حقیقت جمهوری اسلامی در کمتر رویدادی خود را بهاندازه هفته مبارزه با بدحجابی نشان داد. از اولویت حقیر و غیرانسانی فلسفه حکومتی آن تا قدرت و منابعی که در اختیار دستگاه سرکوبگری اوست و سرانجام در ناتوانی ذاتیاش در برابر جامعه، همه در آن هفته خودنمائی کردند. این رژیمی است که در خطیرترین بحرانهای درونی و بیرونی، مسئله حجاب رهایش نمیکند. زن را خوار میشمارد ولی در کشورداری جای اصلی را به مسئلهای که از زن ساخته است میدهد. میتواند هزاران مأمور انتظامی را به یاری دهها هزار اوباش زن و مرد بسیجی بفرستد و صد و پنجاههزار زن را در یک هفته دستگیر کند ولی با همه صحنههای شرمآوری که میآفریند از پس زنان برنمیآید؛ مانند پیکارهای گاهگاهی گردآوری بشقابهای ماهوارهای، ناگزیر است به موفقیتهای موقتی دلخوش کند.
رژیمی که سراپای فلسفه اجتماعی و حکومتیاش اسلام آخوندی برخاسته از «رساله»هاست و هرچند غیر آخوندها بهناچار در آن سهم روزافزون دارند، در جهانبینیاش آخوندی است، میخواهد با تکیهبر امکانات بزرگ ایران و ایرانیان برجهان اسلام سروری یابد و با جهان غرب بهویژه امریکا درافتد و آنگاه باروحیهای که تنها به کار اداره قم میخورد با هرچه اسباب نیرومندی کشور است پیوسته به جنگ میآید و نیروی خود و فرصت ملت را تباه میکند. در این روحیه زن جای مرکزی دارد ــ به همان رسالهها نگاهی میتوان انداخت. با زن بهدلخواه مردی که چادر و جدائی وسواسآمیز زن و مرد سراسر نگرش او را جنسی و جنسیتی کرده است چه میتوان کرد؟ مردی که از سخن خدای خود، آن تکه «کشتزار» از همه به دلش نزدیکتر است، با زن چه باید بکند؟ چگونه میتواند او را در اختیار گیرد و به ملکیت درآورد؟
پوشاندن زن و در پرده نگهداشتنش نخستین اولویت چنین رویکردی است. میباید اگر بتوان او را از گهواره تا گور از دسترس مردان دیگر به دور داشت؛ سختترین کیفرها را بر او و مردانی که این مقدسترین حق مرد مسلمان را زیر پا میگذارند روا دانست. محرم و نامحرم زیر هر عنوانی بیاید ــ از پاکدامنی و سلامت اخلاقی و «ارزش» ــ معنائی جز این ندارد که حق دسترسی به زنان در معمولیترین صورت آن نیز بار جنسی دارد و میباید سخت محدود باشد. در میان خودی و غیرخودیهایی که این فرهنگ سراسر آخوندی را پوشانده است اینیک بالاترین جا را دارد. مرد میتواند غیرمسلمان را تحمل کند ولی نامحرم را در نزدیک اموال زنانهاش نه.
غیرت جنسی یا ناموس (به معنی تکبر) که گرامیترین ارزشهای بیشتر مردان جهانسومی بهویژه خاورمیانهای است (خاورمیانهای، جهانسومی است که مسلمان هم باشد) از همین احساس مالکیت و نگرش جنسی-جنسیتی میآید و زنان را در این فضای فرهنگی، در هر گوشه جغرافیای جهان باشد، به تیرهروزی محکوم کرده است. زن در این جهان خاور میانهای، ارزش فردیش هرچه باشد، ناچار انسان درجهدو است. مالکیتی که تا حق کشتن میرسد نمیتواند با برابری و حقوق بشر سازگار شود؟ زن خاورمیانهای تا هنگامیکه در درون خود بر ضد این فرهنگ طغیان نکند و خود را نخست انسان با حقوق فطری-طبیعی که هیچ با مرد تفاوتی ندارد نشناسد این جامعههایی را که مایه شرمساری سده ما هستند دگرگون نخواهد کرد. مردان هرچه بکنند تا زنان خود برنخیزند بهجایی که میباید نخواهند رسید. به ایران صدساله گذشته، حتی به ترکیه بنگرید.
اکنون ما این بیداری و طغیان زنان ایران را میبینیم. برای نخستین بار در تاریخ ایران مسلمان شده، یک توده تعیینکننده critical mass از زنان در کار دگرگون کردن این فرهنگ وحشیانه قرونوسطایی است ــ پدیدهای یگانه در سراسر سرزمینهای ناشادی که در چنگال این فرهنگ به واپسماندگی محکومشدهاند. همه قدرت تبلیغاتی و سرکوب حکومت اسلامی در سه دهه گذشته از این جنبش ژرف و فراگیر فرومانده است. اینیک میدان دیگر نبرد بازندهء فرهنگ و سنت با زندگی است. فرهنگ و سنت میتواند بر سیاست چیره شود ــ درواقع نقش فرهنگ و سنتی که زمانش سرآمده تهی کردن جامعه از سیاست است ــ ولی در برابر زندگی شکست خواهد خورد زیرا جامعه انسانی سرانجام نیاز به سیاست در معنی درست یونانیاش دارد: خوب زندگی کردن، فرد انسانی را با همه طبع فسادپذیر او به فضیلتهایی که هم در درون اوست و هم برای باقی ماندنش در جامعه ضرورت دارد، رساندن. ما خود نمونه شکست سیاست از فرهنگ و سنت هستیم و اکنون پیشگام شکستن زنجیر آهنین فرهنگ و سنتی «تنیده از خشونت و بافته از کوردلی» شدهایم.
زنان ایران حجاب اسلامی را که برای پوشاندن زیبایی زنانه و جدا کردنشان از جهان مردان، درواقع از زندگی و جامعه بود، به ضد خودش درآوردند. روسری تحمیلی پروانه راهیابی به آموزشگاه و اداره شد و درهای زندگی اجتماعی را بر آنان گشود. آن اندازه از اداره کشور که در چنین نظام سراپا هرجومرج و تاراج و ناشایستگی ممکن است بی مشارکت زنان نمیشود که دارند اکثریت درسخواندگان ایران میشوند. از سوی دیگر ذوق زیباشناسیشان از روسری زیوری خوشایند برای زیباتر کردن پوشش زنانه ساخت که یکی از بهترین و تکاملیافتهترین جلوههای هر تمدنی است. سران رژیم از تندرو و میانهرو در برابر این جوشش انرژی هر شیوهای را به بیهوده آزمودهاند و اکنون نومیدانه به خشونت برهنه دست میبرند. ولی پایان مبارزه با بدحجابی از هماکنون آشکار است. دیگ نارضائی با این پستیها جوشندهتر خواهد شد؛ و زمانی خواهد رسید (اگر نرسیده باشد) که هیچ شیوهای کارساز نخواهد بود.
خبرهای هرروزه از فشار بر زنان، دانشجویان، کارگران و معلمان دلها را به درد میآورد ولی امید را زنده نگه میدارد. فشار در آنجاهاست که پایداری هست. رهایی ما نیز در آنجاهاست که فشار بیشتر احساس میشود. زنان چه به دلیل شمار میلیونی خود و چه تاکتیکهای درخشان و چه پیگیریشان، در صف نخستین پیکار رهایی و بازسازی ایران هستند. پیکار یا «کمپین» یکمیلیونی زنان بدیعترین شیوه مبارزه و فصل تازهای در پیکار مدنی جامعه ایرانی است و حکومت در برابرش کاری از پیش نخواهد برد. پیام زن پیشرو ایرانی با این پیکار به همه لایههای اجتماعی میرسد. فریادهای اعتراض زنانی که آنان را به درون اتومبیلهای بسیجی کشیدند و فریادهای مرگ زنان سنگسار شدهء حکومت یا خانواده در این امضاها نگهداشته خواهد شد و روزی به آزادی نهتنها زن ایرانی، بلکه مرد ایرانی نیز از فرهنگی که فرا آمدش جنین حکومت و سیاستی است یاری خواهد داد.
مه ۲۰۰۷