جمعه, ۱۴. آذر , ۱۴۰۴

آغاز فروپاشی «محور مقاومت» و ترسیم دوباره نقشه نفوذ در خاورمیانه

راه صلح خاورمیانه از ایران می‌گذرد

پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳، منطقه شاهد حملات اسرائیل علیه ایران، جنگ ۱۲ روزه میان دو کشور، تشدید حملات سازمان‌یافته به «حزب‌الله» در جنوب لبنان و حومه جنوبی بیروت – حتی پس از اعلام توقف درگیری‌ها در مرز – و نیز تداوم عملیات علیه «حماس» در غزه، افزون بر ضربات نظامی (هرچند با میزان تأثیر محدود) علیه حوثی‌های یمن و تحولات مهم دیگری بوده است.

در میان این وقایع، نشانه‌های آنچه به «محور مقاومت» شهرت یافته، از یک عقب‌نشینی ساختاری حکایت دارد؛ عقب‌نشینی‌ که در دل متغیرهای منطقه‌ای و بین‌المللیِ در حال ترسیم دوباره نقشه نفوذ در خاورمیانه، در حال رخ دادن است.

در این میان، نمی‌توان فروپاشی دراماتیک رژیم بشار اسد در سوریه و خروج کامل او از قدرت را – آن‌هم پس از آنکه سوریه گذرگاه اصلی تأمین تجهیزات نظامی به شمار می‌رفت – نادیده گرفت.

موازنه‌های جدید منطقه، با وجود رویدادهای خون‌باری که روی‌داده و هر روز در نوار غزه در جریان است – از جمله گرسنگی‌ بر اثر محاصره و کوچ اجباریِ سیستماتیک و هدف‌گیری غیرنظامیان – در کنار درگیری‌ها در سوریه و تلاش‌های تل‌آویو برای بهره‌برداری از این تضادها و ایجاد واقعیتی تازه در منطقه، سرمست از به کارگری نیروی مفرط، پرسش‌های متعددی را در مورد آینده مؤلفه‌های فرقه‌ای و قومی خاورمیانه مطرح کرده است: آیا در نهایت غلبه یا برتری یک مؤلفه بر دیگر مؤلفه‌ها را شاهد خواهیم بود؟

کسی که با نگاه ژرف به دگرگونی‌های ساختاری در شماری از کشورهای منطقه، در پی پیامدهای پس از ۷ اکتبر بنگرد، به‌خوبی درمی‌یابد که تفکیک بر پایه دین، مذهب یا قومیت قابل شکل‌گیری نیست و آینده‌ای مشترک برای همه این مؤلفه‌ها، وجود دارد. یا صلح بر منطقه حاکم می‌شود و همه ملت‌های منطقه از آن بهره‌مند می‌گردند، یا آشوبی که بهایش را همه خواهند پرداخت و اسرائیل با سیاست‌های افراطی خود، بزرگ‌ترین برنده خواهد بود. بدین ترتیب خلأیی ایجاد می‌شود که گروه‌های بنیادگرا برای بهره‌برداری و تقویت نفوذشان از آن سود خواهند برد.

از جمله خوانش‌های رایج در این مقطع، آن است که فروپاشی «محور مقاومت» و سقوط رژیم اسد، ضرورتاً به معنای از دست رفتن جایگاه شیعیان در کشورهای عربی است که با ضعف ایران و «حزب‌الله» لبنان، این محور در کشورهای خود به حاشیه رانده خواهند شد و شیعیان این کشورها برای بازگشت به قدرت و اعتبار، ناگزیرند که «محور مقاومت» را از نو برپا کنند و ساختارهایش را بازسازی کنند.

با وجود رواج این روایت، نکته شایان توجه آن است که این عقب‌نشینی «محور مقاومت» – برخلاف آنچه برخی تبلیغ می‌کنند – به معنای بازنده شدن مؤلفه شیعی در جهان عرب نیست، بلکه درست برعکس، لحظه‌ای سرنوشت‌ساز است که می‌تواند به شیعیان عرب فرصت دهد تا از اسارت یک پروژه سیاسی فراملی رها شوند؛ پروژه‌ای که در آن مذهب نه به‌عنوان عرصه‌ای برای تنوع دینی و فقهی مشروع، بلکه به مثابه «ابزار ایدئولوژیک» به کار گرفته شد.

«محور مقاومت» بر مبنای شعارهای مقابله با اسرائیل و آمریکا شکل گرفت، اما در عمل و با تکیه بر شبه‌نظامیان و وفاداری‌های فراملی، به درگیری‌های فرقه‌ای کشیده شد و از منطق دولت فاصله گرفت. این مسیر، تصویری از شیعیان ترسیم کرد که آن‌ها را همچون مأمورانی برای پروژه‌های خارجی نشان می‌داد و فضایی از سوءظن فرقه‌ای ایجاد کرد که وابستگی مذهبی را به باری سیاسی بدل ساخت.

هیچ انسان صاحب اندیشه سیاسی و وجدان اخلاقی نمی‌تواند حملات اسرائیل علیه غیرنظامیان بی‌دفاع را توجیه کند؛ حملاتی که هزاران کودک و زن و سالخورده را به قتل رساند و جنایت جنگی آشکار و نقض فاحش حقوق بین‌الملل محسوب می‌شود. در عین حال، می‌توان این ضربات و پیامدهای آن را نه فقط به‌عنوان عملیات نظامی، بلکه سیاسی و امنیتی نیز خوانش کرد؛ چرا که ضعف دردناک و مؤثر ساختار امنیتی «محور مقاومت» و ناتوانی آن در ایجاد بازدارندگی واقعی را برملا نمود و همچنین محدودیت توان ایران در حفاظت از متحدانش را آشکار ساخت، به‌ویژه در شرایطی که بحران‌های داخلی و اقتصادی این کشور رو به وخامت است.

همچنین جدایی بخشی مؤثر از شخصیت‌های ملی شیعه در کشورهای خلیجی، عراق و لبنان از این «محور» و انتقاد صریح آن‌ها از آن، همراه با فراخوان به یک پروژه «مدنی – ملی»، نشانگر شکاف ساختاری در روایت سنتی «مقاومت» است که می‌کوشید شیعیان را به انحصار درآورد.

شهروندان شیعه در خلیج، عراق، لبنان، سوریه و یمن پدیده‌ای گذرا نیستند، بلکه مولفه‌ای اصیل در جوامع خود به شمار می‌روند که در ساخت دولت‌های مدرن، نقش‌آفرینی داشته، بخشی از نخبگان اداری، فرهنگی و اقتصادی بوده‌ و حلقه وفاداری، آن‌ها را به رهبری سیاسی در کشورهایشان مرتبط می‌سازد.

بر این اساس، در این مقطع حساس، تقویت استقلال تصمیم ملی شیعیان عرب، ضرورت دارد. این کار از مسیر توسعه گفتمان سیاسی و فرهنگی‌ای می‌گذرد که اولویت را به هویت ملی بدهد و وابستگی به پروژه‌های فراملی را در کنار تقویت اندیشه مدنی، آزاد و انتقادی، رد کند.

از سوی دیگر، احیای «قرارداد اجتماعی» در جهان عرب از طریق نهادینه کردن اصل «حاکمیت قانون»، «برابری شهروندی» و گسترش فضای برابری فرصت‌ها، اهمیت می‌یابد تا راه نفوذ قدرت‌های خارجی به عرصه‌های داخلی و دامن‌زدن به فتنه‌ها، بسته شود.

بی‌تردید یکی از مهم‌ترین گام‌ها برای جلوگیری از تأثیرگذاری نیروهای فرامرزی، برچیدن گفتمان فرقه‌ایِ تحریک‌کننده اختلافات میان شهروندان و پالایش گفتار دینی در همه مذاهب است. نخبگان رسانه‌ای و فرهنگی در جهان عرب باید هوشیار باشند که «مذهب‌گرایی سیاسی» را تعمیم ندهند؛ زیرا چنین رویکردی، صلح اجتماعی را شکننده می‌سازد.

مرحله پیش‌رو باید بنیانی برای چشم‌اندازی ملی، مدنی، عربی و داخلی باشد که بر پایه برابری و عدالت استوار است؛ زیرا آینده متعلق به هیچ فرقه‌ای به‌تنهایی نیست، بلکه متعلق به هر شهروندی است که فقط و فقط دولت را پشتوانه و سقف مشروع خود بداند.

حسن المصطفی

منبع: روزنامه الشرق الاوسط

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر