رژیم جبهه تازهای برای مبارزه گستردهتر بر جنبش سبز گشوده است که بحثهای کنونی بر سر رهبری یا شعارهای جنبش را بیهوده میسازد
تلاش ــ روز سیزده آبان، مانند روز قدس مردم به خیابانها آمدند. در این روز، در مقایسه با روز قدس، نیروهای سرکوب حکومتی در پراکنده ساختن تجمع معترضان و مخالفان خود، شدت عمل بیشتری نشان داد. نظر شما این است با توجه به این که به قولی روزهای «کلیدی» دیگر خودِ رژیم در راهند. شما در آخرین مقالهتان نتیجه گرفتهاید که رژیم هنوز توان ایستادگی دارد. معترضان و مخالفان چطور؟ این که گفتهاند و تجربههای بسیاری نشان دادهاند که هیچ رژیمی با سرکوب ماندگار نشده است، آیا بدون هر اما و اگری درست است؟
داریوش همایون ــ هنگامی که کار به رویاروئی یک حکومت با توده مردم برسد پیکار وارد مرحله فرسایشی میشود. هیچ طرفی کوتاه نمیآید نا یکی زودتر بشکند. در مرحله نبرد فرسایشی توانائیهای یک دستگاه را نمیتوان تنها در نیروهای سرکوبگری آن اندازه گرفت. حکومتی که با توده مردم در این ابعاد روبرو شود ناچار به تنگناها و حتی بن بستهائی خورده است و در درون خود به شکافهائی افتاده است که آن را آسیبپذیر میکند. جنبش مردمی نیز البته در یک نبرد فرسایشی آسیب پذیریهای خود را دارد ــ از پراکندگی و چند دستگی تا نومیدی و رها کردن. نکته اصلی در موقعیت کنونی ما این است که جنبش سبز از دو سرچشمه پر زور پایان ناپذیر میجوشد: از جمعیتی که پیوسته جوان میشود و به هیچ روی نمیتواند با نظام کنونی سر کند؛ و از طغیان لایههای اجتماعی روز افزون که با ورشکستگی همه سویه حکومت غارتگران و ناشایسته سالاران اجتناب ناپذیر است. در براورد موازنه نیروها این عوامل را میباید در نظر گرفت ــ همان واقعیات میدان و واقعیات جامعه شناسی.
تلاش ــ اهمیت حضور مردم در خیابانها و نشان دادن اعتراض و مخالفتشان در چیست و چه تأثیری بر رفتار حکومتگران و صاحبان قدرت از یک سو و سران جنبش از سوی دیگر دارد؟
داریوش همایون ــ تظاهرات و نمایشهای اعتراضی در شرایط کنونی بیشتر مبارزه جنبش سبز را میسازد. مردم با حضور خود در خیابان یا هر جای دیگر که دست دهد آن نبرد فرسایشی را تا فرسوده شدن حکومت و مراحل وارد شدن ضربههای نهائی خواهند کشاند. سختگیریهای مقامات که تا وحشیگری رسیده است از همین جاست که اهمیت حیاتی تظاهرات را میدانند. سران جنبش نیز سراسر به نیروی مردم زندهاند. مردم اینها را میدانند و با همه قربانیهائی که میدهند از هر فرصت بهره میگیرند و ضربههای کاری بر رژیم، به ویژه احمدینژاد میزنند. تظاهرات ضمنا شکل دهنده شعارهای تحول یابنده جنبش سبز است که به نظر من اندک اندک میباید خواستها و نارضائیهای اقتصادی لایههای گستردهتر اجتماعی را نیز در بر گیرد.
تلاش ــ از نشست مجلس خبرگان به این سو طرحهای متعددی برای حل بحران در درون حکومت و به قول میانهگیران تشکیل «دولت آشتی ملی» ارائه شه و بینتیجه ماندهاند، مانع یا موانع مهم سازش چیست؟
داریوش همایون ــ کار جناحهای حکومت از آشتی گذشته است. در واقع احمدینژاد و پشتیبانان او جای آشتی نگذاشتهاند و تا پایان، تسلط کامل و حذف کامل، خواهند رفت. بسیاری از محافل حکومتی هنوز پیام را نگرفتهاند و تماشاگر یا حتی دستیار از میان رفتن دیگران خواهند بود تا نوبت خودشان فرا رسد. رفسنجانی که میخواست سلسه جنبان چنان آشتی باشد به بازی محتاطانهای برای حفظ خود افتاده است. دیگرانی هم نیستند که بتوانند میانه را بگیرند. پشت سر همه شکافهای گروه فرمانروا یک جابجائی نسلی است. گروه تازه نفسی همه غنیمت را میخواهد.
تلاش ــ به نظر نمیرسد که طرح احمدینژاد و نیروهای حامی وی در استقرار یک حکومت نظامی ـ امنیتی موفق شده باشد. اما از نظر برخی از تحلیلگران سیاسی، ادامه وضعیت کنونی، یعنی توقف امور کشورداری، از هم گسستن شیرازهها و بوجود آمدن تدریجی خلأ قدرت، بینظمی و پیامدهای بسیار خطرناک آن برای ایران. چنین تحلیلهای هشدارگونه چقدر به واقعیت نزدیکند؟ آیا روندی که امروز در پیش گرفته شده است، نمونه هراسناک پاکستان را تداعی نمیکنند؟ اصولاً نشانههای خلاً قدرت چیست؟
داریوش همایون ــ درست است. گروه سپاهی-امنیتی هنوز همه جا را نگرفته است و مخالفان فراوان در دستگاه حکومتی دارد. جنبش سبز نیز هست که مانند خاری در پهلوی اوست. این نیز درست است که هیچ کاری مگر در سوی بدی پیش نمیرود ــ مهمترینش طرحی که به نام پرداخت نقدی یارانه ها همه از سوی دستگاه حکومتی بی هیچ نظارت که هدف آن جیره خوار کردن تودههای مردم و خریدن گروههائی و مجازات گروههای دیگر خواهد بود و به یک تخمین سالی معادل پنجاه میلیارد دلار در اختیار رئیس جمهوری خواهد گذاشت. ایران از “توقف امور کشور، از هم گسستن شیرازه ها” گذشته است. ما شاهد گونهای فساد و بهم خوردگی خواهیم بود که برای جمهوریاسلامی نیز تازگی خواهد داشت.
ولی مقایسه با پاکستان تصور نمیکنم درست باشد. تفاوتها میان مردم ما با دیگران از همان پاکستان تا هر جای دیگر رو به شمال افریقا، و حتی ترکیه و مسلما اندونزی، با همه آنان که سدهها زیر طاق بلند اسلام گذاشته میشدند به اندازهای زیاد است که نگران پاکستان شدن نمیباید بود. این رژیم دارد کشور ما را به پرتگاههائی میاندازد بدتر از هر پاکستان. اگر امیدی به جلوگیری باشد در همان مردم است که مانندشان در جاهای دیگر نیست.
تلاش ــ در همان روزهای نخست آغاز حرکت اعتراضی مردم، در یکی از گفتگوهایمان، اعلام داشتید: «باید مراقب بود که جنبش به شعارها و راههای افراطی کشیده نشود.» آیا آن هشدار شامل هشیاری و بیداری در مقابله با چنین موقعیتی هم میشود؟ نقش و مسئولیت طرفداران جنبش سبز، منظور همه اجزای آن است، از تک تک عناصر و شبکه های فعال در آن تا سرآمدان و کسانی که در موقعیت هدایت جنبش قرار گرفتهاند، چیست و چقدر اهمیت دارد؟
داریوش همایون ــ سیاستهای اقتصادی حکومت یک جبهه تازه و حیاتی مبارزه بر جنبش سبز گشوده است. در این بحثهائی که بر سر شعارهای جنبش و رهبری آن در گرفته است و به نظر من در باره آن مبالغههائی هم میشود درستترین استراتژی برای جنبش در دست گرفتن رهبری موج تازه نارضائی و اعتراض مردمی است که زندگانیشان زیر و زبر خواهد شد. راه سبز امید و بخش نمادین جنبش نیز در این جبهه تازه آزادی عمل بیشتری خواهد یافت و دیگر با معمای حفظ نظام (به ضرورت نگهداری خود و کوشندگان جنبش) و مبارزه برای دگرگونی نظام (به ضرورت ادامه پیکار و نگهداشتن مردم) روبرو نخواهد بود. شعارهای افراطی البته زمان خود را دارند. در آن آغاز کار لزومی نمیداشت پای خامنهای به میان کشیده شود ولی اکنون میتوان تصویر او را نیز لگدمال کرد. رژیم با رفتار جنایت آمیز خود مرز افراط را پیشتر میبرد.
اکنون احمدینژاد و حکومت او بیش از همیشه آماج اصلی و طبیعی سختترین حملات هستند. تمرکز مبارزه بر او به کشاکش بر سر شعارها پایان خواهد داد که امروز اصلا مورد ندارد. مردم دگرگونیهای اساسی میخواهند؟ از جای عملیتر و فوریتر شروع کنند. شکست دادن و به بن بست رساندن احمدینژاد بزرگترین کاری است که در شرایط کنونی میتوان کرد و بخش بسیار بزرگی از سرسختترین مدافعان رژیم هیچ مشکلی با آن ندارند و همکاری هم خواهند کرد به شرط آنکه جنبش سبز آنها را نترساند. برانداختن رژیم ولایت فقیه را فعلا بهتر است به مبارزان نستوه و آشتیناپذیر در بیرون گذاشت.
خویشتنداری یکی از زیبائیهای جنبش سبز بوده است. خویشتنداری به معنای رها کردن و چشم پوشیدن نیست. به معنای پابرجائی و وارد کردن خرد در تاکتیکهاست.
تلاش ــ نظیر همین هشدارها از زبان برخی از سران جنبش در داخل و همچنین از سوی برخی از چهرههای سرشناس آنان در خارج شنیده میشود. به ویژه پس از برخاستن دو شعار «جمهوری ایرانی» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» که موجب فشارهای مضاعفی بر سران جنبش سبز در داخل گردید، برخی به صراحت آنها را «انحرافی»نیز قلمداد کردد.
صرف نظر از نوع ادبیات و لحنهای متفاوت این هشدارها، آن چه روشن نیست، مرز افراط و انحراف در شعارهاست.
داریوش همایون ــ نخست، میان شعار و هدف جنبش میباید تفاوت گذاشت. شعار را میتوان دیر و زود کرد و تغییر داد؛ هدف را میباید نگهداشت. هدف جنبش ساختن یک نظام سیاسی دمکراسی لیبرال بجای ولایتفقیه و دیکتاتوری فاشیستی مذهبی است؛ از پیش از انتخابات هم بوده است و مردم به همین انگیزه مبارزه انتخاباتی را جدی گرفتند و به سود خود برگرداندند. اما در رژیمی که میتواند اینهمه پول را با اینهمه گشاده دستی در حفظ خود و تجاوز به مردم هزینه کند تنها با تظاهرات نمیتوان به چنان هدف بلندی رسید. در نتیجه تاکتیکها و در نتیجه شعارها میباید با توجه به امکانات و ضرورتهای روز برگزیده شود. مهمتر از همه آن است که هیچ شعار یا حرکت تاکتیکی از فضای آن گفتمان دمکراسیلیبرال که رهبر و پدیدآورنده این جنبش بوده است بیرون نرود.
دوم، چه مرجعی میباید شعارهای جنبش را تعیین کند؟ پاسخ درستتر همین مردم هستند در همین بحثها. جنبش سبز مرز ندارد و اگر در جائی گروهی سخنی گفتند لزوما مربوط به همه جنبش نیست. اگر شعار نامناسبی داده شد بحث در میگیرد و شعار بهتر داده میشود. چرا حتما یک تن یا یک گروه میباید تصمیم گیرنده باشند.؟ از این گذشته اگر اجزاء جنبش آنها را ندیده گرفتند چه خواهند کرد؟ بجز همان بحث و راهنمائی چه میتوانند؟ مشکل در این نیست که چرا جنبش رهبر ندارد. مشکل در این است که هنوز کسانی نمیتوانند از قالبهای ذهنی خود بیرون بیایند و مردم را دست کم میگیرند. من نمیگویم مردم همه در بالاترین سطح آگاهی هستند ولی دیدهام که اگر به همین مردم اجازه داده شود که آزادانه بحث کنند؛ این احساس به آنها داده شود که آنهایند که میباید تصمیم بگیرند ذهنهایشان باز میشود؛ بیشترشان سخن درست و مصلحت خویش را میفهمند
سوم، جنبش سبز هر چه محترمانه از دوم خردادی و ملی مذهبی فاصله بگیرد به سودش خواهد بود؛ به ویژه آنهائی که از اروپا و امریکا افاضه میکنند (زیرا آشکارا در کار زمینه سازی برای بازگشت هر چه زود تر به ایراناند.) این گروهها کارشناسان اخته کردن هر حرکت اجتماعی، هر جنبش فکری هستند. میباید سخنشان را شنید و به اقتضای زمان تصمیم گرفت. جهان ملی مذهبی و دوم خردادی پایان یافته است. هم این، هم آن به درد نسلی میخورد که نمیتوانست خود را از باورهائی که زمانشان گذشته بود آزاد کند. امروز زمان ملی بودن است در عرصه عمومی و سیاسی، و مذهبی بودن است (اگر کسی بخواهد) در عرصه خصوصی و وجدانی. اما آنها نمیخواهند دست از ملغمهای که با همان انقلاب مشروطهی خاستگاه ایران نو آمد بردارند و میکوشند جمهوریاسلامی را آن قدر نگاه دارند تا به میل خودشان باز سازی کنند.
انسان میباید از سرچشمه قدرت خود جدا نشود. قدرت جنبش سبز در باز بودنش بر اندیشهها و برخورد آزادانه آنها بوده است. همین را میباید دنبال گرفت. اگر اختلاف نظری پیش آمد باکی نیست؛ پاسخ درستتر یافته خواهد شد. شعارهائی مانند نه غزه نه لینان بسیار هم لازم بودند. اینکه در مرحله معینی به بنیاد نظام نمیباید کاری داشت درست؛ ولی آیا شعارها و سیاستها نیز دست نزدنی هستند؟
تلاش ــ همان گونه که قبلاً اشارههای بسیاری در این باره شده، جنبش سبز قریحهها و ادراک را به جوشش آورده است. از جمله در این فاصله جملات و سخنان بسیار و پرمغزی در توصیف آن شنیدهایم، به عنوان نمونه: نقل به معنی این گفته نغز ابراهیم نبوی؛ انقلابها حکومتها را تغییر میدهند و جنبشها مردم را. یا گفته مهندس موسوی که جنبش سبز را باید زندگی کرد، ویا جنبش سبز، «انقلاب آگاهی» است و… و بالاخره جنبش سبز برآمد و برآیند یک جنبش اجتماعی تمام عیار است.
بدون آن که بخواهیم ذرهای از اهمیت حیاتی و دلاورانه نمایش قدرت مردمی در خیابانها بکاهیم، با استناد به معنای ژرف این سخنان ـ تا چه میزان مسئولیتهای آگاهانه فردی ـ حتا اگر کسی تلاشها و مقاومتهای دلیرانه را نبیند و به نمایش گزارده نشوند، با یا بدون برگزاری تظاهرات خیابانی ـ در تداوم و «سرزنده ماندن» این جنبش نقش پایهای دارند؟ آن «خویشکاری» که شما در نوشتههایتان بسیار در بارهاش سخن گفتهاید، آیا مصداق خود را در این جنبش اجتماعی نیافته است؟
داریوش همایون ــ هنگامی که از یک جنبش اجتماعی سخن میگوئیم میباید نگاه را از ملاحظات روزانه با همه اهمیت آنها بلندتر بگیریم. جنبشهائی این چنین ریشه در ضرورتها و نیازهای عملی دارند ولی بر یک پایه استوارتر فلسفی که بیان درست و شایسته خود را میخواهد بالا میآیند. منظورم این است که جنبش بی بلندپروازیهای شایسته خود، نمیشود؛ مردم لازم است بیشتر و بلندتر بخواهند و همت خود را والاتر کنند تا از هر ناکامی نومید و به هر پیشرفت خرسند نشوند. امروز ایرانیان به جائی رسیدهاند که جامعه را به درجات بالاتر انسانیت ببرند (یک نمونه این روحیه تازه را در پایان از بلاگی در ایران میآورم.) زیستن در جنبش سبز یا انقلاب آگاهی و مانندهایشان فضای ذهنی و روانشناسی را در فرد فرد جامعه برای چنان طرح بلند پروازانهای آمادهتر میسازد. مردم درگیر جنگی هستند با تلفات واقعی؛ چنین جنگی آرمانی فراتر از مشکلات روزانه لازم دارد. آن آرمان اکنون در عبارتها، شعرها، نقاشیها و طرحها، و نوشتههائی در خور این جنبش بیان خود را مییابد؛ روان مردمان بیشمار را شعله ور و انقلاب آگاهی را شکست ناپذیر میکند.
اینک آن گفتاورد:
“جنبش آزادیخواهی ایران ، میرود که در مصاف با زمان ، پخته و پختهتر شود . هر روز شعور بیشتری در شعارها دیده میشود و هر روز سطح مطالبات بالا میرود . با تحریم انتخابات و شک و تردید بر آن شروع کردیم . توانستیم یکدیگر را قانع به رفتن پای صندوقها کنیم و بعد از آن صیانت از آرا .
شعارها با رای من کجاست شروع شد و امروز اصلیترین پایه نظام ولایتی را میلرزاند کف مطالبات هر روز بالاتر میرود و سقف خواستههایمان که آزادی و رسیدن به حقوقبشر است، هر روز شفافتر و روشنتر میشود. ما در این راه بسیاری را که سالها نشناخته بودیم شناختیم و دشمنیهای بیهوده نسل پیش را به مخالفتهای منطقی و بعد به گفتگو و همفکری و گاه تفاهم رساندیم. .
زمان در خدمت جنبش آزادیخواهی قرار گرفته است. از داغی به پختگی در حرکتیم و در هر گامی که بر میداریم ، استواری قدممان بیشتر میشود. کودتاگران میگویند هواداران ما در خارج از ایران روزنامهنگاران، نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران سکولارند. خوشا برما! هر چه باور سبز هوادارماست!
ما ایرانی هستیم. همه ما ایرانی هستیم. بین ما هیچ کس غیرخودی نیست. یکپارچگی ما را ببینید و حظ کنید! زنده باد ما