اگر کمترین تردیدی در این میبود که کوشندگان جامعه شهروندی ایران پیکار را با همه سرکوب جنایتکارانه رژیم رها نکردهاند تظاهرات دهمین سالگرد ۱۸ تیر به آن پایان داد. آنچه پسازآن روزهای خونین تغییر کرده شیوههای پیکار مدنی است که هم لازم و هم سازنده است ــ سازنده برای امروز و آینده ایران.
برای ما همهکسانی که نهتنها به پیروزی، بلکه به چگونه پیروزی و چه پیروزی نیز میاندیشیم دیدن اینهمه پختگی از سوی مردمی که در آن دوزخ سیساله پرورشیافتهاند شادیآور است. آنها در مقایسه با بیرون افتادگانی که به بهای فداکاریهای مردم در ایران خود را در آستانه رسیدن به آرزوهایشان میبینند سرها را بالاتر و نگاهها را دورتر گرفتهاند. هر پیشرفتی در این راه دشوار سراسر مرهون آنهاست ــ دیگران در بیرون تنها با یاریدادن به آنهاست که میتوانند سهمی داشته باشند ــ اگر افکار عمومی جهان و حکومتهای دمکراسیهای غربی را به پشتیبانی از مردم ایران و تنگ کردن روزگار رژیم برانگیزند.
آن ویژگیهای شادیآور کدام است؟ پیش از همه شناختن محدودیتهای مبارزه در ایران که از بیشتر بحثهای بیرون پاک ناپدید است. مردم میدانند که تنها با بهرهگیری از رخنههایی که در خود نظام هست و ورود در راههای باریکی که خود رژیم اجازه میدهد توانستهاند میدان عمل را اینچنین بگشایند. آنها در انتخابات با همه آگاهی از مواد قانون اساسی و تهیههای سپاه و بسیج و وزارت کشور در امواج میلیونی پای صندوقها رفتند. اکنون نیز بیتوجه به یادآوریهای دانایان بیرون در چهارچوب همان قانون اساسی برای زیرورو کردن نظام ولایتفقیه در تلاش همهسویهاند. هیچکس در ایران از اینکه چرا موسوی دمی از وفاداری به جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن کوتاه نمیآید شکایتی ندارد. همه اعتراض به خامنهای و احمدینژاد ازآنجاست که قانون خودشان را زیر پا گذاشتهاند و هیچ عقل سلیمی نمیگوید که خود اعتراضکنندگان از قانون بیرون بیایند.
در درون کسی برای دگرگون کردن سیاست در جمهوری اسلامی به نبرد مسلحانه یا جنبش انقلابی نمیاندیشد و تنها در آن صورت است که میتوان پاک از تنگناهای نظام موجود بدر آمد. از سوی دیگر مقتضیات گشودن یک نظام بسته که ناگزیر از درون آن و مرحلهبهمرحله خواهد بود آشکارتر از آن است که به دیده «استراتژ» های سرگردان مبارزه بیاید. مبارزان درون برخلاف آن استراتژها از امن و آسایش اروپای باختری و امریکای شمالی برای پیکار در درون ایران طرحریزی نمیکنند؛ و آن اندازه انصاف دارند که از بیرونیان نخواهند گامی رنجه کنند و چهره تازه سرکوبگری را از نزدیک ببینند که دیگر هیچ مرزی نمیشناسد؛ اما بهخوبی میتوان واکنش آنها را به رفتار و سخنان کسانی که اصرار دارند بیربط شدن خود و بخش بزرگ مبارزه بیرون را به رخ بکشند حدس زد. ما لازم نیست درباره مقاصد جنبش جامعه شهروندی ایران ــ جامعه شهروندان آزادی که خواستهای خود را در بیانیهها و شعارها بیان کردهاند ــ گمانپروری کنیم. جانبرکفان درون درگیر و دار «هنر ممکن» هستند، خیالپروران بیرون در مسابقهای با یکدیگرند ــ مسابقهای که مردم در ایران برای آنان گشودهاند.
دومین ویژگی پیکار که تاکنون به سود هدفهای نهائی آن ــ برقراری یک نظام دمکراسی لیبرال ــ کمک کرده است خویشتنداری، اگرچه در برابر بیشترین خشونت است. اگر یک تصویر بهیادماندنی جنبش ۲۳ خرداد، «ندا» ی خفته در خون است تصویر دیگر خانمی است که در برابر جمعیت خشمگین، تن خود را سپر بسیجی زمینخورده ساخته است ــ هر دو تصویر زنانی که قلب و روح این مبارزه شدهاند. نسل تازه ایرانیان گوئی سیساله گذشته را به آموختن درسهای نهتنها صدسال پیکار ملی برای دمکراسی و تجدد به سر آورده بلکه تاریخ هم روزگار جهان را از برابر چشم گذرانیده است و به پیوند ارگانیک شیوهها و فرا آمد مبارزه آگاه شده است: هدف وسیله را توجیه نمیکند، وسیله هدف را تعیین میکند.
و سرانجام سومین ویژگی است که بیش از همه به کار نیروهای مخالف بیرون میآید و آن کنار گذاشتن تفاوتها و اختلافهای فرعی برای رسیدن به همکاری در اصل موضوع است. ما از ایران هیچ نشنیدیم که مردم در تظاهرات هرکدام دلخواه خود را فریاد بزنند و بر سر رنگ و نشانه پرچمها به جان یکدیگر بیفتند. هیچکس در ایران از بابت پوشیدن نشانه سبز ِ یا اهانت به هویت ملی دیگری دچار شکار جادوگران نشد و دشنام نشنید. هیچ گروه تظاهرکنندگان شعار مرگ بر گروه دیگر نداد. مردم در صفها و جاهای جدا از همسخن یگانه خود را نگفتند و ثابت نکردند که دمکراسی و رواداری متقابل برایشان شعاری میانتهی بیش نیست. کسی در آن هنگامه که آینده و سرنوشت ملتی در میان است به اندیشه خودنمائی و پیش افتادن از همسایه نیفتاد. آنها در ایران جان و آزادیشان را برای خیر عمومی به خطر انداخته بودند نه آنکه در هزاران کیلومتری، خود را در سودای موهوم قدرت نابوده پیشاندازند.
* * *
بهخوبی میتوان نگرانی کسانی را که میترسند جنبش جامعه شهروندی ایران در سازشهای ناگزیر خود به صورتی تجربه سی سال پیش را تکرار کند دریافت. پذیرفتن کسی مانند موسوی به رهبری مبارزه؛ رنگ مذهبی شعارها و تاکتیکها؛ و بیرون نیامدن از چهارچوب جمهوری اسلامی مایه خشنودی کسانی نیست که ایران را جامعهای آزاد از مذهب سیاسی و حکومت آخوندی میخواهند. اگر میشد به یک ضربت بند و زنجیرهای یک نظام حکومتی را که سه دهه ریشهها و شاخههایش را به سراسر جامعه گسترده است گسست بسیار بهتر میبود. ولی گذشته از اینکه در جهان واقع از این معجزات خبری نیست، اصلاً هیچ نمیتوان اطمینان داشت که دگرگونیهای یکشبه به هدف اصلی خدمت کنند یا بپایند. هنگامیکه پای دگرگون کردن سیاست و فرهنگ و حکومت یک جامعه فرورفته در زیانآورترین سنتها و عادتهای ذهنی در میان است، با دست بردنی در شعر حافظ میباید گفت «دولت آن است که با خوندل آید به کنار.»
ما تنها در سنگلاخ یک پیکار دراز پیچیدهی پر از تناقضها میتوانیم آن طبقه سیاسی را پرورش دهیم که تاب شکستها و از آن دشوارتر پیروزیها را بیاورد و دستخوش آسانگیریهای عوامانه روشنفکرانش نشود. در یک ارزیابی واقعگرایانه به نظر نمیرسد که هیچ دگرگونی معنیداری در نظام جمهوری اسلامی جز با مصالحهها از سوی همه دست درکاران ــ از جنبش جامعه شهروندی گرفته تا محافظهکارترین رهبران مذهبی و گونههایی از همرایی امکان پذیرد. ما میباید منتظر ائتلافهای کوتاه و درازمدت از هر سو باشیم ــ البته اگر سرمستان دیوانهوار قدرت، کشاکش را به رویارویی مرگ و زندگی نکشانند که مرگ مسلم خودشان را همراه ویرانی کشوری که بههرحال کشور آنها نیز هست خواهد آورد.
چالش و مسئولیت بزرگ جنبش مردم ایران جلوگیری از انفجار، در عین نگهداری دستاوردهای پیکار و پیشبرد جنبش است. ما تا اینجا از آزمایش دشوار خود برآمدهایم. بهترینهای ما در درون و بیرون، ظرفیتهای تازه ملتی را که نه مغلوب تاریخ خود شده است نه زندانی آن، نشان دادهاند. همین ظرفیتهاست که موقعیت کنونی را از دوران انقلاب اسلامی در تقریباً همه اجزاء آن متفاوت کرده است و چنانکه در جای دیگری اشاره شد نمیشود عناصر تشکیلدهنده دو فرایند تفاوت داشته باشند و نتیجه آنها یکی در آید. کجای همین مردمی که به خیابانها ریختهاند و گاه اللهاکبر هم میگویند به آن جماعت مهتابزدهای که فریاد میکشم برمیآورد شباهت دارد؟ خمینی این پیکار کجاست، بازگشت به ارزشهای اصیلش کجا؟ کیست که در این دریای موج زن چشمان پر فروغ به بازگشتی بنگرد؟
ژوئیه ٢٠٠٩