7.6 C
تهران
شنبه, ۱. دی , ۱۴۰۳

باید برای چالش‌های بزرگ آینده آماده بود

‎ کنگره‌های حزبی گذشته از رسیدگی به کاروبار حزب، یا صحنه خودستائی جمعی‌اند یا رویارویی با یک حالت بحرانی. کنگره پنجم ما ترکیبی از هر دوست. نخست، خودستائی جمعی.

ما امروز به گروهی از مسئولان حزبی (و نه صرفاً اعضای حزب، مانند عموم کنگره‌های دیگر) که توانسته‌اند خود را به امریکا، و از گوشه‌های این سرزمین پهناور به لوس‌آنجلس، برسانند می‌نگریم و از توجه به چند ویژگی ناگزیریم. این مسئولان که اعضای کنگره را تشکیل می‌دهند (نه صرفاً شرکت‌کنندگان را) همه، چنانکه معمول زندگی حزبی ما در هر گام است، به هزینه خود بدین جا آمده‌اند؛ و به نمایندگی اعضائی که آن‌ها را برای اداره شاخه حزبی خود برگزیده‌اند حضور دارند. ده سال است در فرصت‌های مشابه، خود یا مانند‌هاشان همچنان آمده‌اند و از هم جدا نشده‌اند و هر بار حزب را بزرگ‌تر یافته‌اند و خوش‌بینی‌شان به آینده‌ای که در ساختنش شرکت دارند افزون‌شده است. در موارد بی‌شمار با سر به مسائل مهمی که مایه اختلافات بزرگ بوده است زده‌اند و آن‌ها را به نام حفظ یگانگی زیر فرش پنهان نکرده‌اند، و در فضای دمکراتیک و بی زیر پا نهادن اصول خود به توافق رسیده‌اند. از انشعاب نترسیده‌اند و بیشترین ترس را از زیر پا گذاشتن بنیادهای فکری خود داشته‌اند. این ویژگی‌ها در انحصار ما نیست و دیگران نیز سهم خود را کمتر و بیشتر دارند ولی بی دشواری زیاد می‌توان گفت که هیچ‌کدام همه این ویژگی‌ها را، و به‌اندازه ما، ندارند.

حزب مشروطه ایران پدیده قابل‌ملاحظه‌ای در تاریخ سازمان‌های سیاسی ایران است. حزبی است که از بالا یا از خارج (به دست حکومت یا قدرت‌های خارجی)اداره نمی‌شود و به منابع مالی جز خود پشت‌گرم نیست و قدرت ماندگاری دارد و بحران‌ها آن را نیرومندتر بجای می‌گذارند؛ جوان می‌شود و پیوسته رشد می‌کند. حزبی است که هم در عرصه نظری و هم قدرت تشکیلاتی بزرگ است و می‌تواند بدون نیاز به چرخش‌های صد و هشتاد درجه با هر موقعیت تازه روبرو شود. حزبی است که ناگزیر نیست از گذشته‌اش پوزش بخواهد یا آن را از نو اختراع کند، هم بدان افتخار و هم از آن اعراض کند؛ حزبی که نیاز به توجیه خود ندارد و می‌تواند سخن آخرش را اول بگوید و هیچ پرده‌پوشی لازم ندارد. تازه‌کار بودنش بدان اجازه می‌دهد که کوله‌بار گذشته را بر دوش نداشته باشد؛ گذشته با آن است ولی به‌صورت مایه الهام و عبرت. کار خود را با نقد سرتاسر موقعیت ایران آغاز کرده است، نقد به معنای گذاشتن هر چیز در جای سزاوار خود، و نه پوزشگری و سپید شویی خودی و سیاه کردن غیرخودی. بلند پروازیش به آسمان می‌ساید و تا دگرگونی سیاست و فرهنگ جامعه ایرانی می‌رسد. تنها حزبی است که اعضایش را از روزی که خود به قدرت بی‌منازع برسد می‌ترساند.

این نگاه ویژه به نقش خویش و به قدرت سیاسی از رویکرد حزب به خودش برخاسته است. اصلاً چرا باید این حزب را تشکیل می‌دادیم؟ برای هر مخالف جمهوری اسلامی پاسخ این پرسش ساده است: باید ایران را از این حکومت قرون‌وسطایی به دست گروهی تبهکار رهانید و قدرت را در دست گرفت و کشور را به‌جاهایی که درست معلوم نیست رساند. ما پاسخی وارونه به پرسش دادیم. اول فکر کردیم اشکال ایران در کجاست؛ چرا در پایان سده بیستم مردم در کشوری که خود را به‌ردیف بیست کشور پیشرفته و رو به پیشرفت جهان رسانیده بود می‌توانستند کورکورانه از چنین گروه واپس‌مانده تبهکاری پیروی کنند. آیا مشکل ایران در جمهوری اسلامی است یا جمهوری اسلامی تبلور مشکلات جامعه‌ای است که می‌تواند چنین بلاهایی بر سر خودش بیاورد؟ ده پانزده سالی تجربه در میان گل‌های سرسبد جامعه تبعیدی، بخش بزرگی از سرآمدان سیاسی و فرهنگی و طبقه متوسط بالنده ایران، این باور را در ما استوارتر گردانید که جمهوری اسلامی دمل سر بازکردهء عفونتی است که فرهنگ و سیاست و اخلاق و ارزش‌ها و قالب ذهنی mindset ما را فروگرفته است. هنگامی‌که لایه‌های اجتماعی و فرهنگی در سطح جامعه روش‌ها و رویکردهایی را به نمایش می‌گذارند که واپس می‌برد بجای آن‌که پیش براند، و مانع می‌تراشد بجای آنکه هموار کند؛ هنگامی‌که گروه‌های بزرگی از مردم اگر بی‌تفاوت بمانند کمتر زیان می‌رسانند، مسئله را می‌باید هم جدی‌تر گرفت و هم به چشم دیگری نگاه کرد.

از اینجا بود که “ایده” در پایه‌گذاری حزب پیش از هدف آمد. ما بایست برای ساختن جامعه و فرهنگی بهتر از اینکه داریم پیکار کنیم و بدین منظور لازم می‌بود که نخست بدانیم چه بد است و چه می‌باید بجایش بیاید، و آنگاه به جنگ بزرگ‌ترین دشمن ایرانی که هست، و بزرگ‌ترین مانع بر سر راه ایرانی که باید ساخته شود، یعنی جمهوری اسلامی، برویم. این برخورد به موضوع با خود الزاماتی آورده است، راه آهنی است که نمی‌گذارد قطار حزب از خط خارج شود. اگر قرار است سیاست و فرهنگی بهتر داشته باشیم از رفتن به ژرفای نظام ارزش‌ها و فرهنگ سیاسی جامعه خود، از شناخت تاریخ همزمان خود و روبرو شدن باکم و کاستی‌های آن ناگزیریم. عواطف شخصی ما به کنار، چاره‌ای نداریم که اشکالات را بشناسیم تا از تکرارشان جلوگیریم. اگر رسیدن به قدرت نه هدف بلکه وسیله‌ای در خدمت آرمانی باشد آنگاه یکپارچگی اخلاقی، شهامت در باورها و آشتی‌ناپذیری در مبارزه به دنبالش می‌آید. یکپارچگی integrity در همخوانی گفتار و کردار، و دوری از سازش‌کاری به معنی زیر پا گذاشتن اصول است؛ چشم پوشیدن از سود آنی به بهای آسیب زدن به سرمایه اخلاقی است. شهامت در باورها در نترسیدن از موافق و مخالف است، آماده بودن برای آن چیزی است که در فرهنگ سیاسی امروز بدان خلاف سیاست politically incorrect می‌گویند. آشتی‌ناپذیری در مبارزه به معنی پابرجائی در استراتژی است که با انعطاف‌پذیری در تاکتیک‌ها هیچ منافاتی ندارد. همه این‌ها البته بی هشیاری، بی چالاکی فکری، و تحلیل همیشگی داده‌هایی که می‌باید همواره در جستجویشان بود، به‌جایی که می‌باید نخواهد رسید.

تصادفی نیست که بحث‌های ما در هیچ گردهمائی بزرگ حزبی از کنگره‌های دو سال یک‌بار و کنفرانس‌های اروپائی و آمریکائی سالی یکی دو بار بی یک مؤلفه مهم اخلاقی نیست. بزرگ‌ترین بخش پیکار فرهنگی ما با خودمان و در درون خودمان است. به‌عنوان پروردگان فضای سیاسی و فرهنگی که ملت ما را به چنین گودالی انداخته است می‌باید پیوسته نگران سلامت و بهبود خود باشیم. اگر این حزب نتواند به آنچه می‌گوید عمل کند شایستگی به قدرت رسیدن ندارد. اگر بهر وسیله بکوشد دستی به‌جایی بند کند همان بهتر که میدان را به این‌همه کسان که بهر وسیله می‌کوشند دستی به‌جایی بند کنند بسپارد. ما می‌باید تفاوت داشته باشیم و دیگران را به راه متفاوت بیندازیم. رهروان راه‌های آشنا و کوبیده شده فراوان‌اند و بیش از اندازه‌اند و پیوستن بدان‌ها ارزش این‌همه کار که در این حزب می‌رود ندارد. این درست است که گفتگوی حزبی ما گاه‌وبیگاه رنگ موعظه می‌گیرد ولی موعظه در خدمت مقاصدی است که چشمان بینائی به‌روشنی می‌بینند و گام‌های محکمی بی تزلزل می‌پویند. سیاست پیشگان ما بیش از اندازه از عامل اخلاقی در سیاست بی‌خبر مانده‌اند و زیان کرده‌اند. سیاست موتورهای زیاد دارد، یکی هم عامل اخلاقی است. تجربه ما می‌تواند به کسانی کمک کند. ما از اولویت دادن به ملاحظات اخلاقی تناورتر شده‌ایم. این اولویت دادن تا آنجاست که مخالف ارزنده و با اصول را بر موافق و هوادار و حتا هموند بی‌خبر از این عوالم ترجیح می‌دهیم. تجربه به ما آموخته است که ارزش انسانی افراد بیش از عقاید آن‌ها اهمیت دارد. عقاید را می‌توان تغییر داد.

مانند هر کار تازه‌ای می‌باید زمان بیشتری بر این تلاش ما بگذرد و هنوز بسیار مانده است که کامیابی خود را ارزیابی کنیم. تا اینجا می‌توانیم انگشت بر پاره‌ای پیشرفت‌ها بگذاریم. در خود حزب رویهمرفته یک روحیه مساعد برای روش‌ها و طرز تفکر دمکرات، حتا لیبرال دموکرات، هر چه بیشتر قوت می‌گیرد. رقابت‌های شخصی و سیاسی که از شرایط بشری جدائی‌ناپذیر است در میان ما نیز به همان شدت هر جای دیگر در کار است ولی نه تا آن اندازه که فرایند دمکراتیک را به خطر اندازد. مانند بیشتر ایرانیان ما نیز داریم قواعد بازی دمکراسی را می‌آموزیم. آزادی از گذشته به ما فرصت داده است در آنچه امروز و آینده را دربر می‌گیرد نگرش روشن‌تری داشته باشیم تا آنجا که هیچ گروه دیگری ازنظر اندیشیدن راه‌حل‌ها به‌پای ما نمی‌رسد. برنامه سیاسی حزب که آن را در این مهروموم‌ها پیش‌تر برده‌ایم همه پهنه کشورداری را برای نخستین بار در تاریخ احزاب ایران در قالب یک جهان‌بینی راست میانه، و لیبرال به تعبیر اروپائی دربر می‌گیرد. رفتار ما با دگراندیشان، احترام به حق آن‌ها و آمادگی برای جستجوی زمینه‌های مشترک است تا سرانجام به همکاری‌هایی برای برقراری و دفاع از نهادهای دمکراتیک بینجامد؛ و با دشمنان بی‌اعتنائی است تا سطح بحث سیاسی پائین تر نیفتد. این هردو نمونه‌ای از فضای سالمی است که می‌باید بر سیاست ایران حکمروا شود. صراحت ما در نقد منصفانه گذشته (نقد در معنی درست خود نمی‌تواند منصفانه نباشد) دو سوی افراطی طیف سیاسی را خوش نمی‌آید ولی در این میان چه کسی باید تغییر کند؟ تا آنجا که به مبارزه با رژیم مربوط است ما به لطف پابرجائی بر اصول و انعطاف در تاکتیک‌ها نه از تحولات عقب‌افتاده‌ایم و نه در جایی کوتاه آمده‌ایم.

* * *

حالت بحرانی که در آغاز بدان اشاره کردم به جمهوری اسلامی برمی‌گردد. رژیم با سیاست خارجی ماجراجویانه خود که آن را بزرگ‌ترین پشتیبان تروریسم اسلامی گردانیده است و دنبال کردن برنامه تسلیحات اتمی، و با رویارویی آشکار با امریکا در عراق و افغانستان، بر راهی افتاده است که درگیری نظامی در پایان آن است. پویائی رویدادها چنان است که می‌رود تا اختیار را از دست سران رژیم نیز بدر برد. آن‌ها همه استراتژی و امید خود را به گرفتار کردن امریکا در عراق و دست یافتن به سلاح اتمی بسته‌اند و اگر همچنان به سیاست‌های دیوانه‌وارشان بچسبند امریکا را ناگزیر از پاسخی درخور خواهند ساخت که پیامدهای اندازه نگرفتنی برای ایران خواهد داشت. در چنین موقعیت پرخطر، حزب ما می‌باید آنچه می‌تواند برای جلوگیری از حمله به ایران، و آمادگی برای پیامدهای چنان احتمالی بکند. این کنگره یک گردهمائی معمولی دو سال یک‌بار ما نیست. ما در دو سال آینده با آزمایش‌های دشوارتر از همیشه روبرو خواهیم بود. یک مأموریت بزرگ حزب در دوره آینده فشار آوردن بر جامعه اروپائی خواهد بود تا با هماهنگی کامل با امریکا جمهوری اسلامی را به دست برداشتن از برنامه سلاح اتمی وادارد و گزینه حمله نظامی را از میان ببرد.

ما با تکیه‌بر “حق” جمهوری اسلامی به داشتن سلاح اتمی (نامش را حق ایران بگذارند یا هر چیز دیگر) و اشک‌ریزی بر کشتگان جنگی آینده نمی‌توانیم کاری برای مردم ایران بکنیم. می‌باید مسئله را به‌روشنی دید و اولویت‌های خود را مرتب کرد. اولویت ما مقایسه رژیمی مانند ایران با کشورهای عضو باشگاه اتمی، یا خلع سلاح اتمی جهان یا خاورمیانه نیست که حتا اگر عملی باشد به مهروموم‌ها خواهد کشید. اولویت ما مبارزه با امریکا و رقابت با اسرائیل و “آزاد کردن قدس” هم نیست. ما صرفاً به منافع مردم ایران، به دور کردن خطر برخورد نظامی با ایران، و به سرنگون کردن جمهوری اسلامی می‌اندیشیم. ادامه تلاش رژیم درزمینهٔ تسلیحات اتمی، خطر برخورد نظامی را افزایش خواهد داد و اگر به‌جایی برسد تسلط آخوندها را بر ایران استوارتر خواهد کرد و هیچ‌یک از این دو به سود مردم ایران نخواهد بود. هر نشانه پشتیبانی از مقاصد رژیم در موقعیت کنونی خطرناک است. محافلی در رهبری جمهوری اسلامی بدشان نمی‌آید که ورق جنگ را بازی کنند و با منحرف کردن اذهان به تهدیدات خارجی از فشار داخل بکاهند. اما مردم لازم است جای تردید نگذارند که در بحران خودساخته اتمی پشت سر رژیم نخواهند ایستاد و ترفند راه انداختن جنگ این بار نخواهد گرفت. ویرانی‌های هشت سال” نعمت الهی” که خمینی براه انداخت هنوز برجاست و مردم نیازی به حمله دیگری که مسلماً به هدف‌های اتمی محدود نخواهد ماند ندارند. برطرف کردن این توهم کمک دیگری است که می‌توان به جلوگیری از حمله به ایران کرد.

باآنکه نتیجه‌گیری شتاب‌زده درست نیست، با وضع ایران چنین که پیش می‌رود، اندیشیدن درباره آینده پس از رژیم اسلامی بیجا نخواهد بود. این نخستین بار است که حزب ما آمادگی برای ایران پس از جمهوری اسلامی را در دستور کار خود قرار می‌دهد و می‌باید از همین کنگره آغاز کرد. منظور من از آمادگی، تشکیل دولت موقت یا شورای رهبری نیست که نخستین و تنها جایگزین جمهوری اسلامی برای آرزومندان است. ما اعتقادی به چنین ترتیبات پرآوازه و میان‌تهی نداریم. منظور، سالم‌تر کردن فضا از راه طرح و چاره‌جوئی مهم‌ترین مسائل مورد اختلاف است و فراخواندن نیروهای سیاسی مسئول‌تر به زمینه‌سازی برای همرائی consensus و توافق‌های کلی. من امیدوارم که در این کنگره در سه موضوع مهم، همه‌پرسی برای نظام سیاسی آینده ایران، عدم تمرکز و حقوق اقوام، و مسئله تسلیحات اتمی تصمیم‌هایی گرفته شود که مبنای توافق با سازمان‌های سیاسی دیگر بشود و به افزایش اعتماد میان نیروها کمک کند. ما در هر موضوعی ازجمله این سه، به گفت‌وشنود و تفاهم اعتقادداریم. به نظر ما هیچ‌کس نباید درپی بیشترینه خواست‌های خود باشد. همواره حد بهینه‌ای هست که خواست‌های معقول دیگران را نیز در نظر می‌گیرد.

یکی از بزرگ‌ترین پیشرفت‌های بیست و چند ساله گذشته توافق کلی است که درباره نظام سیاسی ایران پس از جمهوری اسلامی پیداشده است. دیگر کمتر کسی را می‌توان یافت که یک دمکراسی عرفی گرا(سکولار) را که همه در آن حقوق برابر داشته باشند برای ایران نخواهد و از حقوق فرهنگی اقوام ایران، و عدم تمرکز به عناوین گوناگون، دفاع نکند. شکل حکومت البته به‌غلط جای بیش از اندازه‌ای در بحث‌ها یافته است ولی می‌توان امیدوار بود که با نزدیک‌تر شدن دورنمای سرنگونی رژیم اسلامی بیشتر توجه به محتوای دمکراتیک و لیبرال قانون اساسی باشد تا شکل حکومت جمهوری یا پادشاهی. زیرا هر دو شکل حکومت می‌توانند دمکراتیک یا استبدادی باشند. در ایران آینده عنوان رئیس کشور، و نه رئیس حکومت، هر چه باشد مسئله عمده دفاع از نهادها و راسخ کردن کارکردهای دمکراتیک است نه کسی که وظایف تشریفاتی رئیس کشور را انجام می‌دهد. فرایند تدوین قانون اساسی دمکراسی لیبرال آینده ایران، به معنی حکومت اکثریت در چهارچوب و محدود به اعلامیه حقوق بشر، می‌باید به‌گونه‌ای باشد که هیچ تردیدی در آزاد و منصفانه بودنش راه نیابد و هیچ‌کس از آن کنار گذاشته نشود و همه بتوانند نتیجه رأی مردم را بپذیرند. ما در این موضوع شیوه انتخابات مجلس مؤسسان و همه‌پرسی قانون اساسی را، همه با نظارت سازمان ملل متحد پیشنهاد کرده‌ایم و این کنگره می‌تواند نظر قطعی حزب را در این باره اعلام دارد.

سال گذشته در کنفرانس آمریکائی حزب در همین شهر قطعنامه حقوق اقوام و عدم تمرکز به تصویب رسید و در کنفرانس اروپائی پاریس در همان سال توصیه شد که قطعنامه به منشور حزب پیوست شود. این توصیه در دستور کار کنگره هست و من اطمینان دارم که قطعنامه حقوق اقوام و عدم تمرکز در کنار قطعنامه حقوق زنان و کودکان که در کنگره چهارم به منشور حزب پیوست شد ازجمله پیشروترین اسناد سیاسی این مهروموم‌ها خواهند ماند. حزب با مواضع واقع‌گرایانه و آزادمنشانه‌ای که در این زمینه‌ها می‌گیرد بحث سیاسی را در مسیری می‌اندازد که شایسته یک جامعه امروزی است و نه قبایل دشمنی که در عوالم گذشته بسر می‌برند. به همین ترتیب اگر کنگره سیاست حزب را در بحران اتمی ایران به‌روشنی اعلام دارد ما بهتر خواهیم توانست با همکاری گروه‌های هرچه بیشتری برای برطرف کردن خطر حمله به ایران اقدام کنیم.

جمهوری اسلامی اگر دست از ماجراجوئی برندارد ایران و خود را به مخاطره خواهد افکند. همه ایران دوستان می‌باید برای چنان احتمالی آماده باشند. ما بار دیگر مخالفان خود را در اردوی پیکار با رژیم اسلامی فرامی‌خوانیم که از ٢٨ مرداد درس بگیرند و بگذارند نیروهای سیاسی ایران مسائل کشور را در میان خود حل کنند، پیش از آنکه دیگران ناچار بجای آن‌ها تصمیم بگیرند.

* * *

پس از هدر دادن یک نسل در جنگ بر سر گذشته‌ها، سیر رویدادها دارد همه گرایش‌های سیاسی را وادار به ارزیابی موقعیت خود می‌کند. ما سبک‌بار تر از همه، رو به آینده پر از خطرها و نویدها روانه‌ایم. یک جنبش فکری که می‌خواست در هر چه به انقلاب و حکومت اسلامی انجامیده بود بازنگری کند؛ و پیش از انقلاب را به همان چشم نقادانه می‌نگریست که دوران انقلابی را؛ و سهم دوست و هوادار را به زیان دشمن و مخالف فراموش نمی‌کرد طرف گفتگوی طبیعی نسلی است که در درون و بیرون ایران برمی‌آید و نمی‌گذارد گذشته دست‌وپایش را ببندد؛ نسلی که پاسداری امامزاده‌های سیاسی را وظیفه خود نمی‌شناسد و از “پارادیم” کربلا فاصله می‌گیرد. جامعه ایرانی آماده شنیدن سخنان تازه‌ای است و می‌خواهد بر تاریخ ناشاد خود چیره شود. نسلی که شاهکارش انقلاب اسلامی بود اندک‌اندک جایش را به نسل تازه‌ای می‌دهد که خود را در مخالفت با هرچه در انقلاب اسلامی است می‌یابد و تعریف می‌کند. فراخوان‌های ما به سخنگویان آن نسل که به گفتمان تازه بپیوندند تاکنون در بخش مهمی بی‌پاسخ مانده است و باکی نیست. کاروان در گذر است و نمی‌توان راهش را بست.

جامعه سیاسی ایران نمی‌تواند به‌صورت قبیله‌های در جنگ با یکدیگر با موقعیتی که سرنوشت ملی را تعیین خواهد کرد روبرو شود. مسئله ما جنبه ملی دارد و بسی بالاتر از مهر و کین و ملاحظات سیاسی و گروهی است. ما در عین کثرت‌گرائی به همبستگی ملی نیاز داریم و می‌باید با طرح همه مسائل عمده مورد اختلاف در یک چهارچوب اصولی بدان برسیم. رویکرد حزب مشروطه ایران به همکاری نیروهای سیاسی گوناگون، بحث عمومی درباره تندترین و حساس‌ترین موارد اختلاف است. در بسیاری از آن مسائل می‌توان در فضای آزاد از انفجار عواطف به توافق‌های اصولی رسید و بقیه را می‌توان به رأی مردم گذاشت که همه از موافق و مخالف آماده پذیرفتن آن خواهند بود. ما نمی‌خواهیم تنها در مبارزه با جمهوری اسلامی باهم باشیم. مهم‌تر آن است که در ساختن ایران لیبرال دمکرات آینده که جا برای سخت‌ترین اختلاف‌نظرها داشته باشد باهم کارکنیم. پاره‌ای از مهم‌ترین مسائل را مانند عدم تمرکز و حقوق اقوام ایران و فرایند تعیین نظام سیاسی آینده ایران می‌توان در همین کنگره طرح کرد و من اطمینان دارم که با توجه به روحیه آزادمنشانه حزب، مواضعی که اعلام خواهد شد به افزایش تفاهم کمک خواهد کرد. همه ما باید عادت کنیم از درخواست‌های حداکثر خود دست‌برداریم. همیشه درخواست‌های بهینه‌ای هست که تنها با در نظر گرفتن نظرات معقول دیگران می‌توان بدان‌ها رسید.

حزبی که ما به رنج مهروموم‌ها ساخته‌ایم اکنون یک نیروی سازنده در سیاست ایران شده است. این حزب بسیار بیش از مجموع اعضای خویش است و باید آن را جدی بگیریم. هموندان حزب می‌باید با آن رشد کنند. همه ما باید ماهیان دریای بزرگ شویم ــ برخلاف بیشتر ایرانیان که ترجیح می‌دهند در آبگیرهای کوچک خود جلوه‌ای داشته باشند. رقابت‌های شخصی و سیاسی در طبیعت کار جمعی است ولی دسته‌بندی و بهره‌گیری از هر وسیله برای پیش افتادن، به فساد هیئت سیاسی می‌انجامد. همواره می‌باید به اصل موضوع اندیشید. کار ما را نوجوئی تا بدین پایه رسانیده است؛ از آن نترسیم. پیشرفت ما در توانائی سوارشدن بر موج پیشرفت و آینده است. نباید فراموش کرد که این حزب با نه گفتن و شعار مرگ بر این و آن آغاز نشد. ما نخست به جامعه‌ای که می‌باید بر ویرانه این رژیم و این فرهنگ ساخته شود آری گفتیم و از آنجا به نه گفتن‌های ناگزیر، ” نه” به تفکر مذهبی در برابر تفکر علمی، به خرافات، به دین در سیاست و حکومت، و به استبداد از هرگونه؛ “نه” به خشونت و انتقام‌جوئی رسیدیم. این رویکرد متفاوت به ما اجازه داد که مخالف و دگراندیش را هم در طرح بزرگ‌تر خود شریک کنیم و برخلاف بسیاری از کوته‌نظران، ارزش مبارزان درون را بشناسیم و آن‌ها را از ترس اینکه مبادا بزرگ شوند و از کاری برآیند نکوبیم. همین رویکرد متفاوت برای نخستین باریک حزب راست میانه، حزب لیبرال به معنی اروپائی و نه آمریکائی، به سیاست ایران داده است و تسلط چپ را از میان برده است.

ما دیگر نخواهیم گذاشت ایران به گذشته برگردد. فرصتی پیش‌آمده است و باید بهترین‌ها را برای آینده ایران خواست. حزب ما آماده خواهد بود که آزاد از هر گذشته دست و پا گیر به پیشواز چالش‌های که در برابر است برود.

ـــــــــــــــــــــــــــــ
* سخنرانی در کنگره پنجم حزب مشروطه ایران، لوس‌آنجلس، دوم و سوم اکتبر ٢٠٠۴

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر