13.9 C
تهران
پنجشنبه, ۹. فروردین , ۱۴۰۳

دمکراسی و نقش رهبری

در میان سوءتفاهم‌های مردمانی تازه آشنا با مردم‌سالاری، مسئله رهبری از پیچیده‌ترین است. آن‌ها می‌توانند اعتبار رأی اکثریت و حق مردم را بر حکومت کردن بر خود، با نفی هر پایگانی (سلسله‌مراتب) اشتباه کنند و منکر نقش رهبری شوند و هنگامی‌که بی‌نظمی و توقف کار‌ها روی نمود از آن سر بیفتند و رمه وار به جستجوی چوپان برآیند. دمکراسی حق برابر مردمان بر اداره کارهای عمومی در هر سطح است؛ و ازآنجاکه همگان نمی‌توانند یک رأی (متفق الرای) شوند رأی اکثریت به‌عنوان نظر عموم اعتبار می‌یابد؛ اما برابری همگان در حق تصمیم‌گیری به معنی آن نیست که همه به بهترین صورتی که می‌باید و حتی در توانائی خودشان است رفتار می‌کنند؛ و در اینجاست که پای رهبری پیش می‌آید و پیچیدگی‌هایی که در هر موقعیت بشری کمتر و بیشتر هست.

رهبری در چهارچوب دمکراسی، حق نیست ــ چنانکه در فرهنگ غیر دمکراتیک هست. هیچ‌کس به دلیل آنکه نسبتی با دیگری دارد یا در طبقه اجتماعی معینی است یا لباس ویژه‌ای می‌پوشد حق رهبری به دست نمی‌آورد. رهبری دمکراتیک با مزیت شخصی به دست می‌آید؛ پاداشی است که دیگران تا وقتی میل داشته باشند به افرادی که چنان مزیت‌هایی دارند و بهر حال از پذیرش دیگران برخوردارند می‌دهند. درگذشته‌های غیر دمکراتیک و جامه‌های واپس‌مانده امتیازات خانوادگی یا طبقاتی چنان «حق»ی را به افراد و گروه‌های معینی می‌داد و می‌دهد. این البته بدان معنی نیست که نسبت خانوادگی یا امتیازات مالی، مانع پذیرفته شدن از سوی دیگران شود و برضد افراد بکار رود. هر چه باشد کسان می‌باید موقعیت رهبری را از مردم، از افرادی که با آن‌ها سروکار دارند، بگیرند.

باآنکه دربرتری آشکار دمکراسی بر هر شیوه دیگر اداره اجتماعات جای تردید نیست زیرا با طبیعت امور سازگار است (چگونه می‌توان به مردم گفت حق مداخله در زندگی سیاسی خود را ندارند و دیگران بهر نام می‌باید برای آن‌ها تصمیم بگیرند؟) از کم‌وکاستی‌های ترتیبات دمکراتیک، به‌ویژه در مراحل کارآموزی آن، نمی‌توان گذشت و اینجاست که نقش رهبری دموکراتیک، رهبری در چهارچوب دمکراسی، آشکار می‌شود.

جامعه پیش از دموکراسی که ما هنوز هستیم، یک ویژگی عمده دارد که مستقیماً به زیان دموکراسی است. ضعف روحیه و سازمان‌های مدنی سبب می‌شود که مردم در چنین جامعه‌هایی یاد نگرفته باشند باهم کار کنند؛ تا آنجا که همکار بودن برایشان بهترین فرصت بروز اختلاف و حتا دشمن‌تراشی می‌شود. بدون یک رهبری شایسته تقریباً هر کار جمعی در این جامعه‌ها به شکست می‌انجامد و فرایند دمکراتیک را عقب‌تر می‌برد. عامل رهبری در جامعه‌های پیشرفته‌تر نیز، نه به همان اندازه، اهمیت دارد. تفاوت در این است که در آن جامعه‌ها رهبر بیشتر به هماهنگ کردن فعالیت جمعی می‌پردازد؛ در فرهنگ‌های غیر دمکراتیک بیشتر انرژی‌اش را می‌باید در برطرف کردن اختلافات بگذارد.

نقش رهبر در بهترین تعبیرش همان بیرون کشیدن بهترین‌های گروهی است که او را در چنان پایگاهی گذاشته است؛ اما رهبر بسا می‌شود که بد‌ترین‌ها را در فرد یا گروه تقویت می‌کند. تفاوت در نگرش به نقش رهبری است. تکیه بیش‌ازاندازه به رهبر مانع رشد فضیلت‌های مدنی یا دمکراتیک ــ قضاوت مستقل، احساس مسئولیت و بزرگ‌تر کردن «خود» در گروه ــ می‌شود. بهترین رهبری کمترین رهبری است. این‌همه رهبر رهبر کردن ایرانیان، هم نشانه و هم عامل بی‌اثری سیاسی آنان است؛ اعترافی است به اینکه رشد کافی نکرده‌اند و نیاز به دستی دارند که آنان را پابه‌پا ببرد و از آن بد‌تر، معجزه‌وار، راه‌ها را برایشان هموار کند و در‌ها را بگشاید. بهانه‌ای هم هست که دست به کارهایی که از خودشان برمی‌آید نزنند.

رهبری دلخواه این ایرانیان از نوع دمکراتیک نیست، یعنی کسی که کوشش‌های جمعی را به بهترین صورت بسیج کند و به مقصود برساند. آرزوی آنان رهبری فرهمند charismatic به قول «ماکس وبر» است، کسی که جاذبه نامش توده‌ها را به خیابان بریزد. آن‌ها یک رضاشاه سده بیست و یکمی یا خمینی غیر آخوند لازم دارند تا حرکت کنند؛ رهبری که نه‌تنها بجای آنان تصمیم بگیرد بلکه عمل کند. علاوه بر این چنان رهبری باید پس از پیروزی به گوشه‌ای بنشیند و در امری مداخله نکند و مثلاً در قم مجاور شود. ایرانی به‌اصطلاح زرنگ است و همه‌چیز را باهم می‌خواهد. اصل کار آن است که بهترین نتیجه با هزینه نزدیک به صفر به دست آید و از پیش هم مسلم باشد. این آرزو البته برآوردنی نیست و همه رویکرد ما به مسئله رهبری نیاز به دگرگونی کلی دارد.

* * *

چنانکه گفته شد نخست می‌باید ببینیم که رهبری را در یک بافتار context دمکراتیک بررسی می‌کنیم یا پیش از دمکراسی. در بافتار دمکراتیک رهبری فرهمند هم پیش می‌آید اما نه چنان نیاز حیاتی به آن احساس می‌شود و نه سهم آن در بسیج عمومی به‌اندازه نظام‌ها و فرهنگ‌های غیر دمکراتیک است. در یک چهارچوب دمکراتیک تکیه‌بر رهبران است، بر رهبری در سطح محلی. جامعه دمکراتیک، جامعه مدنی است، ترکیبی از گروه‌بندی‌های مستقل از حکومت که اگر هم به‌عنوان حزب یا ائتلافی از احزاب به حکومت برسند زندگی‌شان بستگی به حکومت ندارد و به‌عنوان مخالف نیز آزادی عمل دارند. جامعه مدنی به معنی مشارکت مردم در امور عمومی است که البته همه افراد را در همه موارد در برنمی‌گیرد ولی امکان آن را فراهم می‌آورد که هر تعداد افراد بخواهند در امور عمومی مداخله کنند. در این سازمان‌های مدنی یا گروه‌بندی‌های داوطلبانه (به زبان دیگر گروه‌بندی‌های برخاسته از روحیه مدنی) در هر سطح است که رهبری دمکراتیک با توانائی‌اش در جلب اعتماد، نقش خود را بازی می‌کند.

این تجربه دهه‌ها کار سیاسی و اجتماعی در میان ایرانیان است و تنها دو مورد استثنائی می‌توان نشان داد: در مواردی که پای سود آنی یا مسلم، یا دشمنی سخت شخصی باکسانی در میان باشد که چند گاهی انگیزه‌ای به همان نیرومندی روحیه مدنی است و می‌تواند جایش را پر کند. ما در صدسالی که از انقلاب مشروطه می‌گذرد نتوانسته‌ایم روحیه مدنی را به‌اندازه کافی وارد فرهنگ سیاسی خود کنیم و احساس نیاز به رهبری فرهمند از همین روست. ولی اگر چنان رهبری در میان نیست مسئله ملی ما ــ واپس‌ماندگی و حکومت اسلامی ــ هست و هر روز تند و تیز‌تر می‌شود. ایرانیان آگاه‌تر نمی‌توانند دست روی دست انتظار بگذارند. جامعه ایرانی در خود ایران نیز پراکنده است و بسیج نیرو‌های سیاسی و اجتماعی تنها با رهبران محلی، رهبرانی در هر سطح، ممکن خواهد بود.

ما امروز برای بزرگداشت آقای نریمان صابر، یکی از این رهبران، گردآمده‌ایم و برگن در نروژ، شهری از صد‌ها شهر جهان با یک اجتماع ایرانی قابل‌ملاحظه، نمونه خوبی است. برگن را بیشتر ایرانیان نمی‌شناسند و ایرانیان برگن می‌توانستند تا ابد انتظار ظهور رهبری را بکشند که از وجود آنان آگاه شود و آنان را با دمیدن در شیپور خود مانند ایرانیان دیگر در هر جا به حرکت درآورد و متحد سازد. گروه کوچکی از آنان ترجیح دادند خودشان دست‌به‌کار شوند. از برگن نمی‌شد جمهوری اسلامی را سرنگون کرد؛ از لوس‌آنجلس هم نمی‌شود؛ اما در هر جا می‌توان کارهایی برای زنده نگه‌داشتن ایران و زنده نگه‌داشتن مبارزه انجام داد. می‌توان به روشن شدن افکار عمومی کمک کرد و ضربه‌هایی به جمهوری اسلامی زد. آقای صابر توانست این گروه را نگهدارد و تأثیر فعالیت‌های گروه را با هماهنگ کردن آن چندین برابر سازد. رسوا کردن رشوه‌گیری پسر رفسنجانی از شرکت نفتی دولتی نروژ یکی از نمایان‌ترین این اقدامات بود.

برگن می‌تواند درصدها شهر دیگر تکرار شود و آنگاه خلائی که ایرانیان از آن می‌نالند و بیگانگان به رخ می‌کشند، دیگر حس نخواهد شد.

سخنرانی در بزرگداشت نریمان صابر ۲۶ مه ۲٠٠۶

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر