گفتگوی تلاش با داریوش همایون
این بار انحصارجویان با استرتژی چراغ روشن آمدهاند و دیگر نیازی به خاموش کردن چراغ نیز نمیبینند. در جمهوری اسلامی ما به یک تخمین، یکقلم شش میلیون “ارواح مرده” انتخاباتی داریم؛ و بسیج و سپاهی باروحیه ایثار، رنج رفتن پای صندوق را از دوش مردم برمیدارند.
تلاش ـ به مناسبت بیست و نهمین سال انقلاب اسلامی که با تبلیغات انتخاباتی دور هشتم مجلس نیز همراه شده است، به روال این دههها از سوی جبهه مخالفین سیلی از گفتارها و نوشتارهای افشاگرانه در باره کارنامه حکومت اسلامی روان شده است. سیاهکاریهای رژیم و تباهیهایی که موجب شده از چشم کمتر کسی پنهان مانده است. درجه فساد، تبهکاری، سرکوب آن و به همان نسبت میزان رویگردانی مردم و بی اعتباریش روزافزون است. علیرغم این رژیم اسلامی هنوز مانده و به قول شما «معلوم نیست تا کی ماندگار خواهد ماند.» این بازگوییهای افشاگرانه در مقابله و مبارزه با رژیم چه جایگاهی دارند؟ آیا عریان ساختن ماهیت رژیم که بیتردید در بیاعتباری و ریختن بدنه آن نقشی دارد، برای مبارزه کافیست؟
همایون ـبیتردید کافی نیست ولی لازم است. ما از یاد میبریم که مردم چه اندازه میتوانند به وضع موجود خو کنند. زندانی هم پس از چندی دیگر از اوضاع ناپسند خود چندان رنجی نمیبرد و خود را برای زیستن در شرایط تازه میسازد. درست است که مردم هرروز با زشتیها و بدیها سروکار دارند ولی خود این سروکار داشتنها عادت میآورد و عادت از اثر زشتیها و بدیها میکاهد. برهنه کردن ماهیت چنین رژیمهایی برای مخالفان همان اندازه لازم است که تبلیغات برای خود آن رژیمها. از این گذشته نشان دادن سیاهکاری و کوتاهیهای رژیم امکان دگرگونی در شرایط زندگی مردم و اوضاع کشور را نیز در خود دارد. ما از عیبها میگوییم زیرا به برطرف کردن آنها باور داریم و وضع موجود را اجتنابناپذیر نمیدانیم.
جامعه ما تنها از بیاعتقادی (سینیسم) و نومیدی تودهها در نظامهای دیکتاتوری دیرپای رنج نمیبرد ــ تا آن لحظه تاریخی که به نقطهجوش میرسند و عموماً میرسند. از آن بدتر فولکلور مذهبی است که ذهن لایههای بزرگی از جامعه ما را در چنبر خود دارد آنها را به تسلیم و رضا و پشتگرمی به امداد غیبی میراند. ابوالفضل و امام حسین و بهویژه امام زمان هستند که سرانجام مشکلات شخصی و اجتماعی را برطرف خواهند کرد. نشان دادن سیاهکاریها اگر با روشنگری همراه باشد به مردمی که درماندگی را فضیلتی ساختهاند و فخر میفروشند که بیش از همه به زیارت میروند و گریه میکنند به خود خواهد آورد که جایگزینهای بهتری هست.
نیروهای مخالف جمهوری اسلامی وظیفهای دشوارتر از یک “اپوزیسیون” معمولی دارند؛ و گذشته از مبارزه با یک دستگاه حکومتی سرکوبگر و ناسزاوار میباید در پی دگرگون کردن روحیه و رویکرد (طرز تفکر) بسیاری از هممیهنان خود، کسانی که به رهاییشان میکوشند، نیز باشند. این دومی دشوارتر است و ظرافت بسیار میطلبد. ولی ــ و این اهمیت حیاتی دارد ــ نه به بهای چشمپوشی از روشنگری.
تلاش ـ پنج سال پیش، به مناسبت چنین روزهایی، در تحلیل انقلاب و حکومت برآمده از آن، علل ماندگاری حکومت را به همان عواملی نسبت دادید که از عهده فرا آوردن یکی از «احمقانهترین و نا لازمترین» انقلابات جهان برآمدند؛ اما این بار گفتهاید: «این رژیم ماندگاریش را بیشتر مرهون تصادف تاریخی است.»
اگر از اتفاقاتی که تصادفاً و از «بخت بد» امروز به نفع ادامه رژیم اسلامی کارکردهاند صرفنظر کنیم، آیا در آن نیروهای عامل انقلاب، دگرگونی میبینید؟
همایون ـ تصادف تاریخی عبارت از اتفاقاتی است که از بیرون یک موقعیت آبستن تحولات بزرگ، در آن اثر میبخشد بهگونهای که گاه سرنوشت آن را تعیین میکند. در انقلاب اسلامی مانند هر انقلاب دیگر تصادفات تاریخی و همزمان شدن عواملی که مستقیماً مربوط به موقعیت آبستن تحولات نمیبود سهمی به سزا داشت. در ماندگاری حکومت اسلامی نیز تصادفات تاریخی بیش از قدرت درونی آن سهم دارد. این البته بههیچروی به معنی انکار زمینههای انقلاب و ماندگاری هردو نیست.
گذشت زمان بسیار عوامل را تغییر میدهد. این تغییرات را بهویژه در نیروهای انقلابی میتوان دید. در دستگاه حکومتی یکلایه تازه فرمانروا دارد سربلند میکند که میتواند برای آینده ایران بهمراتب زیانبارتر و خطرناکتر باشد. در نیروهای انقلابی سی سال پیش عوامل سیاسی و جامعهشناسی و نه کمتر از همه زیستشناسی سخت در کارند. اکثریت بزرگ آنها از جمله کسانی که در حاشیه دستگاه حکومت هنوز جایی دارند از انقلاب خود سرخوردهاند و یک گرایش نیرومند دمکراسی لیبرال، حکومت مردم و چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر، در جامعه ایرانی پیشرفت میکند که دورنمای جامعه ایرانی را روشن کرده است. با اینهمه نسل انقلاب در بخش بزرگ خود همچنان بیربط irrelevant است، اگر مانند سی سال پیش زیانکار نیز نباشد. ایران روحیه و رویکردهایی هر چه متفاوتتر با جمهوری اسلامی و دوران انقلاب لازم دارد. مخالفت با رژیم بس نیست اگر در کردار و گفتار مانند آن باشند.
به نسل انقلاب دیگر فرصت سی سال پیش داده نخواهد شد ولی بسیاری از نمایندگان آن همچنان، از هر چه بتوانند برای جلوگیری از پایهگذاری یک ایران آزاد و آباد و یکپارچه در عین چندگانگی، دریغ ندارند. آنها در درون خود همان تشنگان قدرت به هر بها و خودکامگان ناتوان از همرایی و متعصبان هر که نه با من … ماندهاند. جای آنها را نسل تازهای میگیرد که به دلیل درگیر نبودن با عوالم نسل انقلاب میتواند از اشتباهات آن بیاموزد.
تلاش ـ از نگاه شما به این دگرگونیها و از امیدواریهایتان به نسل جدیدی از ایرانیان که میرود از سایه گذشته و گذشتگان خود بهطور کامل بدر آید، چنین برداشت میشود که این نسل با رویکردهای نوینش به آزادی، تجدد و توسعه و ترقی آینده پس از حکومت اسلامی و برگشتناپذیری آن آینده را تضمین خواهد کرد؛ اما برای دستیابی به آن آینده باید مانع حکومت اسلامی برداشته شود. در این راه از مبارزه تا حد از خود، از زندگی و ازجانگذشتگی از سوی کسانی چه از نسل انقلابی گذشته و چه از میان جوانان کم نداریم؛ اما آنچه غایب است حمایت گسترده مردمی است. بدون این حمایت، این ازخودگذشتگیها حکم فرسوده کردن و از دست دادن بهترین سرمایههاست. برای بیرون آمدن از چنین تنگنایی چه باید کرد؟
همایون ـ پیکار رهایی بیرنجها و از دست دادنها نیست، آنهم از چنگال رژیمی که به فساد و خونآشامی جامه تقدس پوشانده است. حمایت گسترده مردمی نیز پدیدهای کمیاب است و هر روز و هر جا دست نمیدهد. مردم بیش از هر چیز به پیرامون بلافاصله خود و گذران روزانه توجه دارند و خشم و سرخوردگی خود را با گفتن لطیفهها و ساختن شوخک (جوک) ها و شکایت از روزگار ابراز میکنند. با اینهمه فداکاریها همواره بیهوده نمانده و مردم از پشتیبانی گسترده کم نیاوردهاند. مبارزه در همهجا بوده است و در کشورهای بیشمار، پیشتازی و جانبازی گروههایی نهچندان بزرگ سرانجام مردم را به جنبش آورده است. چنانکه در پیش اشاره شد برای ملتها نقطهجوشی هست که به دلایل گوناگون فرامیرسد. عامل اصلی در انقلاب و حکومت اسلامی ــ جایگاه بلند مذهب در سیاست و آخوند در رهبری سیاسی ــ درعینحال چشم اسفندیار جمهوری اسلامی است و همان است که سرانجام این نظام را زمین خواهد زد. آخوندها با همه بختبلند خود دیر به وعدهگاهشان با تاریخ رسیدهاند.
تلاش ـ در تبلیغ و توجیه شرکت در انتخابات دور هشتم مجلس اسلامی یکی از سخنگویان اصلاحطلبان گفت؛ حتا برای دست یافتن به مردم باید در قدرت بود. صرفنظر از حقیقت نهفته در این گفته که مردم برای اقدام به اعتراض و برای واردکردن فشار به نفع هر تحول مثبتی در درجه نخست نیاز به امنیت دارند و سپس نیاز به اطمینان از مؤثر واقعشدن اقدامات اعتراضی خود، پرسش اینجاست که این مردم را آن اصلاحطلبان درون حکومت برای چه میخواهند؟ زیرا در فرصتی که داشتند، از عهده هیچیک برنیامدند.
همایون ـ چنانکه اشاره کردید آن سخنگو حق دارد. در قدرت بودن فرصتهایی برای دسترس یافتن به مردم میدهد که بیرون از آن در یک نظام بسته ممکن نیست؛ اما باز چنانکه اشاره کردید آن فرصت یکبار و به مدت هشت سال به آنها داده شد و بیشتر برای دست یافتن به مواضع قدرت و نزدیک کردن خود به رهبری جمهوری اسلامی بکار رفت و اصلاحطلبان از خنجر زدن به پشت مردم و حتا اهانت به آنها فروگذار نکردند. آنان باز مردم را لازم دارند و به همان منظور. میخواهند در بازی باشند و سهمی از غنائم ببرند. مردم این را میدانند و اگر اصلاحطلبان با چنین وضع تحقیرآمیزی کنار گذاشته میشوند برای آن است که در سه انتخابات گذشته، مردم آنها را به چنان وضع تحقیرآمیز نادیده گرفتند. هر کس میتواند دریابد که در جمهوری اسلامی نمیشود هم مردم را داشت و هم خامنهای را. اصلاحطلبان حکومتی میباید گزینش خود را بکنند.
تلاش ـ روال رفتاری حکومتگران اسلامی از مقطع دوم خرداد در برابر کسانی که حساب خود را از تبهکاریهای رژیم جدا کرده و خواستهاند از درون قدرت نیروی حمایت از دگرگونی را فراهم آورند، عبارت بوده است از بیرون راندنشان از دستگاه قدرت و سپس سرکوب و بریدن دست و صدایشان. با توجه به تکرار تجربه فوق و آشکار بودن آن برای همگان، مردمی که هنوز به قدرت چشم دوخته و در انتخابات شرکت میکنند، به دنبال چه چیزی هستند؟ آیا اساساً آرای چنین مردمی به صندوق طرفداران اصلاحات در درون حکومت ریخته خواهد شد؟ چه تضمینی وجود دارد؟
همایون ـ آنها که در انتخابات شرکت میکنند اگر به دلایل مربوط به ثبت شدن در شناسنامه یا علاقه به رژیم (که مسلماً در گروههایی هست) یا رقابتهای شخصی و محلی و طایفگی نباشد هر جایگزین یک آب شستهتر را ترجیح میدهند و نمیخواهند حکومت هرچه بیشتر سپاهی -بسیجی – حوزهای شود. رأیهای آنان اثری نخواهد داشت. این بار انحصار جویان با استراتژی چراغ روشن آمدهاند و دیگر نیازی به خاموش کردن چراغ نیز نمیبینند. در جمهوری اسلامی ما به یک تخمین، یکقلم شش میلیون “ارواح مرده” انتخاباتی داریم؛ و بسیج و سپاهی باروحیه ایثار، رنج رفتن پای صندوق را از دوش مردم برمیدارند. از این گذشته در رد صلاحیتها چنان دایره خودیها را تنگ کردهاند که راه یافتن نمادین چند “کمتر غیرخودی” تأثیری نخواهد داشت.
(ارواح مرده نام رمانی از گوگول، پدر رمان روسی است که قهرمان داستان اوراق هویت “سرف” های مرده را میخرید تا بتواند روی املاک دست بیندازد. در روسیه تا دهه هشتاد سده نوزدهم روستاییان یا سرفها با روستاها خریدوفروش میشدند. الکساندر سوم سرفها را آزاد کرد و انقلابیان سوسیالیست او را کشتند چون اصلاحات اجتماعی او انقلاب را عقب میانداخت. چنانکه میبینم هیچچیز در زیر این آسمان بهکلی تازه نیست و پیروزی امید حتا آرزو پروری بر تجربه به ازدواج دوم که برنارد شا میگفت محدود نمیشود).
تلاش ـ «انتخاباتی نه آزاد نه بیمعنی» در رژیم اسلامی اصطلاحی است که شما وارد بحثهای سیاسی بر محور انتخابات کردهاید. تحلیلگرانی هم هستند که از جابجایی قدرت در درون دایره بسته حکومت اما به نیروی رأی مردم سخن میگویند. مخرج مشترک هر دو میتواند به معنای شرکت در انتخابات بهمنظور دامن زدن به تضادها و درگیریهای درونی حکومت اسلامی و جلوگیری از یکدست شدن آن باشد؛ اما واقعیتهای دیگری هم هرروز بیشتر خودنمایی میکنند که در پدیدار شدن و تقویت آنها رأی مردم ــ حتا برای برهم زدن تعادل یا توازن قدرت ــ نقش چندانی نداشته است. بهعنوان نمونه قدرت گیری جریان پادگانی – ایدئولوژیک – مافیایی و عروسک شدن بالاترین مقامات حکومتی به دست این جریان. با توجه به ماهیت استبدادی و تمامیتخواهی نهفته در جوهره نظام و رقابتهای درونی و دور از دسترس مردم، آیا روند پروبال گرفتن و پرورانده شدن سپاهیان مدعی قدرت پدیدهای دور از انتظار بود؟
همایون ـ اگر اصلاحطلبان مردم را چنان سرخورده نکرده بودند انتخابات میتوانست در بازیهای سیاسی درون رژیم سهمی داشته باشد؛ زیرا از انتخابات دوم خرداد تا ده دوازده سالی رأی دادن یا ندادن مردم در همین نظام انتخاباتی غیر دمکراتیک معنای سیاسی یافته بود. جناحهای حکومتی نمیتوانستند پشتیبانی یا روی گرداندن رأیدهندگان انبوه را نادیده بگیرند. هنگامیکه مجلس اصلاحطلبان به یک اشاره خامنهای خود را بیمعنی ساخت و مردم آغاز کردند به گفته لنین با پاهای خود رأی بدهند انحصار جویان سپاهی و حوزهای، همان پادگان – مافیا، فرصت یافتند که نهتنها مواضع قدرت را یکسره در دستگیرند، خود فرایند انتخاباتی را بهپیش از دوم خرداد برگردانند. با نمایشی که وزارت کشور و شورای نگهبان تا همینجا داده است دیگر نمیتوان از با معنی بودن انتخابات سخن گفت. همان انتخابات نه آزاد نه با معنی شده است که بود.
اما یکدست شدن حکومت و برجسته شدن نقش مافیای سپاهی – امنیتی که اگرچه امروز دست در دست آیتاللهها عمل میکند سرانجام حوزه بیاعتبارتر دامن را نیز از قدرت خواهد انداخت ــ همچنانکه سرنوشت اصلاحطلبان حکومتی ــ اجتنابناپذیر بوده است. رژیم اسلامی مانند هر دیکتاتوری دیگری رو به تمرکز هرچه بیشتر قدرت میرود و نیروهای مسلح و پلیس سیاسی یا سازمانهای امنیتی با تسلطی که بر منابع مالی کشور نیز مییابند سخن آخر را خواهند گفت. اصلاحطلبان حکومتی هم جز آنچه کردهاند نمیتوانستند. از هواداران ولایتفقیه که نخستین نگرانیشان نگهداری نظام است انتظار دیگری نمیشد داشت. جمهوری اسلامی برای پراکندگی سازمان دادهشده است ولی چالشهای فزایندهای که با آن روبروست آشفتگی و چند محوری قدرت را برنمیتابد. اگر این رژیم بپاید شاهد تمرکز هرچه بیشتر قدرت در دست مافیایی که اشاره کردید خواهیم بود.
تلاش ـ آیا در درون حکومت ارادهای در مخالفت با چنین جریانی دیده میشود که این انتخابات بتواند آن اراده را تقویت نماید؟
همایون ـ اینجا میباید میان قصد و اراده تفاوت بگذاریم. میتوان بهیقین گفت که کسانی از سران رژیم پیوسته به خامنهای هشدار میدهند که اینهمه به سپاه و بسیج میدان ندهد. ولی چنانکه مقدمات انتخابات مجلس نشان میدهد دستهای او هم گشاده نیست و میباید جانب مراکز پرقدرتتر را نگه دارد. گفتهاند که خامنهای بهعنوان فرمانده نیروهای مسلح هر اختیاری دارد و نخواهد گذاشت حکومت پادگانی شود. ولی او بیش از جابجا کردن سران سپاه کاری نمیتواند. او با این تاکتیکها از احتمال کودتا میکاهد و نه بیش. سپاه و بسیج جایگزینی ندارند و بهعنوان نهادهای پرقدرت با رقابتی در دستگاه حکومتی روبرو نیستند. مجلس و ریاست جمهوری میتوانستد چنان جایگزینی باشند که نشدند. خامنهای نمیتواند روند کنونی را سد کند؛ و اگر تصمیم به جانشین کردن پسرش داشته باشد بیشازپیش به سپاه نیازمند خواهد بود.
تلاش ـ ازآنچه مشهود است جامعه سیاسی ایران با دو موضوع اساسی روبروست: یک ـ مقاومت و جلوگیری از بدتر شدن اوضاع یعنی مخالفت با یکدست شدن حکومت، آنهم به نفع جریانهای خطرناکتر و فاسدتر. دوم ـ مبارزه با کلیت نظام بهعنوان بزرگترین مانع تحولات اجتماعی به نفع آزادی و دمکراسی. ما شاهدیم در مقطع هر انتخاباتی طرفداران هر یک از این دو بهصورت استراتژیهای جداگانه رودرروی یکدیگر قرار میگیرند و در بحثهای خود نیروی یکدیگر را میفرسایند. برای اینکه نیروها در جدال با یکدیگر نفرسایند و درعینحال هیچیک از این دو هدف لطمه نخورند، چه باید کرد؟
همایون ـ گردش اوضاع در جمهوری اسلامی چنان جدالهایی را نامربوط کرده است. هنگامیکه خود اصلاحطلبان حکومتی و مخالفان وفادار حکومت از انتخابات بیرون میروند و بیش از اعتراضی از آنها ساخته نیست دیگر چه جای فرسودن نیروها میماند؟ آنهایی را که هنوز از اصلاحات دستبردار نیستند میباید در تنهایی نومیدانهشان رها کرد. اگر این انتخابات اثری کرده باشد در نزدیک کردن گرایشهاست. همه به این نتیجه میرسند که تنها امید ایران به جامعه مدنی و مبارزات گروههای اجتماعی مانند دانشجویان و زنان و کارگران و جامعه روشنفکری بهطور کلی است. مخالفت با یکدست شدن حکومت همان تلاش برای گسترش آزادی و دمکراسی است. شعارها اهمیت ندارند. آنها که با صداهای هرچه بلندتر سرنگونی رژیم را فریاد میکنند اگر به مبارزه عملی بپیوندند جز پشتیبانی از مبارزات جامعه مدنی و دفاع از مبارزان و پیشبرد امر دمکراسی و حقوق بشر در ایران چه میتوانند؟ آنها هم که با سرنگونی مخالفند کاری جز همان نمیتوانند. بر سر شعارهای بیپشتوانه که نمیباید بر سر و روی یکدیگر زد. شعارها هرچه باشد استراتژی یکی بیشتر نیست ــ همان قرار گرفتن در خدمت مبارزات مدنی در ایران که یکسویه (جنبه) اش پشتیبانی از مبارزان است و سویه دیگرش سخت کردن زندگی بر رژیم.
من زمانی توصیه کردم که مبارزه را بجای شعار سرنگونی بگذارند تا هم در کشاکش بر سر موضوعی که در شرایط کنونی از قدرتشان بیرون است خود و دیگران را نفرسایند و هم به سبب دشواری و دوری راه ناامید نشوند ــ چنانکه هزاران تن که به امید دو ماه و دو سال و مانندهای آن نشسته بودند شدند. شاید امروز هردو طرف کشاکش بهتر بتوانند به چنان نتیجهای برسند.
تلاش ـ آقای همایون با سپاس از شما
بهمن ۳۰, ۱۳۸۶