سه شنبه, ۲۸. اسفند , ۱۴۰۳

مافیای مرجعیت

مافیای مرجعیت

جهان امروز، جهان نگاه‌های خاموش و سکوت‌های زهرآگین است. سکوت در برابر زخم‌های عمیقی که بر پیکر انسانیت فرود می‌آید. سکوتی که شرافت را در سوداى منفعت می‌فروشد و حقایق را زیر ردای مصلحت‌جویى دفن می‌کند.

امروز می‌خواهم پرده از این سکوت بردارم. سکوت مرجعیتی که قرن‌ها خود را وارث عدالت و هدایت مى‌خوانْد، اما اکنون چیزی جز امپراتوری‌ای مصلحت‌طلب نیست که بر خون مظلومان بناشده است. مرجعیتی که نقد از آن را هم‌تراز توهین به بارگاه احدیت می‌داند و درازایش حکم ارتداد صادر می‌کند؛ اما چه باک! اگر مرتدم، اگر کافرم، این نام‌ها برایم وزنى ندارند. چرا که در قاموس یزیدیان، هر صدای آزادیخواه و هر فریادی که در دفاع از حق بلند شود، سر بر نیزه ظلم می‌رود و شهر به شهر گردانده می‌شود.

سخنم نه با بیگانگان است و نه دشمنان پیدا و پنهان. آنان که خصم‌اند، تکلیفشان روشن است. سخنم با این ریاکاران است که در قامت مرجعیت، زهر بى‌تفاوتى را به جان ملت ریخته‌اند. همان‌هایی که قرن‌هاست در لباس دین، نقاب قداست بر چهره زده و همواره طاعون تاریخ ما بوده‌اند. مافیایی در لباس مرجعیت که از زیر عبایشان افیون بی‌وجدانی و جاه‌طلبی بیرون زده است.

حضرات آقا، چه سیستانى باشد و چه خامنه‌ای، اگر حمایت مرجعیتی که خود را نماینده دین می‌داند، به ویژه سیستانی، نبود، خامنه‌ای هیچ‌گاه جرأت نمی‌کرد این‌چنین بی‌محابا دست به جنایت بزند. این دو، در حالی که معصومیت و فریادهای خاموش رنجدیدگان به گوش می‌رسد، در کنار هم ایستاده‌اند. سکوت سیستانی در برابر ظلم آشکار و جنایات خامنه‌ای، او را به شریک اصلی این فاجعه‌ها بدل کرده است. این سکوت‌های مرگبار، نه تنها موجب تشویق به ادامه خشونت و ظلم شده بلکه سنگینی بار مظلومیت مردم را به دوش ملت انداخته و اجازه داده‌اند که استبداد در قلب ایران ریشه دواند.

سیستانی و همدستانش، بجای ایستادگی در برابر ظلم، در دنیای قدرت خود غرق‌شده‌اند و در مقابل خونریزی‌ها و فریادهای مردم بی‌پناه، سر بر خاک نهاده‌اند. سیستانی، همین مرجع بزرگ‌نما، همان است که در جنگ تقسیم تولیت عتبات حکم جهاد پنهانی صادر کرد. در سایه این حکم، ده‌ها جوان بی‌گناه جانشان را از دست دادند و مادران‌شان داغدار شدند. او اما برای ظلم آشکارى که بر مردم ایران روا می‌شود، ترجیح داده همانند (کالصغار الابل) رفتار کند؛ که مبادا خاندان مرجعیت‌اش، این تشکیلات قدرت مذهبی، مجبور به تحمل کوچک‌ترین فشارى از سوی ملتی شود که در بیابان‌های گرانی، تنگدستی و گرسنگی سرگردان‌اند. این سکوت او، نه تنها سنگینی باری است بر دوش این ملت، بلکه خیانتی است در برابر همان عدالتی که به نامش تکیه زده است.

امپراتوری سیستانی، چیزی جز سنگر ریاکاری و خودخواهی نیست در مناسبت‌های مختلف، ادعای مقابله با ظلم را دارد اما همان ارزش‌های انسانی و آرمان‌های عدالت‌خواهانه را برای منافع خود فدا می‌کند. او و همدستانش، مردم بی‌پناه و ناامید را به دام قدرت‌طلبی خود گرفتار کرده‌اند. این ملت رنج‌دیده را در زنجیر استبداد و بی‌تدبیری خود و اربابش خامنه‌ای اسیر کرده‌اند و بر سفره یزیدی خویش، نام حسین را می‌گذارند. گندم ری وعده می‌دهند، اما مردم گرسنه و یتیم را به شام غریبان و انزوای جهانى می‌کشانند. دفاتر قدرتش را در اقصی نقاط جهان برپا کرده و با حیله‌های ابن‌زیادی، پیروان خود را با شعار (بی‌طرفی) فریب می‌دهد؛ اما این بی‌طرفی، چیزى جز شانه خالی کردن از مسئولیت نیست.

مرجعیتی که حاضر است کل مردم این سرزمین را در تاریکی عقب‌ماندگی، فقر، گرسنگی و محرومیت از امکانات اولیه نگه دارد، تنها به این شرط که مزایا و جایگاه خود را از دست ندهد. آنان به منبر یزیدی‌شان تکیه زده‌اند و با نگاهی مغرور، تماشاگر سوختن این ملت در آتش استبدادند. ما، این ملت زخمی، همواره داغدار فرزندان وطن بوده‌ایم؛ فرزندانی که بهار عمرشان در آتش خودکامگی و ریاکاری خزان شد. ولایت‌فقیهی که بر کودکان نیز رحم نکرد، بر جوانان نه، و حتی بر پیران و بازنشستگان نیز. کشاورزان زحمتکش، معلمان شریف، و تمام اقشار مظلوم این سرزمین را در آتش بی‌عدالتی سوزاندند؛ و در میان این‌همه، سیستانی، همان مرجع نامدار، چشم‌هایش را بست و سکوت را برگزید. سکوت کرد تا مبادا مقلدانش از او روی برگردانند. سکوتی که چون خنجری بر قلب ملتی فرورفت. ما امروز روضه‌خوان کیان‌ها و مهساها، نویدها و مهدی‌ها هستیم؛ فرزندان وطن که در راه آزادی و عدالت جان دادند. تماشای این سکوت مستانه سیستانی، این سکوتی که همچون سرنیزه‌ای بر قلب هر آزاداندیشی فرو می‌رود، ما را به قیامی از اعماق وجود فرامی‌خواند.

سوگند به خون سید محمد حسینی مظلوم، عهد بسته‌ایم که فریاد بزنیم، مرجع منفعت محور، هر حیله و نیرنگی داری به کار بگیر، اما بدان که نام آزادگان هرگز از این سرزمین پاک نخواهد شد. آزاده، اگر تنش سرد شود، شعله‌اش جاودانه خواهد بود. ما مردم این سرزمین کهن، همان‌گونه که نیاکانمان از خاکستر خویش برخاستند، ققنوس‌وار از دل ویرانی‌های این دوران برمی‌خیزیم. شعله را از سوختن چه باک است، وقتی می‌سوزد تا روشنایی ببخشد؟

آری، زمستان می‌رود و روسیاهی به روی آنانی می‌ماند که سکوتشان، داغی دیگر بر دل مردم زد. سیستانی، این مرد عبایی، اگر ذره‌ای از رسالت واقعی مرجعیت را بر دوش می‌کشید، امروز در کنار مردم می‌ماند، با آنان هم‌صدا می‌شد، برای حق فریاد می‌زد؛ اما او، همچنان به حفظ امپراتوری‌اش دل‌خوش کرده و ترجیح داده شاهد زجر این ملت باشد تا مبادا اقتدارش ترک بردارد؛ اما تاریخ هرگز او را نخواهد بخشید. این ملت، روزی که چنگال‌های ظلم و استبداد را بشکند، تو و امثال تو را به یاد نخواهد آورد، جز به‌ عنوان نماد خیانت و بی‌تفاوتی.

ما برخاسته‌ایم که این سکوت را بشکنیم. دیگر نمی‌توان نشست و تماشا کرد. دیگر نمی‌توان ظلم را دید و دم نزد. سوگند به خون سید محمد حسینی مظلوم، آمده‌ایم که فریاد بزنیم: «دیگر بس است!» این ملت، ملتی نیست که در برابر استبداد زانو بزند. این ملت، هر صدای آزادیخواه را به یاد خواهد سپرد و در روشنایی آن، تاریکی را به‌زانو درخواهد آورد. به یاد مهسا، کیان، نوید، سید محمد حسینی و همه جان‌باختگان راه آزادی، این شعله خاموش نمی‌شود. ما ادامه خواهیم داد. چرا که آینده از آن ماست. آینده‌ای که در آن، از ریاکاری و استبداد خبری نیست. آینده‌ای که در آن، صدای آزادی، عدالت و انسانیت از هر گوشه ایران برخیزد. این نسل، شعله‌های مقاومت را برافروخته و دیگر بازگشتی نیست.

محمد خوش بیان

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر