اشاره:
متن زیر آخرین گفتگوی محمدرضا شاه با خبرنگاران خارجی است که در آن به علل و عوامل رویدادهای ۱۳۵۷ اشاره میکند، ازجمله دربارۀ عدم سرکوب معترضان انقلابی یا به قول شاه «آتش افروزان و تروریستها»، نکتهای که شاید به آتش افروزان سینما رکس آبادان، میدان ژاله و رویدادهای دیگر باشد. به روایت مصاحبهگر واشنگتنپست: «شاه بهطور خاص دولتهای انگلیس و آمریکا و رسانههای غربی را در تسریع سقوط خود مقصر دانست».
روشنبینی شاه در جملات پایانی این گفتگو بسیار حیرتانگیز و قابل تأمّل است. او که در مردادماه ۵۷ از استیلای «وحشت بزرگ» هشدار داده بود، در گفتگو با واشنگتنپست گفت:
– «شخص من نیست که اهمیت دارد. ما همه میآییم و میرویم…اما ایران کشور من است و آنچه مهم است تلاش ما برای آبادی میهن بود. صدسال طول میکشد تا یک درخت رشد کند اما تنها یک دقیقه طول میکشد تا آن را قطع کنند. آنها حتی جنگلها را نابود کردهاند. همهچیز را نابود میکنند».
برخی ارزیابیهای روزنامهنگار واشنگتن پُست -البتّه- اغراقآمیز است خصوصاً آنجا که در اشاره به حادثۀ میدان ژاله (۱۷ شهریور) معتقد است: «ژنرالهای شاه به سربازان خود دستور دادند تا بهسوی مخالفان شلیک کنند و صدها تن از شورشیان را از پای درآوردند». پژوهشی تازه دربارۀ این رویداد مشکوک پرسشهای تازهای را مطرح میکند.
گفتگوی شاه با «جیم هوگل» در ۲۷ می ۱۹۸۰ در روزنامۀ واشنگتن پُست منتشرشده است. دو ماه پسازاین گفتگو، محمدرضا شاه پهلوی در ۵ مرداد ۱۳۵۹= ۲۶ ژوئیه ۱۹۸۰ در قاهره چشم از جهان فروبست.
***
شاه از سیاستِ تسلیم خود پشیمان است
شاه ایران، در آخرین روزهای قدرتش، از پیگیری «سیاست تسلیم» در برابر مخالفان خود، پشیمان است. او میگوید اکنون بر این باور است که میباید از نیروی نظامی برای سرکوب شورشیانی که حکومت او را سرنگون کردند استفاده میکرد.
به گفته شاه، محاسبات اشتباهش همراه با اشارات ضدونقیض دولتهای آمریکا و انگلیس باعث این شکست شد. کاخ سفید پیامهای خصوصی به او ارسال میکرد مبنی بر اینکه از سرکوب شدید نظامی تظاهراتی که درنهایت او را سرنگون کردند، حمایت میکند اما هر بار که او به دنبال تأییدی رسمی از واشنگتن بود، شاه به یاد میآورد که «سفیر آمریکا به من گفت که هیچ دستورالعملی در آن زمینه ندارد».
شاه، در طولانیترین مصاحبهای که از زمان خروجش از ایران (در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷) انجام داده است، گفت: اکنون بسیاری از مردم میگویند که اگر دولت من نظم و قانون را اجرا میکرد، صد برابر کمتر از ۱۵ ماه گذشته تلف میشدند ما نمیدانیم چند تن در این ایام قتلعام شدهاند. البته هنوز هم ادامه دارد.
شاه در روز جمعه به مدت دو ساعت با ما به گفتگو نشست. سرخی غروب، باغهای محصور و بزرگ کاخ قُبّۀ قاهره را فراگرفته بود – کاخی که اقامتگاهی رسمی برای بازدید سران کشورهاست. این قصر، منزل کنونی و شاید آخرین خانۀ تبعیدی پهلوی باشد. شاه از ۲۸ مارس که عمل جراحی برای برداشتن طحال او انجام شد، تقریباً در این محل، در انزوا به سر میبرد.
او گفت که در ۱۰ روز گذشته نزدیک به پنج کیلو به وزنش افزودهشده است زیرا آثار شیمیدرمانی آهستهآهسته محو میشوند. چهرهاش علائمی از برنزه شدن را نشان میداد؛ اما هنوز نشانههایی از ادامۀ مبارزۀ او با سرطان وجود داشت. کتوشلوارش که به زیبایی دوختهشده بود، بهراحتی بر روی شانهها و سینههایش میچسبید. عینکش بهطور برجستهای روی ویژگیهای پرنده مانند و هنوز لاغر او ظاهر میشد.
نشانۀ دیگری که پس از دو عمل اورژانسی بر روی پادشاه سابق ۶۰ ساله، بهبودی ظاهری و موقّت او را تضعیف میکرد، زمانی بود که شاه در طول مصاحبه با من و کاترین گراهام (رئیس هیئتمدیره روزنامه)، مکرراً مکث میکرد تا نفسی عمیق بکشد.
شاه هنگام صحبت، پشت سر هم آه میکشید، بهویژه زمانی که به پیشرفتهای اقتصادی ایران تحت رهبری خود و رویاهای بزرگش برای آینده کشورش اشاره میکرد – آیندهای بربادرفته و در قیاس با آنچه وی از آن بهعنوان نابودی فعلیِ ملّت «به دست آتش افروزان و تروریستها» یاد میکرد که اکنون در تهران بر اریکه قدرت تکیه زدهاند.
کینه، عصبانیّت، دلتنگی و علائمی آشکار از اندوه تنهایی، همگی در طول مکالمه بچشم میخورد. صحبتهایش ادامه داشت و تنها زمانی به پایان رسید که از دالانهای قصر، برای یک تماس تلفنی خارج شد. بیرون، همسرش و کوچکترین دخترش (لیلا) در اطراف محوطۀ کاخ دوچرخهسواری میکردند.
شاه که در اتاق انتظارِ جلوی سالن نشسته بود، ایالاتمتحده و انگلستان را به دلیل عدمحمایت از او در طول بحران و بابت دوری جستن از او و تلاش برای تعامل با رژیم اسلامی در تهران، سرزنش میکرد.
شاه بابیان اینکه تصمیم گرفته بود با قوّت بیشتری دربارۀ وقایع گذشته و حال ایران صحبت کند، کنارهگیری از سلطنت را رد کرد، اما چندین بار اشاره کرد که احتمال دارد برای همیشه قدرت را ازدستداده باشد. او تأکید کرد که کنارهگیری او، کمکی به آزادی ۵۳ گروگان آمریکایی نخواهد کرد. گروگان گیرانِ اسلامگرا خواستار بازگشت شاه برای محاکمه بودند.
-«تا زمانی که ایالاتمتحده و هموندانش در غرب آماده تعامل و مدارا با تروریستها و وحشیانِ تشنه به خون هستند که اکنون دعوی نمایندگی کشور مرا دارند، چگونه میتوان به چیزی دستیافت؟ من نمیدانم چگونه مردمان و دولتها در غرب از معامله با چنین کاراکترهایی سر باز نمیزنند و از آنان بیزار نیستند». شاه گفت: «زمانی که آن شورشیان شروع به تخریب کشور من کرده و شمار بسیاری را ترور کردند، غرب سعی کرد تقریباً این وحشیگریها را نادیده بگیرد و نوعی از اعتبار و مقبولیت را برای شورشیان فراهم کند».
علاوه بر این، شاه تلویحاً اعلام کرد که در صورت آغاز حرکت علیه حکومت آیتالله روحالله خمینی، تمامی توش و توان خود را در اختیار کسانی که آنان را «مردمان میهنپرست ایران» میخواند، قرار خواهد داد.
شاه گفت: «اگر مردم میهندوست ایران نتوانند حکومت را باز پس بگیرند، قدرت به دست کمونیستها خواهد افتاد. اکنون مساله مهم، زمان است.» او اظهار داشت که نقش خودش «به مردم ایران بستگی دارد که چه میخواهند».
شاه به نکات دیگری اشاره کرد: او احساس میکند هیچ مسئولیتی در قبال گروگانگیری کادر سفارت آمریکا (توسط افراطیون اسلامی که مخالف پذیرش او برای معالجه در ایالاتمتحده بودند) ندارد. شاه گفت که دولت کارتر، چندی پیش از گروگانگیری اعضای سفارت به او گفته بود که از سفارت آمریکا در ایران بهاندازۀ کافی محافظت میشود.
وی بعد از ترک پاناما در ۲۳ مارس، پسازآنکه متوجه شد دیگر نمیتواند در آنجا تحت درمان مطمئن پزشکی قرار گیرد، قصد داشت از کاخ سفید بخواهد تا به قول خود مبنی بر پذیرش مجدّد او در ایالاتمتحده عمل کند؛ اما شاه چنین درخواستی از کارتر نکرد. او در پاسخ به این سؤال که چرا چنین درخواستی را پیگیری نکرده است، گفت: «تصوّر کردم که این درخواست میتوانست قیمتی گزاف برای دولت کارتر در برداشته باشد». او گفت در حال حاضر نمیتواند توضیح بیشتری بدهد.
شاه اکنون متقاعد شده است که «غرب خواستار استقرار همین جمهوری اسلامی بود و شاید میپنداشت که با حربۀ اسلام میتوان کمونیسم را مهار کرد». او بهطور خاص دولتهای انگلستان و آمریکا و رسانههای غربی را در تسریع سقوط خود مقصر دانست. «بسیار خوب، حال به آنچه میخواستید دستیافتید! آیا خرسندید؟ آیا اکنون در ایران حقوق بشر اجرا میشود؟ آیا دموکراسی و آزادی برقرارشده؟ … کاری که آنان به نام اسلام با کشور من انجام میدهند، منجر به انزجار و دوری مردم از اسلام خواهد شد».
شاه تصمیم گرفت که در ژانویه ۱۹۷۹ مستقیماً به ایالاتمتحده نرود. علیرغم آنچه دولت کارتر از او خواسته بود، شاه به آمریکا نرفت و در مصر اقامت گزید «زیرا تمامی دوستانم میگفتند: اینجا را ترک نکن. برخی میگفتند باید به کشورم نزدیکتر باشم …. شاید برای بازگشتم و برخی میگفتند چطور میتوانم بهجایی بروم که چنین رفتاری با من کرده است».
ادامۀ حضور شاه در منطقه، بر ترس انقلابیون اسلامی در تهران افزود با این تصوّر که او تلاش خواهد کرد تا پس از یک تبعید کوتاهمدت، با کمک سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا بازگشت خود به قدرت را همانند سال ۱۹۵۳ تکرار کند. او پیش از اینکه در اکتبر ۱۹۷۹ برای یک عمل اضطراری کیسۀ صفرا به نیویورک پرواز کند، از مصر به مراکش، سپس به باهاما و بعد برای اقامت به مکزیک رفت. گروگانها در ۴ نوامبر دستگیر شدند. شاه در ۱۵ دسامبر عازم پاناما شد.
شاه در حال حاضر مشغول بازنگری کتابی ست دربارۀ سقوط خود که در اوایل امسال به زبان فرانسه منتشر شد. وی خاطرنشان کرد: این بازنگری شامل ملاحظاتی ست پیرامون نقش آمریکا در بحران ایران.
به نظر میرسید که شاه مشتاق گفتگو با خارجیهاست. او، همسرش و دو دختر ۹ و ۱۷ ساله، در یک کاخ پرنقشونگار و تزئین شده، متشکّل از صدها اتاق زندگی میکنند که در سالهای اخیر بهعنوان میهمانخانهای برای پرزیدنتهایی چون نیکسون و کارتر و دیگر سران کشورها مورداستفاده قرارگرفته است. انور سادات، رئیسجمهور مصر، همچنین برای شاه یکسر پیشخدمت مصری، چند کارمندِ خانه و نیروهای امنیتی مسلح فراهم کرده است که از پهلوی و خانوادهاش مانند «یک پادشاه هنوز بر سر قدرت»، مراقبت میکنند. به نظر میرسد سادات یک بازدیدکنندۀ دائمی است.
لحن شاه تیرهوتار بود. با اشاراتی مجدّد به وحشت اعدامها، دستگیری دیپلماتهای آمریکایی و فروپاشی قدرت مرکزی که جایگزین رویاهای او برای احداث مترو و برق و سایر مزایا در سراسر کشوری که تحت رهبری او «تا آستانۀ پیوستن به توسعهیافتهترین و خوششانسترین کشورهای جهان» رسیده بود، صدایش اغلب به خاموشی میرفت.
او مانند زمانی که در قدرت بود، اتهاماتی مبنی بر اینکه دولتش، مخالفان سیاسی را با شکنجه پلیس مخفی ساکت کرده بود رد کرد و فسادی را که خانوادهاش از آن سود بردهاند، به کنار میگذاشت. او گفت که «محافل لیبرال» در ایالاتمتحده با مخالفت با ارسال تسلیحات بیشتر به ایران، راه را برای نفوذ شوروی به افغانستان هموار کردند. شاه گفت: «یک ایران نیرومند ازنظر نظامی، میتوانست صلح را در منطقه برقرار کرده و حفظ کند».
دگرگونی شخصیّت او از یک حاکم مستبد با رویاهای عظیم و پرشکوه برای کشورش، به یک نجیبزاده پارسی محروم و وابسته به میهماننوازی یک ملت عرب، هنوز ناقص و ناتمام مانده است.
شاه به سخنان نوآورانه خود در کنفرانسی که بیش از ده سال پیش برگزارشده بود، اشاره میکرد – کنفرانسی که پیرامون همکاریهای اقتصادی و تجاری ترتیب دادهشده بود و شاه بر آن بود که در آن گردهمایی کشورهای منطقه، از نفوذ شوروی در قلب اوپک پیشگیری کند…
چند لحظه بعد، شاه با تأسف پذیرفت که کشورهای غربی تا همین اواخر ایدهی توافق اقتصادی را نادیده میگرفتند؛ اما او میدید که استراتژی دولتهای غربی با پذیرش «واقعیتهای انجامشده یکی پس از دیگری»، ازجمله برکناری او و تهاجم شوروی به افغانستان، به طرز مهلکی تضعیفشده است.
یک تغییر ساده در گفتارش، بیش از همه، نمایانگر دنیای پرتضادی بود که شاه در آن بسیار ناآرام به نظر میرسید. او اینگونه آغاز و سپس مکث کرد: «در آخرین سال سلطنت من…. یعنی طی آخرین سالی که در کشورم بودم…».
شاه در پاسخ به سؤالی پیرامون رویارویی با از دست دادن قدرت خود، میزان قاطعانهای از «باور به تقدیر و سرنوشت» را از خود بروز داد. مقامات آمریکایی ادعا میکنند که این رگه از «سرنوشت گرایی» در شکست او و در عدم مقابله ارتش علیه اعتراضات گستردۀ ایران در سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹، مهلکتر از سیاستهای پرتضاد آمریکا بود.
وی گفت: «من همیشه فردی بسیار عارف و معنوی بودهام، بنابراین هر اتفاقی که میافتد بهعنوان خواست خدا یا قسمت و سرنوشت یا هر اسمی که میخواهید بر رویش بگذارید، تلقّی میکنم. من از دیدگاه و منظر فلسفی آن معضلات را اینگونه میبینم. این باور، مانع نمیشود که اندیشه کنم یا نتوانم آه بکشم و یا درنهایت در درون خود برای آنچه بر کشورم میگذرد گریه کنم».
درگذشته، او شباهتی به عکسهای این شخصیت لاغر و اسکلت مانند نداشت که دو ماه پیش برای برداشتن طحال بزرگ و سرطانیاش از پاناما به مصر پرواز کرد. ناظران در آن زمان میگفتند که شاه در حال گذر از آخرین مراحل مرگ است. شبهنظامیان اسلامگرا که گروگانهای آمریکایی را نگه میداشتند، چنین اظهاراتی را به سخره گرفته و مدعی شدند که حال او مساعد است و این سفر، بخشی از توطئه بازگرداندن شاه به تخت سلطنت است.
شاه با زبان انگلیسی روان خود گفت: «چند روز پیش، نگونبخت و بیمار به نظر میرسیدم». او گفت که کمرنگ شدن آثار شیمیدرمانی باعث افزایش وزن او شده است، اما افزود که همچنان از بیماریهای متعدد خود رنج میبرد. او توضیح داد که باید هر سه هفته یکبار و تا پنج ماه دیگر به شیمیدرمانی ادامه دهد. شاه گفت که تا آیندهای قابل پیشبینی در مصر خواهد ماند.
به نظر میرسد گزارش او در مورد دریافت اشارات گیجکننده آمریکایی درحالیکه برای رژیم در حال فروپاشی خود درخواست یاری میکرد، تأییدی است بر گزارشهای اخیر منتشرشدۀ منابع آمریکایی که نشان میدهد زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی پرزیدنت کارتر، پیامهایی خصوصی از طریق سفیر ایران اردشیر زاهدی برای شاه ارسال میکرده است. برژینسکی خواستار واکنش شدیدتر نظامی در تقابل با این شورشها بود و این در حالی ست که سایروس ونس، وزیر امور خارجه از حمایت رسمی آمریکا از چنان سیاستی خودداری میکرد. ونس با اعمال خشونت مخالف بود.
ژنرالهای شاه به سربازان خود دستور دادند تا بهسوی مخالفان شلیک کنند و صدها تن از شورشیان را از پای درآوردند – شورشیانی که خواستار سرنگونی شاه در طول ماههای آشوب قبل از خروج پهلوی بودند؛ اما به دلایلی که هنوز موردبحث است، نیروهای نظامی یا امتناع کردند و یا به آنها دستور داده شد در اوج تظاهرات دی و بهمن ۱۳۵۷ با حامیان خمینی مقابله نکنند.
دلسردی و تلخکامی شاه نسبت به نقش آمریکا در طول گفتگو مشهود بود. او در پاسخ به این سؤال که آیا احساس میکند دولت کارتر با نپذیرفتن او هنگام ترک پاناما، او را نومید کرده است، پاسخ داد: «بله. از همان ابتدا، بله. از مدتها قبل شروعشده بود. این نکتهی جدیدی نیست».
او پیشتر گفته بود: «بزرگترین اشتباه من این بود که به آمریکاییها و انگلیسیها در مورد مشکلات داخلی میهنم گوش فرا دادم… با نگاهی به گذشته، [توصیه نادرست آنان] این بود که تمامی تروریستها را از زندان آزاد و آنها را رها کنم و به آنها امکان بدهم که رهبر گروه آتش افروزان و شورشیان بشوند – شورشیانی که همواره تلاش میکردند که دولت را ناتوان کنند تا در برابر فشار غارتگران و آتش افروزان تسلیم شود، به دیگر عبارت، دولت را به مسیری بکشانند تا سیاست تسلیم در برابر این راهزنان را دنبال کند.»
شاه گفت: «توصیههای ایالاتمتحده که از طریق سفیرش ویلیام سالیوان ابراز میشد، مرا متقاعد کرد که سیاست تلاش در آخرین لحظه را «برای یافتن راهحلی بهمنظور به قدرت رساندن اپوزیسیون» پیگیری کنم. این درواقع، سیاست خودم بود. اکنون میببینم که اشتباه کردم. مصمّم بودم که خون نریزم.» او گفت: «در عوض باید به حکومتنظامی که در ماه نوامبر بر سرکار آمده بود دستور میدادم تا نظم و قانون را برقرار کند». شاه ادامه داد که سفرای آمریکا و انگلیس در تهران برای حمایت از سیاستمداران سکولار اپوزیسیون به رهبری مهدی بازرگان، مرا رها کرده بودند. این سیاست «راه را برای خمینی هموار کرد. آنها دیدند که ماتحت فشار تسلیمشدهایم و مصمم شدند که تا آخر، همین راه را طی کنند».
شاه در پاسخ به سؤالی درباره گزارشهایی مبنی بر ارسال پیامهایی از واشنگتن که به او پیشنهادشده بود از «مشت آهنین» استفاده کند، گفت:
-«هر بار که از سفیر آمریکا میخواستم چنین اخباری را تأیید کند، او همواره میگفت « هیچ دستوری ندارد».
شاه در پاسخ به این پرسش که آیا پیامها از طرف برژینسکی و از طریق زاهدی آمده بود، گفت: «مطمئناً؛ اما از سیگنال و کانال رسمی آمریکا خبری نبود و هر زمان که قصد راستی آزمایی آن سیگنالها را داشتم، هیچ تأییدی در کار نبود. چطور میخواهید در سیاست خارجی خود اینگونه عمل کنید؟ شاید آن مرد بیچاره (سالیوان) هیچ دستوری نداشت. فکر نمیکنم او دروغ گفته باشد».
شاه گفت که ژنرال هایزر، معاون فرماندۀ نیروهای آمریکایی در اروپا که توسط کاخ سفید به تهران اعزامشده بود، با ترتیب دادن ملاقاتی میان رئیس ستاد ارتش، ارتشبد عباس قرهباغی که اسماً به شاه وفادار بود و بازرگان که درصدد سرنگونی شاه بود، درواقع کابینۀ موقّتی را که شاه بر جای گذاشته بود، تضعیف کرد.
پس از خروج شاه از کشور، «هایزر مانع شد تا ارتش حافظ قانون اساسی باشد و همان ارتش به خاطر این مرد مضحک یعنی بازرگان که فقط یکدست نشانده انگلیسیآمریکایی بود تسلیم شد». بازرگان بهعنوان اولین نخستوزیر در زمان خمینی خدمت کرد؛ اما دولت او با تسخیر سفارت آمریکا سقوط کرد.
شاه همچنین به شدّت سیاست فعلی آمریکا را در خلیجفارس رد کرد و طرحهایی را که برای استقرار سریع نیرو که از تجهیزاتی از پیش تدارک دیدهشده در منطقه استفاده میکرد، «مضحک» توصیف کرد. «ایالاتمتحده دو لشکر هوابرد دارد که باید در برابر ۱۳ لشکر هوابرد روسها در منطقه مستقر کند. شما در حال ذخیره تجهیزات برای آوردن ۱۵۰۰۰ تفنگدار دریایی هستید که پرواز آنها به اینجا، دو یا سه روز طول میکشد، درحالیکه روسها میتوانند فوراً ۴۰۰ هزار سرباز را به کشور من بفرستند. اگر من در کشورم میماندم، ۶۰۰ هزار نیرو برای استفاده در چنین مواقعی داشتم. در سال ۱۹۸۳ این تعداد به ۷۶۰ هزار نیرو میرسید».
شاه افزود: «حدود ۱۲ سال پیش به ایالاتمتحده، آمریکا و انگلیس در مورد افغانستان هشدار داده بودم و طبق معمول، ایالاتمتحده آمریکا بر این باور بود که آمریکا بهتر میداند و هشدار مرا چندان جدی نگرفتند. سپس یک سری کودتا رخ داد تا اینکه در افغانستان رسماً حکومت مارکسیستی اعلام شد. اگر من در کشورم میبودم و سیاست خود را ادامه میدادم، اکنون و بهویژه در سال ۱۹۸۳ وضعیت بهتری میداشتیم. هیچ نیروی، جز وقوع یک جنگ جهانی، توان تجاوز به افغانستان و دریای عمان و اقیانوس هند را نمیداشت. حال آنچه رودررو داریم این است که حتا در کنفرانس اسلامی در اسلامآباد گفتهشده که اعتقاد عمیق آنها بر این پایه استوارشده که شوروی میباید نیروهای نظامی خود را خارج کند و ممالک مسلمان قصد دارند با دولت فعلی آقای [ببرک] کارمل قرارداد ببندند؛ یعنی دولت افغانستان را به رسمیت میشناسند. بعید نیست که اروپاییان نیز همین روال و مسیر را دنبال کنند چراکه میگویند این مشکل فقط راهحل سیاسی دارد. من جنگطلب نیستم و اصراری بر جنگ ندارم، دقت کنید! من سخن از جنگ نمیکنم، فقط میگویم که همگان این عمل انجامشده را میپذیرند، طبق معمول… خواهید دید».
شاه، مانند اظهارات پیشیناش، علت بسیاری از آشفتگیها را در ایران، بهسرعت شتابان تغییرات اقتصادی و اجتماعی تحت رهبری خود مرتبط میداند. به گفته او، در طول یک دهه، درآمد سالانه هر ایرانی از ۶۰ دلار به ۲۵۴۰ دلار افزایش یافت. او گسترش سریع نیروی کار در دوران حکومتش را با ۴ میلیون نفری که اکنون به گفته او بیکارند، مقایسه کرد. شاه افزود: « درنهایت، ما سریعتر ازآنچه برخی افراد میتوانستند هضم کنند، پیش رفتیم ».
او گفت:
-«شخص من نیست که اهمیّت دارد. ما همه میآییم و میرویم؛ اما ایران کشور من است و آنچه مهم است تلاش ما برای آبادی میهن بود. صدسال طول میکشد تا یک درخت رشد کند اما تنها یک دقیقه طول میکشد تا آن را قطع کنند. آنها حتّی جنگلها را نابود کردهاند. همهچیز را نابود میکنند».
شاه در تاریکی کاخ قُبّه ادامه داد:
– «ما به تمدّن بزرگ فکر میکردیم. فکر میکردیم میتوان زندگی را با هنر و روح میهندوستی غنی کرد، اما شکوفایی اندیشه و آن روح به اینجا کشانده شد. اکنون همۀ آن تلاشها ازمیانرفته است».
جیم هوگل، ترجمۀ مهرداد ایرانی