7.6 C
تهران
شنبه, ۱. دی , ۱۴۰۳

چرا‎ ‎غزه چرا لبنان؟‎ ‎

هفته پیش به مناسبت آخرین جمعه ماه رمضان، که ‏آن روز‎ ‎را در جمهوری اسلامی روز “قدس” نامیده‌اند، ‏در تهران باردیگر تظاهراتی فرمایشی-نمایشی ‏برپاشد. این نوع تظاهرات در ایران آنقدر‎ ‎رنگ باخته ‏است که جز‎ ‎بلندگوهای صدا‎ ‎و‎ ‎سیمای رژیم از توجه ‏کمترکس دیگری برخورداراست و در‎ ‎میان مردم به نام ‏تظاهرات ساندیس‌خورها معروف شده است. اما این ‏بار به علت تقارن این روز با تداوم جنگ حماس و ‏اسرائیل و‎ ‎عواقب دردناک و رقت‌آور‎ ‎این جنگ، برگزاری ‏این مراسم توجه بیشتری را موجب شد. از این رو ‏پاره‌ای از انسان‌های شریفی که از هرگونه جنگ و ‏خونریزی بیزارند و از دیدن صحنه‌های دلخراش آنچه در ‏غزه می‌گذرد به سختی رنج می‌برند از آنجا که ‏هیچگونه تظاهرات غیر دولتی در ایران مجاز نیست، ‏به ناچار، و احتمالا با اکراه، برای نخستین بار در این ‏نوع تظاهرات دولتی شرکت کردند. از قرار روایت‌های ‏خبری در میان این گروه از شرکت کنندگان مشارکت ‏یک فیلمساز معروف و خوشنام که به خاطر حفظ ‏استقلال هنرش و عدم کرنش در برابر رژیم، طبق روال ‏رایج، مورد “حصرهنری” دستگاه قرارگرفته، در این ‏تظاهرات از دید میکروسکپی دستگاه امنیتی نگریخته ‏است. در این ارتباط بخشی از دستگاه تبلیغاتی رژیم ‏این مشارکت در تظاهرات را با شعار “نه غزه، نه ‏لبنان-جانم فدای ایران” متناقض دانسته و نتیجه ‏گرفته‌اند که حضورافراد منتسب به آن شعار در ‏تظاهرات ضد جنگ دلیل مدقنی می‌تواند باشد ‏براینکه هواداران آن شعار به خطای خود پی برده‌اند و ‏اکنون هوادار حماس و حمایت آن سازمان تروریستی ‏از سوی جمهوری اسلامی شده‌اند!‏

اگر هدف این ادعا تنها مغالطه و سوء‌استفاده ‏تبلیغاتی برای “خودیها” بود شاید بهتر می‌بود که از ‏کنار آن بگذریم اما متاسفانه چنین نیست. عمق ‏فاجعه عمیقتر از این سخنان است. ما شوربختانه در ‏برابر کسانی قرارگرفته‌ایم که از تفکیک میان انسانیت ‏و توحش عاجزند. برای آنها ارزش‌های انسانی مقام و ‏منزلتی ندارد. در تصورات این گروه قابل پذیرش نیست ‏که امکان دارد کسی پیدا شود که هم با جان و دل ‏معتقد به آن شعار باشد و نیازهای اقتصادی و ‏اجتماعی ایرانیان را برتر از دیگر اولویت‌ها بداند و ‏همزمان از محنت و رنج مردم بی‌پناه غزه در برابر این ‏ظلم آشکار و چشمان اشگ‌آلود مادران و کودکان ‏بی‌پناه بی‌تفاوت نماند. احتمالا برای دست پروردگان ‏نظامی که برای حل مسائل و اختلافاتش با ملت ‏ایران جز انتقام‌طلبی، شکنجه، تبعید یا اعدام راه ‏دیگری نمی‌شناسد قابل قبول نیست که یک انسان ‏آزاده می‌تواند در آن واحد هم مخالف و معترض باشد ‏و هم از اصول انسانیت تخلف نکند، هم با جمهوری ‏اسلامی و حماس مخالف باشد و هم به خشونت ‏اسرائیل اعتراض کند همانگونه که حتی در اسرائیل ‏نیز تظاهرات ضد جنگ انجام می‌پذیرد. متاسفانه ‏فرهنگ قصاص و مرگ با چنین برخورد انسانی دمساز ‏نیست و از درک آن ناتوان است. این همان فرهنگ ‏واپسمانده‌ایست که معتقد به قصاص و دندان در برابر ‏دندان است که به قول مهاتاما گاندی سرانجام ‏میراثش جامعه‌ای بی‌دندان خواهد بود. انسانیت ‏یعنی این توانائی که آنچه را در مورد خود قابل فبول ‏نمی‌دانیم بردیگران روا نداریم. انسانیت یعنی گذشت ‏یعنی تساهل.‏

مشکل ما آن جوجه بسیجی بی‌دانش نیست که از ‏فهم تقارب آن شعار ملی و اعتراض به جنگ و ‏خونریزی عاجز است. او و صدها هزار امثال او دست ‏پرورده امثال همان ماشین‌های تبلیغاتی و دروغسازی ‏هستند که جوانان هیتلری را برای آلمان نازی تولید ‏می‌کرد. این رژیم جمهوری اسلامی است که در ‏جهان امروز در کنار کُره شمالی از جایگاه بسیار ‏استثنائی ضد بشری و جنگ خواهی برخوردار است. ‏آیا از خود پرسیده‌اید که چرا زمانی که وزیران و ‏سفیران همه کشورهای معتبر جهان از شرق تا غرب ‏در شورای امنیت سازمان ملل و دیگر محافل ‏بین‌المللی، به اتفاق آرا رای بر خاتمه جنگ، آتش ‏بس و ترک مخاصمه می‌دهند، رهبر مذهبی جمهوری ‏اسلامی خواهان گسترش آتش جنگ به ساحل ‏غربی و دیگر نقاط فلسطین است؟ آیا پرسیده‌اید چرا ‏در حالیکه افکار عمومی جهان از عرب گرفته تا ترک و ‏روس و چینی تا اروپائی و آمریکائی در تلاشند تا ‏هرچه زودتر آتش این جنگ ماتم ساز فروکش کند، ‏بلندگوهای رژیم در درون و برونمرز خواهان آتش ‏افروزی بیشتر هستند؟ آیا از خود هیچگاه پرسیده‌اید ‏از اینهمه خشونت و خونریزی و تداوم جنگ در غزه، در ‏سوریه، در عراق، در افغانستان و دیگر مناطق ‏خاورمیانه تا یمن و سودان و سومالی چه سودی ‏عاید جمهوری اسلامی می‌شود؟

باآنکه پاسخ دقیق و روشن این سؤال در انتظار ‏روزیست که رژیمی قانونی و مردمی جانشین ‏جمهوری اسلامی درهای بسته را بگشاید و اسناد و ‏مدارک ملی ایران هم مانند همه کشورهای متمدن ‏جهان در اختیار مردم قرارگیرد، اما نباید فراموش کنیم ‏که هم اکنون نیز دلائل و قرائن کافی در اختیار داریم ‏که بتوان بر مبنای آن به نوعی نتیجه رسید. اصل مهم ‏تاریخی حکایت از آن دارد که همه رژیم‌های ناپایدار که ‏از پشتیبانی واقعی و دمکراتیک مردم خود برخوردار ‏نیستند همیشه با تحمیل اختناق و دیکتاتوری در ‏درون کشور و ماجراجوئی در ماورای مرزها به تداوم ‏لرزان ولی خشن خود ادامه داده‌اند و کم بیش ‏سرانجام هم به گونه فجیعی آخر خط این سیاست ‏همان سرنوشتی است که هیتلر در گذشته نسبتا ‏دور و صدام و قذافی در زمان معاصر با آن روبروشدند. ‏یکی دیگر از دلائل این نوع رفتار از سوی نظامهای غیر ‏مردمی عدم توانائی آنها در حل مشکلات کشور ‏است چون با تداوم تشنج به خیال خود مردم را سر ‏مشغول نگه می‌دارند. در این رابطه نباید سود ‏اقتصادی ناشی از فساد دست اندرکاران امور کشور ‏از جنگ و خونریزی را فراموش کنیم. در اخبار دیروز ‏آمده بود که محسن رضائی رئیس سابق سپاه ‏پاسداران “نوشیدن زهر” و قبول قعطنامه ۵۸۹ شورای ‏امنیت سازمان ملل که به جنگ با عراق خاتمه داد را ‏تلویحا یک خیانت خوانده و هاشمی رفسنجانی را ‏متهم به ارتکاب آن نموده است. به احتمال زیاد ‏محسن رضائی و دیگر سران میلیاردر سپاه هرگز از ‏گناهان کسی که مانع نفع بیشتر آنها شده است ‏نخواهند گذشت به ویژه این روزها که آن شخص هیچ ‏کاره و مغضوب الخاقان هم شده است!‏

برای انسانهای ایرانی هرگز معنی آن شعار تاریخی ‏نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران بی‌اعتنائی و ‏بی‌تفاوتی به سرنوشت مردم بی‌پناه غزه و یا ‏شهروندان لبنان نبوده و نیست. حساب حماس و ‏حزب الله از مردم غزه و لبنان سواست. آری می‌توان ‏انسان بود و به حاتم بخشی‌های بی‌حساب و کتاب ‏جمهوری اسلامی در دیگر نقاط منطقه بر مبنای ‏‏”چراغی که به خانه رواست” معترض بود و در عین ‏حال به پشتیبانی از مردم بی‌پناه غزه به راهپیمائی ‏پرداخت.‏

پاریس: ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۴‏

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر