دوستان جوان من در ایران نوشتهاند که این بگو مگوهای ما بر سر فدرالیسم نامربوط است و در ایران کسی وقت خود را برای آن تلف نمیکند. من با اندکی ناراحتی از اینکه تسلیم عوالمی شدهام که گاه برای آنان سور رئالیستی مینماید دیگر این دفتر را میبندم. ولی پیش از آن چند کلمهای روشنگری درباره نوشته آقای تابان را لازم میدانم زیرا سامانه اخبار روز از بهترین مراجع برای آشنائی با حال و هوای دوستان تبعیدی است که گاه بد نیست؛ و نفس بستگی ایشان به سازمان فدائیان ایران، علاوه بر پیشینه آشنائی، ایشان را در مقوله دیگری میگذارد.
پیش از ورود در بحث، قدرشناسی از توجه ایشان به تحول در حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) لازم است. ما بد نیست کارهای خوب یکدیگر را نیز یادآوری کنیم؛ و اطمینان میدهم که حزب از راه دمکراسی لیبرال دور نخواهد افتاد. ما هرگز سرنوشت خود را به ارتجاع و نیروی سیاه گره نخواهیم زد و تا کنون نیز تصور نمیکنم لحظهای در پیش راندن جامعه خود در شاهراه مدرنیته و بیرون آوردنش از جهان سوم، جهان اسلامی، و خاورمیانه کم آورده باشیم. در موضوع ایستادن در کنار جمهوری اسلامی در صورت حمله نظامی به ایران و اقدامات گروههای مسلح برای جدا کردن بخشهائی از ایران نیز چنان تصمیمی از ناچاری و موقتی و مانند بازماندگان سقوط هواپیمائی در کوههای آند چند سال پیش خواهد بود که برای زنده ماندن ناچار از خوردن گوشت همسفران مرده خود شدند. اطمینان داشته باشند که ما نه ساواما را برای از میان بردن مخالفانمان راهنمائی خواهیم کرد نه رهیران جمهوری اسلامی را ستایش کنان بر دیده خواهیم گذاشت.
اما نه خطر حمله به ایران با توجه به برنامه سلاحهای کشتار جمعی جمهوریاسلامی تصوری است نه اقدامات گروههای مسلح از درون و بیرون مرزهای ایران. برای هر دو نمونههای با ربط فراوان میتوان آورد که آقای تابان با تجربه دراز خود بهتر میدانند. البته اینکه آن مخاطرات ممکن است برای گروههائی هدیههائی آسمانی باشد امر دیگری است و اگر حزب ما در جائی کوتاهی نشان داده باشد در همین جاست. ما چنان تصوری نداریم.
همچنین لابد کوتاهی از ماست که این همه اظهارات و سندهای گویا را در باره مقاصد پارهای سازمانها جدی میگیریم و نمیتوانیم استقبالشان را از هجوم سربازان امریکائی به فراموشی بسپاریم؛ یا آمادگی پارهای سازمانها و شخصیتها را برای جاانداختن راهحلهائی که از همان نخستین گام، تجزیه ایران را لازم دارد با انشاءالله گربه است رفع و رجوع کنیم. اما اصلا فکر نمیکنم که چنین اختلاف نظرها یا تاکیدها لازم باشد به سطح داغ و ننگ و ادبیات سی چهل سال پیش برسد که نه شایسته ایشان است با تجربه دراز شخصی و سازمانیشان، نه شایسته من با پیشینهای که همهاش چون کتابی گشوده بر همگان است.
سازمانهای قومی از نظر ما حق دارند از هر چه بخواهند دفاع کنند. ما نه تنها خواستار گفت و شنود با آنها هستیم بلکه به شهادت خودشان تا هر جا میشده برای آن گفت و شنود رفتهایم ولی آن دوستان به اصطلاحی که در جنگ دوم از سوی روزولت گذاشته شد، تسلیم بیقید و شرط میخواهند. گفت و شنودی در کار نیست. میباید گردن نهاد و بس. خشونت و اسلحه نیز اصلا در برنامه ما جائی ندارد. هشدارهای ما درست برای آن است که دیگران به اشتباه حساب نیفتند. من در جائی نوشتم ما به صراحت تیغه کارد سخن میگوئیم تا کار به کارد کشیدن برای یکدیگر نکشد. حزبی را که از پیشروان لغو کیفر اعدام، حذف جرم سیاسی از فرهنگ و حقوق جزای ایران، و تشکیل دادگاههای بی کیفر برای سران و عوامل رژیم اسلامی بوده است و اصطلاح دگراندیش را بجای مخالف به زبان فارسی و فرهنگ سیاسی افزوده است چگونه میتوان این گونه متهم کرد؟
و سخن پایانی ــ آیا حقیقتا نمیباید اول کشوری باشد …؟