استفاده ابزاری از دوم خرداد

‏ از انتخابات ریاست جمهوری به این سو گوئی نوری بر سیاست ایران تابیده است. همه می‌توانند تصویر ‏درست‌تری داشته باشند و نقشها مشخص‌تر شده است. آن پیچیدگی که بود یا دست کم به چشم می‌آمد ساده‌‏تر شده است. سبب آن است که بازیگران اصلی، تکلیفشان را با خودشان و با یکدیگر روشن کرده‌اند. در ‏گذشته موازنه نیروها به سود یک طرف بود ولی طرف دیگر هنوز امیدوار بود که در یک دو دور دیگر ‏موازنه را به سود خود بگرداند. آن دو دور دیگر در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آمد و از جهاتی ‏بهتر از انتظار هم آمد، ولی موازنه نیروها در پایان حتا بیش از گذشته برهم خورد. امروز دیگر دور ‏تازه‌ای هم در میان نیست و هر دو طرف می‌دانند که با چه برگهائی در سه سال آینده – تا انتخابات ‏مجلس- بازی خواهند کرد: یک طرف با چند برگی درحد بخشی از بودجه کشور، و یک طرف با هر چه ‏به حساب می‌آید.‏

‏ مردم نیز که اگرچه با بی‌میلی ولی باز با ته مانده امیدی در میدان مانده بودند به همان رسیدند که ‏کمابیش انتظارش را داشتند. آنها توانستند از قدرت یافتن بیشتر بدترین عناصر رژیم جلوگیرند ولی ‏نتوانستند قدرت بیشتری به بهترین عناصر رژیم بدهند ( هر رژیمی بدترین و بهترین‌های خود را دارد ). ‏آن بهترین عناصر چون نمی‌دانستند چکار دیگری می‌خواهند بکنند از مردم رای خواستند و گرفتند؛ ولی ‏مشکل آنها در خودشان است و چندان ارتباطی به رای مردم ندارد که چهار سال است در تابستان و پائیز ‏و زمستان داده شده است.‏

‏ تنها مخالفان بیرون مانده‌اند که شاید هنوز نیاز به روشن کردن وضع خود و گرفتن نتایج درست از ‏آنچه در جمهوری‌اسلامی می‌گذرد دارند. در اینجا برای آسانتر کردن کار به بررسی موقعیت دست ‏درکاران گوناگون پرداخته می‌شود.‏

‏١_ حزب‌الله ‏

‏ مقصود از حزب‌الله مجموعه نیروهائی است که بدنه اصلی رژیم را می‌سازد – از خامنه‌ای گرفته تا ‏بسجیانی که تظاهرات دانشجوئی را برهم می‌زنند. حزب‌الله جائی است که قدرت رژیم است. تا دو سالی ‏پس از انتخابات سال ریاست جمهوری ٧۶ / ۹۷ و بویژه رسوائی آدمکشی‌های زنجیره‌أی که به ‏‏”خودکشی” معاون وزارت اطلاعات و امنیت انجامید حزب‌الله در وضع دفاعی بود. گشادگی سیاست و ‏آزادی نسبی روزنامه‌ها درجه‌أی از بسیج عمومی پدید آورد که یک جنبش اصلاجی جدی با آن می‌‏توانست همه کار به سود مردم بکند. اما آن جنبش اصلاحی جدی در میان نبود. دوم خردادیها تا چندی می‌‏پنداشتند که نماینده چنان جنبشی هستند و بسیاری دیگر هم آماده بودند این ادعا را بپذیرند یا دست کم با ‏تردید به آن بنگرند. ‏

‏ در تظاهرات جنبش دانشجوئی ١۸ تیر دو سال پیش جنبش اصلاحی با بزرگترین فرصت خود روبرو ‏شد. دانشجویان، مبارزه را به مرحله‌أی رسانده بودند که مردم برانگیخته، آماده پیوستن به آنها می‌بودند ‏‏- اگر رهبران دوم خردادی از دانشجویان پشتیبانی می‌کردند. اما آن رهبران بجای پشتیبانی، به حزب‌‏الله پیوستند. دوم خرداد بدست خود عملا به اصلاح‌طلبی پایان داد و حزب‌الله را از وضع دفاعی بیرون ‏آورد. از آن پس حزب‌الله که ترسش از دوم خرداد ریخته است و برعکس به شدت بیشتری از مردم ‏ترسیده است با همه نیرو و بی‌هیچ ملاحظه تصمیم دارد هیچ خطر بالقوه‌أی را نیز باقی نگذارد و هر ‏کانون مخالفت را هرچند هم احتمالی باشد از میان ببرد یا بی‌اثر سازد.‏ ‏ استراتژی حزب‌الله امتیاز ندادن و پس گرفتن امتیازات داده شده است و آماده است هر بدنامی را هم ‏تحمل کند. تا آنجا هم که به دوم خرداد مربوط می‌شود خواهد کوشید هرچه بیشتر با نشان دادن ناتوانی و ‏همدستی آن با خودش، مردم را دلسردتر گرداند.‏

‏ ۲ – دوم خرداد ‏

‏ زمانی بود و نه چندان دیر که مردم به دوم خرداد برای آنچه می‌بود، یا می‌پنداشتند هست ارزش قائل ‏بودند. امروز ارزش دوم خرداد صرفا به آنچه نیست برمی‌گردد. دوم خرداد هنوز با حزب‌الله تفاوت ‏دارد و مردم بهمین دلیل باز به آن رای می‌دهند که حزب‌اللهیان جاهای کمتری را بگیرند. از این گذشته ‏دوم خرداد ثابت کرده است که اصلاحات را در حدی می‌خواهد که برای حزب‌الله پذیرفتنی باشد و به ‏هیچ روی حتا برای دفاع از قانون خودشان یا حتا مصالح ملی، آماده درافتادن با حزب‌الله نیست. چاره‌‏أی که دوم خرداد بطور روز افزون برای خود می‌بیند کنار آمدن و صبر و انتظار است – یک دوره ده ‏پانزده ساله که شاید تغییرات با معنی را درر داشته باشد.‏

‏ در دوره نخست ریاست جمهوری خاتمی، استراتژی دوم خردادیان، بسیج سیاسی و نپرداختن به مسائل ‏دیگر بود. امیدوار بودند با آزادی مطبوعات و احزاب هرچند محدود چنان پایگاهی بیابند که بتوانند به ‏مسائل اقتصادی نیز بپردازند. آنها می‌دانستند که چه تار عنکبوتی منافع مالی گروه حاکم را بهم پیوسته ‏است و چه دیوار آهنینی برگرد مافیای قدرت کشیده است و فکر می‌کردند با بسیج مردمی از شکافتن دیوار ‏برخواهند آمد. آن بسیج مردمی به درجه‌أی که برای بسیاری باورکردنی نمی‌بود بدست آمد ولی بهره‌گیری از آن یک اراده سیاسی می خواست که در رئیس جمهوری نیست. آن دوم خردادیان نیز که می‌خواستند بسیج سیاسی را به نتایج منطقیش برسانند و از آن برای پیشبرد برنامه اصلاحی بهره گیرند، به ‏زندان افتادند و همفکران و همکارانشان آنان را به آسانی فراموش کردند.‏

‏ در دوره دوم، استراتژی بسیج سیاسی کنار گذاشته شده است و تاکید بر بهبود وضع اقتصادی است. اما ‏منطقی که اولویت را به اصلاحات اقتصادی می‌داد همان است که بود. منافع اقتصادی در جمهوری‌‏اسلامی نام دیگر قدرت سیاسی است. یکی در خدمت دیگری است. اگر بخواهند دست به این منافع ‏اقتصادی بزنند قدرت سیاسی جلوشان را خواهد گرفت. در دور اول کشمکش برسر قدرت سیاسی بود، تا ‏پس از آن بتوانند به اقتصاد بپردازند. در میانه آن دوره، دوم خردادیان از ترس مردم ترجیح دادند در ‏موقعیت بهتری که داشتند به یاری حزب‌الله بروند و مایه شکست خود شوند. اکنون در موقیت ضعیف‌تر ‏اگر می‌خواهند دست به منافع اقتصادی حزب‌الله بزنند طبعا می‌باید انتظار شکست بیشتری داشته باشند.‏

‏ خود دوم خردادیان نیز معمایشان را درک می‌کنند و انتظار زیادی ندارند. آنها حد اکثر امیدوارند دزدیها ‏را اندکی محدودتر کنند تا چیزی هم به برنامه‌های دولت برسد. پرداختن به اقتصاد دستوری است که ‏رهبران مافیا داده‌اند و پشت سرش برچیده شدن بساط دوم خرداد است. رئیس جمهوری دم از بهبود ‏اقتصاد و تولید کار و ثروت خواهد زد ولی ساختار سیاسی و قدرت حزب‌الله، در هر گام جلوش را ‏خواهد گرفت و در چهار سال آینده نیز مانند گذشته از بهبود وضع مردم برنخواهد آمد. تفاوتش در این ‏خواهد بود که آن بار مسئولیت شکست اقتصادی کمتر به گردن دوم خرداد می‌افتاد؛ این بار خودش ‏مسئولیت را برعهده گرفته است و سران حزب‌الله ترتیب لازم را خواهند داد که شکست اقتصادی را نیز ‏بر کارنامه جنبش اصلاحیش بیفزاید. آنگاه چهار سال دیگر بساز و بفروشان، خود را به عنوان ‏قهرمانان اقتصاد و کارگزاران سازندگی پیش خواهند انداخت.‏

‏ یک دورنمای مسلم دیگر را نیز نمی‌باید ندیده گرفت. دوم خرداد برای پاکیزه‌تر کردن حکومت آمد و ‏چندی هم توانست دست کم خودش را از آلودگی دور نگهدارد. ولی وقت آلودگی آن نیز مدتی است رسیده ‏است. سوء‌استفاده در وزارت نفت که با حمایت کامل رئیس جمهوری صورت می‌گیرد بارزترین نمونه ‏آن است. عناصر روز افزونی از دوم خردادیان به فساد همه سویه جمهوری‌اسلامی خواهند پیوست و ‏چاره‌أی هم ندارند. هنگامی که از حکومت کردن تنها بدنامی و مسئولیتش برای آنها می‌ماند دست کم ‏توشه‌أی برای زمان بیکاری می‌اندوزند. از این گذشته شرکت در فساد بهترین تضمین پذیرفته شدنشان ‏از سوی حزب‌الله پیروزمند خواهد بود. اگر به رنگ حزب‌الله درآیند کمتر هدف تلافی‌جوئی خواهند شد.‏

‏ ٣ – رای دهندگان ‏

‏ اکنون که امید مردم به اصلاحات برباد شده است واکنش آنها چه می‌تواند باشد؟ در کوتاه مدت، مردم ‏در چنین موقعیت‌هائی دلسرد می‌شوند و کناره می‌گیرند. یک استراتژی چهار سال همه توجه مردم را ‏جلب کرده بود. کسی به راه حل دیگر نمی‌پرداخت. پیشرفت گام بگام و گرفتن مواضع حزب‌الله یکی ‏پس از دیگری، به آنها دل می‌داد و راضی‌شان می‌کرد. امروز کمترکسی امیدوار است که این ‏استراتژی به جائی برسد. وضع کشور همین گونه خرابتر خواهد شد و در صحنه سیاسی نیز فعلا جز دوم ‏خردادیان و حزب‌الله نیروئی نیست.‏

‏ رفتار مردم در انتخابات ریاست جمهوری خرداد گذشته به بهترین صورت نشان داد که رای دهندگان چه ‏می‌اندیشند. آنها بی‌هیچ اثری از شور و گرمی چهار سال پیش در انتخابات شرکت جستند و درحد ‏بیشتری از آن دوره رای ندادند ( سی در صد )؛ تا بعد از ظهر، حوزه‌های رای‌گیری چندان پر رونق ‏نبود و پس از آن شلوغ شد. رای دهندگان گوئی ناگهان دیدند که کنارکشیدنشان میدان را برای حزب‌الله ‏بازتر خواهد کرد. دوم خردادیان دیگر مایه امید نیستند ولی به عنوان سدی در برابر دست‌اندازیهای ‏بیشتر حزب‌الله هنوز استفاده خود را دارند. در جمهوری‌اسلامی به این رفتار می‌گویند استفاده ابزاری. ‏مردم از دوم خرداد استفاده ابزاری می‌کنند.‏

‏ مردم همچنان خواستهای خود را با سران دوم خرداد درمیان خواهند گذاشت و از ستم حزب‌الله شکایت ‏خواهند کرد. آنها هم مردم را به شکیبائی خواهند خواند و اظهار تاسف خواهند کرد، یا مانند رئیس ‏جمهوری خواهند گفت که حق دارید، فریاد بزنید! برای بیشتر مردم در شرایط کنونی راهی به بیرون از ‏بن بست نیست. ‏

‏ ولی این بن بست تنها در استراتژی دوم خرداد است و راه دیگری از آن گشوده می‌شود. دوران پس از ‏دوم خرداد فرا رسیده است. چهار ساله دوم خرداد لازم بود و سودمندیهای خود را داشت. شکست آن نیز ‏سودمندیهای خود را دارد. اکنون دوران آنچه بدان راه سوم می‌گویند فرا رسیده است. دوم خرداد ادامه ‏جمهوری‌اسلامی بود در یک صورت انسانی‌تر، که ناممکن است. جمهوری‌اسلامی همین صورت غیر ‏انسانی را می‌تواند داشته باشد. هنگامی که قدرت با حق بجانبی آمیخته شود و کسانی که زور دستشان ‏است انحصار حقیقت را هم داشته باشند نتیجه‌اش همین می‌شود که شده است و در طول تاریخ شده است.‏

‏ نیروهای فزاینده‌ای از پویاترین عناصر جامعه که از حزب‌الله دست شسته بودند اکنون از دوم خرداد ‏نیز دست می‌شویند و خود را از جمهوری‌اسلامی آزاد می‌کنند. دوم خرداد برای بسیاری یک مرحله ‏میانی برای رسیدن به مرحله‌ای بود که رهائی ایران بدان بستگی دارد: بریدن از سراپای جمهوریت و ‏اسلامیت این حکومت، و مبارزه برای نظام سیاسی آزاد از بقایای تفکر ملی-مذهبی که جمهوری‌اسلامی ‏را در خود پرورش داد. جوان ایرانی – جوان در ذهن و جسم – امروز رهائی خود را در مردمسالاری و ‏ترقیخواهی می‌جوید. نه برای حکومت بر خودش دین را لازم دارد و نه برای دوست داشتن کشورش به ‏اسلام نیازمند است. دین برای او امر شخصی است. راه سوم این است و پیروزیش بر یک دستگاه فاسد که ‏اندیشه‌های قرون وسطائی را با شیوه‌های مافیائی سده بیستمی درهم آمیخته قطعی است – همانگونه که ‏فردا پس از امروز می‌آید. ‏

‎* * *‎

‏ مخالفان جمهوری‌اسلامی اگر دنبال نجات انقلاب نیسنتد، که نجات دادنی نیست؛ یا در آن سو، خیال ‏ندارند “کمانک” یا پرانتز جمهوری‌اسلامی را ببندند و آب رفته را به جوی باز آرند، که بازآوردنی ‏نیست، جز همراهی با مردم ایران، با گامهای بلندتر آزادتر، چه دارند؟ کسانی که از آغاز، مساله را در ‏نامها و مقامها دیدند به خطا رفتند. مساله را همواره می‌باید در پرتو مبارزه دید. ما هم از تحولاتی که در ‏دستگاه حکومت‌اسلامی روی می‌دهد برای پیشبرد امر ملت ایران استفاده ابزاری می‌کنیم.‏

مطالب مربوط

بیرون از جهان سوم در تهران

خرافات، سراسر بجای مذهب

پادشاهی و رهبری

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر