6.5 C
تهران
سه شنبه, ۱۸. دی , ۱۴۰۳

گفتمان پهلوی؛ راه نجات، عامل اتحاد و افتخار ملی

گفتمان پهلوی

در ایران، برخی چپ‌هایی که مفاهیم ملی برایشان بی‌معناست به‌ عنوان یک جریان ایدئولوژیک و سیاسی، در مقابل جریان پادشاهی‌خواهی که ملی‌گرایی و هویت ملی، رکن اساسی و عنصر اصلی در ماهیت آن است، مواضع متضاد و یاغی‌گونه‌ای دارند.

ریشه پیدایش اصطلاح «چپ» را می‌توان در انقلاب ۱۷۸۹ جستجو کرد؛ زمانی که مجلس ملی وقت، برای بررسی قوانین جدید تشکیل شد. در این مجلس، نمایندگان بر اساس دیدگاه‌های سیاسی خود در دو سوی سالن نشستند. سمت چپِ مجلس را افرادی اشغال کردند که خواهان تغییرات اساسی، اصلاحات اجتماعی، کاهش قدرت کلیسا و پادشاه بودند و سمت راست را طرفداران نظام پادشاهی که با اهدافم مشابه، خواهان حفظ ثبات و ارزش‌های ملی و هویتی بودند تصاحب کردند.

در قرن بیستم، ایده‌های چپ به اشکال مختلفی مانند سوسیال‌دموکراسی در احزاب سوسیالیست اروپایی، کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی و چین‌ و اقمار آن‌ها و چپ نوین در جنبش‌های حقوق مدنی و محیط‌ زیستی گسترش یافت اما به‌طور کلی اقلیت چپ در میان ایرانیان، متأثر از آموزه‌های غربیِ مارکسیستی/ لنینیستی است که کوچک‌ترین نسبتی با آداب- فرهنگ- تاریخ و تمدن شرق میانه و ایران ندارد. در گفتمان چپ، نه تنها مسئله اصلی حفظ هویت ملی و ارزش‌های تاریخی و فرهنگی نیست، بلکه دشمنی با مفاهیم ملی‌گرایانه، همواره به عنوان راهبردی ثابت در دستور کار چپ‌گرایان بوده است. این رویکرد به‌ ویژه در ایران، توسط چپ‌هایی که با تعلق‌خاطر به بیگانگانی چون اتحاد جماهیر شوروی، از دهه‌های ۳۰ و ۴۰ خورشیدی، مبارزات علنی خود را با شاهان پهلوی آغاز کردند، اولین آسیب‌های جدی به کشور را رقم زد.

حال درک اینکه چرا چپ‌ها به خانواده پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی و نظام پادشاهی حمله می‌کنند، نیازمند بررسی دقیق‌تری است که به عمق اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی میان این دو جریان پرداخته و نشان دهد که چرا این حملات در طول زمان تشدید شده‌اند.

شاهزاده رضا پهلوی که برخی از حامیان پادشاهی و این خاندان وی را «رضاشاه دوم» می‌خوانند، به‌ عنوان وارث قانونی پادشاهی ایران نمادی از مبارزه و ایستادگی است که دارای پایگاه بسیار قوی اجتماعی در میان توده‌هاست و از وجاهت بین‌المللی برخوردار است. وی به عنوان آلترناتیو رژیم جمهوری اسلامی در ایران از نظر چپ‌ها تهدیدی بزرگ به حساب می‌آید زیرا بازگشت نظام پادشاهی در ایران به معنای بازگشت به یک سیستم سیاسی ملی‌گراست که در آن اولویت‌ها و ارزش‌های مختلفی از جمله هویت ملی، تمامیت ارضی و تقویت دولت مرکزی برای همسان‌سازی زندگی اقتصادی و اجتماعی در همه‌ی استان‌ها و سراسر کشور، جایگزین گفتمان‌های چپ‌گرایانه‌ای می‌شود که اساساً دشمنی ذاتی با ملی‌گرایی دارند و با روی کار آمدن پادشاهی در ایران که دوباره به تأمین آزادی و امنیت و رفاه بپردازد، چشم‌اندازی برای تبلیغات و شعارهای چپ باقی نخواهد ماند.

بیایید کمی گذشته را مرور کنیم. در دوران حکومت رضاشاه بزرگ، تحولات عمده‌ای در ساختار اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران صورت گرفت. وی با مدرنیزاسیون و تقویت هویت ایرانی، تلاش کرد ایران را به یک کشور پیشرفته و یکپارچه تبدیل کند. از تأسیس ارتش مدرن گرفته تا راه‌اندازی پروژه‌های عمرانی و زیرساخت‌های اساسی، همه‌ی این اقدامات با هدف ایجاد یک دولت مقتدر و متمرکز شکل گرفت که بتواند در برابر تهدیدهای خارجی و داخلی مقاومت کند. این اقدام‌ها باعث شد تا پادشاهی پهلوی در برابر نیروهای جمهوری‌خواه عمدتاً چپ که با این ساختارهای قدرت مخالف بودند، قرار بگیرد و اصلاحات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بی‌نظیری که در دوران زمامداری پهلوی انجام شد، با واکنش‌های منفی و تند چپ‌ها روبرو شد.

در دوران محمدرضا شاه پهلوی، این روند با اصلاحات بیشتری ادامه یافت که مهم‌ترین آن‌ها، انقلاب سفید بود. انقلاب سفید که با هدف بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی قشرهای ضعیف جامعه شکل گرفت، به‌ ویژه با اصلاحات ارضی و تحولات اجتماعی دیگری مانند حقوق زنان و مدرنیزاسیون در روستاها، چپ‌ها را برآشفته کرد زیرا باعث بالا رفتن میزان رفاه اجتماعی و به تبع آن، بالا رفتن میزان محبوبیت نظام پادشاهی در میان جامعه می‌شد. از نگاه چپ‌ها، این اصلاحات نه تنها منافع طبقات پایین جامعه را تأمین نمی‌کرد، بلکه به‌طور غیرمستقیم به تقویت نظام طبقاتی و به‌ ویژه سرکوب طبقه کارگر و دهقانان منتهی می‌شد، در حالی که تمامی آمار‌ها از بهبود وضعیت اجتماعی و اقتصادی مردم در آن زمان حکایت دارد!

در همین راستا، چپ‌ها که فضای اقتصادی حاکم بر کشور را برای جامعه مطلوب و میزان رضایتمندی و رفاه شهروندان را بالا می‌دیدند، در تلاش بودند تا با استفاده از روایت‌های جعلی، شاه را به‌ عنوان عامل سرکوب و وابسته به غرب معرفی کنند اما همواره در این تلاش ناکام بودند تا زمانی که دست به سلاحی نامتعارف بردند.

آن‌ها با واکاوی جامعه‌ی ایران دریافته بودند که ایرانیان در کنار تمام آزادی‌های اجتماعی که با سیاست‌های پهلوی برایشان تأمین‌شده بود، انسان‌هایی مذهبی هستند، بنابراین این بار تلاش کردند تا با استفاده از ابزار ایدئولوژی مذهبی، (باوری که اساساً هیچ جایگاهی در اندیشه مارکسیسم ندارد)، اهداف ضد ایرانی خود را با هدف سرنگونی نظام پادشاهی و دست‌ یافتن به قدرت پیش ببرند. هدفی که پس از سال‌ها تولید اخبار و اطلاعات جعلی علیه نظام پادشاهی و خاندان سلطنتی تحقق یافت و برای دومین بار پس از حمله‌ی اعراب به ایران، کشورمان آسیبی بسیار جدی از ایدئولوژی اسلامی تا کنون را تجربه کرد اما هرگز به قدرت‌ گرفتن چپ یا چپ اسلامی در ایران نیانجامید. تبلیغات مذهبی توسط چپ‌ها در حالی بود که اندیشه چپِ مارکسیستی- لنینیستی اساساً ماتریالیستی و ضد مذهب است. این جریان، جهان و انسان را محصول تکامل مادی می‌داند و برای مسائل متافیزیکی یا دینی، کوچک‌ترین ارزشی قائل نیست. جالب اینجاست که صاحبان باور چپ (مارکس و لنین)، دین را ابزاری برای سرکوب توده‌ها و «افیون» آن‌ها می‌دانستند. از نظر مارکس، دین یک وسیله ایدئولوژیک است که طبقات حاکم برای حفظ وضعیت موجود از آن استفاده می‌کنند. لنین نیز دین را مانعی برای آگاهی طبقاتی و مبارزه انقلابی می‌دانست اما گروه‌های چپ‌گرا مانند مجاهدین خلق خود را به عنوان چپ اسلامی معرفی کرده و به مبارزه با محمدرضا شاه پهلوی پرداختند.

حالا نیز چپ‌ها، با توجه به وجود تهدیدهای داخلی و خارجی متأثر از تمایل جوامع مختلف به ویژه جامعه‌ی ایرانی به جناح راست برای پاسداری از هویت ملی و بازسازی شکوه و عظمت ملیِ ازمیان‌رفته، از بازگشت پادشاهی به ایران که آینه‌ی تمام‌نمای ایران گرایی میهن‌دوستانه است به شدت نگران هستند که این روند نه تنها از نفوذ آن‌ها در سیاست‌های داخلی ایران بکاهد بلکه در عرصه بین‌المللی نیز با وجود یک ایران قدرتمند و متحد، فضایی برای مانور سیاسیِ چپ باقی نماند.

این نگرانی‌ها به‌ ویژه زمانی شدت می‌گیرند که چپ‌ها شاهدند که مردم ایران در میان اقشار مختلف، با توجه به ناکامی‌های رژیم جمهوری اسلامی در فضای داخلی و بین‌المللی و مقایسه‌ی آن با شاهنشاهی پهلوی، به‌ شدت از شاهزاده رضا پهلوی حمایت می‌کنند و چه‌بسا اکثریت غریب به اتفاق آن‌ها خواستار بازگشت به نظام پادشاهی هستند.

این بینش در میان جامعه‌ی ایرانی در حالی با سرعت به گسترش خود ادامه می‌دهد که شاهد تجارب تاریخی در کشورهای با وضعیت مشابه بوده‌ایم. این تجربه‌ها نشان می‌دهند که بازگشت به نظام‌های پادشاهی، در شرایطی که به‌طور صحیح، دموکراتیک و با در نظر گرفتن جنبه‌های تاریخی و فرهنگی کشور همراه باشد، می‌تواند به ثبات سیاسی و توسعه اقتصادی منجر شود. برای نمونه اسپانیا در سال ۱۹۳۱ به عنوان یک جمهوری اعلام حضور کرد اما پس از جنگ داخلی (۱۹۳۶–۱۹۳۹) در دوران حکومت «فرانسیسکو فرانکو»، نظام پادشاهی دوباره احیا شد اما پس از مرگ «فرانکو»، خوان کارلوس اول به سلطنت رسید و پادشاهی مشروطه را برقرار کرد که از آن تاریخ، اسپانیا با این تغییر وارد دوره‌ای از دموکراسی و ثبات سیاسی شد.

اکنون نیز بیش از هر چیز، آنچه باعث نگرانی برخی چپ‌گرایان از حضور شاهزاده رضا پهلوی به عنوان رهبر جریان گذار از رژیم جمهوری اسلامی شده، مواجهه با بازگشت نظام پادشاهی به ایران است. تأکید شاهزاده به عنوان امتداد سلسله‌ی پهلوی و حامل اندیشه‌ و عملکرد پهلوی‌ها، بر هویت ایرانی، تمامیت ارضی و ارزش‌های ملی، موجب شده تا چپ‌گرایان در مقابل انواعی از شکل‌های هویت‌طلبی ملی، به‌ ویژه در مقابل طرفداران نظام‌های پادشاهی، واکنش‌های ستیزه‌جویانه و افراطی نشان دهند.

اکنون که شاهزاده رضا پهلوی با اشاره به اهمیت حفظ تاریخ و فرهنگ ایران و نیز ضرورت تقویت پیوندهای ملی، موجب ایجاد یک پایگاه اجتماعی قدرتمند در میان ایرانیان شده که از دیدگاه چپ‌های جهان‌وطنی، تهدیدی جدی به شمار می‌رود، آن‌ها را هراسان کرده که بازگشت پادشاهی به ایران، باعث تقویت جنبش‌های ملی‌گرایانه‌ای خواهد شد که در نتیجه، به بر باد رفتن همیشگی اهداف تجزیه‌طلبانه‌ای که پشت نقاب فدرالیسم پنهان‌شده است خواهد انجامید. البته این نگرانی‌ها نه تنها در داخل ایران، بلکه در سطح بین‌المللی نیز وجود دارد؛ جایی که جریان‌های چپ غالباً از تحولات جهانی و ساختارهای طبقاتی بیشتر از هویت‌های ملی و منافع کشورها حمایت می‌کنند و همواره در عرصه‌ی سیاست، نگران واگذاری کرسی‌های پارلمان به جناح راست هستند.

بنابراین با توجه به عمق دشمنی جریان چپ با جریان ملی‌گرا، دور از انتظار نیست که آن‌ها همچنان از ابزارهای مختلف و شیوه‌های ناپاک برای تضعیف و خدشه‌دار کردن وجهه‌ی شاهزاده، پهلوی‌ها و بستگانشان بهره ببرند.

رسانه‌های وابسته یا در خدمتِ چپ، با انتشار شایعه‌- تحریف تاریخ – ارائه اطلاعات گمراه‌کننده و تولید مطالب جعلی، سعی در بدنام کردن خانواده‌ی سلطنتی پهلوی دارند. آن‌ها همواره در تلاش هستند تا گذشته‌ی خاندان پهلوی را فاقد هرگونه دستاورد با کارنامه‌ای سیاه نشان دهند و شخص شاهزاده را به‌ عنوان فردی فاقد برنامه، غیرمستقل و وابسته به قدرت‌های غربی معرفی کنند که معمولاً در بیان و مطالب‌شان با کلیدواژه‌ی «استبداد» همراه است. در حقیقت، آن‌ها تلاش دارند تا شخص «رضا پهلوی» را به‌ عنوان فردی که سال‌های طولانی در خارج از ایران زندگی کرده و با جامعه‌ی ایران بیگانه و به دنبال احیای یک نظام استبدادی است معرفی کنند، (استفاده از همان شیوه‌ی جعلی‌سازی در دوران زمامداری محمدرضا شاه فقید).

اما در مقابل، وی توانسته است با راسخ بودن در باور‌ها و مواضع خود طی چهار دهه‌ی گذشته در ارتباط با حوزه‌های گوناگون از جمله تأکید بر نیاز به یک دولت انتقالی و برگزاری رفراندوم برای تعیین شکل حکومت آینده ایران، نشان دهد که نه تنها به دموکراسی و حقوق بشر پایبند است، بلکه به‌ دنبال بازگشت به یک سیستم حکومتی مدرن است که در آن حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و حقوق تمامی ملت ایران به‌ عنوان اصول بنیادین حفظ شود. این رویکرد به‌ ویژه در مقایسه با باورهای چپ که معمولاً به دنبال تغییر ساختار غالباً «با توسل به خشونت و سلاح به نفع قشری خاص هستند»، می‌تواند در جهت ایجاد یک نظام حکومتی بومی و اصیل ایرانی مبتنی بر مشروعیت و محبوبیت حرکت کند.

اکنون پس از تمامی این تعاریف، لازم می‌دانم که اندکی نور به وجه تاریک دشمنیِ اقلیت چپ‌ با نظام پادشاهی و شخص پادشاه بتابانم. اگر با کمی دقت به ریشه‌های دشمنی برخی چپ‌گرایان با پادشاه که بخش کوچکی از آن را در این نگارش به رشته‌ی تحریر درآوردم توجه کنیم، درخواهیم یافت که دشمنی جریان چپ یا حتی دیگر مخالفان نظام پادشاهی در ایران با شاهزاده و پهلوی‌ها، بیشتر از اینکه صرفاً به شخص شاهزاده و شاه یا شکل نظام پادشاهی معطوف باشد، در واقع به هراس از فلسفه و اندیشه‌ای بازمی‌گردد که نیروی پیشرانِ پادشاهان پهلوی بوده و شاهزاده رضا پهلوی نیز حامل آن است. این فلسفه، «گفتمان» یا «اندیشه‌ی پهلوی» نام دارد.

در حقیقت و به واقع، اندیشه پهلوی بر اصولی استوار است که ماهیتاً با تفکرات چپ افراطی و بسیاری از جریان‌های همسو با آن در تضاد است. برای بررسی این تضادها، لازم است برخی از جنبه‌های کلیدی این اندیشه را مرور کنیم.

گفتمان پهلوی بر ملی‌گرایی، حفظ تمامیت ارضی و نگاهبانی از پیشینه‌ی تمدن ایران تأکید دارد. این فلسفه، ملت ایران را به‌ عنوان یک واحد تاریخی و تمدنی با ریشه‌های عمیق در گذشته‌ای باستانی می‌بیند. در مقابل، بسیاری از جریان‌های چپ، به دلیل باور‌های انترناسیونال (جهان‌وطنی) و بی‌توجهی به باورهای ملی، به این مفاهیم به‌ عنوان «ملی‌گرایی بورژوایی» نگاه می‌کنند. چپ‌ها در تلاش هستند تا با برساخت عبارت‌ها و تولید شعارهای جعلی چون «ملت‌های ایران»- «اِتنیک‌های ایرانی»- «فدرالیسم برای ایران» و «حق تعیین سرنوشت ملت‌های ایران» با بی‌هویتی مطلق، به تجزیه‌طلبی مشروعیت ببخشند.

این در حالیست که گفتمان پهلوی، بر بازیابی و تقویت هویت ایرانی تأکید دارد؛ هویتی که از عناصر مشترک زبان، فرهنگ، تاریخ و تمدن ایران‌زمین شکل‌گرفته است. این تفکر با باور چپ که اغلب به‌ دنبال برساختن هویت‌های طبقاتی یا جهانی است، تضاد دارد. برای چپ‌ها، هویت طبقاتی یک کارگر، مهم‌تر از هویت ملی اوست، در حالی که گفتمان پهلوی این اولویت‌بندی را رد می‌کند و تمامی شهروندان را به عنوان یک ساختار ملی مشترک مانند یک خانواده تلقی می‌کند.

گفتمان پهلوی برای ایجاد یک دولت مقتدر و کارآمد زیر پوشش حاکمیت قانون که بتواند آزادی، امنیت، پیشرفت اقتصادی و وحدت ملی را تضمین کند، می‌کوشد و برای آن ارزش قائل می‌شود که این در تضاد با خواست و باور چپ قرار دارد که غالباً به تمرکززدایی از طریق فدرالیزه کردن کشور و کاهش قدرت دولت می‌اندیشد در حالی که پهلوی توانست با استفاده از نظم و اقتدار ملی به واسطه‌ی حاکمیت یکپارچه‌ی کشور، کشور را از دوران بی‌ثباتی و عقب‌ماندگی بیرون بکشد؛ با این‌همه چپ‌ها برای فریب افکار عمومی، اقتدار ملی را به‌ عنوان انحصار قدرت و سرکوب طبقاتی معرفی می‌کنند!

یکی دیگر از ویژگی‌های محوری گفتمان پهلوی، تلاش برای مدرن‌سازی ایران است. گفتمان پهلوی به پیشرفت صنعتی، ایجاد زیرساخت‌های مدرن و توسعه اقتصادی به‌ عنوان اهدافی بنیادین نگاه می‌کند. این رویکرد نیز با اندیشه چپ تضاد دارد زیرا چپ‌ها اغلب این نوع توسعه را مرتبط با کاپیتالیسم (سرمایه‌داری) یا «نظام‌های بورژوایی» می‌دانند و در مواردی حتی به مخالفت با برنامه‌های مدرن‌سازی برخاسته‌اند.

در مرکز گفتمان پهلوی، مفهوم ملت به معنی یکپارچگی قرار دارد، در حالی که چپ‌ها ساختار اجتماعی را تفکیک کرده و بر اساس طبقات تحلیل می‌کنند. در گفتمان پهلوی، همه‌ی اقشار جامعه، یک واحد ملی هستند و منافع فردی یا گروهی در خدمت منافع ملی و خیر همگانی تعریف می‌شود اما چپ‌ها منافع طبقه‌ی کارگر را مقدم بر سایر طبقات می‌دانند و نگاه‌شان به جامعه، تضادآفرین و مبتنی بر مبارزه‌ی طبقاتی است. از این رو، بزرگ‌ترین نگرانی چپ‌ها این است که گفتمان پهلوی برخلاف گفتمان چپ، پایگاه اجتماعی گسترده و بسیار عمیقی در میان ایرانیان دارد؛ زیرا حالا دیگر مردم عادی نیز به شکل چشمگیری به آگاهی رسیده‌اند، به ملی‌گرایی روی آورده‌اند و پهلوی را به‌ عنوان راه نجات، عامل اتحاد و افتخار ملی می‌بینند. وجود این میزان از محبوبیت و مشروعیت پهلوی‌ها در جامعه‌ی ایرانی، بسیاری از چپ‌ها را طوری نگران کرده که مجبور به حمله و تخریب این اندیشه شده‌اند تا شاید از نفوذ بیشتر آن بکاهند.‌ چپ‌ها برای تخریب و تضعیف گفتمان پهلوی از چند روش استفاده می‌کنند:

 

– تحریف تاریخی با تلاش برای نمایش دوران پهلوی به عنوان دوره‌ای سرشار از سرکوب و بی‌عدالتی

– تخریب و حمله به شخصیت‌های محوری این اندیشه از جمله شاهزاده رضا پهلوی و خانواده ایشان

– دوقطبی‌سازی با تلاش برای ایجاد شکاف‌های اجتماعی بر اساس طبقات یا اقوام برای تضعیف وحدت ملی

 

از این رو، دشمنی برخی چپ‌ها بیش از آنکه به شخص پادشاه یا نام نظام حکومتی آینده‌ی ایران معطوف باشد، ناشی از هراس و دشمنی عمیق آن‌ها با گفتمان پهلوی است. این اندیشه، با تمرکز بر منافع ملی، تمامیت ارضی، هویت ایرانی و توسعه مدرن، تهدیدی جدی برای گفتمان چپ در ایران به‌ شمار می‌رود زیرا آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که پهلوی نماد و دستورالعمل ساخت یک ایران مقتدر، مستقل و مدرن است که در آن تفکر چپ چه‌بسا شعارهای خود را از دست بدهد.

آن‌ها همچنین می‌بینند که گفتمان پهلوی به دلیل قدرت تاریخی و محبوبیت ملی و پایگاه اجتماعی‌اش، تنها باور تأثیرگذار و جریان ساز در ایران است، از این‌ رو تمام تلاش خود را برای تخریب این روند به‌ کار گرفته‌‌اند.

بنابراین از نگاه نگارنده‌ی این مطلب، حمایت از شاهزاده رضا پهلوی و تلاش برای استقرار نظام پادشاهی در ایران، نه تنها به معنای آزادی ایران، تحقق دموکراسی، حقوق بشر و توسعه پایدار برای تمامی اقشار جامعه ایران خواهد بود بلکه گامی مهم در جهت حفظ هویت ملی و تاریخ تمدن کشور است.

بدیهی است اگر که چپ‌ها نیز مدافع آزادی و دموکراسی باشند و پدافند از ایران به عنوان یک کشور و یک ملت برایشان در اولویت قرار گیرد، در فردای آزادی ایران، جایگاه خود را برای فعالیت خواهند داشت. از طرفی حمایت از شاهزاده و نظام پادشاهی، قدرتمندترین و تنها روش پیروزی در مقابل آن دسته از چپ‌های جهان‌وطنی است که هرلحظه با توطئه‌ای جدید، در تلاش برای نابودی میهن هستند؛ درست همان‌گونه که در غیاب حمایت ملی، با دو پادشاه فقید دشمنی کردند و بختک جمهوری اسلامی را به جان ملت و میهن انداختند.

تأکید می‌کنم که اکنون زمان اتحاد است و این حرکت نیازمند همکاری‌ تمامی نیروهای دموکراتیک و ملی ایران اعم از چپ و راست است تا کشور بتواند از بحران‌ها گذر کرده و به مسیر آزادی، پیشرفت و ثبات وارد شود.

کوروش زمانی

برگرفته از کیهان لندن

*کوروش زمانی فعال سیاسی و حقوق بشر

 

 

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر