برقراری رابطه با آنان در بسیاری از دستگاههای دیپلماتیک موضوع بحثهای داغ است. در واشنگتن، این بحث در چارچوب نبرد شدید سیاسی میان دو حزب دموکرات و جمهوریخواه صورت میگیرد و درنتیجه، نمیتواند به یک جمعبندی فراگیر بینجامد. در اتحادیه اروپا و بریتانیا، هنوز اثری از یک بررسی جدی دیده نمیشود. تکرار کلیشههای دیرین، ازجمله ضرورت تغییر رفتار طالبان با زنان و کمک به خروج اتباع اروپا و بریتانیا، زیربنایی برای یک بحث و بررسی جدی نیست. چین و روسیه نیز این بحث را در محیطی سرشار از بیم و امید، اگر نخواهیم بگوییم کماطلاعی و طمع، آغاز کردهاند. ترکیه مانند همیشه در دوران رهبری رجب طیب اردوغان، از هول حلیم توی دیگ افتاده است، درحالیکه پاکستان که خود را بزرگترین برنده در این قمار تراژیک میداند، هنوز نمیداند چگونه مهرههای برده را در گیشه کازینو نقد کند.
شاید یکی از جالبترین بحثها در این زمینه را در جمهوری اسلامی ایران بیابیم. پیش از فرار محمد اشرف غنی، رئیسجمهوری اسلامی افغانستان، مقامهای تهران میکوشیدند تا مماشات با طالبان را بهعنوان جزئی از یک استراتژی وسیعتر عرضه کنند. محمدجواد ظریف، وزیر وقت امور خارجه جمهوری اسلامی، حتی یکبار هشدار داد که «در افغانستان، فاجعه بزرگی در حال شکل گرفتن است». این فاجعه، از دید تهران، نمیتوانست چیزی جز تسلط انحصاری طالبان بر افغانستان باشد. نباید فراموش کرد که مناسبات جمهوری اسلامی در ایران با امارت اسلامی در افغانستان در سالهای ۱۹۹۰ جنبه خصمانه داشت. تهران هرگز امارت افغانستان را به رسمیت نشناخت، درحالیکه طالبان از نشان دادن دندانهایش به ایران ازجمله با کشتن دیپلماتها و روزنامهنگاران ایرانی و سرکوب شیعیان افغانستان ابایی نداشت. در یک مورد، به گفته حسین موسویان که در آن زمان از مشاوران امنیتی جمهوری اسلامی بود، تهران دهها هزار سرباز را با «بهترین تجهیزات» به مرز افغانستان فرستاده بود تا با یک حمله برقآسا، کار طالبان را یکسره کند؛ اما در آخرین لحظه، آیتالله علی خامنهای، ولیفقیه، این برنامه را متوقف کرد.
با چنین سابقهای، بحث جاری درباره برقراری رابطه با طالبان جذابیت بیشتری پیدا میکند. در هفتههای اخیر، کارشناسان امور امنیتی و بینالمللی جمهوری اسلامی با انتشار بیش از ۳۰ مقاله، در این بحث شرکت کردهاند. در همان حال، بسیاری از حجهالاسلامها و آیتاللههای سیاسی نیز با گفتار و نوشتار، نظر خود را اعلام کردهاند.
در این بحث، سه تفکر کموبیش متفاوت، گاه حتی متضاد، میتوان دید. از یکسو، این فکر که طالبان چون ضد آمریکا است دوست بالقوه جمهوری اسلامی است عرضه میشود. روزنامه کیهان تهران که خود را سخنگوی آیتالله خامنهای جا میزند، مبلغ اصلی این نظر است. بر اساس این نظر، طالبان که ۵۰ هزار «شهید» داده است تا آمریکا را وادار به «فرار» کند، بهناچار جمهوری اسلامی را که «پرچمدار مقاومت در برابر استکبار جهانی است» دوست و متفق خود میپندارد.
صاحبان این نظر که درعینحال خواهان کشاندن روسیه و چین به ایران در سطح استراتژیکاند، حتی از موضعگیریهای مبهم مسکو و پکن در مورد طالبان به سود خود بهره میگیرند. به گمان آنان، اگر روسیه و چین حاضرند طالبان را بپذیرند، دلیلی وجود ندارد که جمهوری اسلامی در برابر امارت اسلامی کابل با تردید عمل کند.
آیتالله «دکتر» ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری جدید اسلامی، نیز زمزمههای مشابهی عرضه کرده است. او از آمادگی ایران برای بازسازی افغانستان سخن میگوید و امیدوار است که ائتلافی مرکب از همسایگان افغانستان، به انضمام روسیه و چین، در این مسیر شکل گیرد. بعضی طرحهای همکاری اقتصادی و صنعتی که در دوران محمدرضا شاه تهیهشده بود، از بایگانی بیرون کشیده شدهاند تا اشتهای طالبان را برای برخورداری از کمکهای ایران برانگیزند. طرح راهآهن کابل به چاربهار، بهرهگیری از معادن آهن حاجیگک در افغانستان، ایجاد یک دانشگاه مشترک در هرات و ساخت شاهلوله برای صدور گاز از ترکمنستان و شمال افغانستان ازجمله این طرحها هستند. کیهان حتی پیشنهاد میکند که ایران کمبود اورانیوم خود را با بهرهگیری از معادن اورانیوم افغانستان جبران کند.
تفکر دوم در این بحث، طالبان را خطری جدید برای جمهوری اسلامی قلمداد میکند. بر اساس این تفکر، ایالاتمتحده آمریکا در پی اجرای یک نقشه شیطانی است که بر اساس آن، ایران اندکاندک در محاصره دشمنان قرار میگیرد. حضور بیش از ۸۰ گروه مسلح ضد ایرانی در پاکستان هرگز نتوانست جمهوری اسلامی را بهطورجدی درخطر افکند؛ اما اگر طالبان نیز روشهای خصمانه در پیش گیرند، مهار آتش در طولانیترین مرزهای ایران کار آسانی نخواهد بود. از سوی دیگر، گروههای مسلح کرد که در عراق پایگاه دارند، اندکاندک در موضع تهاجمی قرار میگیرند درحالیکه ایالاتمتحده آمریکا مناسبات دیرین خود با کُردها را، هم در سوریه و هم در عراق، تقویت میکند.
مبلغان این تفکر که میگویند ایران باید در کنار اکثریت مردم افغانستان که مخالف طالباناند بایستد و بهطور تلویحی، حتی از اعمال زور علیه امارت اسلامی رویگردان نیستند. این نظرات با تمسخر مبلغان مماشات با طالبان روبهرو شده است. در چند مورد، حتی پیشنهادشده است که هواداران مبارزه با طالبان با تشکیل یک لشکر داوطلب، به کمک رزمندگان پنجشیر بروند.
بعضی مبلغان این فکر که طالبان خطری جدی برای ایران خواهد بود، بهطور تلویحی از یک «دسیسه» عمیقتر چندلایه سخن میگویند. در چارچوب این دسیسه، ایالاتمتحده آمریکا بقیه نیروها و پایگاههایش را از خاورمیانه ــ یعنی اساساً عراق، سوریه و بحرینــ بیرون خواهد برد. کیهان حتی با یک تیتر جنجالی، از خروج مشاوران نظامی آمریکا از عربستان سعودی سخن میگوید. بدینسان، در مدتی کوتاه، جمهوری اسلامی تمامی هدفهای آمریکایی را در منطقه از دست خواهد داد و این رجزخوانی سرلشکر حسین سلامی که «همه مواضع آمریکا در منطقه در تیررس قرار دارد» بیمعنا خواهد شد. در همان حال، مسیر عادی شدن مناسبات تهران با ریاض و ابوظبی نیز سرعت بیشتری گرفته است. در سفر اخیر مصطفی الکاظمی، نخستوزیر عراق، به تهران، او حتی از احتمال بازگشایی سفارتهای ایران و عربستان سعودی در ریاض و تهران سخن گفت.
اگر این مسیر به هدف برسد، تهران ناچار خواهد شد یک رجز دیگر خود را کنار بگذارد، اینکه مراکز نفتی سعودی و برجهای بلند دبی در تیررس سپاه پاسداران قرار دارد و درنتیجه، به تهران امکان میدهد که تهدید به حمله را بهعنوان یک سلاح بازدارنده به کاربرد.
خب، اگر وضعی پیش آید که تهران هیچ عذر و بهانهای برای حمله به عربستان سعودی و امارات متحده عربی نداشته باشد و هدفهای آمریکایی خود را نیز ازدستداده باشد، آیا نمیتوان تصور کرد که قرار دادن جمهوری اسلامی در منگنهای مرکب از طالبان و گروههای ضد ایرانی در پاکستان از یکسو و کُردهای مسلح مستقر در عراق موردتوجه «دشمنان» قرار خواهد گرفت؟ در شرایطی که جمهوری اسلامی با ریزش بزرگ در پایگاه سیاسی خود روبهرو است، درحالیکه بحران اقتصادی و فاجعه کرونا کل کشور را تضعیف کرده است، قرار گرفتن رژیم در منگنه تهدید خارجی توأم با شورشهای داخلی ممکن است به سقوط سیستمی جمهوری اسلامی بینجامد.
اما شاید جالبترین جلوه بحث جاری را در تفکر سوم بیابیم. بر اساس این تفکر که گاه حتی در رسانههای زیر کنترل سپاه پاسداران عرضهشده است، تهران میباید طالبان را یک رقیب یا حتی دشمن مسلکی تلقی کند اما روابط خود با رژیم جدید در کابل را در چارچوب عملگرایی شکل دهد. یک روحانی نزدیک به سپاه پاسداران مدعی است که «رهبران و بدنه اصلی طالبان» را «ملایان بیسواد» تشکیل میدهند که برداشتی نادرست از شریعت اسلامی دارند. بااینحال، توصیه او پذیرفتن روش عملگرایانه است؛ بهعبارتدیگر، طالبان را با آنچه میکنند ارزیابی کنیم نه با آنچه میگویند.
این موضعگیری از چند نظر جالب است. نخست، میپذیرد که فضای سیاسی بهناچار از فضای دینی جداست، دستکم در مناسبات بینالمللی. خب، اگر این را بپذیریم، میتوان پرسید چرا نباید همین روش را در مورد مناسبات با دیگر کشورها، مثلاً اسرائیل، به کاربرد؟
دومین دلیل جالب بودن این موضعگیری، پذیرفتن تلویحی تعدد برداشتها از شریعت اسلامی است. اگر این نظر را بپذیریم، بهناچار باید بپذیریم که شریعت اسلامی حتی با اتکا به وحی، منزل ممکن است با تعبیرها و تفسیرهای گوناگون عرضه شود و ازآنجاکه در اسلام هیچ مرجعی برای داوری نهایی، البته بهجز خداوند متعال، وجود ندارد، تفاوت تعبیرها و تفسیرها را حتی اگر نادرست باشند، باید حداقل تحمل کرد.
اگر تحلیل بالا را کمی توسعه بدهیم، میتوان گفت که نسخه عرضهشده از سوی جمهوری اسلامی و در حال حاضر آیتالله خامنهای، یکی از صدها یا حتی هزاران برداشتی است که میتوان از اسلام ناب محمدی عرضه کرد. وقتی آنچه فکر میکنید یا میگویید بهاندازه آنچه میکنید اهمیت ندارد. سرکوب افکار و عقاید متفاوت و متضادهم در سطح خارجی و هم در مقیاس داخلی شکلی دیگر پیدا میکند. با چنین طرز تفکری، جمهوری اسلامی مهمترین سلاح خود یعنی چماق تکفیر را از دست خواهد داد.
درگذشته، جمهوری اسلامی حتی سرسختترین دشمنان تشیع، مثلاً اخوان المسلمین را یا تحمل میکرد یا حتی دوست و متحد میپنداشت؛ اما اخوان المسلمین و بخش فلسطینی آنان یعنی حماس در رأس یک کشور دولت قرار ندارند. این تفاوت است که مسئله پذیرفتن طالبان را با همه خطرات مسلکی و امنیتی، برای فرقه خمینیه و جمهوری اسلامی پیچیدهتر میکند.
سرانجام، خود این نکته که فضای کوچکی برای برخورد تحلیلهای متفاوت در داخل فرقه خمینیه شکلگرفته، خبر خوبی است. رژیم خمینیگرا در تهران بهشدت ترسیده است. این ترس هم میتواند مثل یک پسگردنی رژیم را به راهی دیگر بکشاند و هم ممکن است رگه جنون همیشگی رژیم را فعالتر سازد و به سرکوب شدیدتر در داخل و ماجراجویی گستردهتر در خارج بینجامد.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی