حقوق از کجا می‌آیند؟

احتمالاً شما اصطلاح «حقوقِ خداداد» را شنیده‌اید. آیا حقوق ما از جانب خدا آمده‌اند؟ خُب همۀ آنها نمی‌توانند از جانب خدا آمده باشند. من این حق را دارم که در سال تعداد مشخصی روز از کارم مرخصی استعلاجی بگیرم. این حقوق از قرارداد استخدام من آمده‌اند و نه از جانب خدا. و همچنین حقِ من به رأی دادن ساخته و پرداختۀ نظام مقررات موضوعۀ ما است. از آنجا که ما کلمه حقوق را در ‌زمینه‌های مختلفی به کار می‌بریم، بعضی مواقع که داریم درباره حقوق موضوعه یا قراردادی صحبت می‌کنیم، آن‌ها را با حقوق اخلاقی یا طبیعی خلط می‌کنیم. آشکار است که حقوق قراردادی از قراردادهای ما می‌آیند ولی واقعاً منشأ حقوق اخلاقی چیست و آیا این موضوع اصلاً اهمیت دارد؟

اختلاف فلاسفه بر سر منشأ حقوقِ اخلاقی اختلافی قدیمی است. احتمالاً اگر درس فلسفه گذرانده باشید، این برای‌تان موضوعی شگفت‌انگیز نیست. نوعاً فلاسفه سعی می‌کنند حقوق را در چارچوب‌های اخلاقی گسترده‌تر و به مددِ مفاهیم دیگر توضیح دهند. برای مثال بعضی از فلاسفه فایده‌گرا هستند. از نظر ایشان اخلاقی‌ترین کار آن کاری است که بیشترین فایده را برای حداکثر افراد به ارمغان بیاورد. بعضی از فلاسفه وظیفه‌گرا هستند. آنها معتقد‌اند که ما می‌توانیم به ترتیبی، یک نظام اخلاقیات قاعده‌-محور استخراج کنیم، و آنگاه اخلاقی‌ترین کار همان پیروی از آن قواعد است. به‌ ظاهر این دو نظریه تفاوت ۱۸۰ درجه‌ای با هم دارند، چرا که یکی بیش از هر چیز به پیامدها اهمیت می‌دهد و دیگری به فرآیندها. دیگر فلاسفه بحث می‌کنند که حقوق ما از طرف خدا یا طبیعت ناشی می‌شوند. در اعلامیه استقلال امریکا این عبارت به کار رفته است: «حقوق خداداد»

اما جالب اینجا است که همۀ این نظریه‌ها در عمل به نتیجۀ کمابیش یکسانی منتهی می‌شوند. اولین متمم قانون اساسی امریکا درباره اجتماعات صلح‌آمیز را در نظر بگیرید. دیوان عالی ایالات متحده تصریح کرده است که مقامات محلی می‌توانند مقرراتی ناظر بر تشکیل اجتماعات وضع کنند، به شرط این‌که محدودیت‌های وضع‌شده نسبت به محتوای اجتماعات جانبدارانه نباشد. برای مثال، ممنوع کردن تظاهرات بعد از نیمه شب محدودیتی قابل‌قبول است، از آنجا که هدف از وضع این محدودیت سرکوب عقاید مخالف نیست، بلکه هدف فراهم کردن امکان خواب و استراحت برای مردم است. در مقابل، ممنوعیتِ تظاهرات یک گروه مدافع حقوق همجنسگراها یا تظاهرات کهنه‌سربازان غیرمجاز است. اما فلسفۀ وجودی خود متمم اول قانون اساسی چیست؟ حقوق اساسی ما باید بالاخره نوعی از پایه و مبنای اخلاقی داشته باشد.

اما خبر خوب اینجا است. مدافعان منشأ خدادادی یا طبیعی حقوق می‌توانند از آزادی برگزاری اجتماعات طرفداری کنند، به این دلیل که این کار بروز طبیعی قوای ذهنی و دیگر ظرفیت‌های طبیعی انسان‌ها است. قاعده‌-محوران (وظیفه‌گرایان) هم می‌توانند موافق باشند چون به نظرشان احترام به خودفرمانی و منزلت انسان‌ها مستلزمِ اجازۀ بیانِ آزاد عقاید دادن به انسان‌ها است. و فایده‌گرایان ممکن است تشخیص دهند که سیاست ممنوع کردن اجتماعاتِ بدنام در طولانی‌مدت نتیجۀ معکوس می‌دهد، و سرکوب بیان نظرات دگراندیشانه به تحقق حداکثر خیر ممکن نمی‌انجامد. مشخصۀ متمایزکننده رویکرد لیبرال کلاسیک به فلسفۀ سیاسی این است که حقوق مهم هستند و افراد صاحب حقوق‌اند، فارغ از همۀ اختلاف‌نظرهای فلسفی در باب منشأ آن حقوق. من نمی‌گویم که این‌که توجیه حقوق چه باشد، مهم نیست. اتفاقاً به نظرم بسیار هم مهم است. اما وقتی که ما داریم درباره سیاست‌های [عمومی] دولت‌ها صحبت می‌کنیم، به‌شدت مهم است که یادمان باشد افراد صاحب حقوق هستند؛ علی رغم همۀ اختلاف‌نظرهای فلسفی درباره چراییِ حقوق. بخشی از این مسئله بستگی به این دارد که مکالمه‌تان از چه جنسی است. بحث مثل بحث بر سر گازوئیل و بنزین است. وقتی شما دارید یک ماشین می‌خرید یا طراحی می‌کنید، این‌که به نظرتان چه نوع موتوری برای ماشین بهتر کار می‌کند، مهم است. اما برای سوار بر ماشین شدن و به محل کار رفتن [سوخت موتور ماشین مهم نیست]؛ هر دو ماشین شما را به مقصد می‌رسانند، و قوانین جاده برای هر دوی این ماشین‌ها هم دقیقاً یکسان است.

برگرفته از چراغ آزادی

مطالب مربوط

چرا دین نمی‌تواند پایه دموکراسی باشد؟

مسئولیت‌های حقوقی بین‌الملل ایران آزاد و دموکراتیک

«جمهوریتی» که هرگز نبود (خود را گول نزنیم!)

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر