پیکار برای جانشین کردن جمهوری اسلامی با یک نظام مردمی وارد مراحل بسیار جالبتوجهی میشود که ممکن است تعیینکننده باشد. دو تحول مهم، هردو در همین چندماهه، سزاوار آن است که جدی گرفته شود. نخست سنگینی و ابتکار مبارزه بهطورقطع به درون افتاده است. دوم، روند مبارزه در مسیر گرجستان، اوکرائین و اکنون لبنان است (میتوان تا اروپای شرقی و فیلیپین پیش از آن رفت.) این دو بر رویهم یعنی پایان بسیاری کژرویها و سرگشتگیها.
گذار از دوم خرداد سرفصل قاطعی در مبارزه بود ولی گذار به چه؟ دو سه سالی پاسخ در جنبش دانشجوئی جستجو میشد ولی جنبش دانشجوئی را تنها گذاشتند و چنان ضربات سنگینی بر آن خورد که در وضع دفاعی که برای فعالان جنبش جنبه حیاتی یافته بود افتاد. آشکار بود که دستگاه سرکوبگری رژیم تا همهجا آماده است برود و مبارزه شیوههای پیچیدهتری میطلبد. امضای بیانیهها و برگزاری سمینارها و سخنرانیها در هر سطح که ممکن میشد و یک پیکار کشورگیر الکترونیکی (تارنما و وبلاگ) شیوه تازه مبارزه گردید. بحثها از میانهگیری و دودلی دوم خردادی و ملی مذهبی درآمد و روشنی و برندگی لازم برای مبارزه را یافت. کوشندگان در میان دانشجویان و روزنامهنگاران و دانشگاهیان و روشنفکران توانستند فضای مبارزه و مقاومت را گسترش دهند. رهبران سیاسی دلاوری که در زندانها و با به خطر انداختن زندگی خود رژیم را چالش میکردند الهامبخش گروههای بزرگی در طبقه متوسط بودند. چنین شد که با همه شدت سرکوبگری، جنبش ۱٨ تیر نمرد بلکه در یک دگردیسی بهصورت جوانه جنبش دیگری که میتواند یادآور رویدادهای بیستوپنج سال گذشته جهان در ایران باشد درآمد.
هشیاری و پایداری جنبش دانشجوئی و متحدان دلاوری که در میان وکلای دادگستری، دانشگاهیان، روزنامهنگاران و روشنفکران یافته بود پیام جنبش را زنده نگه داشت و بهزودی گفتمان مسلط سیاست مردمی (در برابر سیاست حکومتی) گردانید. پیام اصلاحناپذیر بودن رژیم اسلامی و لزوم برکنار کردن آن با شیوههای مسالمتجویانه و با رأی مردم، بقایای دوم خرداد را پیوسته واپس نشاند، چنانکه امروز دیگر نمیتوان گروه اصلاحطلبی را یافت که کمترین اعتباری در نزد مردم داشته باشد. این پیام نخستین بار در فراخوان ملی رفراندوم از درون ایران و در یک مورد از درون زندان، به تودههای مردم ایران عرضه شد. هشت فعال سیاسی و دانشجوئی سخن آخر را به دلیرانهترین زبانی که میشد در متنی کوتاه و در دسترس، بیهیچ پیچیدگی، گفتند و راه گشوده شد. اصول فراخوان: ناسازگاری جمهوری اسلامی با منافع ملی و بهروزی مردم ایران، بیهوده بودن امید به اصلاح رژیم، ضرورت تغییر قانون اساسی و ساختار قدرت کنونی و جانشین شدنش با قانون اساسی تازهای بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر و جملگی اینها با مشارکت همه ایرانیان، در انتخابات آزاد زیر نظارت نهادهای بینالمللی برای برگزیدن مجلس مؤسسانی که قانون اساسی نوین را بنویسد و همهپرسی آزاد و زیر نظارت بینالمللی برای تصویب قانون اساسی، زمینه استواری برای هر حرکت بعدی گذاشت.
فراخوان همهپرسی در درون با کارشکنی مؤثر رژیم روبرو شد که نهتنها سلاح همیشگی ترساندن مردم را بکار گرفت، بلکه دسترسی به تارنمای فراخوان را نیز دشوار کرد. گرایشهای فرقهای و بی آیندهای در مخالفان بیرون نیز با دستوپا زدن برای جلوگیری از همرائی بر سر فراخوان و دامن زدن به بحثهای نامربوط و تهمت و دروغپراکنی، به سهم خود کوشیدند و میکوشند فراخوان ملی را بیاثر سازند. باآنکه نمیتوان منکر شد که این اقدامات تصویر ذهنی کل نیروهای مخالف بیرون را چه در ایران و چه در افکار عمومی جهانی نازیبا میکند در اهمیتشان مبالغه نمیباید کرد. از این گذشته غوغائی که بر سر فراخوان به راه افتاد روشنایی پردهدری بر ورشکستگی آن گروهها و گرایشها انداخت و بیگانه افتادنشان را از مردم آشکارتر گردانید. یک نشانه بزرگش بیانیه تازه صدها تن از روشنفکران و فعالان سیاسی درون ایران است که کمترین آلایش فرقهگرائی و تبعیض و ملاحظات کوته نظرانه سیاسی در آن نمیتوان یافت. برابر نهادن این بیانیه با پارهای نوشتههای باشندگان “گتو”های تبعیدی، فاصلهای را که افتاده است نمایان میکند.
بیانیه دنباله فراخوان است و باآنکه صراحت آن را درباره فرایند جانشینی رژیم ندارد از اصول آن جدا نمیشود و در گزندگی حمله بیرحمانهاش به کارکرد رژیم از آن درمیگذرد. زبان بیانیه در پارهای مسائل حساس کلیتر است ولی جای تردید نمیگذارد که با آنهم سخن است. امضاکنندگان اصلی بیانیه با نشان دادن احتیاط بیشتر خواستهاند کار را بر امضاکنندگان بعدی آسان گردانند. موضعگیریهای بیانیه میتواند به قلم هر مخالف رژیم باشد که هیچ تمایلی به افتادن در زندان رجائی شهر ندارد. (سران رژیم در پارهای نامگذاریهایشان بیذوق نیستند: برای بدترین زندان چه نامی مناسبتر از آن دومین پدیده باورنکردنی که دومین رئیسجمهوری اسلامی شد؟) “ماکزیمالیست”های مبارزه در امنیت و آسایش بیرون البته کمبودهای فراوان در بیانیه خواهند یافت. نویسندگان هیچ اشارهای به سرنگونی رژیم نکردهاند؛ از جدا کردن دین از حکومت نام نبردهاند و از جمهوری که با دمکراسی یکی است، نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر، به اشاره مبهمی گذشتهاند.
اما برای آنها که از آغاز دنبال استراتژی پیکار سیاسی مردمی بودهاند و محض دلخوشی خود و حسن قبول همگنان به میدان نیامدهاند سرتاسر این حرکت و هر واژه بیانیه در چنان استراتژِی میگنجد. امضاکنندگان بیانیه در کنار و به دنبال فراخوان همهپرسی، پیکار مردمی را به یک مرحله بسیار مهم بالابردهاند. پیکار سیاسی مردمی همان است که بیانیه میگوید و از اسلحه و آشوب دوری میجوید ولی به حداکثر در بسیج مردمی، در خالی کردن زیر پای رژیم و نشان دادن راههای جایگزین پا فشار است. بیانیه روشنفکران و کوشندگان در مقدمه مستند خود ــ با ذکر منابع ــ در آسیبهای هرروزهای که رژیم به کشور ما میزند سند کوبندهای در محکومیت جمهوری اسلامی در همه زمینههاست و از فراخوان همهپرسی بسی فراتر میرود. دفاع از تمامیت ارضی ایران و ابراز نگرانی از ماجراجوئی اتمی رژیم و تأکید بر یک سیاست خارجی که منافع ملی ایران را با توجه به منشور سازمان ملل متحد تأمین کند خبر از واقعگرائی و میهندوستی امضاکنندگانی میدهد که نهتنها از سران جمهوری اسلامی بلکه گروههایی از مخالفان آن در بیرون فرسنگها فاصله گرفتهاند و به ایران میاندیشند.
با انتشار این بیانیه فشار برای تغییر بنیادی رژیم بجای دلخوش کردن به نمایش انتخابات ریاست جمهوری و هرگونه اصلاحطلبی افزایش مییابد و شکست و آبروریزی که در تابستان آینده منتظر سرداران “سازندگی” و “تدارکاتچی”ها و متحدین ملی مذهبی آنهاست ابعاد بزرگتری مییابد. بهروشنی میتوان دید که گروههای هر چه بیشتری از کوشندگان سیاسی در درون ایران با اعلام مخالفت صریح خود با سرتاسر جمهوری اسلامی خواستار تغییر وضع موجود و قرار دادن مبنای حکومت و اقتدار سیاسی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و تن دردادن به رأی آزادانه مردم میشوند. خواست انتخابات آزاد و مجلس مو سسان و همهپرسی اکنون نقطه اشتراک هر حرکت مردمی در نیروهای سیاسی ایران است و به زبانهای گوناگون بیان میشود. درک درست این کوشندگان از مردم و مردمسالاری و رأی اکثریت و حقوق بشر و همهپرسی و انتخابات، نشانی از پیشرفتهای آگاهی سیاسی جامعه ایرانی است که میباید قبیلههای سیاسی بیرون را از پیله تنگ ملاحظات خرد و کوتاهشان به درآورد ــ هرچند زیاد خوشبین نمیتوان بود و به نظر نمیرسد هیچ آموزگاری بتواند کار انجام نیافته گذشت روزگار را به پایان رساند.
* * *
نگاهی به امضاهای بیانیه خبر از جابجایی مهمی در پهنه سیاست ایران میدهد. صف پراکنده ملی مذهبی که در کنار و به رهبری آخوندها در انقلاب نقش کلیدی داشت، شکاف بزرگی خورده است و بخش مهمی از آن به مخالفان عرفی گرا پیوسته است. این دگرگونی که در روشنفکران اسلامی نیز دیده میشود مذهب زدایی سیاست ایران را به کمال میبرد. (“لوتر اسلام” در یک فرایند تدریجی که در کتابهایش نیز میتوان دید اکنون میل دارد “اراسموس اسلام” خوانده شود و بجای فقه پویا و قبض و بسط شریعت از گذاشتن احکام دینی در مقام مقدس دسترسناپذیر و تصمیمگیری بهحکم مصالح مردم و به رأی خود آن مردم دفاع میکند.) جناحی از ملی مذهبیان که بیانیه را امضا کرده است از یک سنت بیش از صدساله میبرد و به جبههای میپیوندد که از تقریباً هیچ در این صدسال به اکثریت درآمده است. سرانجام مسلمان ایرانی دارد میآموزد که در امور عمومی، ملی باشد و باورهای دینیاش را برای خودش نگهدارد. پدیده ملی مذهبی که از فرصتطلبی سیاسی و تنبلی فکری برمیخاست و میتوانست ناهنجاریهای آشکار و تناقضات هرروزه را ندیده بگیرد و به ژرفای موضوعات نرود سرانجام، مرگ خود را بهروشنی میبیند و آنها که در میان ملی مذهبیان هشیارترند به تنها گزینشی که هم به سیاستشان خدمت خواهد کرد هم به خودشان، هم به مذهبشان روی میآورند.
انتشار فراخوان همهپرسی بیتردید در متقاعد کردن این گروه ملی مذهبیان سهمی داشته است. آنها میتوانستند ظرفیت بزرگ فراخوانی را که صریحاً از مذهب فاصله گرفته بود برای بسیج عمومی حس کنند، هر چه هم رژیم در محدود کردن پشتیبانی آشکار از فراخوان موفق شده بوده باشد. بقیه کار را نیز تحولات مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و پدیدار شدن امریکا درصحنه سیاسی جمهوری اسلامی انجام داده است و میدهد. انتخابات ریاست جمهوری در غیاب مشارکت عمومی به چانهزنیهای دلالان سیاسی فرو کاسته است و بهاندازهای فضایش تیرهوتار است که رئیسجمهوری اسبق، روشنترین نقطه امیدش را تشکیل میدهد. مردی که نامش با دزدیهای بیسابقه و آدمکشیهای رسواشده قرین است و نتوانست یکی از سی کرسی تهران را در انتخابات مجلس به دست آورد اکنون تنها رهانندهای است که اصلاحطلبان و ملی مذهبیان میتوانند امیدش را داشته باشند. فشار امریکا چندان است که بسیاری را در حاشیههای قدرت و حتا محافل درون آن به اندیشه آینده پس از جمهوری اسلامی انداخته است و چنان آیندهای ملی مذهبی نخواهد بود و هر چه از جمهوری اسلامی و جهانبینیاش دورتر خواهد گریخت.
وارد شدن در ائتلاف گستردهای که عموم انقلابیان پیشین، مگر آلودهترین و بدنامترینشان، همراه نیروهای تازهنفس و نیالوده جامعه، شرکت داشته باشند بهترین تضمین برای آینده کسانی است که اگر هیچ راهی برایشان نماند ناگزیر خواهند بود با تندروترین و جنایتکارترین عناصر رژیم متحد بمانند و تا واپسین لحظه از سودهای پاگیر خود دفاع کنند. آنچه این ملی مذهبیان بهعنوان بازیگران داخل میتوانند به راهحل تغییر رژیم عرضه کنند دورنمای انتقال آرام قدرت است که پس از تجربه عراق، تنها جایگزین پذیرفتنی بشمار میرود. از این نظرگاه، پیوستن گروهی از ملی مذهبیان به بیانیه (و میباید انتظار عده بیشتری را داشت) بسیار پرمعنی است. برای پارهای نیروهای سیاسی مخالف نیز که دستکم پانزده سالی است دنبال ائتلافی با بخشهایی از حکومت میگردند از پیوستن ملی مذهبیان به بیانیه خبری خوشتر نمیتوان یافت. بهخوبی میتوان پیشبینی کرد که بسیاری از یاران پیشین انقلابی با پیوستن به بیانیه، رشتههای همکاری دوران انقلاب را از نو استوار سازند و درعینحال صفوف تحلیل رفته خود را با پیوستن به کوشندگانی از نسل جوانتری که ارتباطش با آنان گسسته است تقویت کنند.
برای مشروطهخواهانی که در پشتیبانی از بیانیه شتاب نورزیدند تا مانند مورد فراخوان، بهانه خرابکاری به دست عناصر خلقی مترقی داده نشود و امضاکنندگان بیانیه به مزاحمت بیشتر نیفتند موضوع اندکی پیچیدهتر است، هم ازنظر ارتباط میان فراخوان همهپرسی و بیانیه و هم موضعگیری در ائتلافی که دارد شکل میگیرد و تشکیلدهندگانش عموماً از مخالفان آنهایند.
بسیاری از پشتیبانان فراخوان همهپرسی اکنونکه جبهه تازهای گشوده شده است در ته دل ترجیح میدهند بیانیه که با آن احساس خودمانی بیشتری دارند (اگر به هیچ دلیلی نباشد حضور ملی مذهبیها) جای فراخوان را بگیرد. مشروطه خواهان برعکس به سود مبارزه میدانند که رقابتی میان این دو نباشد و بیانیه به یاری فراخوان بیاید چنانکه درواقع هست. نهتنها متنهای دو سند در تائید یکدیگرند چند تن از امضاکنندگان فراخوان در بیانیه نیز حضور دارند. در میان سازمانهای سیاسی که از فراخوان پشتیبانی کردهاند هیچکدام بیش از حزب مشروطه ایران به فراخوان اهمیت نمیدهد و نمیباید از آن کم کرد. فراخوان همهپرسی با پیروی از اصول دمکراسی لیبرال که به معنی بریدن کامل از نسل انقلاب اسلامی است، هیچچیز کمتر از یک چرخش گاه در پیکار سیاسی مردمی نبوده است و قدر آن در آینده آشکارتر خواهد شد.
چنان مشروطهخواهانی اگر به اصول خود وفادار بمانند مانند هر موقعیت دیگری در دهههای پس از انقلاب دست بالاتر را خواهند یافت. آشتیناپذیری در مبارزه برای نظام دمکراسی لیبرال از راه پیکار سیاسی مردمی تاکنون بیش از سیاستبازی و خود را به موج سپردن یا در باورهای جزمی دوران فریب و نادانی روشنفکری ایران ماندن به مشروطه خواهان و حزب آنها کمک کرده است. پشتیبانی از سخن یا حرکت درست در آن جهت اصولی اگرچه از مخالفان باشد و مبارزه با گرایشهای نادرست و خلاف آن جهت اگرچه از موافقان باشد، شیوهای بوده است که از آن زیان ندیدهاند و برای سالمسازی سیاست رایج نیز که هم جزمی و هم فرصتطلبانه است، کمال ضرورت را دارد. ما همواره گفتهایم که خواهان گشاده شدن میدان رقابت آزاد و برابر با همهایم و همه برای ما همان معنی لفظیاش را دارد و از بار سیاسی آزاد است. این میدان را نیز خواستهایم که با مشارکت هر چه بیشتر دگراندیشان گشاده کنیم و اصلاً دگراندیش را احتمالاً ما وارد واژگان سیاسی کردیم و مسلماً نخستین کسانی بودیم که درهای گفتوشنود را با دگراندیشان برای یافتن زمینههای مشترک گشودیم. دلمشغولی ما هرگز اکثریت یافتن خودمان نبوده است. ما به پیروزی بزرگتری میاندیشیم که اکثریت یافتن گفتمان ما یا لیبرال دمکراسی است. اگر دیگران بر موج عوامفریبی به قدرت رسیدند ما میخواهیم بر موج بیداری مردم به قدرت برسیم و از گفتن سخنان درست لازمی که کسانی را بیازارد باکی نداریم. در آنچه به سرنگون کردن جمهوری اسلامی مربوط باشد ما هر راهحل نظامی را رد میکنیم و به پیروزی نهائی پیکاری که بهترین عناصر مردم ایران درگیر آنند، باور داریم. همچنان که پیکار گسترش مییابد بدترین عناصر مردم ایران نیز بدان خواهند پیوست ولی مبارزه را میباید سالم نگهداشت، مبارزان را نمیتوان از صافی گذراند.
* * *
وظیفه ما اکنون پشتیبانی از بیانیه و پیشبرد امر فراخوان و همهپرسی هردو باهم و درآمیختن آنهاست. در بیرون هرکدام ما میتوانیم ازآنچه در این دو متن به بحث کلی بسنده کردهاند پیشتر برویم و معانی وسیعتر عبارتها را بیرون بکشیم که مسئولیتی متوجه کوشندگان درون نخواهد کرد و بامنظور فراخوانها نیز تضادی نخواهد داشت. پیوستن ایرانیان به این فراخوانها که از درون میرسد تکان لازمی به جنبش مدنی براندازی، هر نامی بدان بدهند، خواهد داد؛ مردم را در ایران دلگرمتر خواهد ساخت و با آگاه کردن افکار عمومی بینالمللی ابعاد جنبش را بزرگ خواهد کرد. این در هر جا ثابتشده است که بازتاب مبارزه در بیرون یکی از انگیزههای مؤثر بسیج مردمی است و فشار را بر رژیم سرکوبگر افزایش خواهد داد.
مناسبترین قالب پشتیبانی، همان کمیتههای فرا حزبی است که شماری از آنها با کامیابی در اروپا و امریکا برپاشدهاند. هماهنگ کردن آنها و جنبش پشتیبانی بهطورکلی، از چندی پیش ذهن بسیاری را مشغول کرده است. در تحلیل آخر اگر نتوان کنترل بیطرفی بر تارنمای ۶۰۰۰۰۰۰۰ برقرار کرد از گشودن تارنماهای تازهای که به امضاکنندگان و پشتیبانان اجازه ورود بدهد گزیری نخواهد بود. عمده این است که به سودجویانی که به نام شخصیتها وارد میدان میشوند و دربی مصادره یک حرکت مردمی مستقل از هر حزب و سازمان و شخصیت سیاسی برمیآیند مجال یکبار دیگر خراب کردن یک کار درست داده نشود. میباید در برابر هر متن تازه ” اصلاحشده” ایستاد. اگر قرار باشد هر کس متنی در دست بگیرد و برای آن کمیته تشکیل دهد و امضا جمع کند چیزی از اصل موضوع نخواهد ماند و فراخوان و متن هردو در غوغای دکانداران و سیاستبازان گم خواهد شد. همه قدرت این دو متن در آن است که از درون آمده است و دارد جنبشی را که در زیر جامعه بود به سطح میآورد. کار بیرون پشتیبانی است نه رقابت. آنها که متن صریحتری میخواهند میتوانند ضمن تأکید بر دیدگاههای خود از این متنها پشتیبانی کنند زیرا باآنکه موضعگیریهای صریحتر و رادیکالتر در متنها نیامده است در آنها هیچچیز که با تغییر رژیم، یا نظام دمکراسی لیبرال آینده ایران، ازجمله جدائی دین از حکومت، یا فرایند دمکراتیک برقراری آن نظام منافات داشته باشد نمیتوان یافت.
هستند کسانی که بهدرستی میگویند جمهوری اسلامی هیچیک از رژیمهایی که با نافرمانی مدنی سرنگون شدند نیست و با سرکوبگری بیرحمانه، هر جنبش مدنی را در خون و زندان خفه خواهد کرد. چنین احتمالی بسیار قوی است و به فرا آمد مبارزهای که درگیر شده است نمیتوان بیشازاندازه خوشبین بود. همهچیز بستگی به نیرومندی جنبش مدنی، فشاری که از همه سو بر رژیم وارد میشود و تا حدودی، کمکی که ایرانیان آزاد میتوانند به آزادی میهن خود بکنند بستگی مییابد. عمده آن است که از آشفتگی سرگردانیهای بیستوچند ساله راهکار درستی، تنها راهکاری که هم عملی است، هم کمترین خطر را برای کشور بلازده ما خواهد داشت، پیداشده است؛ زمینهای برای همفکری، گاه همکاری کسان و گروههایی که درواقع مشکل اصولی باهم ندارند فراهم است؛ و مهمتر از همه مردم در ایران، به رهبری روشنفکرانی که دیگر بهخوبی میدانند چه میخواهند، ابتکار پیکاری را که اساساً پیکار آنهاست در دست دارند. بسیاری از پرسشهایی که مانند چکش بر هر سر که سودای کشور را داشت میخورد، پاسخ خود را یافته است.