14.3 C
تهران
یکشنبه, ۲۷. آبان , ۱۴۰۳

رایی که منظره سیاسی را دگرگون کرد

  انتخابات ریاست جمهوری، چه نتیجه آن و چه هفته‌های پایانی مبارزه انتخاباتی، تقریبا همه را غافلگیر کرد ــ بیش از همه سران رژیم را که تا همین چندی پیش به دنبال کاندیدائی می‌گشتند که بتواند “تنور انتخابات” را گرم کند. آنها هیچ تصور نمی‌کردند که تنور آن چنان گرم شود که همه طرف‌های دستگاه establishment را بسوزاند. آنچه پیش بینی ناپذیر بود نقش عامل مردم بود که ناگهان در صحنه پدیدار شد و منظره سیاست ایران را دگرگون کرد.

رایی که روز ۲ خرداد (۲۳ مه) داده شد رای “نه” طبقه متوسط ایران و بخش بزرگی از طبقه پائین متوسط، اگر نه به نظام جمهوری اسلامی، به سیاست‌های ورشکسته آن بود. بسیج شدن این طبقه متوسط در هفته‌های اخیر، خودبخود و به ظاهر بی‌مقدمه صورت گرفت و مانند بسیاری چرخش‌های جامعه ایرانی نا منتظر بود. در برهوت دلمردگی و بی تفاوتی و بی اعتقادی که یکباره چشمه‌های انرژی و امیدواری جوشید، میلیون‌ها تن به صحنه انتخاباتی ریختند، گرد همائی‌ها و سپس صندوق‌های رای را چنان پر کردند که با انتخابات اخیر جمهوری اسلامی هیچ همانندی نداشت. چشمدیدگان از صحنه‌های پر هیجان و نزدیک به شورش در تهران پیش از انتخابات خبر می‌دهند، و سخن آنها را می‌توان باور کرد. اگر چنان شوری در مردم، بویژه جوانان نمی‌بود، دستگاه‌های سرکوبگری که ستاد انتخاباتی خاتمی را موقتا تعطیل کردند و جلو سخنرانی‌اش را در ورزشگاه بزرگ تهران گرفتند، کار خود را به پایان می‌رساندند و ظاهر سازی دیگری را به نام انتخابات عرضه می‌کردند.

این جوشش اراده عمومی چنان قاطع بود که نمی‌شد با تقلب‌های معمول انتخاباتی و عوض کردن صندوق‌ها و نخواندن آراء و باطل کردن انتخابات نتیجه را تغییر داد. محافظه کارانی که باختند ترجیح دادند رای مردم را بپذیرند تا با شورش پردامنه، این بار در تهران روبرو شوند. تفاوت شگرف میان دو کاندیدای اصلی (۷۰ در صد و ۲۵ در صد) از همان نخستین ساعت‌های خواندن آراء تایید کننده احساسی بود که در دو سه هفته پایانی پیکار انتخاباتی به هر ناظری دست می‌داد. این بار یک عامل تازه در صحنه سیاست ایران ظاهر شده بود ــ عامل خیابان. این عامل را دیگر نمی‌توان نادیده گرفت.

سخنگویان رژیم مشارکت گسترده در فرایند انتخاباتی را (۲۹ میلیون تن) تایید نظام جمهوری اسلامی وانمود می‌کنند و می‌کوشند تلخی شکست را با شیرینی آن جبران کنند ولی مردم ایران راه دیگری برای نشان دادن احساس واقعی خود به رژیم نداشتند. فرصتی که به مردم داده شد به گفته چند تنی که گفتگو هایشان با پاره‌ای خبرنگاران خارجی در بیرون پخش شد گزینش میان بد و بد‌تر بود. مردم یکبار دیدند که می‌توانند تاثیری داشته باشند و در محدوده‌ای که اجازه یافتند بیشترین تاثیر را گذاشتند. برای پوشاندن انتخابات ریاست جمهوری گروه‌های بزرگی از خبرنگاران خارجی که تفاوتی را در فضا احساس کرده بودند به ایران رفتند و حضور آنها عامل دیگری بود که تقلب پر دامنه در انتخابات را نا ممکن می‌ساخت. روشن بود که سران رژیم می‌خواهند یک انتخابات تمام عیار برپا کنند و مشروعیتی در چشم جهانیان بدست آورند. بسیاری از سازمان‌های مخالف برای بی بهره داشتن رژیم از این مشروعیت بود که انتخابات را تحریم کردند. ولی آن طبقه متوسط، آن توده رای دهنده‌ای که رای اعتراضش را ــ هر چه هم محدود و مشروط ــ داد، ندای ما را نشنید و اگر شنید اعتنائی نکرد و رفت و نشان داد که نیروئی است که می‌باید به حساب آید. این طبقه متوسط از همان روز در واقع به حساب آمد. دستگاه جمهوری اسلامی رای آن را شناخت هر چند آن را نمی‌خواست.

بر خلاف انتخابات مجلس شورا که مسئله اصلی در آن کنترل قانونگزاری بود در انتخابات ریاست جمهوری مشروعیت رژیم موضوع اصلی بشمار می‌آمد. پس از رای دادگاه برلین، رهبری جمهوری اسلامی بیش از همیشه با بحران مشروعیت روبرو گردید. رژیمی که از مخالفت در درون آگاه بود در عرصه بین المللی نیز چنان بی حیثیت شد که هرگز سابقه نداشته است. برای هیچ رهبر و رئیس جمهور شاغلی چنان حکمی از دادگاه صادر نشده است. فشار بالا گیرنده برای مجازات رژیم اسلامی پس از آن رای از سوی جامعه بین المللی، سران جمهوری اسلامی را بیش از پیش متقاعد کرد که به یک نمایش بزرگ پشتیبانی مردمی نیاز دارند. رئیس جمهوری بعدی می‌بایست با قدرتی که از مردم می‌گرفت با جهانیان روبرو شود و رفتار متفاوتی را از سوی آنها با جمهوری اسلامی بخواهد. آنها تصور می‌کردند که با قرار دادن یک کاندیدای متفاوت در برابر رئیس مجلس که پیروزیش را مسلم می‌شمردند و همه تهیه‌ها را برایش دیده بودند و کشیدن مردم به پای صندوق‌های رای آن پشتیبانی را به دست خواهند آورد. آنچه نه آنها و نه کمتر کسی دیگر می‌توانست پیش بینی کند جدی گرفتن انتخابات از سوی مردمی بود که در گذشته چندان پروای این نمایش‌ها را نمی‌داشتند و سود و زیانی در این نمایش‌ها برای خود نمی‌دیدند. این مردم بیزاری خود را از سران رژیم و سیاست‌هایشان با میلیون‌ها رای که به کاندیدای “دیگر” دادند اشکار ساختند.

این کاندیدای “دیگر” که بر فراز سیلی از بیست میلیون رای موافق، همه مخالفت‌ها را درنوردیده کیست؟ او سال‌ها در مرکز قدرت بوده است و پنج سال گذشته را در حلقه‌های پیرامونی آن بسر برده است. جاذبه او برای مردم تصویر ذهنی آزاد منش‌تر اوست و این حقیقت که پنج سال پیش به سبب آسانگیری در سیاست‌های فرهنگی رژیم زیر فشار نیرو هائی که در دوم خرداد شکست خوردند برکنار شد. ورود او میدان انتخاباتی دیر بود و در پیکارش چیزی که به آن برنامه انتخاباتی بتوان گفت عرضه نکرد. ولی همان اشاراتش به آزادی، به حقوق زنان، به نیاز های جوانان و محرومان اجتماع بس بود که او را برای رای دهندگان از “دیگران” کاندیدای “دستگاه”جدا کند.

دست کم در زمینه فرهنگی و اجتماعی، او دربرابر ناطق نوری و جبهه محافظه کارش یک جایگزین (آلترناتیو) بود و از آنجا که سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی جز فراوانی عبا و عمامه در سمت‌های بالای حکومتی، تنها جنبه اسلامی این رژیم بشمار می‌رود (زیرا نه از اقتصاد اسلامی می‌توان سخن گفت نه از سیاست خارجی اسلامی) رای عمومی برضد جمهوری اسلامی بود و از اینجاست که رژیم نمی‌تواند از آن مشروعیتی بدست آورد. این درست است که مردم ایران نشان دادند که اگر رایشان بختی داشته باشد که به حساب آید آماده‌اند در انتخابات رژیم شرکت جویند، ولی این را تقریبا درباره هر رژیم منفور دیگری می‌توان گفت. مردم هرجا فرصتی ببینند از آن در حد امکان بهره خواهند گرفت.

تا آنجا که به برآوردن نوید‌های انتخاباتی مربوط می‌شود رئیس جمهوری تازه با کمترین دشواری‌ها روبرو خواهد بود. بستن دست و پای گشت‌های گوناگون و دادن آزادی‌های بیشتر به مردم در زندگی خصوصی و فرهنگی، و گشودن درهای تازه‌ای بر روی زنان تحولاتی است که رژیم اسلامی دیر یا زود بایست به آنها تن در می‌داد. فشاری که از پائین وارد می‌شود، فشار طبقه متوسط سترگ ایران، هم اکنون به حدود تحمل ناپذیر برای رژیم رسیده است. رئیس جمهوری تازه مگر نابینا شده باشد که فرصتی را که در انتخابات برایش پیش آمده در نخستین مراحل ریاست جمهوریش نادیده بگیرد و از پیکار فرهنگی تن زند. این پیکار را مردم با فرسودن حکومت پیشاپیش برای او برده‌اند.

از آن که بگذریم همه، مصالحه‌های پرآسیب و سرخوردگی‌ها و دشواری‌هاست. سیاست‌های اقتصادی و سیاست خارجی عرصه سود‌های پاگیر گروه‌های سیاسی و مالی نیرومند است. رئیس جمهوری تازه با مجلسی روبروست که اکثریت آن را محافظه کاران پر کرده‌اند؛ و با رهبر و حوزه “علمیه”‌ای که دست در دست “بارون” های بازار دژ های اصلی محافظه کاری بوده‌اند.

شکست خوردگان در انتخابات ریاست جمهوری به آسانی تن به امر واقع دادند ولی بی تردید امیدوارند که در جنگ فرسایشی آینده رئیس جمهوری را بی اثر سازند. توانائی آنها در اینکه جلو ابتکارات مهم‌تر حکومت تازه را در آنجا‌ها که به منافعشان بر می‌خورد بگیرند کم نیست. رئیس جمهوری تازه می‌تواند به رفسنجانس و شبکه‌ای که در اختیار اوست در پیکار‌های سیاسی آینده پشتگرم باشد. ولی چنین پشتیبانی بیشتر مایه ناتوانی خواهد بود تا قدرت. آلوده شدن به کارکرد‌ها و میراث رئیس جمهوری پیشین برای خاتمی دورنمای فریبنده‌ای نیست و برای رفسنجانی نیز کامیابی خاتمی در ساختن پایگاه قدرتی برای خودش، خطری بشمار می‌رود.

بزرگ ترین سرمایه رئیس جمهوری تازه توده رای دهندگان ــ عامل خیابان ــ است. پیش از او هیچ رئیس جمهوری اسلامی چنین قدرتی در پشت سر خود نداشته است. تا خمینی زنده بود قدرت از او بر می‌خاست و آنها که رای می‌دادند چشم به دهان او می‌داشتند. رفسنجانی با آنکه به عنوان یک میانه رو و جایگزینی دربرابر محافظه کاران روی کار آمد مقام خود را مرهون بند و بست‌های درونی گروه حاکم بود و هرگز نتوانست در روح مردم شعله‌ای برانگیزد.

در میان رهبران بی اعتبار جمهوری اسلامی تنها خاتمی است که می‌تواند خود را به عنوان نجات دهنده رژیم پیش اندازد. او فعلا توانسته است گروه بزرگ ناراضیان را به خود امیدوار سازد. تا همین جا این موقعیت به او در برابر مجلس دست بالا تر داده است. بسیاری از نمایندگان می‌توانند “نوشته بر دیوار” را ــ آنچه مردم در انتخابات مجلس نمی‌توانستند بگویند و این بار گفتند ــ بخوانند. در کشاکش‌هائی که بر سر سیاست‌ها یا انتصابات در پیش است این به خاتمی مزیتی خواهد داد. ولی “خیابان” پایگاه قدرتی ناپایدار است. بهره گیری از این عامل تازه‌ای که با انتخابات اخیر در سیاست ایران پدیدار می‌شود خود می‌تواند سرچشمه مخاطراتی باشد. یک خطر در این است که مردم دلمرده و نومید شوند و باز به زندگی درونی‌شان پناه برند. خطر دیگر در این است ــ از نظر خاتمی ــ که “تکیه به خیابان” چنان او را رویاروی “دستگاه” قرار خواهد داد که یکی از دو هماورد ناگزیر از ترک میدان خواهد شد. * اگر این شتاباهنگ momentum که با انتخابات به راه افتاده است بپاید و در مسیر پیکار برای آزادی‌های بیشتر بکار افتد رژیم را ناگزیر از عقب نشینی‌هائی خواهد کرد. دوران تیراندازی به جمعیت در ایران دارد به تندی سپری می‌شود. رژیمی که آ ن گونه نیاز به پشتیبانی مردمی داشت به دشواری خواهد توانست هر روز اوباش خیابانی را با نام‌های دل بهم زن بر سر مردم بفرستد و رئیس جمهوری که بدین گونه از تقریبا هیچ به قدرت رسیده است به آسانی رفسنجانی نمی‌تواند جوخه‌های مرگ را به شکار ناراضیان و آزادیخواهان گسیل دارد.

* * *

گروه های مخالف از انتخابات هفته پیش نتایج گوناگون می‌گیرند ــ برای سره گرایان purist که حتا بردن نام جمهوری اسلامی بی دشنامی در پی آن انحرافی از مبارزه است، سراسر آنچه روی داده ساختگی بوده است و مردم رای ندادند و اگر رای دادند فریب خوردند و گناهش به گردن بقیه نیرو های مخالف است و بهر حال هیچ چیزی عوض نشده است. آنها که از دگرگونگی (استحاله) دم می‌زدند هرچند پیروزی خاتمی را پیش بینی نمی‌کردند خود را برنده احساس می‌کنند. در جمهوری اسلامی بهر حال دگرگونگی روی داده است. کسی آمده است که با آنکه از “خودی” هاست با “خودی تر” ها تفاوت دارد و به رغم آن “خودی تر” ها پیروز شده است. تا این اندازه می‌باید به آنها حق داد. ولی آیا پیروزی خاتمی نیاز به رویاروئی با رژیم در هر جبهه و تلاش برای دشوار کردن کار آن را از میان می‌برد؟ آیا ما همه می‌باید به صورت سازمان‌های روابط عمومی رئیس جمهوری تازه در بیرون درآئیم و دنیا را تشویق کنیم که سر کیسه‌های اعتبارات را بگشاید؟ یا برعکس دست در دست مردم ایران برای گشایش هر چه بیشتر نظام سیاسی تلاش کنیم؟

منطق تحولی که در ایران روی داده است منطق سازش نیست. برعکس دریچه‌های تازه‌ای بر مبارزه گشوده شده است. رژیم اسلامی در زیر فشار‌های کمرشکنی که بسیاری از مخالفان آن را هیچ حس نمی‌کنند خطر کزده است و، اگرچه برای یک لحظه تاریخی، بند از دست و پای مردم گشوده است. به زبان دیگر به مردم نیرو داده است زیرا رهائی خود را در نیرو دادن به مردم دیده است. این رابطه منطقی را می‌باید نگهداشت: فشار بیشتر در جهت نیرو دادن به مردم.

سرتاسر تغییرات مثبت کنونی، مرهون موقعیت دشوار رژیم بویژه در خارج است. اگر تحریم اقتصادی امریکا نمی‌بود که سرمایه گزاری در صنعت نفت و گاز ایران را به نزدیک صفر رسانیده است؛ اگر جمهوری اسلامی را از منابع اعتبار بین‌المللی مانند بانک بین‌المللی بی بهره نکرده بودند؛ اگر دست رژیم از طرح‌های بزرگ نفتی جمهوری آذربایجان (بیرون کردن جمهوری اسلامی از کنسرسیومی که پنج در صد سهامش را داشت) و اکنون قزاقستان (کشیدن لوله نفتی از راه دریای خزر و کنار زدن راه طبیعی ایران) کوتاه نشده بود؛ و اگر در برلین آن ضربه سیاسی و حیثیتی بر رژیم نخورده بود چنان ضرورتی برای گرم کردن انتخابات نمی‌ماند و ناطق نوری مانند رفسنجانی پیش از او تا حد بی لیاقتی خود بالا می‌رفت.

موقعیت تازه‌ای که پیش آمده است موقعیت سازش نیست. اگر زمانی بوده است که نیاز به مبارزه پیگیر‌تر و هشیار‌تر داشته، اکنون چنان زمانی است. جمهوری اسلامی در برابر گزینش‌های پر مخاطره‌ای است و مانند هشت سال گذشته نمی تواند آن را پیوسته به عقب اندازد. این رژیم یا می باید در دست گروه رهبری تازه گشایش بیشتری یابد؛ یا همچنان در حصار شیوه‌های گذشته و آسوده‌تر خود پناه بگیرد؛ یا می‌باید رابطه خود را با دنیای خارج، بویژه امریکا اصلاح کند و یا در انزوایش فرو‌تر رود. در هر یک از این گزینش‌ها آسیب‌هاست و برهم خوردن تعادل کنونی. نیرو‌های مخالف در برابر هریک از این احتمالات واکنش‌ها و شیوه‌های متفاوت خواهند داشت؛ ولی همه برای یک منظور، برای برچیدن دستگاه سرکوبگری رژیم و برهم زدن روابط قدرت کنونی و آزاد کردن مردم.

در اوضاع و احوال تازه‌ای که پیش آمده است بیشتر می‌باید انتظار دگرگونی‌هائی را در سیاست‌های داخلی و خارجی رژیم داشت. حکومت رفسنجانی در همه جا به بن بست خورده است و رای مردم بیش از پیش نیاز به تغییر را برجسته کرده است. در درون، هر امتیازی که در جهت آزادی‌های بیشتر برداشته شود دامنه عمل مردم را گسترده‌تر خواهد کرد و امکانات تازه‌ای در اختیار همه آنها که در پی تعییر وضع موجود هستند خواهد گذاشت. هر شکافی که باز شود گرایشی به گشاده شدن خواهد داشت. مبارزه برای دفاع از حقوق روشنفکران ایران بویژه می‌باید تشدید شود. این نخستین اولویت همه ما در بیرون و در ایران خواهد بود: موقوف شدن ترور در داخل و خارج؛ پایان دادن به فعالیت جوخه‌های مرگ و گروه‌های ترور.

در بیرون حکومت اسلامی خواهد کوشید از چهره تازه‌ای که به جهانیان نشان می‌دهد بهره برداری سیاسی و اقتصادی کند. عوامل تبلیغاتی رژیم در امریکا حتا پیش از این انتخابات اصرار می ورزیدند که امریکا می‌باید به جمهوری اسلامی امتیازاتی بدهد و منتظر عوض quid pro quo نباشد. با رئیس جمهوری تازه این اصرار‌ها بیشتر خواهد شد و با چنین مانور‌هائی می‌باید مقابله کرد. اگر فشار‌های سیاسی و اقتصادی چنین بهبودی در حکومت جمهوری اسلامی پدید آورده است چرا می‌باید رابطه میان فشار خارج و بهبود حکومت در داخل را از میان برد؟ چرا هر بهبودی در وضع خارجی رژیم به پیشبرد حقوق بشر و دمکراسی، به دادن امتیازاتی به مردم ایران، وابسته نشود؟ مانند آنچه در برمه شده است و امریکا آن کشور را به دلائل مربوط به حقوق بشر تحریم اقتصادی کرده است؟

آنچه در انتخابات ریاست جمهوری روی داد تحولی است آبستن امکانات بیشمار؛ و طبعا بستگی به آن خواهد داشت که دست در کاران چگونه به آن امکانات بنگرند. نه می‌باید بیش از اندازه امیدوار شد، و نه نتیجه گرفت که ایران در شاهراه پیشرفت و آزادی گام نهاده است. تا آنجا که به مبارزه برای آزادی ایران ارتباط می‌یابد ما احتمالا اندکی به هدف نزدیک‌تر شده‌ایم. سیاست امروز در جمهوری اسلامی بسیار جالب توجه تر از گذشته است ــ سیال تر و با شرکت نیرو‌های بیشتر. یک سر احتمالات، جابجائی در سیاست‌ها و مقامات است که جهتی دیگر به رویداد‌ها خواهد داد. سر دیگر احتمالات، مبارزه برای ناچیز کردن پیامد‌های ورود مردم به صحنه و نشنیده گرفتن صدای آنهاست که به تنش‌ها و آشفتگی‌های سخت خواهد انجامید؛ باز یک سر دیگر احتمال، ادامه بن بست کنونی است که رژیم را غرق خواهد کرد.

در سیاست خارجی اگر حکومت تازه همچنان نتواند شرط‌های عادی شدن روابط خود را ــ دست کشیدن از تروریسم، برنامه سلاح‌های کشتار جمعی، اخلال در روند صلح خاور میانه و امور کشورهای منطقه و تجاوز به حقوق بشر ــ بجا آورد، دشواری‌هایش در بیرون بالاتر خواهد گرفت و اگر این شرط‌ها را بجا آورد گرفتاری‌هایش با الیگارشی حاکم از دست بدر خواهد رفت.
ر یک احتمال دیگر هم هست: کار کردن همه ما از نزدیک‌تر با نمایندگان طبقه متوسط و جامعه روشنفکری ایران؛ رساندن دست‌ها و صدا‌ها به یکدیگر؛ اعتماد کردن به این مردمی که آنهمه ما را از شورش کورشان می‌ترساندند و از نا آمادگی‌شان برای حکومت بر خود می‌گفتند.

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر