در گفتگوهایی که درباره گردهمائی اخیر پاریس ــ دنباله تلاشهای یکیدوساله گذشته برای راهاندازی یکنهاد ملی و جایگزین جمهوری اسلامی ــ درگرفت نکتههای اصلی یا به نظر نیامد، یا اهمیتی که میباید به آنها داده نشد و یا بحث را به سطحی که ما با آن آشناتر و آسودهتریم، به سطح روابط شخصی، فروکاستند.
پیش از ورود به هر بحثی دراینباره دو نکته را میباید روشن کرد. نخست، هیچکدام از مخالفان آن تلاشها با گفتگو و همگرایی نیروهای سیاسی گوناگون بر امر ملی یعنی بر دمکراسی و حقوق بشر و یکپارچگی ایران، مشکلی ندارند و از همه کمتر، کسانی که از دو دهه پیش از هر فرصت نویدبخشی در این راستا بهره گرفتهاند و واژه دگراندیش را به زبان فارسی دادهاند که به معنی برابر شناختن مخالف و «غیرخودی» با خود است. دوم، همه آنها به تمرکززدائی در حکومت و برقراری حقوق فرهنگی گویندگان زبانهای غیرفارسی بهموجب پیشرفتهترین میثاقهای پیوست اعلامیه جهانی حقوق بشر باور دارند، بهویژه آنهایی که قطعنامه حکومتهای محلی و حقوق اقوام ایران را به منشور حزب خود پیوست کردهاند و در این زمینه چائی برای بیشتر خواستن برای هیچ گروهی که خواهان جدائی، در هنگام خود، از ایران نباشد نگذاشتهاند.
اگر کسانی در آن همایشها شرکت نجستهاند و با نتایج آنها همهای نبودهاند از ملاحظات اصولی سرچشمه گرفته است. آنها با جایگزین سازیهای بیپایه و آلوده به امتیاز دادنهای زیانآور برای سرهم کردن هر جمعی که بتوان گردآورد مخالف هستند؛ و در برابر هر اقدامی که یکپارچگی ایران را ــ چه بهعنوان کشور و چه ملت ــ زیر پرسش ببرد مواضع سخت و صریح میگیرند. هر تصور دیگری ازجمله اختلاف و رقابت شخصی بی موضوع است. در مسائل مربوط به ملت و مبارزه، امر شخصی وجود ندارد؛ و از کدام رقابت سخن میگویند که در شمار آید؟
در تلاشهایی که به آن اشاره رفت کسانی استراتژی همراه کردن نیروهای سیاسی ایران را بر پایه تفاهم با سازمانهای قومی گذاشتند. این سازمانها تا نیروهای نظامی امریکا بر موازنه قوا در پیرامون ایران افزوده نشده بود ــ از دهه نود ــ و تا هنگامیکه فروپاشی شوروی، آرزوی فروپاشیدنهای دیگری را در دلهایی بیدار نکرده بود آمادگی اندکی برای تفاهم جدی نشان میدادند ولی رویکردشان به میانهروی گرایش داشت. از آن هنگام به دلایلی که میباید جداگانه بررسی کرد مواضع این نیروها رادیکالتر شده است و دیگر جز به خواستهای بیشترینهای (حد اکثر) که پیوسته بالاتر رفته است و ظاهراً خواهد رفت رضایت نمیدهند.
استراتژیهای «همبستگی» میدانستند که طیف راست میانه و ناسیونالیست بههیچروی با فرمولهایی که بخش کردن ملت ایران را به واحدهای زبانی به نام ماهیتهای سیاسی دربر داشته باشد موافقت نخواهد کرد. آنها حتی میتوانستند بهآسانی نگرانی نیروهای اصلی را در چپ و راست ایران از طرحهای محافلی در امریکا و جاهای دیگر برای استفاده از مسائل قومی ایران برای ضربه زدن به رژیم اسلامی دریابند؛ اما جاذبه تشکیل نهادی دربرگیرندهء سازمانهای قومی که دورافتادهترین سازمانهای سیاسی از مبارزه همگانی هستند، نیرومندتر بود بهویژه که خیال میکردند خواهند توانست نیروهای چپ همراه آن سازمانهای قومی را نیز در کنار عناصری از مشروطهخواهان بنشانند. به هشدارهای فراوان توجه ننمودند و در نشست برلین از حقوق سیاسی اقوام ایران دم زدند و با همه تذکراتی که پسازآن داده شد باز در لندن بر آن تأکید نهادند. اکنون آن سازمانهای قومی پس از نشست پاریس، واژه قوم را نیز از قاموس خود برداشتهاند و ایران برایشان کشوری از ملیت یا ملتهاست و ملیت یا ملت را زبان و کینه زبانی تعریف میکند. آنها تا جایی میروند که با نادیده گرفتن اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق شهروندی ایرانیان را انکار میکنند و آن حقوق را برای «ملت»های ایران میخواهند.
* * *
اینها مسائلی است که نگاه سطحی و مثلاً رقابت برنمیدارد و آینده ایران و بهروزی اقوام ایران درگرو آن است. گذشته از راست ناسیونالیست، چپگرایانی که قرار بود به نهادسازی و جایگزین تراشی کشانده شوند موضوع را از دریچه مسائل شخصی نمیبینند؛ و بهدرستی انگشتبر انحرافات زنندهای میگذارند که از برلین تا پاریس را پوشانیده است. عناصر برجستهای از چپ ایران که رویهمرفته پیشینه درخشانی در دفاع از یکپارچگی ایران ندارد، در تازهترین نشست برلین اتحاد جمهوریخواهان ایران نمایشی از احساس مسئولیت ملی دادند که دفاع روشنفکران هشت نه دهه پیش را از یکپارچگی ایران به یاد میآورد. آنها سندی را در مسائل قومی تصویب کردند که همچون برگ افتخاری از این دوران به یاد خواهد ماند. اکنون برای جایگزین سازان تردیدی نمیماند که مهمترین اولویت بخش بزرگ طیف چپ نیز نگهداری ایران در چهارچوب کنونی آن است.
فاصله گرفتن از پاریس را در مهمترین گروهبندیها و از سوی شخصیتهای بااعتبار چپگرا میباید یک نشانه مهم همرائی چپ و راست ایران در امری که به مصالح ملی ارتباط مییابد شمرد. تلاشهای آشکار رهبران و سخنگویان یکی از سازمانهای قومی ــ که میتواند زبان حال همه افراطیان باشد ــ در کشاندن امریکا به حمله به ایران و همنوایی پارهای محافل آمریکائی با این تلاشها، میباید برای متقاعد کردن چپ واقعگرا و دمکرات ایران بهضرورت بازنگری در اتحادها و همکاریهای پیشین بسنده باشد. طیف اصلی چپ، رویارو با خطرهایی که موجودیت ایران را از بیرون و درون تهدید میکند نمیخواهد اسیر رویکردها و شعارهای گذشته بماند. اگر کسانی در انتظار برهم خوردن اوضاع به میدان پریدهاند و نمیدانند پیامدهای اقداماتشان چیست، کسان بیشمار دیگری ازجمله همه سازمانهای سیاسی سراسری و با پشتوانه و نه محدود به افراد همزبان، در طیف گسترده چپ و راست هستند که بهصراحت یا بهطور ضمنی به دفاع از ایران در تمامیت آن برخاستهاند.
اکنون بر جایگزینسازان است که نهتنها بر مخاطرات نهفته در استراتژی خود، بلکه بر محدودیتهای فلجکننده آن نیز از نزدیکتر بنگرند. با اینگونه همایشها جنبش که سهل است، نیرویی نیز نخواهد آمد که ارزش اینهمه دستوپا زدنها را برای گشودن جبهه تازهای در مبارزات درونی مخالفان و منحرف کردن مبارزه از رژیم اسلامی داشته باشد. همبستگی دگراندیشان، از کژراهه دلگرمی دادن و پشتیبانی از خواستهای تندروترین عناصر در گروههای قومی ایران نمیگذرد. آن عناصر، خود ملت ایران را انکار میکنند چه رسد به مصالح ملی و بر آنها حرجی نیست. ولی دیگران مسئولیتهای بزرگتری دارند. نفس مذاکره کردن با طرفهایی که جز به بیشترینهء خواستهای خود رضایت نخواهند داد هنری نیست و کسانی که براثر تجربه فراوان پانزدهساله از چنین مذاکرهها کنار کشیدهاند نه مخالف همبستگی هستند نه اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن.
مشکل در استراتژی و نیتهاست نه در واژهها و اصطلاحات. بجای کوشش در اختراع واژههای تازه برای اصطلاحات هرروزه علوم اجتماعی و روابط بینالمللی بهتر است بهصف ایران برای همه ایرانیان، بپیوندند و بر اصولی که همه جهان متمدن بر آن ساختهشده است توافق کنند. رعایت منافع ملی ایران به معنی حفظ این ملت در درون این مرزها و بررویهم ریختن همه منابع طبیعی و انسانی ایران به سود همه ایرانیان، ازنظر سیاسی صرف نیز بهمراتب بخت بیشتری دارد. هیچ نیازی به این زبانآوریها نیست.
ژوئیه ۲۰۰۷
www.d-homayoun.info