«کرونا را سیاسی نکنید!» این، شعار تازه رهبران جمهوری اسلامی است که با توسل به آن، میکوشند تا بیکفایتی نظام حکومتی خود را در اداره بحران بهداشتی جاری به نحوی توجیه کنند. هیچ مسئلهای نیست که سرانجام یک بعد سیاسی نداشته باشد. تعلل جمهوری اسلامی ایران در پذیرفتن بحران و تعریف خطری که کرونا در برداشته است، بیتردید، یک مسئله سیاسی است.
ناتوانی جمهوری اسلامی ایران در بسیج نیروها و منابع لازم برای رویارویی با این خطر نیز یک مسئله سیاسی است. بحران ناشی از کرونا، بار دیگر نشان داد که در جمهوری اسلامی آنان که مسئولیت دارند، قدرت ندارند و آنان که قدرت دارند، بدون مسئولیتاند.
اما از این بدیهیات ناشی از ساختار عجیبوغریب جمهوری اسلامی ایران که بگذریم، ورود کرونا به ایران در مقیاس وسیع یک جنبه سیاسی دیگر نیز دارد که ناشی از تصمیم راهبردی رژیم برای تبدیل چین به یک منبع مهم حمایت سیاسی و اقتصادی است.
اما یک ارزیابی کوتاه بهخوبی نشان میدهد که این تصمیم راهبردی، بیشتر به سود چین بوده است تا ایران. چین که تا سال گذشته بزرگترین واردکننده نفت از ایران بود، به بهانه تحریمهای آمریکایی میلیاردها دلار درآمد ایران از این منبع به دست آورده است.
در حال حاضر چین با پذیرفتن قاچاق دلار به ایران، در مقیاس محدودی میکوشد تا رهبران جمهوری اسلامی ایران را تا حدی راضی نگه دارد؛ اما نکته اینجاست که ایران سهم خود را از بازار نفت چین، شاید برای همیشه، ازدستداده باشد، درحالیکه روسیه، عربستان سعودی و تا حدی ایالاتمتحده، سهم بزرگتری را از آن خود میسازند.
طرحهای بزرگی که تیتر اول روزنامههای تهران را به خود اختصاص میداد، عملی نشدهاند و شاید هرگز عملی نشوند. پس از سه سال مطالعه و مذاکره، چین همچنان از بازسازی نیروهای هستهای اراک دوری میجوید. در زمان حال، از دو نیروگاه هستهای دیگر که قرار بود با سرمایه و تکنولوژی چین در ایران ساخته شود، نیز خبری نیست. کوششهای جمهوری اسلامی ایران برای خرید سلاحهای مدرن از چین نیز همچنان بیثمر مانده است. بهانه پکن این است که قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل فروش اسلحه به ایران را تا پایان سال آینده ممنوع کرده است.
حمایت لفظی از برجام که عملاً مردهای متحرک است، برای چین هزینهای ندارد و تنها گروه حجتالاسلام حسن روحانی را خشنود میسازد.
چینیها با رخنه در سراسر بازار ایران، بسیاری از صنایع سبک ایران را عملاً از بین بردهاند که از میان آنان میتوان از نساجی نام برد. سازمان گمرک ایران اعلام میکند که ۸۰ درصد از پارچههایی موردنیاز برای ساختن چادرنماز و روسری در ایران، از چین وارد میشود. بر اساس برآوردهایی که از سوی مقامات و منابع رسمی عرضه میشود، کوشش چین برای تسلط بر بازار ایران بیش از یکمیلیون شغل را در این کشور از بین برده است.
درحالیکه چین در لباس دوست و حامی ایران، درواقع، عذر را بهجای وفا و دستبرد را بهجای اهدا قرار داده است، جمهوری اسلامی ایران در زمینههای گوناگون، با پذیرفتن خطرات بسیار برای خود، کوشیده است تا خواستهای پکن را تا آنجا که میتواند برآورده کند.
یکی از این خواستها این بود که جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد شکاف میان مسلمانان چین، وارد میدان شود. بر اساس برآوردهای غیررسمی بیش از ۶۰ میلیون چینی پیرو دین اسلام هستند. از این ۶۰ میلیون، نزدیک به ۹۰ درصد پیرو مذاهب سنی بهویژه حنفیاند. نزدیک به چهار درصد دیگر پیرو فرقههای صوفی و مذاهبی هستند که در ادبیات اسلامی به نام «افراطیون» شناخته میشوند. برآورد ما از شیعیان اثناعشری در چین، یعنی مذهب اکثریت ما ایرانیان، بین یک تا یک و نیم درصد است. مسلمانان «هان» نزدیک به ۷۰ درصد از کل آن شمار را به خود اختصاص میدهند. دومین گروه قومی بزرگ، اویغورها هستند که در شینجان چین به سر میبرند و همواره کوشیدهاند هویت قومی و فرهنگی خود را حفظ کنند و در جامعه بزرگ جمهوری خلق، حل نشوند.
مقامات جمهوری خلق چین از سال ۱۹۴۹ میلادی یعنی پس از فتح ترکستان خاوری و نابودی دولت مستقل آن، همواره کوشیدهاند تا اویغورها را رام کنند و موفق نشدهاند. هماکنون نزدیک به یکمیلیون مسلمان اویغور در اردوگاههای «آموزش مجدد»، عملاً اسیرند. کوششهای دولت چین برای مهار کردن اسلام در طول چهار دهه تسلط کامل پیروان مائوتسه تونگ در میان مسلمانهای HAN موفقیتهایی به دست آورد، اما در میان مسلمانان اویغور غالباً بینتیجه ماند.
در یک سفر به سیان SIAN، شهری که نقطه آغاز جاده ابریشم بود، در سالهای ۱۹۷۰ میلادی، زمانی که انقلاب بزرگ فرهنگی پرولتاریایی هنوز به پایان نرسیده بود، با گروهی از مسلمانان پنهانی آشنا شدیم که میکوشیدند هویت اسلامی خود را با شگردهای گوناگون حفظ کنند. یکی از آن شگردها این بود که هر یک از سورههای قرآن را یکتن حفظ میکرد و در گردهماییهای پنهانی تلاوت میکرد. این حافظان سورهها، درزمانی که چاپ، انتشار، یا داشتن یک نسخه از قرآن میتوانست بهحکم اعدام منجر شود، در حفظ هویت اسلامی مردم خود، البته در مقیاسی محدود، نقش مهمی داشتند.
گروه قومی- دینی دیگری که جمهوری خلق چین نمیتوانست با هویت زدایی و جذب در جامعه بزرگ از میان ببرد، بودائیان تبت بودند و هستند. تبت نیز در ۱۹۴۹ به اشغال جمهوری نوبنیاد خلق چین درآمد، اما هرگز حاضر نشد دین نیاکانی را رها کند و مائوئیسم را بهعنوان باوری جدید بپذیرد.
سومین گروه دینی که برای پکن باعث دردسر بوده و هست، مرکب است از مسیحیان که تعدادشان بین ۳۰ تا ۴۰ میلیون تن است؛ با اکثریت کاتولیک و پیرو پاپ. در مقابله با تبتیهای بودائی و مسیحیان، پکن از دو روش بهره گرفته است: نخست، سرکوب بیرحمانه، هرگونه که لازم باشد و دوم، ایجاد ساختاریهای موازی با ساختارهای رهبری مذهب. مثلاً پکن در برابر دالایی لاما، رهبر بودائیان تبتی، یک «دالایی لاما»ی خودی را به میدان فرستاده است با شبکهای از راهبان که زیر کنترل فرهنگی بخش مرکزی حزب کمونیست هستند.
در مقابله با مسیحیان نیز پکن کشیشها و حتی اسقفهای زیر کنترل حزب را در برابر کشیشها و اسقفهای منصوب واتیکان قرار داده است و در عمل، یک کلیسای بهاصطلاح چینی را اداره میکند.
در سال ۱۹۹۰ میلادی، پکن به این فکر افتاد که استراتژی مشابهی را برای مهار جامعه مسیحیان چین به راه اندازد؛ اما مشکل این بود که مسلمانان، دارای سلسلهمراتب صلاحیتی دینی (مانند شبکه دالایی لاما و راهبان تبتی یا واتیکان و کشیشهای تعیینشده از سوی پاپ) نیستند. در همان حال، هیچیک از کشورهای مسلمان، حتی پاکستان که میتوان گفت نزدیکترین دوست چین است، حاضر نبودند در یک برنامه شکاف افکنی میان مسلمانان چینی با پکن همکاری کنند.
در این میان ناگهان جمهوری اسلامی ایران برای ایفای نقش موردنظر پکن وارد میدان شد. امضای یک پروتکل همکاری فرهنگی در سال ۱۹۹۵، راه را در این زمینه باز کرد.
جمهوری اسلامی ایران امیدوار بود که این برنامه تازه را در چارچوب صدور «انقلاب اسلامی» با تأسیس مراکز موردنظر خود، ازجمله اهلبیت و شعب دانشگاه امام خمینی، در چین اجرا کند؛ چیزی شبیه به برنامههایی که در چند کشور دیگر، بهویژه نیجریه، آغازشده بود.
پکن، اما بههیچوجه حاضر نبود که درها را برای تبلیغات خمینی باز کند. در عوض، قرار شد که جوانان مسلمان دستچین شده از سوی حزب کمونیست برای تحصیل در رشتههای مربوط به فقه اثناعشری، به ایران اعزام شوند و در بازگشت، با ارائه یک خوانش متفاوت از اسلام، به کاهش نفوذ علمای سنی، بهویژه در جامعه ایغور، کمک کنند.
امروز بر اساس برآوردهای غیررسمی، بین چهار تا پنج هزار طلبه علوم دینی چینی در جمهوری اسلامی سرگرم تحصیلاند که بیش از نیمی از آنان، در قم به سر میبرند. بر اساس اطلاعاتی که از قم دریافت میکنیم، هر یک از این طلبههای چینی بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ دلار در ماه از روحانیونی که مسئول تربیت آنان هستند، دریافت میکنند. ظاهراً هزینههای زندگی این طلاب نیز از سوی دولت چین تأمین میشود.
گزارشهای متعدد از ایران نشان میدهد که کرونا، همراه با بعضی از طلاب چینی که برای گذراندن تعطیلات سال نو به وطنشان رفته بودند، وارد ایران شده است. عرضه بلیتهای ارزانقیمت از سوی دو شرکت هواپیمایی ماهان و معراج که هر دو ظاهراً متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران هستند، یکی از دلایل شمار بالای مسافران سال نو به چین بود.
این احتمال هست که برخی از مقامات جمهوری اسلامی ایران زود متوجه شده باشند که ورود کرونا به ایران، با افزایش تعداد پروازها از چین بیارتباط نیست. این احتمال نیز هست که مسئله قطع این پروازها یا دستکم قرنطینه طلاب چینی در بازگشت به ایران از بعضی سطوح اداری در تهران مطرحشده باشد؛ اما مقامات رسمی در جمهوری اسلامی ایران جرات و اختیار رویارویی با صاحبان اصلی قدرت را ندارند و درنتیجه، پروازهای حامل کرونا در بالاترین تعداد برای هفتههای متمادی ادامه یافت.
برنامه اولیه این بود که جمهوری اسلامی ایران نوع مخصوص اسلام خود را به چین صادر کند و به حزب کمونیست آن کشور امکان بدهد که با فرستادن کادرهای اسلامی خود به ایران، همان بلایی را بر سر مسلمانان چینی بیاورد که در مورد بودائیان و مسیحیان دیدهایم؛ اما آنچه رهبران جمهوری اسلامی ایران فکرش را نکرده بودند، این بود که صدور اسلام خمینیگرایانه به چین، ممکن است واردات مرگ به ایران را در پی داشته باشد.
امیر طاهری