیایی ایران، اندیشه ایجاد راهآهن سراسری، از مدتها پیش در ذهن شاه و برخی رجال، لزومش حس میشد. پس از بررسیهای متعدد متخصصان و با مشورت با مهندسان آمریکایی، به دستور رضاشاه کبیر، مرحله نخست راهآهن، از شمال مرکزی به سمت جنوب غربی ایران با تأمین هزینه از محل دریافت مالیات بر قند و شکر و چای شروع شد. در امتداد این خط راهآهن، دو بندر جدید به نام بندر شاهپور و بندر شاه ساخته شد. آقای کسرایی در این خصوص مینویسد: «زمانی که در سال ۱۳۱۷ خورشیدی راهآهن سراسری به پایان رسید، برخی از مطبوعاته آن زمان، رضاشاه را به رستم دستان تشبیه نمودند». (۲۵)
درزمینهٔ بهداشت هم گامهای مفیدی برداشته شد. در سال ۱۳۰۵ اداره صحیه به وجود آمد* که بعدها وزارت بهداری شد و در سال ۱۳۱۱ تمام افرادی که طبابت میکردند میبایست برای اخذ پروانه پزشکی، امتحان میدادند، داروفروشان هم همینطور. تقریباً در همه مراکز استانها و بیشتره شهرستانها، بیمارستان ساخته شد. (۲۶)
سازمانهای نیکوکاری مانند شیر و خورشید سرخ، پرورشگاهها و بنگاه حمایت از مادران و کودکان، همه یادگار زمان رضاشاه بزرگ است.
- از مهمترین اصلاحات مالی در این دوران، تأسیس بانک ملی با اختیار انحصاری چاپ اسکناس در سال ۱۳۱۱ و تلاش برای تثبیت ارزش پولی ریال بهجای قِران با استقرار واحد طلا و نیز استقلال گمرک کشور به دست دولت بود. تا قبل از آن و در دوره قاجاریه، متولی اداره گمرک ایران ژوزف نوز معروف به مسیو نوز بلژیکی بود.
- همچنین نخستین بودجه کشور بهصورت هدفمند و برنامهریزیشده در این دوره تصویب شد که در پایان دوره پرشکوه ۱۶ ساله پادشاهی رضاشاه کبیر به ۱۵ برابر افزایش یافت.
- کارخانههای ریسندگی و بافندگی، سیمان، قند، چرمسازی، دخانیات و برق تأسیس شد و از تولیدات و محصولات داخلی حمایت شد.
- بانک ملی، سپه، رهنی، کشاورزی و صنعتی تأسیس گردید.
- همچنین با قبول و اجرای دستگاه متر، اوزان و مقادیر در کشور یکسان شد.
- نیز نسبت به امتیازات نفتِ ایران و انگلیس و سهم ایران و محدودیت شرکت، تصمیمات مهم و نافع عملی شد.(۲۷)
……………………………..
پاورقی:
۱- رودی ماتی، آموزشوپرورش در دوره رضاشاه، رضاشاه و شکلگیری ایران نوین (مجموعه مقالات)، ترجمه مصطفی ثاقب فر، تهران: انتشارات نیل، ۱۳۸۷. ص ۱۸۶
۲- فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی، چاپ دوم، تهران: انتشارات پیام، ۱۳۵۷. صص ۲۲۷-۲۷۹.
۳- فاطمه صادقی، جنسیت – ناسیونالیسم و تجدد در ایران (دوره پهلوی اول)، تهران: انتشارات قصیدهسرا، ۱۳۸۴. ص ۴۲.
۴- فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلالله نیک آئین، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۸. ص ۶۶.
۵- ابراهیم فیوضات، دولت در عصر پهلوی، تهران: انتشارات چاپخش، ۱۳۷۵. صص ۵۲-۵۵.
۶- حسین کاظمزاده ایرانشهر، معارف و ارکان سهگانه آن، ایرانشهر، سال دوم، شماره هشتم، ۱۳۰۳، ص ۴۳۹.
۷- سازمان اسناد شمال غرب، نامه رئیس اداره فرهنگ به مدیر دبیرستان فردوسی در خصوص ارسال جزوه سخنرانی به تاریخ ۲۵/۲/۱۳۱۸، پاکت شماره ۰۰۳۰۰۰۲۸۲، الف ۱۳۱۸.
۸- حبیب اله صحیحی، دستور آموزش، چاپ دوم، تهران: انتشارات فاروس، ۱۳۲۰. ص ۳۲.
۹- غلامرضا وطندوست و دیگران، نمودهای ناسیونالیسم در کتابهای درسی تاریخ دور ه پهلوی اول، تاریخ نگری و تاریخنگاری، سال ۱۹، شماره اول (پیاپی ۷۶)، ص ۱۹۰.
۱۰- عیسی صدیق، اصول علمی تربیت، تهران: کمیسیون معارف مجلس شورای ملی، ۱۳۰۷. ص ۱۳۰.
۱۱- میرزا سید حسن رمزی، تاریخ مقدماتی ایران، چاپ دوم، تهران: چاپ کتابخانه علمیه اسلامیه، ۱۳۰۷.
۱۲- غلامرضا رشید یاسمی، تاریخ ایران سال پنجم و ششم ابتدایی، تهران: چاپخانه شرکت مطبوعات، ۱۳۱۵.
۱۳-نصرالله فلسفی و علیاصغر شمیم، تاریخ مفصل ایران و تاریخ عمومی برای سال چهارم دبیرستانها (مطابق آخرین برنامه وزارت فرهنگ)، تهران: وزارت فرهنگ، سال ۱۳۱۸.
۱۴- امیرعلی خان قویم، تاریخ سوم و چهارم ابتدایی، چاپ دوم، تهران: مطبعه ترقی، ۱۳۰۷
۱۵- رضا زریری، تجددگرایی و هویت ملی در عصر پهلوی، زمانه، سال ۴، شماره ۴۰، ۱۳۸۴. ص ۲۵.
۱۶- تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸. ص ۷۵.
۱۷-جلیل نائبیان و محرم قلی زاده، نقش سیاستهای فرهنگی دوره رضاشاه در وضعیت آموزشوپرورش تبریز، جستارهای تاریخی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال اول، شماره دوم، پاییز و زمستان ۱۳۸۹، صص ۹۵- ۱۱۸.
۱۸- خشونت و فرهنگ؛ اسناد کشف حجاب، به کوشش مدیریت پژوهش و انتشارات و آموزش، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱.
۱۹- دشتی، فرزانه و سید مصطفی ابطحی شبه نوسازی در عصر پهلوی اول راهبرد یاس، شماره ۲۱، ۱۳۸۹.
۲۰- صدیق، عیسی،تجدید حیات ایران در زمان رضاشاه کبیر، مجله وحید، شماره ۲۳۰، سال ۲۵۳۶
۲۱- یزدانی، مرضیه، تاریخچه معارف در ایران گنجینه اسناد، شماره. ۳۱ و ۳۲. ۱۳۷۷.
۲۲- امیربانی، مسعود، معماری معاصر ایران (در تکاپوی بین سنت و مدرنیته)، هنر معماری قرن، جلد چهارم، چاپ چهارم. ۱۳۹۰. ص ۱۸۸
۲۳- میلسپو، آرتور، (بی تا)، مأموریت آمریکاییها در ایران، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران: پیام. ص ۲۷۹.
۲۴- آبراهامیان، یرواند، (۱۳۸۴)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، محسن مدیر شانه چی و حسن شمس آوری، تهران: مرکز. ص ۱۲۷-۱۲۸
۲۵- کسرایی، محمد سالار، (۱۳۸۴)، چالش سنت و مدرنیته در ایران، نشر مرکز.
۲۶- در سال ۱۲۹۵ خورشیدی در دوران جنگ بینالملل اول بیماری طاعون گاوی به ایران سرایت کرد و تلفات بسیاری بهجای گذاشت. در سال ۱۳۰۳ مجدداً بیماری از مرزهای ترکیه و قفقاز وارد ایران شد و سراسر مناطق شمال و شمال غرب را فرا گرفت و در سال ۱۳۰۴ به اطراف تهران رسید… . وزارت فلاحت و تجارت و فوائد عامه آن زمان به فکر چارهجویی و پیشگیری از بیماری افتاد و در اردیبهشتماه سال ۱۳۰۴ مؤسسهای به نام مؤسسه دفع آفات حیوانی تأسیس نمود و بعدها در سال ۱۳۱۲ آزمایشگاه جدید یا دارالتجزیه امراض حیوانی تأسیس شد که طرح آن بسیار شبیه طرح ساختمانهای آموزشی و مدارسی بود که مارکف معمار ساخته بود. دانیل، ویکتور و دیگران، (۱۳۸۲)، معماری نیکلای مارکف، ترجمه ترانه یلدا.
۲۷- امیربانی، همانجا.
مجید شمس- اول فروردین ۱۳۹۹ خورشیدی