رنسانس در خاورمیانه: نبرد تاریخی سنت و مدرنیته

شرط گذار به مدرنیته، مهارِ قدرت آزمند مذهب در چهارچوب نظام حقوقی مدرن است. نتیجه «بُرد، بُرد» وجود ندارد. یکی از این دو باید ببازد. پیروزی اسلام‌گرایی، باختِ مدرنیته است. نوزایی در خاورمیانه به «وزن کشی» قدرت‌های جهانی که هنوز همان بازماندگان بلوک «شرق» و«غرب» هستند نیز وابسته است. مدرنیته یک پدیده تمام شده نیست و جهان همچنان در نبرد بین سنت و مدرنیته از جمله در اروپا و آمریکا به سر می‌برد. مشکل، زمانی است که مدافعان مدرنیته به جای متشکل کردن خود، به سیاهی لشکر اسلام‌گرایان و سرکوبگران خویش تبدیل می‌شوند!

*****

قرون وسطای سیاسی خاورمیانه به مثابه حکومت «دکانداران دین» (اصطلاح احمد کسروی) و شبیه آنچه قرن‌ها پیش اروپا شاهد آن بود، با تأسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران آغاز شد. تا آن زمان، گروه‌های پراکنده اسلام‌گرایان هرگز قدرت دولتی را به تمامی در اختیار نداشتند تا بتوانند احکام دینی و قوانین شریعت را به جامعه تحمیل کنند. حکومت‌های عربستان و پاکستان که با یکدیگر نیز متفاوت هستند، با وجود مضامین قرون وسطایی، در مقوله دیگری می‌گنجند.

صورت مسئله

در اروپا، مدرنیته پاسخ به سرکوب و جنایات کلیسا بود. اما در خاورمیانه، مسجد پاسخ به موج شتابنده مدرنیته بود که جوامعی را که اکثریت آنها را مسلمانان فرقه‌های مختلف تشکیل می‌دهند با تناقض تاریخی خود روبرو می‌کرد.

درون سنتی، مذهبی، خرافی و ارتجاعی جوامع با ظواهر مدرن وارداتی که نه تنها ابزار و فرهنگ تولیدش به آن جوامع تعلق نداشت بلکه حتا فرهنگ استفاده از آنها نیز به درستی آموخته و آموزانده نشده بود، بهترین فرصت را در اختیار اسلام‌گرایان و دکانداران دین قرار داد و این نظام جمهوری اسلامی بود که به رهبری آیت‌الله روح‌الله خمینی برای نخستین بار بر قدرت دولتی تسلط یافت و یک حکومت قرون وسطایی را با استفاده ناگزیر از مظاهر مدرن، از جمله قانون اساسی، سه قوه مجریه ومقننه و قضاییه و شکل نظام جمهوری بنیاد نهاد. حکومتی که «ولایت مطلقه فقیه» اصل و اساس آن است.

تمام مسئله بر سر این حکومت و این ساختار است و نه بر سر ظواهری که به طور متناقض هم از سرکوبگری آن و هم از سوءاستفاده‌اش از ابزار دمکراتیک مانند «انتخابات» ناشی می‌شود. این ظواهر را همه حکومت‌های سرکوبگر و توتالیتر از جمله فاشیسم و کمونیسم در کشورهای اروپایی و دیکتاتوری‌های نظامی در آمریکای لاتین نیز داشته‌اند. آنچه آنها را به پرسش می‌کشید نه این ظواهر بلکه ساختار ضدمردمی و سرکوبگرانه آنها بود که یک فرد یا یک حزب و یا فرماندهان نظامی را در رأس آنها قرار می‌داد.

ویژگی قرون وسطایی یک حکومت دینی بر خلاف دیگر حکومت‌های ایدئولوژیک یا نظامی، نقش عوام‌فریبانه دین است که می‌تواند نه تنها توده‌های مذهبی و خرافی را به خود جلب کند بلکه همان گونه که انقلاب اسلامی در ایران و هم چنین رشد اسلام‌گرایی در ترکیه و کشورهای عربی و آفریقایی و حتا به طور بطئی در کشورهای غربی نشان می‌دهد، می‌تواند گروه‌های مدعی روشنفکری و حتا در یک تناقض غریب، مدعیان سکولاریسم و جدایی دین و دولت را نیز به خود جذب کند! در هیچ یک از حکومت‌های توتالیتر دیده نمی‌شود که کسی معترض و مخالف آنها باشد و با این همه بدون آنکه حتا به بازی گرفته شود، خود را در بازی‌ حاکمان قاطی کند! بلکه برعکس، معترضان و مخالفان در شرایطی به مراتب محدودتر از جهان امروز، به تشکل و سازمان‌دهی خود پرداخته و در آخرین موج مبارزات آزادی‌خواهانه قرن بیستم که به «انقلاب‌های مخملین» معروف شد، جغرافیای سیاسی جهان را تغییر دادند.

اینک نوبت خاورمیانه است. با این تفاوت مهم و سرنوشت‌ساز که خاورمیانه نمی‌توانست نقشی هر اندازه کوچک در تحولات غرب بازی کند (دست کم بر من شناخته شده نیست) ولی کشورهای قدرتمند غربی بنا بر منافع ملّی، منطقه‌ای و جهانی خویش، قطعا در تحولات خاورمیانه نقش بازی می‌کنند. این موضوع در طرح صورت مسئله و در معامله و معادله بین نیروها و حکومت‌های اسلام‌گرای منطقه (از آفریقا تا آسیای میانه) با غرب باید در نظر گرفته شود.

نتیجه مسئله

پس از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران در آخرین سال دهه هفتاد میلادی، الجزایر وارد دهه خونین هشتاد ‌شد بدون آنکه تا به امروز توانسته باشد پاسخی قاطع به مسئله اسلام‌گرایی و حرص و آز اسلامیست‌ها برای کسب انحصاری قدرت بدهد. به قدرت رسیدن طالبان در دهه نود، کمان «اسلام‌گراییِ عربی» را از آفریقا تا آسیای میانه کشید و تیری که در این کمان بود به برج‌های دوقلو در نیویورک اصابت کرد.

۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بارزترین نماد نبرد بین تفکر قرون وسطایی و جهان مدرن است. تفکری که ابزار مدرن را برای نابود کردن تولیدکنندگان آن به کار می‌گیرد در حالی که خود، جز ویرانی، بدیلی در چنته ندارد که بتواند به تغییر و تکامل آن ابزار بپردازد.

تفکر در برابر تکنیک، از جمله در جنگ، خلع سلاح می‌شود و نقش غرب در راندن اسلام‌گرایی به سوی «اعتدال» برجسته می‌گردد حتا اگر قرار باشد حاکمانی چون صدام حسین، معمر قذافی و بشار اسد و حکومت‌هایشان همان گونه از میان برداشته شوند که بن لادن و القاعده‌اش! این حکومت‌ها از لحظه تأسیس جزو اقمار «اتحاد شوروی» به شمار می‌رفتند و مانند جمهوری اسلامی تا آخرین لحظه نیز زیر چتر حمایت «روسیه» قرار داشته و دارند.

پس نوزایی (رنسانس) در خاورمیانه و حل مسئله نبرد تاریخی سنت و مدرنیته به «وزن کشی» قدرت‌های جهانی که اتفاقا هنوز و همچنان همان بازماندگان دو قطب «شرق» و«غرب» هستند نیز وابسته است. جمهوری اسلامی بیهوده گمان می‌کند که با فروپاشی «بلوک شرق» جایی خالی شده و اوست که بدون هرگونه بنیه ذهنی و عینی که اندکی همخوانی با جهان امروز داشته باشد، باید بشتابد تا آن را پر کند. نگاهی به تحولات کشورهای مسلمان نشین در منطقه از جمله مقاومت مصری‌ها و ترک‌ها در برابر اسلام‌گرایان حاکم نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی به کدام سوی تاریخ تعلق دارد. این مقاومت در طول سی و چهار سال گذشته بارها از سوی زنان و جوانان (دانشجویان) علیه رژیم ایران به نمایش گذاشته شد و در سال ۸۸ به اوج خود رسید.

در کشورهای عربی کوچک نیز اسلام‌گرایان و نیروهای دمکراسی در یک تناقض تاریخی به نبرد مشغولند. تناقض به این معنی که حکومت‌های اینان عمدتا اسلام‌گرایان دوست غرب هستند که ممکن است تن به عقب‌نشینی‌هایی بدهند. با این همه، آنچه همواره تعیین‌کننده است، بنیه خود جامعه است. کشورهای‌ ذینفع نیز سیاست‌‌ها و اقدامات خود را بر اساس این بنیه تنظیم می‌کنند و تلاش می‌کنند از هر راهی که می‌توانند بر نبردهای جاری به سود خود تأثیر بگذارند.

رفتار انتخاباتی بخشی از مردم منطقه نیز درگیر همین نبرد است. برخی‌، از جمله در مصر، ترکیه و ایران، می‌خواهند با پشتیبانی از- یا همکاری با نیروهای مذهبی و سنتی نتیجه این نوزایی (رنسانس) و نبرد بین سنت و مدرنیته را تعیین کنند. شرط گذار به مدرنیته اما مهارِ قدرت آزمند سنت و مذهب در چهارچوب نظام حقوقی مدرن است. برای این دو، نتیجه «بُرد، بُرد» وجود ندارد. یکی از این دو باید ببازد. در سال ۵۷ مشروطه به مشروعه، مدرنیته به سنت، و حکومت عرفی به حکومت مذهبی باخت.

اگر ظرفیت مدرن جامعه ایران با وجود بمباران تبلیغات مذهبی و خرافی، تقویت شده باشد، نبردی که نه تنها ایران بلکه کشورهای مسلمان نشین منطقه را از مصر تا ترکیه فرا گرفته است، این بار با برتری مدرنیته ادامه خواهد یافت چرا که وجود این نبرد که دامنه آن به دلیل مهاجرت مسلمانان و ساکنان آسیا و آفریقا به اروپا وآمریکا نیز کشیده شده است نشان می‌دهد که مدرنیته یک پدیده تمام شده نیست. جهان همچنان در نبرد بین سنت و مدرنیته از جمله در قلب اروپا و آمریکا به سر می‌برد. از همین رو ایستادگی مخالفان رژیم‌های دینی و و مقاومت در برابر تلاش‌های خزنده اسلام‌گرایان در مصر و ترکیه باید با تمام توان مورد پشتیبانی ایرانیان دموکراسی خواه قرار گیرد زیرا به سود ایران است.

در این میان، بنیه جامعه سیاسی ایران به شدت آسیب دیده است. تن دادن به بازی‌های حکومت بدون آنکه کسی جز خود حاکمان به بازی گرفته شوند، به آن می‌انجامد که هر کسی مانند زمامداران رژیم و یا محمد مُرسی در این روزها، مدعی شود که با «رأی مردم» روی کار آمده و کنار نمی‌رود! رفتار سیاسی شهروندان درست در اینجاست که اهمیت می‌یابد. آفریدن و یا حفظ «مشروعیت» گروه «اخوان‌المسلمین» در مصر یا حزب «عدالت و توسعه» در ترکیه و یا دار و دسته‌های جمهوری اسلامی در ایران، از سوی هوادارانشان طبیعی است و جای هیچ ایرادی ندارد. مشکل زمانی است که معترضان و مخالفان اینان به جای متشکل کردن فعالیت و مبارزه خود، با توجیه صرفا سیاسی، به سیاهی لشکر سرکوبگران خویش تبدیل می‌شوند! حال آنکه نتیجه مسئله نیز در نبرد بین سنت و مدرنیته که این روزها با شدت کم نظیری در کشورهای منطقه جریان دارد، یکی است: نتیجه «بُرد- بُرد» وجود ندارد! یکی می‌بَرد و دیگری می‌بازد، و این بستگی به توازن متحد و متشکل نیروهای اجتماعی دارد. اسلامیست‌ها از اتحاد و تشکل برخوردارند. این نیروهای آزادی‌خواه و دمکراتیک هستند که به جای تبدیل شدن به زائده اسلامیست‌ها باید برای وحدت و تشکل خویش تلاش کنند وگرنه باز هم بازنده خواهند بود.

مطالب مربوط

تناقض؟ توهم؟ یا هر دو؟!

دشمن ما یکی است!

اهمیت انتخابات آمریکا برای ایران به مردم و رهبری جنبش ملی وابسته است

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر