در همه بیستوپنج سالی که از آغاز مخالفت و مبارزه گروههای هرچه بزرگتری از ایرانیان با جمهوری اسلامی میگذرد پرسش و مشکل اصلی “چه بجای آن” بوده است. تا مدتها بیشتری میپنداشتند که ضرورت پائین کشیدن حکومت مافیائی آخوندی از گرده مردم ایران چنان انگیزه نیرومندی است که همگان بایست اختلافات خود را فراموش کنند و در رهایی کشور بکوشند. این برداشت با همه بدیهی نمودن سادهانگارانه بود زیرا آن همگان در امری که مهمتر میشمردهاند، یعنی در آنچه میباید پس از جمهوری اسلامی بیاید چندان از هم دور بودهاند که محلی برای هدف مشترک بدیهی نمیگذاشت. در آن پرسش اصلی، دو ملاحظه دست در کار بود. برای بیشتری آینده خودشان اهمیت داشت. آنها میخواستند آینده جبران گذشتهشان را بکند. در دوسوی طیف سیاسی هنوز چنین کسانی فراوانند و ناچار بیشتر به یکدیگر میپردازند تا جمهوری اسلامی. ملاحظه دوم آن بود که مبادا پس از این رژیم چیز بهتری نیاید. گروههایی صرفاً دنبال فرصتی برای خود در فردای جمهوری اسلامی بودند و هنوز هستند. گروههای دیگری به فرصتی که برای ملت ایران خواهد بود نیز اندیشیدهاند: مبادا چنان فرصتی از دست برود و باز از چاله به چاه و از چاه به چاله.
بحث سیاسی این سالها بر سر همین پرسشها بوده است، ظاهرش را هرگونه آراسته باشند. همین ملاحظات بود که هنگامیکه نخستین نشانههای گشایش در سیاست ایران پیدا شد دهها میلیون را در سه انتخابات پای صندوقهای رأی کشاند و امید دگرگشت تدریجی جمهوری اسلامی چند سالی مردم را از راهحلهای دیگر بازداشت و بسیاری از مخالفان را چنان به توهم اصلاحطلبی انداخت که هنوز رها نمیکنند، اگرچه ختم اصلاحات را هم برچیدهاند و رهبر اصلاحات، رئیسجمهوری که بیشترین رأیها را در تاریخ ایران آورده، چنان در چشم همگان بیآبرو شده است که تحقیر جایی برای دشمنی نمیگذارد. بیستوپنج سالی در این گذشت که چگونه گروههای بزرگ مردم را نه در مخالفت با جمهوری اسلامی، که هیچ کافی نیست، بلکه بر سر آنچه میباید پسازآن بیاید همرای و بسیج کرد. حتی هنگامیکه از چند سال پیش خطوط اصلی یک جایگزین دمکرات و عرفی گرا برای استبداد مذهبی مشخصتر شد و به نظر میرسید عموم مخالفان رژیم در آن به توافقی رسیدهاند، مسئله فرعی شکل حکومت و نام رئیس کشور (با رئیس حکومت اشتباه نشود) که درواقع مهمترین مسئله آنان بوده است، از رسیدن به همرائی جلوگیری کرد. طرفه آنکه هر چه بر دمکراسی و عرفیگرائی بیشتر تکیه میکردند بر شدت حملات، بهقصد جلوگیری از هر همراهی و همکاری، بر هواداران یک پادشاهی مشروطه، در یک نظام پارلمانی، و پادشاه بهعنوان رئیس کشور، میافزودند.
اکنون با فرازآمدن یک نسل تازه و پس از تهیههای فکری بیستوپنج ساله گذشته ناگهان زمینه یک همرائی ملی فراهم میشود؛ مانند غنچهای که درخت در سراسر زمستان برای شکفتگی آن کارکرده است. فراخوانی که از سوی چند تن از کوشندگان درون ایران و یکی دو تن که بهتازگی بیرون آمدهاند انتشاریافته دری است که بنبست سیاسی را میتواند بگشاید و میباید آن را گشاده نگهداشت و گشادهتر کرد. این فراخوان، هم زمینهای پذیرفتنی برای همرائی consensus به معنی نگهداری مواضع خود در عین توافقهای اصولی مربوط بهنظام سیاسی ( و نه شکل حکومت) است و هم بهـترین جایگزین جمهوری اسلامی یعنی یک نظام دمکراسی لیبرال یا حکومت اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر و مرحله پایانی مبارزه را در خود دارد. بدین ترتیب گره همگرائی نیروهای سیاسی گوناگون بازشده است. آنها یکدیگر را بهعنوان دارندگان حقوق برابر میشناسند و میخواهند رژیم جمهوری اسلامی بی مداخله بیگانه و بی خشونت به دست مردم واژگون شود. اینها پیشرفتهای مهمی است. شمار امضاکنندگان فراخوان بهر چند برسد و رژیم هر کاری برای انحراف یا سرکوبی این حرکت انجام دهد ما با یک ره گشاد breakthrough واقعی سروکار داریم.
* * *
نمیباید پنداشت که پیشنهادی بهروشنی فراخوان در سنگ شدگان سیاستهای تبعیدی که هیچ فرصتی را برای از دست رفتن فرصتها بیهوده نمیگذارند مخالف خوانیهایی برنینگیزد. از سوئی به فراخوان میتازند که چرا موضع خود را در تائید جمهوری روشن نکرده و راه را برای همکاری جمهوری خواهان و مشروطه خواهان باز گذاشته است که ظاهراً گناهی نابخشودنی است و فریادهای خیانت را از مهتاب زدگان حاشیهای و غرق در عوالم یک نسل و دو نسل پیش بلند کرده است. از سوی دیگر میگویند همهپرسی همان دوم خرداد است در جامهای دیگر و باز از سوئی دیگر، میگویند چرا روشن نکردهاند که همهپرسی در جمهوری اسلامی است یا پس از آن. کسی به این نمیپردازد که اگر قرار بر حاکمیت مردم است که هر گروه نمیتواند دیگران را از مردم بودن برکنار کند هراندازه هم به حقانیت خود یقین داشته باشد (همه همین گونهاند) و “همه” پرسی ملاحظات و استثناهای شخصی و گروهی برنمیدارد. همچنین به نظر نمیآورد که دوم خرداد متعهد به قانون اساسی جمهوری اسلامی کی میتواند از مجلس مؤسسان برای تدوین قانون اساسی دمکراسی لیبرال که در آن هیچ تبعیضی نیست دفاع کند. این فراخوان از درون، اعلام مرگ دوم خرداد است و بهروشنی به مرحله پس از انتظار اصلاح رژیم اشاره دارد. شرط انتخابات آزاد زیر نظارت نهادهای بینالمللی نیز که در حکم مرگ جمهوری اسلامی است بهآسانی نادیده گرفته میشود. آنچه از سروصدای مخالف خوانان میتوان دریافت یا گله است که چرا امضاکنندگان از ما نپرسیدند، یا اعتراض است که چرا پسند و ناپسندهای ما را در نظر نگرفتند و چرا در ایران به زبان و با تفصیلی که ما در امنیت ۱۵ هزار کیلومتری به هوای دلمان میگوئیم اعلام نکردند؟
سالها شعار دادند که مبارزه میباید از درون و بیرون به هم بپیوندد. امروز دستهای فراوان و نیرومندی به هم میرسند و اگر دستگاه سرکوبگری رژیم نمیتواند آنها را از هم جدا کند از بدزبانی سروران گرامی در هزاران کیلومتری گود چه برتواند آمد؟