«نه»‌ای دیگر و سنگری دیگر

‏ در پیروزی انتخاباتی بزرگ “جبهه دوم خرداد” هیچ شگفتی نیست. رویدادهای دو سال و نیمه گذشته رو ‏به چنین تحولی داشتند و از ده سالی پیش می‌شد نیروهای اجتماعی را تشخیص داد که از زیر در کار ‏گشودن سیاست در ایران بودند. رئیس جمهوری و مشاوران نزدیکش از دوم خرداد به بعد استراتژیی را در ‏پیش گرفتند که در ۲٩ بهمن ١٣٧۸/۲۰۰۰ به بزرگترین کامیابی خود رسید، و پیش از آن کامیابیهای ‏دیگری را نیز پشت سرگذاشته بود. در ارزیابی عمل‌کرد دو سال و نیم گذشته نیز سنجه‌ای ( معیار ) بهتر ‏از این استراتژی نمی‌باید داشت. آنها که پیش از انتخابات بر ناکامیهای فراوان حکومت در تقریبا همه ‏زمینه‌ها انگشت می‌گذاشتند؛ و آنها که انتظار داشتند مردم به دلیل آن ناکامیها بویژه در بهبود وضع ‏اقتصاد دل‌سرد شوند و بر خلاف خرداد ٧۶/۹۷ از انتخابات کناره بگیرند، اهمیت استراتژی را در ‏نمی‌یافتند.‏

‏ حکومت خاتمی در دو سال و نیم گذشته در بیشتر موارد کوتاه آمده یا شکست خورده است؛ وضع مردم از ‏همیشه بدتر است؛ ولی مجلس در پایان دو سال و نیم سرخوردگی از دست محافظه‌کاران، که بهتر است به ‏نام اصلی‌شان حزب‌الله نامیده شوند، بدر آمده است. مردم به شمار بیشتر و با شور بیشتر پای صندوق‌ها ‏رفته‌اند؛ سنگر مهم دیگری را از چنگ مدافعان وضع موجود بدرآورده‌اند و به هواداران گشوده شدن ‏سیاست و قدرت بخشی به مردم داده‌اند. در ارزیابی آن دو سال و نیمه به دستاوردهای دولت در زمینه ‏کشورداری و وظایف معمول یک حکومت نمی‌باید پرداخت که چندان نیست. آن دوره را می‌باید از نظر ‏کامیابی استراتژیک آن سنجید. استراتژی بود که موضوع مرکزی آن دو سال و نیمه بشمار می‌رفت. ‏

‏ یک سال پس از دست بدست شدن مقام ریاست جمهوری، ناظری که از بیرون به نبرد قدرت در جمهوری‌‏اسلامی می‌نگریست استراتژی آن بخش حکومت را که به ضرورت روی آوردن به مردم پی‌برده بود چنین ‏توصیف می‌کرد: ” در این فراز و نشیب‌ها زمینه ثابت، فشار وقفه‌ناپذیر نیروهای جامعه مدنی بر دستگاه ‏آخوندی است که به سبب پیوستن بخشی فزاینده از آن دستگاه به نیروهای جامعه مدنی، پیوسته در موضع ‏دفاعی ضعیف‌تری قرار می‌گیرد. این بخش جدا شده از رژیم آخوندی، آینده خود را در تکیه کردن به ‏مردم، به نیروهای جامعه مدنی، دیده است و در یک ساله گذشته در آنجا که به پیکار قدرت مربوط می‌شود ‏هیچ کوتاه نیامده است. پیکار قدرت همه آن چیزی است که در جمهوری‌اسلامی‌ می‌گذرد. آنها که انگشت ‏بر ادامه بی‌قانونی و و تجاوز به حقوق بشر می‌گذارند یا از وخامت روز‌افزون وضع اقتصادی و فساد ‏پردامنه دم می‌زنند حق دارند ولی از مساله اصلی دور افتاده‌اند. در جمهوری‌اسلامی حکومتی که از نظر ‏کارکرد عادی حکومتی بتوان آن را ارزیابی و بررسی کرد در کار نیست. دستگاه‌های حکومتی [ اجرائی ] ‏تنها روز را به شب می‌آورند و بیشتر اوقات آنها در نبردهای سیاسی بزرگ و کوچک می‌گذرد.‏‎

‏ “این روزها یک سال از تشکیل حکومت تازه می‌گذرد. یک نگاه به این یک ساله بس است که نشان دهد ‏فعالیت اصلی در دو وزارتخانه بوده است ‏‎…‎‏ آن دو وزارتخانه، فرهنگ و ارشاد، و کشور است که همه ‏وظیفه‌شان در بسیج سیاسی خلاصه می‌شود و بیش از آنکه وزارتخانه‌هائی در یک حکومت باشند ارگانهای ‏یک سازمان سیاسی با هدف در دست گرفتن قدرت بشمار می‌آیند. در این دو وزارتخانه است که بیشتر ‏اسباب نبرد نهائی فراهم می‌شود و بسیاری از زدوخوردهای این یک ساله نیز برسر آنها و پیرامون آنها ‏درگرفته است.‏

‏ “وزارت فرهنگ و ارشاد، وزارت آشکارگی [ گلازنوست ] در این دوران است؛ آشکارگی محدودی که ‏رو به افزایش دارد. این وزارتخانه است که می‌باید به مطبوعات جسارت آن را بدهد که آشکارتر بنویسند و ‏چشم‌ها و گوش‌ها را بازتر کنند و چنانکه می‌دانیم همه دگرگونیهای بزرگ از همین جا آغاز می‌شود.”‏

‏ ” وزارت دیگر کشور است که با دادن اجازه تظاهرات، مبارزه سیاسی را در جمهوری‌اسلامی به سطح ‏تازه و بالاتری رسانده است. تظاهرات سیاسی از سوئی فرایند آشکارگی را تقویت می‌کند و از سوئی ‏نیرومند‌ترین سلاح در نبرد سیاسی است. اگر در وزارت کشور بتوانند آزادی برپائی احزاب را بر آن ‏بیفزایند ـ همان احزاب مخالف وفادار نیز ـ انحصار سیاسی دستگاه آخوندی شکسته خواهد شد.” ‏‎‎

‏ ” تمرکز همه انرژیهای این حکومت بر جبهه سیاسی و رها کردن کشورداری تنها راهی بوده است که در ‏این یک ساله بر آن گشوده بوده است. اگر گروه تازه نمی‌توانست مانند حکومت عمل کند، می‌شد به ‏صورت یک نیروی مخالف در درون نظام درآید. برای آزادکردن منابع درآمد ملی و نیروی تولیدی جامعه ‏جز درهم شکستن ساختار قدرت کنونی راهی نیست؛ و این فشار اقتصادی است که در کنار جنبش ‏آزادیخواهی مردم دارد ساختار قدرت را درهم می‌شکند .” ( مساله کشورداری نیست، زوال حکومت است، ‏نیمروز ، ٧ اوت )٩۸ ‎‏

‏ این استراتژی آشکارا به بزرگترین کامیابی خود رسیده است. درآوردن مجلس از چنگ اکثریتی که در ‏تاریخ پارلمانی ایران مجلسی به کوردلی و ضد‌مردمی بودنش نمی‌توان سراغ داد ( برداشتن تعطیل رسمی ‏روز ملی کردن صنعت نفت به عنوان پیشکشی به انگلستان یک نمونه شیرین‌کاریهای آن است ) بیش از یک ‏مرحله دیگر در پیکار سیاسی نیست ولی پیامدهایش می‌تواند بسیار پردامنه‌تر از برهم زدن تعادل نیروها ‏در مجلس باشد. پیکار انتخابات مجلس بر زمینه مبارزه بر سر ماهیت سیاست در جمهوری‌اسلامی روی داد‏‏: اینکه حکومت برای مردم و به دست مردم است یا یک گروه معین خودبرگزیده. این انتخاباتی بود که در آن ‏صف‌ها بیش از هر انتخابات دیگر مجلس مشخص شده بود؛ و مردم بیش از هر زمان می‌دانستند که دارند ‏چه می‌کنند . در انتخابات ریاست جمهوری، آنها پرشی به نامعلوم کردند؛ و در انتخابات انجمن‌های شهر و ‏روستا، داوها چندان بزرگ نبود. این بار هر دو سوی پیکار می‌دانستند که آینده کشور و خودشان ‏درگروست.‏

‏ در یک سو همه نمایندگان قدرت سیاسی و مالی انحصارگر، مافیای حزب‌الله که از بیست سال پیش شبکه ‏خود را ساخت و در سال‌های “رکود برژنفی” رفسنجانی به کمال رسانید، به رهبری خود او با شعار دفاع از ‏‏”ارزش‌های مردمی” در واقع ارزش‌های حزب‌الله، به میدان آمدند. از سوی دیگر نمایندگان نیروئی که ‏می‌خواهد در چهارچوب همین نظام و همین قانون اساسی، ساختار قدرت دیگری بسازد با شعار پر معنی ‏ایران برای همه ایرانیان، مافیا را چالش کرد. دشواری کار و موقعیت پر از تناقض این نیرو بر ‏سخنگویان خود آن نیز پوشیده نیست و پیروزیهای نمایندگانش تا هر جا هم برود مبارزه برای سرنگونی ‏نظام ولایت فقیه را نمی‌باید موقوف سازد. تفاوت در آنجاست که این نیرو به مردم پشت داده است و ‏پویائیش از جنبش مردمی است؛ با هر پیروزی، جنبش مردمی سرعت بیشتر خواهد گرفت و زمانی ‏خواهد رسید که اصلاحات و اصلاح‌گران نیمه کاره از نفس خواهند افتاد؛ ولی اینها در آینده است. ‏

‏ ابعاد شکست مافیای حزب‌الله در کارزاری که تا هر جا می‌شد، به سود آن دستکاری شده بود همه ‏حکومت آخوندی را می‌باید به لرزه انداخته باشد. از آن مهمتر، این پیروزی مایه دلگرمی مردمی است که ‏در امواج میلیونی خود این بار برای بازگشت به قرون وسطا و در راه رهبری که ذهن کژاندیش‌شان او را به ‏ماه، بلکه به خدا رسانیده است به خیابانها نریخته‌اند و از دهان‌های کف‌آلوده فریاد خشم و کینه سر نمی‌دهند. ‏مردم ایران، بیش از سی میلیون تن آنان، پس از دو دهه غوته خوردن در اسلام سیاسی، پس از مهمترین ‏مغزشوئی در تاریخ ایران پس از نخستین هجوم اعراب، با انضباطی که مایه رشگ هر کشوری در جهان ‏جغرافیائی ما ( خاورمیانه ) و جهان فرهنگی ما (جهان سوم ) است پای صندوق‌های رای رفته‌اند. کمتر ‏کسی می‌تواند منظره زنانی را که پوشیده در چادرهای سیاه خود با دقت بر ورقه‌های رای، با فراوانی ‏سرگیجه‌آور نام‌هایشان، علامت می‌گذاشتند فراموش کند. ( در تهران شمار نامزدها تا هشتصد و نهصد تن ‏رسیده بود ! )‏

‏ برای بازگردانیدن اعتماد به نفس مردمی با چنان تجربه دردناک تاریخی، که بیست سال است به گوششان ‏تئوریهای فلج کننده توطئه خوانده‌اند، رویدادی از این انتخابات بهتر، نمی‌توان تصورکرد. ایرانی ‏امروز می‌داند که خود اوست که برای کشورش تصمیم می‌گیرد؛ و دیگر حتا وقت ندارد که به نظریه بافانی ‏که می‌کوشند به او ثابت کنند که مانند همیشه جز یک عروسک خیمه‌شب‌بازی در دست استادان و جادوگران ‏توطئه نیست، بخندد.‏

‏ این مردم سه بار در سه سال رای داده‌اند و هر بار اطمینانشان به فرایند انتخاباتی ـ با همه شورای نگهبان ‏و نظارت فرمانروایانه آن ـ و به نقش تعیین کننده خود بیشتر شده است. نه آن فرایند بی‌عیب است و نه ‏نقش آنها ( با بودن رهبر و شورای نگهبان ) هنوز آنچنان تعیین کننده است. در مرحله معرفی نامزدهای ‏انتخاباتی، شورای نگهبان بازمانده آزادی آنها را نیز محدود کرد و حتا خودیها را نیز از غربال ‏دلبخواهیش گذراند؛ و در مرحله رایگیری ـ که اهمیتش در فرایند انتخابات دست کمی از معرفی نامزدها ‏ندارد ـ سخنهائی از تقلب رفسنجانی در پاره‌ای حوزه‌ها در میان است که حداکثر، او را از شکستی ‏خوارکننده‌تر رهانیده است.‏

‏ رفسنجانی در چشم مردم حتا بیش از خامنه‌ای، مظهر حکومت‌اسلامی است. او از مرگ بهشتی به بعد ‏گرداننده اصلی رژیم بوده است؛ خونها بیش از همه بر دست اوست و در غارت منابع ملی، گوی گستاخی ‏از همگنان ربوده است. در شانزده سالی که فرمانروای ایران بود احتمالا بیش از هر ایرانی دیگری در ‏تاریخ به ایران زیان مالی و اخلاقی زده است. هیچ کس پیش از او نتوانست چنان منابعی را به تاراج و هدر ‏دهد. رایهای ناچیزی که به تقلب یا ریختن پول، به نام او به عنوان مرد نیرومند و مظهر رژیم اسلامی، ‏در تهران نوشته شد ورشکستگی بیست ساله نخستین جمهوری‌اسلامی را بهتر از هرچیز نمایش داد. ( ‏هزینه‌های انتخاباتی او نیز رکوردی در تاریخ پارلمانی ایران بشمار می‌رود ـ یک قلم هفت میلیارد ریال ‏هزینه پُست کردن کتابچه تبلیغاتیش به خانه‌های تهرانیان. )‏

‏ مردم به کسی که با هاله قدرت بر دور سرش، شکست‌ناپذیر شمرده می‌شد ضربتی کاری زده‌اند، و ‏بهمراه او به همه مافیای حزب‌الله، که بسیاری از سرانش در انتخابات جارو شدند ـ بجز آنان که جرات ‏درآمدن به میدان را نیافتند. گروهی که از بیست سال پیش ایران را بازیچه دستش کرده است دیگر زمین را ‏در زیر پای خود نمی‌یابد. یک پیام روشن انتخابات، “نه”‌ای بود که تقریبا همه ایرانیان جوانتر به دستگاه ‏حکومتی و سیاست‌های اسلامی و بنیاد‌گرائی گفتند. ‏

‏ رهبر رژیم که این بار جانب انحصارگران را نگرفت و خود را از بی‌آبروئی دیگری رهانید در فردای ‏انتخابات، شرکت مردم را یک پیروزی برای نظام اسلامی وانمود کرد ـ که ضمنا می‌تواند نشانه‌ای بر ‏شناختن نقش بزرگ مردم و آغازی بر امتیاز دادن بدان باشد که تنها راه رهائی خود او نیز هست. ولی در ‏رای‌گیری، کسی از مردم نظرشان را به جمهوری‌اسلامی نپرسید. رای دهندگان در چهارچوب تنگی که ‏برایشان گذاشته بود نظرشان را دادند. اگر سران نظام اسلامی این چنین به کسانی باختند که سرمایه خود را ‏از همراهی نیمه کاره با مردم می‌گیرند روشن است که در یک همه پرسی در باره رژیم؛ حتی در انتخاباتی ‏که بر همه و نه تنها پاره‌أی خودیها ـ و نه بر همه آنها نیز ـ گشوده باشد، رای مردم چه خواهد بود.‏

‏***‏

‏ در دو سال و نیم گذشته مجلس و قوه قصائی بویژه دادگاه روحانیت و مطبوعات، بیشترین چوب را لای ‏چرخ دستگاه اجرائی می‌گذاشتند. وزارت اطلاعات و امنیت مانع بزرگ دیگری بود. ولی پس از آدمکشی‌های زنجیره‌ای و نیمه آواری که برآن فرود آمد اندکی از خطرش برای خود دستگاه اجرائی کاسته شد. ‏اکنون با پیروزی در مجلس و شتاباهنگ ( مومنتوم ) ناگزیر آن، انتظارات در همه جا بالا می‌گیرد. ‏رسیدگی به وضع بنیادها، درآوردن وزارت نفت از دست “خانواده”ی به ریاست رفسنجانی؛ کاستن ‏اختیارات اجرائی شورای نگهان در کار انتخابات؛ افزودن اختیارات انجمن‌های شهر و روستا؛ محدودکردن ‏دادگاه‌های ویژه؛ اجازه فعالیت به احزاب؛ برچیدن نهادهای فراقانونی مانند ثارالله؛ برداشتن مزاحمت از ‏مردم بویژه زنان؛ و نه کمتر از همه زیر نظارت آوردن ارگان‌های اطلاعاتی و بازوهای سرکوبگری، ‏نخستین خواست‌های مردم از دولتی است که دیگر نمی‌تواند مخالفت مجلس را بهانه کند. ‏

‏ اقتصاد زمینه دیگر اصلاحات فوری است. جمهوری‌اسلامی برای بیشتر ایرانیان گرسنگی و بیکاری ‏آورده است و حکومتی که دستگاه اجرائی و قانونگزاریش هماهنگی دارند گناه و خامت اقتصاد را نیز به ‏گردن خواهد داشت‌ . اما اقتصاد نیز مانند سیاست خارجی و سیاست‌های اجتماعی در گرو پیکار قدرت است و ‏این پیکار هنوز فیصله نیافته است. انحصارگران، ریاست جمهوری و انجمن‌های شهر و روستا و مجلس را ‏از دست داده‌اند ولی هنوز زورشان می‌چربد و می‌توانند بسیار خطرناک باشند. برآوردن انتظارات افکار ‏عمومی بی کوتاه کردن دست “خانواده”‌ها ممکن نیست و خانواده‌ها اگر بتوانند، تا کشاندن کار به ‏خونریزی و هرج و مرج خواهند رفت؛ حتا احتمال این را که با همکاری سازمان تروریستی عراقی دست ‏به ترور سران اصلاحگران بزنند نفی نمی‌توان کرد. وزارت اطلاعات و امنیت رژیم ظاهرا رخنه گسترده‌‏ای در آن سازمان کرده است و هم‌فکری استراتژیک میان تروریست‌های حزب‌الله و تروریست‌های اسلامی ‏راستین و خلقی آن اندازه هست که همکاری محدود آنان را میسر سازد؛ آنها هر دو به یک اندازه از نیرو ‏گرفتن فرایند دمکراتیک در ایران هراس دارند.‏

‏ این فرایند دمکراتیک را می‌باید چندان پیش برد که حزب‌الله هر چه هم بخواهد و خود را ناگزیر ببیند باز ‏نتواند؛ و در اینجاست که می‌باید به استراتژی دو سال و نیمه گذشته برگشت. بسیج افکار عمومی، در ‏واقع قدرت بخشی به مردم، در آن دوران آسیب‌پذیری، بارها زیاده روی حزب‌الله را سد کرد. امروز ‏نیز تنها با قدرت بخشی به مردم می‌توان احتمال دست زدن حزب‌اللهی‌ها را به ترور یا به راه انداختن ‏آشوب کاهش داد. ( کودتا دیگر به نظر نمی‌رسد در ایران مطرح باشد. واپسین فرصت کودتا در ‏تابستان گذشته پس از خیزش دانشجوئی بود و جراتش را نداشتند. ) با دست گشاده‌تری که دولت و مجلس ‏از این پس دارند می‌توان انتظار داشت که این استراتژی تا جاهائی که می‌تواند برود ـ از آزادی بیشتر ‏گفتار تا تقویت سازمان‌های مدنی و بویژه احزاب. طرف پیروزمند انتخابات مجلس، اکنون که چنین نیروی ‏مردمی پشت سر دارد، اگر همراه برطرف کردن موانع قانونی به گسترش شبکه تشکیلاتی خود پردازد ‏آرایش نیروها را چنان تغییر خواهد دادکه خونریزی و خشونت به عنوان یک گزیدار ( آپشن) از میان برود.‏

‏ احزاب کنونی ایران چندان بیش از باشگاه‌های سرامدان سیاسی نیستند و با روحیه ائتلافی و ساختار غیر ‏رسمی خود پراکندگی را تشویق می‌کنند. در انتخابات اخیر، سرگردانی مردم در میان فهرست‌های گوناگون ‏جبهه دوم خرداد از هزیمت کامل‌تر جبهه میانه‌رو-انحصارگر جلوگیری کرد. استراتژهای جبهه خود در ‏پی چنان شکست بزرگی در صف حریفان نمیبودند و وجود یک اقلیت نیرومند را به بیش از یک دلیل ترجیح ‏می‌دادند ( چه برای جلوگیری از واکنش خشونت‌آمیز آنها و چه برای پوشاندن کوتاهیهای خود در برآوردن ‏خواستهای مردم. ) ولی ادامه پراکندگی و ضعف تشکیلاتی آنان به سود حزب‌الله کار خواهدکرد. ‏

‏ خطر بزرگ برای دوم خردادیها دل‌سرد شدن مردمی است که با این پیروزی چشمگیر بر انتظاراتشان ‏افزوده شده است و با همه هشیاری خود تا حدی می‌توانند اینهمه سرخوردگی و بی‌بهرگی را تاب آورند. ‏بیشتر این انتظارت در یک سال و نیمی که به انتخابات ریاست جمهوری مانده است بر نیامده خواهد ماند. ‏بازندگان، سنگری را از دست داده‌اند ولی سنگرهای دیگر را نگه خواهند داشت و از خرابکاری فروگذار ‏نخواهند کرد. در اینجا می‌توان انتظار داشت که روزنامه‌های آزاده مردم را با صراحتی بیش از ‏سیاستگران به محدودیت‌ها و نیز اولویت‌های مبارزه آگاه سازند. ‏

‏ آزمایش ۲٩ بهمن نشان داد که مردم، حتی در جاهای دور افتاده‌ای که دسترسی به اطلاعات می‌باید کمتر ‏باشد، از آگاهی کافی برخوردارند و می‌توانند شکیبا بمانند تا موقعیت انحصارگران ضعیف‌تر شود. حتی ‏پس از در دست گرفتن مجلس، باز بخش بزرگی از طبقه سیاسی ایران از جمله دستگاه اجرائی، ناگزیر ‏خواهد بود به صورت یک حزب مخالف وفادار عمل کند و به بسیج سیاسی مردم پردازد. اما اگر مردم ‏دریابند که برای بهبود زندگی آنان نخست چه موانع سیاسی را می‌باید از پیش پای برداشت با تفاهم بیشتری ‏به آهنگ کند اصلاح اقتصادی خواهند نگریست. با همه فوریت اقتصاد، مصالح مردم حکم می‌کند که ‏اولویت اصلاحات سیاسی که خود قسمتی بستگی به شکستن انحصارات مافیائی دارد، فراموش نشود.‏

‏***‏

‏ اروپائیان اهل مطالعه این روزها به دوستان ایرانی خود از آنچه در ایران می‌گذرد شادباش می‌گویند. ‏این مردمان آشنا به تاریخ و سیاست نه تنها به یاد تجربه تاریخی خود افتاده‌اند بلکه ایرانیان را به ناچار در ‏بافتار ‏context‏ خاورمیانه‌أی و اسلامی ما می‌گذارند و شگفتی خود را از رفتار سیاسی ایرانیان پنهان ‏نمی‌کنند. آنها ایران زیر حکومت‌اسلامی را با دیکتاتوریهای نظامی یا حزبی ( نام دیگری برای ‏دیکتاتوریهای نظامی منطقه ) یا پادشاهی یا قبیله‌ای از دریای عربستان و خلیج فارس تا اقیانوس اطلس ‏مقایسه می‌کنند؛ و هنوز به یاد دارند که بیست سال پیش این مردم در چه عوالمی بودند.‏

‏ برای بسیاری از ایرانیان هنوز دگرگونی ژرفی که در فرهنگ ما، از جمله فرهنگ سیاسی، دارد روی ‏می‌دهد شناخته نیست یا اهمیت چندان ندارد. آنها بیش از آن نمونه‌های بیشمار واپسماندگی و جمود فکری ‏را در پیرامون خود دارند که ارزش و ابعاد این دگرگونی را دریابند. در همین بحث برسر تحولات دو سه ‏ساله ایران ـ که با هر نگاه به آن بنگرند بسیار با اهمیت بوده است ـ درجه دشمنی و کینه شخصی که ‏اختلاف ناگزیر در میان برداشتهای افراد و گرایش‌ها، بدان دامن زده است، نگرنده را بیشتر به یاد شیعه و ‏سُنی‌های پاکستان یا مسلمانان و مسیحیان نیجریه می‌اندازد تا باشندگان لوس آنجلس یا آلمان. اما به ‏رویدادهای دورانسازی مانند انتخابات مجلس می‌باید بیشتر توجه داشت تا نوشته‌های پراکنده در اینجا و ‏آنجا، یا تصویرهائی که گاه و بیگاه از خیابان‌های شهرهای ایران، با آخوندها و زنها و دخترکان چادری و ‏مردان ژولیده، چاپ می‌شود.‏

‏ یک روزنامه‌نگار عرب ( عدلی صادق ، القدس العربی ، ۴ فوریه به نقل از میدل ایست اینترنشنال ) در ‏بیان تفاوت میانه‌روی در ایران با جهان عرب که معنای تسلیم و فرمانبرداری و رهاکردن امور بر حق ملی ‏و دفاع از آنها، یافته است با رشگ ( غبطه ) آشکار می‌گوید “میانه‌روی ایرانی فراورده فشار بیگانه یا ‏تلاش دروغین برای جلب موافقت دیگران نیست بلکه فرا آمد بازاندیشی ژرف تجربیات و اعمال گذشته ‏است؛ و از اینرو نشانی از تحریف، یا زمینه‌سازی برای سیاست‌های زیان‌ آور به مصالح ملی در آن ‏نمی‌توان دید.” ‏

‏ میانه روی به این معنی، و نه به معنی بندوبست همه سویه دوران هشت ساله فربهی بساز و بفروشی، ‏است که ناظران بیرون را وا می‌دارد به ایرانیان شادباش بگویند. ایران با احترام گذاشتن به گزینش مردم ‏پا به هزاره سوم نهاده است. رسیدن به چنین مرحله‌ای بایست تا جابجائی نسل‌ها و بی‌اعتباری همه پیامبران ‏دروغین می‌کشید و از کشتار و ویرانی بیکران و همه سویه می‌گذشت؛ ولی این فرایند دیگر وارونه ‏کردنی نخواهد بود. بازاندیشی ژرف تجربهها و اعمال گذشته برای تودههای جمعیت فزاینده و نوشونده‌ا‌ی که سود پاگیری در ادامه یا توجیه آنها ندارد؛ و زیستن در جهانی که “سیمکشی” شده است، به این معنی ‏که بهر جا و هرکس و هر ایده‌ای دسترس می‌توان داشت، ما را از دچار آمدن به سرنوشت پاکستانها و ‏نیجریه‌های جهان، که ما خود بیست سال پیش در تباه کردنشان دستی داشتیم، باز خواهد داشت. اما ‏پاکستانیها و نیجریهای میان ما نیز همان نخواهند ماند ـ یا دگرگون می‌شوند، یا وانمود می‌کنند دگرگون ‏شده‌اند، یا مانند بقیه ما می‌میرند که دگرگونی نوع سوم است.

مطالب مربوط

بیرون از جهان سوم در تهران

خرافات، سراسر بجای مذهب

پادشاهی و رهبری

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر