بیش از هشت ماه پیش، پس اعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، طی مقالهای در کیهان لندن پرسیدیم آقای روحانی برای چه به میدان آمده است یا بهتر بگوئیم، به چه منظوری او را آوردهاند؟ در میان پرسشهای پرشماری که آن روزها مطرح بود، ما سه سؤال کلیدی را مورد بررسی قرار دادیم: نخست پرسیدیم آیا برای نجات رژیم از منجلابی که در آن گرفتار شده آمده است؟ یا او را برای سازش با غرب آوردهاند؟ و یا آنگونه که جمعی وانمود میکنند به خاطر نجات کشور از شر این رژیم پای در میدان نهاده است؟
در بررسی این فرضیهها به این نتیجه رسیدیم که اگر برای نجات رژیم به صحنه آمده است پس به نحوی تئوری توطئه صحت دارد و حسن روحانی نیز یکی از مهرههای دستگاه است ولی حتی اگر این فرضیه درست باشد، مطلب میتواند به نحو دیگری هم تعبیر شود. نه، حسن روحانی به زیادهرویهای این رژیم معتقد نیست اما به جمهوریاسلامی با همین قانون اساسی که وی میگوید باید در تمامیتش اجرا شود، تعهد دارد و از این رو شاید بتواند نقشی متفاوت از سلف خود ایفا کند.
دومین امکان مورد بررسی در آن مقاله این بود که، حسن روحانی را برای آن آوردهاند که او و یارانش با زبان و رفتار خارجیها بیشتر آشنائی دارند وعند اللزوم زبان آنها را میفهمند و در گذشته روحانی به قول خودش توانسته است غربیها را فریب دهد شاید اینبار هم معجزه کند و خرگوش دیگری از کیسه برون آورد تا بدون آنکه نظام جمهوریاسلامی تسلیم بررسی و بازرسی واقعی شود و سالم بودن برنامههای هستهایاش به تضمین سازمان بینالمللی انرژی هستهای برسد، او بتواند تحریمها را کاملا لغو کند، نفت را دوباره بفروشد، حسابهای بسته شده را باز کند و آقایان پاسدارها هم به سلامتی همچنان به راه خودشان و همان مسیر چپاول و سرکوب ادامه دهند.
فرض سومی را هم در خور تأمل دانستیم و آن این بود که مردم درست احساس کردهاند و حسن روحانی کسی است که نه برای نجات رژیم بلکه نجات مردم از دست عوامل این رژیم و سیاهکاریها و جنایات و تجاوزات به جان و مال مردم وارد صحنه شده است و میخواهد سازمانهای غیر دولتی را تقویت کند، زندانیان سیاسی را آزاد کند و همانگونه که خودش گفته است زمانی جشن بگیرد که بیکاری نباشد، زندانی نباشد و مملکت در صلح و صفا و رضایت کامل مردم اداره شود. این هم یکی از امکانات و یا تصوراتی بوده است که احتمالاً پارهای از آنها که به روحانی رأی دادهاند در خیال خود میپرورانند.
مشکل کار در این است که همانگونه که تاکنون تجربه کردهایم هیچکدام از این سه مورد امکانپذیر نیست. یعنی با یک تجزیه و تحلیل ساده به این نتیجه میرسیم که آقای حسن روحانی نخواهد توانست از عهده هیچ یک از این سه مورد بر آید. در مرحله اول برای نجات رژیم نیازمند آن است که مسائل اقتصادی کشور را حل کند. برای حل مسائل اقتصادی نیازمند سرمایهگذاری خارجی و داخلی است و تا زمانی که پاسدارها روی تمام امور اقتصادی مملکت پنجه انداختهاند و اموال دولت و ملت را به انحاء گوناگون برای خود تصاحب کردهاند نه کسی در آن مملکت سرمایهگذاری خواهد کرد و نه ایجاد کار خواهد شد و نه رشد اقتصادی به وجود خواهد آمد. بدون سرمایهگذاری و رشد اقتصادی مسأله بیکاری حل نخواهد شد. فراموش نکنیم که بر فرض اینکه تمام شکیات در مورد نیات آقای روحانی را کنار بگذاریم و بگوئیم که ایشان دارای حُسن نیت مطلق است و هدفش هم نجات مملکت، چنین وظیفه خطیری را ایشان از عهدهاش بر نخواهد آمد. به دلیل اینکه اولاً از سه قوه مملکت دو قوه آن یعنی مجلس و قوه قضایی در اختیار برادران لاریجانی و مافیایی است که آنها تشکیل دادهاند و عملا این دو قوه در کنترل رهبری است. پاسداران هم دست انداختهاند برروی تمام امور مملکت، از امور امنیتی گرفته تا تجاری و صنعتی و حتی سیاست خارجی. از نظر داخلی هم بسیج و وزارت اطلاعات شرایطی را ایجاد کردهاند که هیچ نوع آزادی عمل، چه از نظر سیاسی و چه اقتصادی در کشور وجود ندارد. در واقع باید گفت آقای روحانی فاقد آن نیرو و انرژی لازم است که بتواند این موانع بزرگ را از سر راه خود بردارد. ایشان با در دست داشتن قدرت محدود ریاست جمهوری که آقای خاتمی به بهترین وجهی آن را حد اکثر به عنوان تدارکاتچی معرفی کرد نمیتواند آنچنان بر اوضاع مسلط شود که موانع اصلاح مملکت را از سر راه بردارد. در واقع آقای روحانی از درجات زیر صفر شروع به کار میکند. آنقدر اختیارات و قدرت ندارد که بتواند مشکلات و موانعی را که به آن اشاره شد از سر راه خود بر دارد تا به نقطه صفر برسد و آنگاه بتواند شروع به بهبود شرایط کشور کند. از این رو موفقیت او بسیار بعید به نظر میرسد.
هشت ماه بعد: بررسی میانه راه
در مورد نجات رژیم بعید به نظر میرسد که کسی بتواند این رژیم را نجات دهد. رژیمی که بنیانش بر ظلم، تبعیض، تجاوز، قتل و جنایت بنا نهاده شده است را کسی نخواهد توانست ترمیم کند. به احتمال نزدیک به یقین نه روحانی و نه هیچ شخصیت دیگری نخواهد توانست ناجی رژیم جمهوریاسلامی شود. در مورد دوم یعنی ارضاء خارجیها و برداشتن تحریمها و پیشگیری از دیگر مسائلی که خارجیها با این رژیم دارند باز هم بعید به نظر میرسد که روحانی بتواند این بار خارجیها را فریب دهد. شرایطی در دنیا به وجود آمده است که به دلیل رکود اقتصادی نیاز به نفت حالت بحرانی ندارد. بازارهای نفت امروز به حالت اشباع رسیده است بنابر این غربیها، در صورت لزوم خواهند توانست فشار خود را برروی تحریمها تجدید یا تشدید کنند. این بار دلیلی برای آنها وجود ندارد که با حرف و وعده و وعید حاضر به قطع نهائی تحریمها شوند. اما اگر در نتیجه مذاکراتی که هم اکنون آغاز شده است رژیم درها را باز کند و اجازه بازرسی کامل بدهد در آن زمان دو امکان وجود دارد. یا رژیم تصمیم گرفته است دست از بلند پروازیهای هستهای – نظامی خود بردارد و یا در مورد گذشته اقرار به خلافگویی و پنهانکاری کند. از این رو مشکل به نظر میرسد که به زودی و به سهولت رژیم آماده شود به بازرسان بینالمللی اجازه بازرسی بدون قید و شرط در ارتباط با معاهدات جمهوریاسلامی به سازمان بینالمللی انرژی هستهای بدهد و به احتمال زیاد این قصه سر دراز خواهد داشت. در مورد سوم هم اگر مردم گمان میکنند حسن روحانی میتواند جامعه را از فساد و تباهی نجات دهد و حقوق اساسی آنان را بازگرداند، آزادی احزاب، مطبوعات و انتخابات را در ایران تأمین کند این هم باز یک تصور و امید واهی به نظر میرسد. آنهایی که امروز از این نظام سود میبرند هرگز اجازه نخواهند داد کسی مانع ادامه سوءاستفادهها و بهرهکشیهای آنان شود. وعده و وعید دادن کار سادهای است. زمانی که آقای روحانی میگوید در مسیر شفافیت قدم خواهیم گذاشت اگر در این گفتار صمیمیتی وجود داشته باشد معنی آن بررسی و لغو تمام معاملات مشکوکی است که چه در شرکت نفت، مخابرات و چه در سایر بخشهای به اصطلاح خصوصیسازی شده که دولت احمدینژاد عملا به سپاه پاسداران واگذار کرد.
از قدیم گفتهاند چاقو قادر به بریدن دسته خود نیست. فساد آنچنان در بافتهای این رژیم تنیده است که امکان هرگونه رفرمی را پیشاپیش مسدود کرده است. آنهائی که در درون رژیم به سختی دولت روحانی را تحمل میکنند هنوز به امکان رفع کامل تحریمها و باز شدن مجدد شیرهای نفت دل بستهاند و روزی که در اینمورد ناامید شوند دولت روحانی را فلج و یا سرنگون خواهند کرد. امروز کسی را مردم به خیال خود برای اداره کشور انتخاب کردهاند که حتی برای بیپرده با مردم سخن گفتن گرفتار محظور است. موقعیت رئیس جمهور هم بر مبنای قانون اساسی جمهوریاسلامی، هم در ساختار و هم در عمل، همانگونه که خاتمی به درستی یادآور شد، یک تدارکاتچی برای “رهبر” است. رهبری که برهمه چیز و همه کس حکمرانی میکند و در برابر هیچکس مسئول نیست. به انجام رساندن هر یک از پروژههائ ضروری کشور نیازمند اختیارات مکفی و ضروری است. مبارزه با فساد اهّم این ضروریات است. در جمهوریاسلامی رئیس قوه مجریه، یعنی یگانه منتخب همه مردم در این مورد بیاختیار است زیرا رئیس قوه قضائیه و حتی رئیس صدا و سیما را رهبر برمیگزیند. چنین ساختاری در هیچ کجای دنیا یافت نمیشود. وزیر دادگستری روحانی عملا هیچکاره است. نیروهای مسلح کشور، برخلاف سُنت در همه جمهوریهای جهان، کوچکترین اعتنایی به رئیس جمهور ندارند زیرا فرمانده کل قوا رهبر است نه رئیس جمهور منتخب مردم. حتی در مورد انتخابات مجلس هم این شورای نگهبان وابسته به رهبر است که نمایندگان مجلس را در عمل منصوب میکند. در چنین شرایطی چگونه ممکن است دولت روحانی در انجام تعهداتش به ملت موفق شود؟ چالش واقعی دولت روحانی، برای انجام اصلاحات واقعی در ایران، شکستن طلسم انحصارقدرت در دست شخص خامنهای است. آیا روحانی مرد این میدان هست؟
پاریس: ۲۱فوریه۲۰۱۴