یکی از دلایل درک نادرست، کاربرد بیجا و تحریف آسان در مفاهیم علوم انسانی بین ایرانیان، مشکل ترجمه است که باعث هرجومرج و سلیقههای شخصی در انتقال معانی اصیل آنها میشود.
به این ترتیب با سه مشکل ترجمه نادرست یا نارسا، تحریف عمدی و کاربرد غلط مواجه هستیم. یک نمونهی قابلفهم و بدون تحریف و با کاربرد درست میتواند به درک موضوع کمک کند. در زمانی که هنوز گروههای سیاسی غیرخودی توسط جمهوری اسلامی قلعوقمع نشده بودند، به «استحاله» از سوی چپگرایان (عمدتاً حزب توده) و گاهی نیز از سوی راستگرایانی که بهغلط «لیبرال» خوانده میشدند (مانند «نهضت آزادی» و مشابهانش) برای درک مسیر رژیم اشاره میشد. خاستگاه این مفهوم، عین «فتوا» و «حجاب» و «جهاد»، بومی و در نتیجه درک آن ساده بود: جمهوری اسلامی درگیر جنگ و بحرانهای داخلی و خارجی در برخورد با واقعیات سر عقل آمده و یواشیواش مجبور به استفاده از نیروهای مختلف شده و در عمل «استحاله» پیدا میکند. چپ سنتی فکر میکرد جمهوری اسلامی با این استحاله «راه رشد غیر سرمایهداری» در پیش خواهد گرفت و راست سنتی به این خیال بود که جمهوری اسلامی با استحاله «راه رشد سرمایهداری» را که با ۵۷ دچار اختلال شده بود دنبال خواهد کرد! هر دو اشتباه میکردند؛ ولی مفهوم «استحاله» و کاربرد آن درباره جمهوری اسلامی که پس از انقلاب و تا پایان دوران جنگ هشتساله جامعه هنوز نمیدانست چه هیولایی است، غلط نبود! منتها جواب نداد!
اما به کار بردن «اصلاحات» و «رفرمیست» و «محافظهکار» و یا «چپ» و «راست» که از دهه هفتاد خورشیدی برای نامیدن جناحین یک رژیم جنایتکار شروع شد اساساً خطاست! بعدها خود رژیم در رقابت جناحی طرفین، «محافظهکار» را به «اصولگرا» تغییر داد که بر عملکرد این جناح منطبق و درست است؛ اما اصلاحات و اصلاحطلب همچنان خطا باقی ماند تا مردم از سال ۹۶ آن را از دور خارج کردند. تلاش برای جا انداختن مفاهیم انحرافی و غلط دیگر مانند «تحولخواه» و «گذارگرا» تا کنون پاسخ مساعد نگرفته است.
اکنون با پدیده دیگری از انحراف مفاهیم روبرو هستیم که ریشه آن نیز مانند «اصلاحات» و «رفرمیسم» در خارج کشور است اگرچه هنوز نتوانسته به میان جامعه در داخل صادر شود چرا که افراطیترین نیروی راستگرا (فاشیست مذهبی/ یهودستیز/ زنستیز/ دگراندیشستیز/ دگرباشستیز/ تمامیتخواه/ انحصارطلب/سرکوبگر و خونریز) بر کشور حاکم است و به آن مردم نمیتوان قبولاند که پس از جمهوری اسلامی چنین نیرویی بر کشور حاکم میشود! اما به غربیها چرا!
تلاش برای قلمداد کردن ملیگرایی (و نه ناسیونالیسم افراطی که به جنگ جهانی دوم منجر شد و ملیگرایان دموکرات اروپا با جنبشهای پارتیزانی و آزادیبخش توانستند آن را به شکست بکشانند!) و میهندوستان طرفدار پهلویهای ایرانساز و یا حتا طرفداران «قانون اساسی مشروطه» و پادشاهی «رضاشاه دوم» که در حیطهی نظر مطرح میشود، به عنوان «راست افراطی» نهتنها پاسخ نمیدهد بلکه راست افراطی واقعی و حاکم، یعنی جمهوری اسلامی و همه افراطیون تمامیتخواهی را تقویت میکند که مشابه این رژیم در ستیز با دیگران تعریف میشوند و در همه صفوف اعم از چپ و راست و جمهوریخواه و پادشاهیخواه وجود دارند. هیچ جریان سیاسی و فکری یک «نقطه» آنهم در «میانه» نیست! بلکه هر کدام طیفی از انتهای راست تا انتهای چپ هستند که در نقاطی بر هم منطبق نیز میشوند. مشکل ایران اما اکنون رژیم راست افراطی اقتدارگرای جمهوری اسلامی است!