معجزه روحانی در نیویورک

هفته آینده رئیس جمهور محترم با وزیر خارجه سوگلی به بهانه شرکت در مراسم گشایش شست و هفتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد عازم نیویورک خواهند شد. اما، در پشت پرده، قرار است کلید معروف آقای رئیس جمهور جدید برای نخستین بار در قفل اوباما آزمایش شود. پس از هشت سال کمدی احمدی‌نژاد حالا نوبت طنازی روحانی و تردستی ظریف رسیده است. داستان برخورد میان جمهوری‌اسلامی و غرب روز به روز بغرنج‌تر می‌شود. ظاهراً اشکال اساسی در عدم شناخت طرفین از جهان‌بینی یکدیگر است. در طی سی و پنج سال گذشته در مورد هر یک از حوادث و رویدادها، این تناقض آشکارتر جلوه‌گر شده است. مذاکرات بی‌حاصل سالهای گذشته بهترین شاهد بر این مدعاست. درعدم شناخت ماهیت جمهوری‌اسلامی، متاسفانه چندان تفاوتی میان اروپایی‌ها و آمریکا به چشم نمی‌خورد.

نامه‌نگاری اخیر اوباما به روحانی تازگی ندارد. سه سال پیش (۱۰ آوریل ۲۰۱۰) جناب اوباما در مصاحبه مطبوعاتی خود هنگامی که به پرسش‌های خبرنگاران پاسخ می‌گفت و در مورد جمهوری‌اسلامی از او سؤال شد، اظهار داشت که بهتر است جمهوری‌اسلامی سود و زیان سرپیچی از مقررات بین‌المللی را بسنجد و اظهار امیدواری کرد که وقتی جمهوری‌اسلامی از زیان تحریمها مطلع گردد تغییر مسیر خواهد داد و راه کنار آمدن با جامعۀ بین‌المللی را انتخاب خواهد کرد. این چنین برداشتی از یک حکومت، در شرایط معمولی برداشتی منطقی است زیرا اگر حکومت جز این کند مورد سؤال شهروندان خود قرار خواهد گرفت و چندان در قدرت باقی نخواهد ماند. پرزیدنت اوباما با سوابق تجربی، علمی و سیاسی خود فرض را بر این گرفته است که در درجه اول، جمهوری‌اسلامی حکومتی است معقول که می‌تواند سود و زیان خود را بسنجد و منافع ملی ایران معیار سنجش حکومت جمهوری‌اسلامی است. در هر دوی این موارد تجربه‌ نشان داده است که این چنین نیست. جمهوری‌اسلامی هرگز در هیچ یک از موارد برخورد با غرب و یا دیگر کشورها، از خود چنین عکس‌العملی نشان نداده است. مثلاً در مورد گروگانها صرف‌نظر از اینکه نفس گروگان‌گیری از نخستین ساعات و دقایق، عملی بود در جهت خلاف منافع ملی ایران و عقل حکم می‌کرد که دیر یا زود باید به این غائله خاتمه داد، جمهوری‌اسلامی از تمام فرصت‌هایی که داشت غفلت ورزید و به خاطر عدم قدرت تصمیم‌گیری، با بی‌اعتنائی به موازین و قوانین بین‌المللی، و از همه مهمتر احترام نگذاشتن به منافع ملی ایران، آنقدر این مسأله را طولانی کرد که مجبور شد در بدترین شرایط پس از شکست کارتر و از بیم تهدید و تحت تأثیر اولتیماتم پرزیدنت ریگان در نخستین دقایق اشغال کاخ سفید توسط کاندیدای جمهوری‌خواهان، با عجله گروگانها را از مرز ایران بگذراند و با ورود آنها به آمریکا اولین موفقیت سیاسی ریگان را که مسلماً نظری سوای کارتر نسبت به جمهوری اسلامی داشت و عناد و دشمنی خود را در طول مبارزات انتخاباتی پنهان نکرده بود رقم بزند. این جریان آنقدر غیرمنطقی بود و از طریق عقل و منطق و استدلال کسی نمی‌توانست آن را توجیه کند که یکی که از هواداران آقای کارتر که از همکاران وی نیز بود به نام گاری سیک «Gary Sick» کتابی نوشت به نام (October Surprise) که در آن مدعی شد که احتمالاً یک نوع «ساخت و پاختی» بین طرفداران آقای ریگان و سران جمهوری‌اسلامی وجود داشته است و به این دلیل بود که آنها گروگانها را تا زمان بر سر کار آمدن ریگان آزاد نکردند. البته تمام تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفت نتیجه منفی داشت و روشن شد که چنین «قرار و مداری» وجود نداشته است و این تنها ناشیگری جمهوری‌اسلامی بود که آن ماجرا را به آن صورت و برخلاف منافع ملت ایران و حتی خود رژیم پایان بخشید. برای غربی‌های عقل‌گرا چون چنین رفتاری غیرعاقلانه و غیرمنطقی می‌نمود آنها گمان بردند که حتماً زد و بند پشت پرده‌ای وجود داشته است.

دیپلماسی حماقت

نمونه دیگر شکست این نوع دیپلماسی که می‌شود آن را دیپلماسی حماقت نامید در مورد جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. جنگی که نمی‌بایست شروع می‌شد و بسیار زودتر از آنچه انجام گرفت می‌بایستی به پایان می‌رسید، آنقدر به درازا کشید که بعد از صدور قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، جمهوری‌اسلامی ناچار شد با شرایط بسیار دردناک آتش‌بس را بپذیرد و به قول آقای خمینی جام زهر را سر کشیدند. این جام زهر دیر هنگام گفتنش برای رژیم آسان بود اما برای ملت ایران حداقل صد میلیارد دلار خسارت به جا گذاشت. پس از آزادسازی خرمشهر اگر جنگ خاتمه یافته بود کشورهای عربی حامی صدام حاضر بودند چنین مبلغی را به عنوان غرامت به جمهوری‌اسلامی بپردازند اما سوء‌سیاست نظام باعث شد حتی پس از شکست صدام و زمانی که کویت و دیگر مدعیان وی، همگی توانستند غرامت تجاوزهای صدام حسین را باز ستانند، کوچکترین قدمی در جهت حفظ منافع ایران برداشته نشد و حالا دیگر صحبتی هم در این مورد نمی‌شود. شاید در پشت پرده بوده‌اند کسانی که این غرامت را شخصاً و به حساب ملت ایران وصول کرده باشند و از اینرو آن را بیان نکردند، اما این احتمالی است که واقعیت آن را امروز نمی‌توان ارزیابی کرد و مسلماً روزی که همۀ اسناد و مدارک علنی شود، شاید بتوان دریافت که چرا جمهوری‌اسلامی هرگز صحبت از غرامت نمی‌کند و نکرده است. در حالی که همه کس می‌دانست در این جنگ عراق می‌بایست غرامت بپردازد. آنچه مسلم است با طولانی شدن جنگ، حاکمان جمهوری‌اسلامی آنچنان قافیه را باختند که با کمال خفت مجبور شدند زیر فشار حملات متقابل، سنگرها را رها کرده و به داخل مرزهای ایران مشعشعانه عقب‌نشینی کنند.

امروز هم ما با چنین وضعی رو به رو هستیم. شکی نیست که جمهوری‌اسلامی ناچار خواهد شد یکبار دیگر با خفت تمام تسلیم شود. اما زمانی آنها به قطعنامه‌ها و فشار کشورهای خارجی گردن خواهند نهاد که تمام گزینه‌های قابل قبول را از دست داده باشند و بار دیگر گزینشی جز تسلیم و رضا برایشان باقی نمانده باشد. اشتباه آقای اوباما دقیقاً در همین مورد است. او نمی‌داند که در برابرش انسان های عاقل و مدبری وجود ندارند و در عین حال آن‌ها علاقه‌ای هم به منافع ملی کشور خودشان نشان نداده‌اند. از سوی دیگر عدم آشنایی و کمبود دانش سیاسی حاکمان برایران بر مشکلات این رابطه بسیار افزوده است. به یاد داریم زمانی را که احمدی‌نژاد در مورد رئیس‌ جمهوری آمریکا و یا دیگر سران کشورهای غربی صحبت می‌کرد کوچکترین نشانه‌ای از فهم و شعور و نزاکت بین‌المللی نشان نمی‌داد و هر بار که دهان می‌گشود دشمن تازه‌ای برای ایران می‌تراشید. آن چند کشوری که امروز در کنار جمهوری اسلامی باقی مانده‌اند جملگی مگسانند دور شیرینی.

عدم تفاهم دو جانبه

عدم تفاهم دو جانبه که غربی‌ها در مورد شناخت این رژیم از خود نشان داده و می‌دهند و عدم توانایی جمهوری‌اسلامی از درک خطراتی که با عدم توجه به منافع ملی ایران و با دخالت خود در کشورهای دیگر منطقه برای کشور ما به وجود می آورد امکان دارد با فاجعۀ عظیمی منطقه را دست به گریبان کند. مسلماً امروز دیگر بیش از دو راه برای جمهوری‌اسلامی باقی نمانده است یا باید همانند دفعات پیش و بعد از آنکه همۀ امکانات مثبت را از دست داد در مقابل حریف تسلیم شود و یا ایران و ملت بی‌گناه آن را دستخوش حمله بیگانگان کرده و کشور را به خاک و خون بکشد. پیروی از این سیاست کور و خطرناک از آن‌رو برای جمهوری‌اسلامی قابل قبول است که آنها از درک وخامت اوضاع ناتوان هستند. شاید اشتباه آقای اوباما از نظر نتیجه چندان با اشتباهات جمهوری‌اسلامی متفاوت نباشد. چگونه است که کشوری مانند ایالت متحده آمریکا، که از بهترین متخصصان در رشته‌های گوناگون می‌تواند بهره‌مند شود، هنوز بعد از سی سال شناخت درستی از ماهیت جمهوری‌اسلامی ندارد؟ نمی‌شود باور کرد که آقای اوباما هنوز هم این خیال را در سر می‌پروراند که با یک رژیم و رهبرانی معقول به معنای کلمه «Rational» سر و کار دارد که سود و زیان خود را می‌فهمند و سود و زیانشان بر مبنای عقل و درایت محاسبه می‌شود. شاید برای غربی‌ها، و به ویژه آمریکائی‌ها که در بسیاری موارد عدم شناخت خود را از فرهنگهای دیگر نشان داده‌اند، مشکل باشد که در کوتاه مدت رفتار غیرمنطقی طرف را در محاسبات سیاسی خود منظور کنند. اما پس از سی و اندی سال گفت‌و‌گوی محرمانه و کشمکش آشکار با این رژیم، آیا آن تجربه کافی را هنوز بدست نیاورده‌اند؟ یک امکان دیگر این است که آمریکائیها دقیقاً ماهیت رژیم جمهوری‌اسلامی را می‌شناسند اما این نوع گفتار و رفتار را برای استفاده دیگر کشورها و افکار عمومی مطرح می‌کنند. اگر چنین باشد باز هم نتیجه‌ای که به دست خواهد آمد متفاوت نخواهد بود.

مسأله هسته‌ای و دیگر مسائل مربوط به ایران آن زمان حل خواهد شد که حکومت ایران توسط ملت ایران تعیین شود. کلید حل مسائل هسته‌ای و دیگر مسائلی که دنیا با رژیم جمهوری اسلامی دارد، از تروریسم گرفته تا پول‌شویی، از دخالت بی‌رویه در سوریه وعراق و کشتار شهروندان بیگناه این کشورها، از اختلاف اسرائیل و اعراب گرفته تا ماجراجویی در آمریکای جنوبی، همه این مسائل ناشی از آن است که این حکومت با ملت خود و مصالح ملت ایران هیچ‌گونه رابطه‌ای ندارد. آن حکومت‌هایی به فکر منافع ملی خود هستند که به ملت خود پاسخگو باشند. آیا درک این مسأله آنقدر مشکل است که مشاوران آقای اوباما موفق به حل این معضل نشده‌اند و به رئیس‌جمهور خود نگفته‌اند که این حکومت نمایندۀ ملت ایران نیست و از این‌رو هزینه‌ای که شما تحمیل می‌کنید بر ملتی است که هیچ وسیله‌ای برای انتقال عدم رضایت خود نسبت به این حکومت ندارد؟

اکنون هم با وجود آنکه آقای روحانی ظاهراً با چهره و دکوری جدید از سوی جمهوری‌اسلامی به میدان آمده است بعید به به نظر می‌رسد که هیچگونه تغییر و تحول بنیادی در رژیم و برخوردش با دنیای خارج به وقوع پیوسته باشد. این هم باز همان شراب کهنه است در پیمانه‌ای نونما. تغییر دنیا پسند با ماهیت نظام جمهوری‌اسلامی در تضاد است. نظامی که برای مردم کشور خویش کوچکترین احترامی قائل نیست و پاسخ خواسته‌های به حق مردم خود را با حبس و شکنجه و اعدام می‌دهد چگونه می‌تواند در صحنه بین‌المللی حافظ منافع ملی کشور باشد؟ یگانه هدف این نظام تداوم سلطه خونبارش بر ملت ایران است. برای دستیابی به این هدف برای تقبل هر شرط و خفتی آمادگی دارد.

پاریس:
چهارشنبه ۱۸ سپتامبر۲۰۱۳

مطالب مربوط

کلید مشکل غرب با اسلام سیاسی در ایران است

نارسایی غرب در برابر بحران

آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر