7.6 C
تهران
شنبه, ۱. دی , ۱۴۰۳

جمهوری اسلامی مدلی ناقص از توتالیتاریسم در شوروی است

ارتجاع سرخ و سیاه

با مطالعه‌ی دوران سیاه کمونیسم در شوروی می‌توانیم پی ببریم الگوی جمهوری اسلامی شوروی کمونیستی است. جمهوری اسلامی نه‌تنها در نظر التقاطی از ارتجاع سرخ و سیاه است بلکه برخی از سران این رژیم مانند موسوی‌خوئینی‌ها پدر معنوی اصلاح‌طلبان در دانشگاه پاتریس لومومبای شوری تحصیل‌کرده و با روش‌های مهندسی اجتماعی ارتجاع سرخ کاملاً آشنا هستند [مراجعه شود به شنود اشباح اثر رضا گلپور]

در طول تاریخ اتحاد جماهیر شوروی، گفتمان رسمی کمونیست بدون توجه به هرگونه تغییر در رهبری عالی و تغییر در دوره سیاسی، پایدار ماند. پیامدها متناقض و پارادوکسیکال بود. هر رهبر جدیدی در حزب می‌خواست از ابتدا شروع کند. گفتمان سیاسی همیشه مبتنی بر بی‌اعتبار کردن سیاست‌های قبلی و تجربیات تاریخی بود. بااین‌حال، تقدم کمونیسم و پندارهای کلی در مورد آن، بالاترین مرحله از روند سیاسی شوروی در هر شرایط و رهبری هر شخصی بود.

بلشویک‌ها تاریخ امپراتوری روسیه را تحت شعارهای کمونیسم پشت سر گذاشتند. در دوران ژوزف استالین، تاریخ واقعی نهضت بلشویکی و انقلاب اکتبر به فراموشی سپرده شد. نزدیک‌ترین رفقای لنین کشته شدند، نقش تروتسکی نادیده گرفته شد و وی کنار زده شد در عوض فرقه، رهبر خلق‌ها، «توسط حقیقی‌ترین و وفادارترین دانش‌آموز لنین» -ژوزف استالین – بنیان گذاشته شد. جمع‌گرایی شدید، صنعتی شدن و انقلاب فرهنگی با نام «کمونیسم قریب‌الوقوع» پدید آمد؛ اما پس از مرگ استالین، رهبر جدید حزب، نیکیتا خورشوچوف در مورد فرقه و پیشینیان خود دست به افشاگری زد.

برای خورشچف مهم بود که کشور را متقاعد کند که او حزب و شوروی را به «سرچشمه اصلی» – لنین – بازگرداند و آن‌ها را از استالینیسم استبدادی خلاص کند. پیش‌ازاین هرگز چنین شخصیت‌سازی اسطوره‌ای از لنین وجود نداشت [کیش شخصیت لنین در دوران خورشچف]. تصویر لنین به‌نوعی نماد مقدس تبدیل شد، یک اوراکل [امر قدسی ماورایی]، از ایدئولوژی رسمی. در دهه ۱۹۶۰، انقلاب اکتبر و جنگ داخلی (بدون تروتسکی و بدون استالین) به اسطوره و میتولوژی بنیادین دولت اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شدند. کیش شخصیت لنین آغاز شد، در سایه آن نیز جایگاهی ویژه برای «نظریه‌پرداز کمونیسم»، نیکیتا خورشچف، در نظر گرفته شد (پدید آمد). نام لنین به سوگند رسمی تبدیل شد. چاپ پنجم از آثار او منتشر شد.

حزب CPSU (حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی) در کنفرانس خود از مردم خواسته بود تا طی بیست سال کمونیسم را برقرار کنند، همه شعارها مربوط به لنین بود: «به‌افتخار حزب لنین!»، «زنده‌باد برنامه لنینیستی حزب!»، زنده‌باد که کمیته مرکزی لنینیست! در آن زمان کل سالن شعار می‌داد: «لنینیسم – کمونیسم!»

این‌گونه به نظر می‌رسید اتحاد جماهیر شوروی در حال پل زدن به بیست سال انقلابی-رمانتیستی است، هنگامی‌که مردم بلشویک‌ها را باور داشتند، با امید به آینده روشن – کمونیسم زندگی می‌کردند. اسطوره کمونیسم اکنون با شکل جدید تکمیل می‌شد و میلیون‌ها بار توسط پروپگاندای اتحاد جماهیر شوروی در داخل و خارج از کشور منتشر می‌شد.

همه این‌ها باید کمک می‌کردند تا استالین از آگاهی [حافظه] اجتماعی بزدایند و افق‌های جدیدی را برای مردم شوروی باز کند. اثر بسیج نیرو و ایدئولوژی قوی اما کوتاه‌مدت بود. در نیمه دوم دهه ۱۹۶۰ رهبری حزب جدید تحت رهبری لئونید برژنف متهم به اراده‌گرایی و استفاده از روش‌های استبدادی در رهبری کشور – نقض «اصول لنین» شد.

بعدتر هنگامی‌که زمان تحقق perestroika میخائیل گورباچف رسید، سیاست رکود برانژف به موضوع انتقاد شدید بدل شد. در دهه ۱۹۹۰ این بوریس یلتسین و یارانش بودند که اکنون گورباچف را متهم می‌کردند. همه این «نفی کردن‌های چرخه‌ای» (نفی کردن‌های چرخه‌ای منظور انکار رهبران پیشین توسط رهبران جدید حزب هست) در سیستم اتحاد جماهیر شوروی – و بعداً در سیستم پس از اتحاد جماهیر شوروی – دور باطلی بودند که وظیفه محوری و تاکتیکی آن حفظ قدرت به هر قیمتی بود.

باوجود همه این دگرگونی‌های [امتحان پس داده]، سیستم سلسله مراتبی اتحاد جماهیر شوروی، ساختار و اسطوره‌های ثابت کمونیسم را حفظ کرد. معنای واقعی دولت و حزب در اتحاد جماهیر شوروی را پشت این مسائل مخفی می‌کردند: ما کیستیم؟ به کجا می‌رویم؟ برنامه‌های ما چیست؟ پایداری سیستم و پتانسیل بسیج آن، به طرح توضیحی دقیق بستگی داشت که بسیار ساده‌سازی شده و برای عموم قابل‌فهم بود.

توهمات و امیدهای واهی اجتماعی نیز به آن بستگی داشت. به همین دلیل پدیده دهه ۱۹۶۰ را شاهد بودیم که دقیقاً انتظارات بالایی بود که خورشچف توانست آن را در جامعه کنترل کند، با ایده‌های فعالیت‌های مدنی و خودمختاری، دیالوگ بین قدرت و جامعه که وی تحت شرایط و محدودیت‌های زیاد تعیین‌شده توسط دولت، ارائه داد.

در پایان دهه نود و آغاز ۲۰۰۰ در روسیه ده‌ها مقاله در مورد پدیده کمونیسم در دوره خورشچف منتشر شد. این علاقه مستمر اجازه می‌داد مورخان، فلاسفه، جامعه شناسان، زبان شناسان تا به نقطه‌ی اولیه بازگردند و کدهای پیچیده گفتمان شوروی را رمزگشایی کنند و سیستم ایدئولوگ مخصوص کمونیسم علمی (سوسیالیسم علمی) را بفهمند و تا تجربیات مختلف طراحی‌های اجتماعی هدفمند در اتحاد جماهیر شوروی را بررسی کنند.

همچنین رمزگشایی متون حزبی، نطق‌های عمومی رهبران کشور «به‌واسطه ویژگی‌های زبانی مخصوص اتحاد جماهیر شوروی» و مخفی شدن پشت آن مفاهیم دشوار بود. این زبان خشک، بروکراتیک، فشرده و بی‌احساس، زبان حزبی اتحاد جماهیر شوروی بود که سخت می‌توان آن را ترجمه کرد، برای اینکه پروسه‌های فرموله شده مجزا را به هم پیوند می‌دهد.

در زمان خرشچوف، پرکاربردترین فرمول یعنی، «ساختمان کمونیسم»، به یک علامت تجاری تبدیل شد و به بقای خود ادامه داد و در گفتمان رسمی اتحاد جماهیر شوروی تا زمان فروپاشی ادامه داشت، اما به‌تدریج با «perestroika» [بازسازی اقتصادی توسط گورباچف] جایگزین شد. این «بازسازی» به‌عنوان یک عمل اجتماعی و تجلی رسالت اشتراکی کارگری در شوروی و همچنین وظیفه فطری اجتماعی تفسیر شد. در همین ارتباط «کمونیسم» به اسطوره قدیمی روس «شهر پرنعمت کیتز» (kitez) پیوند خورده و نزدیک شد. طبق افسانه، ساکنان این شهر نه گرسنگی و نه محرومیت را می‌شناختند و در رفاه و امنیت زندگی می‌کردند؛ اما این شهر در دریا غرق شد و به نمادی از تمایل جاودان روسیه برای «زندگی در وفور نعمت» تبدیل شد.

خرشچوف علاقه‌مند بود از کار [مشارکت] همه‌ی مردم شوروی در بازسازی ساختمان کمونیسم صحبت کند!

تصور «بازسازی» و «ساختمان» و به وجود آوردن شرایط لازم در حوزه‌ی قدرت، به آن‌ها ضمانت مسائل واقعی را می‌داد، ملموس بود و آن‌ها یک حس نزدیک به واقعیتِ جدید از کمونیسم را دلالی می‌کردند. این توهم بزرگ از کمونیسم در دوران نیکیتا خورشچف بود. برای خرشچوف سیاست و جنگ وسیله‌ای بود برای باقی ماندن دائمی در قدرت. یادآوری زمان خرشچوف حتی امروزه باعث واکنش شدید می‌شود. اگر فراموشی دوران لئونید برژنف تقریباً در سی سال موفقیت امیز بود، دوران perestroika بسیار مناقشه برانگیز بود!

ایدئولوگ‌های بازسازی در آن دوره می‌خواستند تجربیات اصلاحات او را بررسی کنند و بفهمند که تا چه حد دهه خرشچوف با تفکر جدید گرباچوف همخوانی و شباهت دارد. این مباحث بلافاصله پس از انتشار خاطرات که در ابتدا در نشریات و بعداً در به‌صورت کتاب شعله‌ور شد.

بین ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ پژوهش‌های زیادی صورت گرفت که بیشتر نویسنده‌ها در آن شرکت کردند تا بتوانند پدیده رهبری سیاسی خرشچوف را موشکافی کنند. البته تا امروز این پرسش به قوت خود باقی و بی‌پاسخ‌مانده است که آیا اصلاحات او فقط یک تقلید مدرن بود یا گردش تند اصلاحاتی در اتحاد جماهیر شوروی!

او به‌عنوان یک رهبر سیاسی پدیدار شد که در نقطه‌ی شکست دو دوره، یعنی دوره استالین و دوره جدید که می‌خواست هوای تازه به آن بدمد. خرشچوف موقعیت خود را به‌عنوان ضد استالین سرسخت قرار داد، اما در طول زندگی خود تحت تأثیر دوران استالین باقی ماند.پسرش اعتراف کرد که پدر «همیشه به استالین برمی‌گشت.» استالین برای او مثل «مسمومیت» بود، می‌خواست از شر وی خلاص شود، اما نتوانست.

همان‌طور که ذکر شد کیش شخصیت، شعارهایی مانند بازگشت به دوران طلایی امام، اصلاحات، وعده‌ی آرمان‌شهر خیالی و …تماماً کپی‌برداری از شوروی کمونیستی است.

با همه‌ی این فراز و نشیب‌ها درنهایت کمونیسم سقوط کرد و شوروی فروپاشید اما مأموران ک گ ب توانستند قدرت را قبضه کرده و در شکل و قالبی جدید به قدرت مطلق در روسیه تبدیل شوند.

برنامه‌ای که اصلاح‌طلبان حکومتی با کلیدواژه‌های تحول‌خواهی، جمهوری دوم و سوم پیگیر آن هستند.

برای اینکه ایران دچار جمهوری وحشت دیگری نشود ملت ایران باید آگاه باشند که تنها راه مطمئن برای توسعه‌ی پایدار و دموکراسی و حفظ ایران بازگشت به مشروطه است.

 

برگرفته از کافه لیبرال

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر