چه بر اساس تاریخ تطبیقی و تجارب کشورهای دیگر و چه تجارب خود ایران و همچنین استدلال عقلی و منطقی، هر رژیم ناهمساز با زمان و ناهنجار با سرشت و تمایلات افراد و جامعه، ممکن است سالهای حتا طولانی به هر دلیل و با هر ابزاری، از جمله خطای جامعه و حتا مشارکتاش در سیاستهای آن رژیم دوام بیاورد، اما روند طبیعی اجتماع که میل به آزادی دارد، همواره به سوی تغییر در حرکت است تا سرانجام شرایطی شکل بگیرد که این روند را به رویداد تبدیل کند.
در این روند، هر جامعهای به تجارب و به داشتههای سیاسی و فرهنگی و تاریخی خود مراجعه میکند. روسیه و آلمان را در نظر بگیرید. روسیه چه با انقلاب اکتبر و چه پس از جنگ جهانی دوم و چه پس از فروپاشی اتحاد شوروی، با وجود فرهنگ و هنر بسیار غنی، هر بار و در هر سه دوره سیاست خود را با سنت تاریخی تزاریسم شکل داد اگرچه از نظر شکل «جمهوری» خوانده میشود.
آلمان نیز چه پس از ۱۲ سال نازیسم که اگر خطای رژیم هیتلری در حمله به لهستان و به راه انداختن جنگ در اروپا روی نمیداد چهبسا سالهای بیشتری ادامه مییافت، و چه پس از فروپاشی دیوار برلین و رژیم کمونیستی در شرق خود، شکل سیاسی خود را بر سنت تاریخی این کشور که از یکسو همزیستی تاریخی «شهریارنشین»ها و از سوی دیگر پیشینهی تقریباً دویست سال جنبش سیاسی و صنفی در تاریخ معاصر آن بود، بنا کرد.
شاید گفته شود که در ارتباط با ایران میبایست نمونههایی از کشورهای منطقه آورد؛ اما این کمکی نمیکند زیرا کشورهای این منطقه نه تنها عمدتاً عمرشان به دو قرن نمیرسد بلکه بخش مهمی از آنها اساساً جزو ایران تاریخی بودهاند! به نمونههای دیگر از چین و ژاپن تا آمریکا نگاه کنید. چین با عنوان «جمهوری خلق» همان امپراتوری خشن متکی بر تاریخ خود را بناکرده که ژاپن پادشاهی و دموکراتیک با امپراتوری تاریخی خود. دموکراسی آمریکا نیز نه بر تجارب و داشتههای بومیان آن قاره بلکه بر آنچه بناشده که بنیانگذارانش از زادگاه و قاره مبدأ یعنی اروپا و تجارب پارلمانتاریسم قدیمی پادشاهی انگلستان و اندیشههای آزادیخواهی در بریتانیای کبیر و فرانسه و ایتالیا و اسپانیا با خود حمل میکردند.
ایرانیان نیز نه تنها میراثی از یک تاریخ کهن و نخستین دولت متحد و یکپارچه جهان بلکه مفهوم حقوق بشر و تأثیرگذاری سیاسی و فرهنگی بر همه آنهایی را دارند که برای نابودیش به آن حمله کردند؛ از یونان و مغول تا اعراب مسلمان. در تاریخ معاصر نیز با انقلاب ملی مشروطه به عنوان نخستین انقلاب دموکراتیک در خاورمیانه و با پهلوی که بسیاری از خواستهای آن انقلاب را تحقق بخشید، میدرخشد.
ما در روند تغییر قرار داریم و برای آنکه به رویداد تبدیل شود نه تنها میبایست برایش تلاش کرد بلکه باید برای هدایت آن به سوی دموکراسی و استقرار یک دولت ملی برنامه داشت. آن «پنج ستون اصلی» که شاهزاده رضا پهلوی در سالهای اخیر مطرح کرده شامل هم تلاش و هم آمادگی برای تغییر و هدایت آن است. عنصری که در جنبشهای پراکنده و موردی ۷۸، ۸۸، ۹۶ و ۹۸ وجود نداشت و جنبش ملی ۴۰۱ ضرورت و پیوستگی این دو را بیش از همیشه به نمایش گذاشت: تغییر، روند جاریست! برای تبدیل آن به رویداد باید هم تلاش و هم هدایتاش کرد.