یک مثل معروف آمریکایی میگوید “یکبار فریبم دادی، لعنت بر تو، بار دوم فریبت را خوردم لعنت برمن!” این مثل یادآور موقعیت امروز دولت روحانی با امریکا و دیگر کشورهای غربی است. در دوران انتخابات ریاست جمهوری اخیر یکی از افتخارات روحانی این بود که ما اروپاییها را فریب دادیم و در حالی که با آنها مذاکره میکردیم مشغول غنیسازی هم بودیم. این مطلب را آقای روحانی طی مبارزات انتخاباتی بهعنوان یکی از سجایای اخلاق سیاسی خود مطرح کرد. آیا این بار هم وی در فکر همین حیله است؟
در سفر امسال آقای رییسجمهور به نیویورک از قرار گزارش آخرین شماره مجله اکونومیست، یکبار دیگر تیم روحانی – ظریف درصدد آن بوده و هستند که کلاه بزرگتری برای سر آقای اوباما ترتیب دهند. اکونومیست مینویسد چندین بار آقای روحانی در نطق خود در سازمان ملل و در مصاحبههایش تکرار کرد که اگر مسئله هستهای حل بشود “شکی نیست که روابط بین آمریکا و ایران بهکلی متفاوت خواهد شد”. او سپس میافزاید: “بسیارند موارد همکاری در آینده ( بین آمریکا و ایران)”. این سخنان را در ارتباط با این ادعا مطرح کرده که ایران یگانه کشور دارای ثبات سیاسی در منطقه است. محتوای این پیام برای آمریکا روشن است: کمی در مورد مذاکرات هستهای کوتاه بیایید آنوقت فواید بسیاری نصیبتان خواهد شد. برای تأکید هم میافزاید که دو ماه بیشتر وقت باقی نمانده است. اگر این آرزوی آقای روحانی برآورده میشد آنوقت ایشان به گروه ائتلاف علیه داعش میپیوست و دیگر از گوشه و کنار به این ائتلاف طعنه نمیزد. ولی معلوم نیست در چنین شرایطی تکلیف رابطه بشار اسد و جمهوری اسلامی چه خواهد شد. درواقع، نویسنده مقاله اکونومیست معتقد است که آقایان روحانی و ظریف در خیال خود این تصور رادارند که آمریکا امنیت منطقه خاورمیانه را میتواند به جمهوری اسلامی بسپارد و آن توافق بزرگ (grand bargain) اگر عملی شود آمریکا هم از مشکلات خاورمیانه و حمل این بار سنگین آسوده خواهد شد. این خوابوخیال زیبای تیم روحانی- ظریف یک اشکال اساسی دارد. آقای اوباما نخواهد توانست آن قرار و مداری را که موردنظر جمهوری اسلامی است به کنگره، به مردم آمریکا و آقای نتانیاهو بقبولاند.
درواقع هیچ نشان و علامتی وجود ندارد که مذاکرات هستهای با موفقیت انجام پذیرد. در حالی که آمریکاییها صحبت از به نصف رساندن نه هزار و پانصد سانتریفیوژ فعلی را عنوان میکنند و میخواهند برای بیست سال غنیسازی متوقف شود آقای خامنهای صحبت از صد هزار سانتریفیوژ را مطرح کرده است. یکی از مشاوران پیشین کاخ سفید به نام گری سامور (Gary Samore) که از نزدیک در این مذاکرات بوده، معتقد است که توافقی حاصل نخواهد شد ولی این امکان وجود دارد که طرفین به یک قرارداد موقت برسند که در آن مثلاً ساختار رآکتور اراک تغییر کند و کمتر پلوتونیوم بسازد و در عوض اندکی از تحریمها کاسته شود. با چنین توافقی خواهند توانست بازهم چند ماهی مذاکرات را به تعویق بیندازند.
یک مشکل اساسی دیگر این است که روحانی دست پیش گرفته و داعش را مخلوق کشورهای عرب خلیجفارس برای مبارزه با بشار اسد معرفی میکند. در حالی که آمریکاییها برعکس معتقدند که ملامت متوجه ایران است که با زیادهروی در پشتیبانی از اسد و زیادهروی شیعهها در عراق و سوریه موجب پیدایش داعش بهعنوان مدافع سنیها شده است. استراتژی آمریکا در سوریه تقویت مخالفین اسد است و طی قانونی که اخیراً از سوی کنگره تصویبشده است آمریکا آماده آموزش پنج هزار نیروی جدید برای جنگ با اسّد شده است. آمریکا مشکل سوریه و وجود داعش را تا حدودی ناشی از زیادهرویهای جمهوری اسلامی و ایران شیعه میداند. از همه ایرادها مهمتر اینکه نویسنده مقاله اکونومیست معتقد است تیم روحانی- ظریف ظرفیت و توانایی اثرگذاری روی سیاست خارجی ایران را ندارد و در تحلیل نهایی تابع و مطیع خامنهای است و او نیز همچنان اسیر توهمات و بدبینیهای عمیق خود نسبت به غرب و بهویژه آمریکاست. سفر روحانی به مسکو بلافاصله پس از بازگشت از آمریکا یکی دیگر از ترفندهای سیاسی او و وزیر خارجهاش تعبیر شده است که میخواهند با استفاده از اختلافات شدید میان آمریکا و روسیه بر سر مسئله اوکراین موضع خود را در برابر هر معاملهای با آمریکا قویتر نشان دهند. در چنین شرایطی، بعید به نظر میرسد استراتژی دیرینه «توافق بزرگ» راه بجایی ببرد.
سیاست خارجی در مسیر بنبست
چگونه است که سیاست خارجی کشوری اینچنین به بیراهه کشانده شده است؟ کشوری به عظمت و وسعت ایران چرا باید در جهان اینچنین منزوی و تنها باشد؟ چگونه میتواند با اینگونه طرحهای توطئه آمیز و سادهلوحانه منزلت جهانی ازدسترفته ایران را بازیافت؟ مسائل اساسی کشور را فراموش کردهاند و مردم را با این نوع بندبازیهای بیسروته سرگرم میکنند در حالی که عقبافتادهترین کشورهای جهان طی همین سه دهه گذشته خود را از ورطه فقر و عقبماندگی نجات دادهاند و کشور چین که در دوره مائو از فقیرترین کشورهای جهان بود امروز لاف دومین قدرت بزرگ اقتصادی جهان را میزند. این سه دههای که گذشت در تاریخ سیاسی و اقتصادی دنیا کمنظیر است. باز شدن بازارها، توسعه چشمگیر اقتصاد چین؛ هند، برزیل، اندونزی و دیگر کشورها همزمان با نجات بیش از یک میلیارد انسان از فقر و تنگدستی، همه و همه طی این سی و پنج سال غفلت و عقبماندگی کشور ما انجامشده است. سیاست خارجی کشور به کسانی سپردهشده که حداکثر شعور آنها در حد زنده کردن جنگ شیعه و سُنی است. منابع سرشار و درآمدهای بیسابقه کشور طی دوران بعد از جنگ هشتساله بهجای سرمایهگذاری برای نسلهای آینده کشور یا آن را دزدیدهاند و یا صرف ماجراجوئی در منطقه از نوع حمایت از حزبالله لبنان، حماس در غزه و رژیم اسد در سوریه شده است. طرحهای ناتمام و فساد اقتصادی سپاه پاسداران باعث شده است که صنایع نفت و گاز کشور در اینچنین شرایط اسفناک به هدر رود.
فشار روزمره زندگی و اوضاع آشفته منطقه که جمهوری اسلامی بیش از دیگران در ایجاد آن نقش داشته موجب آن شده است که نومیدی و یأس در جامعه درونمرزی حاکم شود و هرسال صدها هزار جوان ایرانی یا راهی دیار بیگانه شوند و یا در درون کشور با اعتیاد و خمودگی به آنچه در پیرامون آنها میگذرد بیاعتنا بمانند. چوبههای دار، زندانهای مخوف رژیم، سانسور و سرکوب، تحمیل حجاب اجباری به زنان، اشغال امنیتی دانشگاهها همه و همه علائم قدرت نیستند بلکه نشانههای ضعف و تزلزل نظامی است که بقایش آینده و موجودیت کشور را تهدید میکند.
پاریس: دوشنبه، ۲۰۱۴/۱۰/۰۶