14.9 C
تهران
پنجشنبه, ۱. آذر , ۱۴۰۳

روزی که اروپا لرزید

همزمان‎ ‎شدن چندین “انتخابات” در هفته‌های ‏گذشته ، درمیان دیگر‎ ‎رویدادهای چشمگیر در این ‏روزها، همانند جنگ در اوکراین، سوریه و‎ ‎آفریقا، ظاهراً ‏موجب شده است که اهمیت آن‌ها به فراموشی ‏سپرده شود. نتیجه انتخابات عمومی در هندوستان ‏که شاید موجب تغییر‎ ‎در سرنوشت آن کشور شود و ‏یا انتخاب رئیس جمهوری جدید مصر که اگر در ‏برنامه‌های اقتصادی خود موفق گردد، ضربه مهمی به ‏اسلامگرائی در‎ ‎منطقه خواهد زد، و هر یک از این ‏ماجراها به تنهائی نیازمند چندین مقاله و تفسیر ‏است، اما در این میان انتخابات پارلمان اروپا ، بیش از ‏همه خبر ساز بود.‏

با آنکه در‎ ‎کوتاه مدت ورود غیر منتظره احزاب ‏حاشیه‌ای در صحنه، و به علت کم اهمیت بودن ‏پارلمان در ساختار سیستم اتحادیه اروپا، چندان مهم ‏نیست، موفقیت بی‌سابقه سه حزب افراطی و ‏راستگرا در انگلستان، فرانسه و دانمارک، همانند یک ‏زمین لرزه بزرگ نه ‏‎ ‎تنها موجب حیرت و نگرانی همه ‏شهروندان دمکرات و‎ ‎لیبرال اروپا شد بلکه باید هنوز در ‏انتظار پسا لرزه‌های سیاسی و اجتماعی این فاجعه ‏روز شماری کنیم. سوای پیچیدگی‌های دیگر ‏این رویداد، نباید فراموش کنیم که دشمنان سوگند ‏خورده اتحادیه اروپا، از چپ افراطی در یونان تا ‏راست نژاد‌پرست در فرانسه و دانمارک دقیقاً از ‏همان شیوه مزورانه و‎ ‎همیشگی فاشیست‌ها، ‏اسلامیست‌ها و کمونیست‌ها یعنی سوء‌استفاده از ‏دمکراسی برای نابود کردن آن پیروی می‌کنند. اینان با ‏تفکر اتحاد اروپا که بیش از پنجاه سال است از بروز ‏جنگی دیگر‎ ‎در‎ ‎این قاره پیشگیری کرده است ‏مخالفند، دشمن سوگند خورده و منکر اهمیت ‏سیاسی، تاریخی و بین‌المللی این ساختار پایدار ‏صلح هستند، اما همزمان می‌خواهند به نمایندگی در ‏پارلمان آن انتخاب شوند. همانگونه که هیتلر نخست ‏در یک انتخابات آزاد مصدر امور شد، کمونیست‌های ‏روسی با دولت معتدل کرنسکی وارد میدان شدند و ‏اسلامیست‌ها در ایران، بازرگان را سپر‎ ‎بلای خود ‏کردند. این جماعت هم امیدوارند با ورود به پارلمان ‏اروپا این اتحادیه را از درون متلاشی کنند. ‏خوشبختانه آنقدر اختلاف در میان آنها هست که به ‏سختی خواهند توانست تا در بین خودشان از چپ ‏افراطی یونان و فاشیست‌های دانمارکی، نژاد ‏پرست‌های فرانسوی و‎ ‎دست راستی‌های افراطی ‏انگلیسی به توافق و زبان مشترکی برسند. در ‏نتیجه، این سی درصد تازه وارد در برابر هفتاد درصد ‏میانه‌رو از احزاب دمکرات راست و چپ اروپا قاعدتاً ‏نباید بتوانند جز ایجاد درد سر، در انجام کار دیگری ‏موفق شوند. ‏

مشکلات اروپا واقعیست

اگر مشکلات واقعی در ساختار و رفتار مداخله جویانه ‏اتحادیه اروپا وجود نداشت عوام‌فریبی و دغلبازی ‏سیاسی احزاب افراطی به تنهائی نمی‌توانست ‏چنین موجی از تنفر و بی‌اعتمادی نسبت به اتحادیه ‏اروپا و‎ ‎سیاست‌هایش ایجاد کند. دخالت‌های بی‌جا ‏در اموری که بهتر می‌بود در‎ ‎چارچوب ملی و‎ ‎محلی با ‏آن برخورد می‌شد و یا سرعت گسترش تعداد اعضا از ‏شش به بیست و‎ ‎هشت کشور، به ویژه پس از ‏فروپاشی دیوار برلین، زمینه را برای این برخورد منفی ‏تا حدودی آماده کرده بود. ولی پرسش در‎ ‎مورد آنچه ‏موجب این عکس‌العمل غیر منتظره شد را باید در ‏جای دیگری جستجو کرد. فراموش نشود که فکر ‏ایجاد اتحادیه اروپا با وعده و وعید شکوفائی اقتصادی ‏آغاز شد. قرار بود بر درآمدها افزوده شود و‎ ‎مشکل ‏مستمر بیکاری علاج شود. با استقرار پول مشترک، ‏و تأسیس بانک مرکزی اروپا کشورهائی که توانستند ‏بر مشکلات داخلی خود چیره شوند، همانند هلند و ‏آلمان از اوضاع اقتصادی بهتری بهره‌مند شدند اما ‏پاره‌ای دیگر، همانند یونان و فرانسه که قادر به حل ‏مشکلات ساختاری خود نشده‌اند همانگونه که انتظار ‏می‌رفت از قافله عقب ماندند. بحران اقتصادی ‏سالهای ۲۰۰۸-۲۰۱۲ مزید بر علت شد و‎ ‎آن ‏روی منفی جهانی شدن اقتصاد همآنند یک اپیدمی ‏مهلک اقتصاد کشور های آسیب‌پذیر و ضعیف اروپا را ‏متلاشی کرد. پر واضح است که این امر ارتباطی با ‏اتحادیه اروپا و بانک مرکزی آن نداشت بلکه برعکس ‏چه بسا بدون دخالت بانک مرکزی از سوئی و وام‌های ‏اتحادیه اروپا از سوی دیگر، کشورهائی مانند یونان، ‏ایرلند، و ایتالیا به سختی می‌توانستند از این مشکل ‏گذر کنند.‏

بنابراین همه تبلیغات توخالی احزاب افراطی لااقل در ‏حیطه مسائل اقتصادی فاقد هرگونه اعتبار است. به ‏عنوان مثال گذار از یورو و بازگشت به فرانک که رهبر ‏پر مدعا و بی‌سواد “جبهه ملی فرانسه” دائما از ‏آن سخن می‌گوید از‎ ‎نظر قانونی امکان‌پذیر نیست و از‎ ‎نقطه نظر اقتصادی برای فرانسه و یا هر‎ ‎کشور دیگری ‏که چنین کند فاجعه بار خواهد بود. در مرحله نخست ‏همه بدهکاری‌های فرانسه به پول یورو باید پرداخت ‏شود.‏ ‎ ‎

یعنی اگر‎ ‎فرانسه از یورو خارج شود و به فرانک سابق ‏برگردد باید فرانک بفروشد و نزدیک به چهار تریلیون ‏‏(چهار هزار بیلیون ) یورو بخرد تا دیون خود را ‏بپردازد. تصور فروش فرانک در چنین ابعادی آنچنان از ‏ارزش فرانک خواهد کاست که در چنین شرایطی ‏فرانسه به سختی خواهد توانست پول کافی برای ‏واردات خود همانند نفت را تأمین کند. این یک نمونه ‏کوچک از نادرست بودن گزافه‌گوئی‌های عوامفریبانه ‏این دغلکاران سیاسی است. حملات بی‌جا به بانک ‏مرکزی اروپا یکی دیگر از وسائل نا‌مشروع احزاب ‏افراطی در فریبکاری انتخاباتی آنهاست. بانک مرکزی ‏اروپا با سیاست‌های مدبرانه خود توانسته است ‏یورو، پول نوپای اروپا را به رقیب سرسختی برای یکه ‏تازی‌های دلار در بازار بین‌المللی پول و‎ ‎سرمایه مبدل ‏کرده و از‎ ‎این راه به کارآمد کردن بازار‎ ‎پول بین‌المللی و ‏متنوع کردن امکانات پرداخت، در تجارت میان کشورها ‏کمک کند.‏

آنجائی که افکار عمومی در مورد اروپا حساسیت دارد ‏و‎ ‎باید مورد توجه قرارگیرد، دخالتهای بی‌رویه در ‏اموری است که در سطوح ملی و محلی بهتر ‏می‌توان به آن‌ها پرداخت. در قوانین اتحادیه اروپا در ‏این مورد قانونی وجود دارد به نام (Principle of ‏Subsidiarity) که بر‎ ‎مبنای این اصل آنچه را که بهتر ‏می‌شود در سطوح ملی یا محلی با آن برخورد کرد ‏نباید اروپا در آن دخالت کند. موضوع دیگری که ‏حساسیت بر انگیخته است آزادی سفر و رقابت در ‏بازار کار، برای اتباع کشور‌های اروپای شرقی است. ‏به ویژه در انگلستان این مسئله بسیار مشکل آفرین ‏شده است. هرچه بحران اقتصادی شدید‌تر شود ‏رقابت در بازار بسیار مشکل کار، میان مردم بومی و ‏دیگر اروپائیان که از حقوق قانونی مساوی برخوردارند ‏بیشتر خواهد شد. در واقع باید گفت پایه‌گذاران ‏اتحادیه اروپا ظاهراً فکر دوران” بلای سخت” را نکرده ‏بودند.‏

امروز اروپا یک بار دیگر با دیو ناسیونالیسم افراطی ‏روی در رو شده است و گذار عاقلانه از این مشکل، ‏تعیین کننده آینده اروپاست. امروز یکبار دیگر اروپا در ‏برابر تاریخ به چالش کشیده شده است. چگونگی ‏برخورد اروپا با این چالش نه تنها برای اروپا بلکه برای ‏جهان آزاد سرنوشت‌ساز خواهد بود. ‏

پاریس: شنبه ۳۱ مه ۲۰۱۴ ‏ ‏ ‏

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر