11.7 C
تهران
پنجشنبه, ۱. آذر , ۱۴۰۳

من و روزگارم

من و روزگارم

 

بیشتر بخوانید

 

به ثریا جمالی و هما زاهدی

پیشگفتار

زندگی را تنها با نگاه به پس می‌توان دریافت ولی تنها با نگاه به پیش می‌توان زیست

سورن کی یرکگارد

روزگار در نخستین نگاه گذر زمان است بر آدمیان، بر آدمیان معین؛ تاریخ جزئی است؛ تاریخ یک فرد، یک گروه به هراندازه؛ و یک دوره است؛ مانند تاریخ، اندرکنش interaction زمان و انسان است. من در اینجا داستان روزگاری را که با آن و در آن زیسته‌ام گفته‌ام، نه داستان شخصی‌ام را که مانند هر زندگی از هفتاد من کاغذ هم خواهد گذشت.

بیشتر آدمی زادگان سراسر ساخته روزگارند، به این معنی که تأثیری شناختنی بر روندها و رویدادها ندارند. اندک‌شماری آشکارا روزگار را به درجاتی شکل می‌دهند؛ اما تنها به دست همان توده‌ای که در ظاهر هیچ اثری نداشته است و موضوع دگرگونی‌ها بوده است. ما همه بازیکنان میدان زندگی هستیم، هرچه میدان بهتر و دگرگونی‌ها بیشتر، بازی چشمگیرتر. مشکل ما در این گوشه‌های شوربخت‌تر جهان این است که میدان را نیز تا حدودی خود می‌باید بسازیم.

این کتاب گوشه‌ای از داستان آنچه را که روزگار برمن کرد و آنچه را که من در برابر روزگار از آن برآمدم بازمی‌گوید. من به رویدادها و شخصیت‌ها بیشتر ازنظر نشان دادن روندها و فضای زمانه که بستر تاریخ را می‌سازد و کمتر از نظرگاه روابط شخصی پرداخته‌ام. یکی از اشتغالات همیشگی‌ام تحلیل خود و فاصله گرفتن و نگاه از بیرون بوده است. اکنون در این مرحله پایانی فرصتی دارم که به سرتاسر زندگی‌ام بنگرم که به گفته یک نویسنده فرانسوی حاصل جمعی است که هیچ‌یک از رقم‌هایش را نمی‌شود تغییر داد.

خود زندگینامه مانند خواب دیدن است. بدترین کابوس‌ها پیش از فاجعه به بیداری می‌رسند. هیچ‌گاه آن ضربه نهائی و کشنده به خواب بیننده وارد نمی‌شود. صمیمانه‌ترین خود زندگینامه‌ها باز تصویری بهتر، از خود به دست می‌دهند. حتا درباره روسو که در خودزندگی‌نامه‌اش به تأکید بر تیرگی‌های شخصیتش انگشت نهاده است می‌گویند که چنان می‌خواست اثر بهتری بر خواننده مات از آن‌همه راست‌گوئی بگذارد که به مبالغه نیز افتاده است. من ادعائی ندارم جز آنکه کوشیده‌ام تا آنجا که در توانم بوده از بیرون به زندگی‌ام بنگرم. ولی آنکه از بیرون نگریسته «من» بوده است و آنچه نگریسته شده زندگی «من» بوده است ــ آن «من» که  اگر پاک از خودش و مصلحت خودش آزاد شود دیگر نخواهد بود.

خود زندگینامه یک یادآوری صرفاً شخصی نیست؛ انبازکردن دیگران در تجربه‌های فردی است و آنچه از زندگی شخص ممکن است به کار دیگران بیاید، زیرا زندگی انسان در رابطه با دیگران است که ارزش می‌یابد. هیچ خودزندگینامه، مانند هیچ زندگی، از پاک کردن حساب تهی نیست. من نیز حساب خود را پاک‌کرده‌ام. ولی مانند نوشته‌های دیگرم، این پاک کردن حساب کمتر با اشخاص و اساساً با زمانه است، با تاریخی است که به قول «جویس» کوشیده‌ام از کابوس آن بیدار شوم. روزگار بر من بسیار گذشته است و من بیش از چند دهه‌ای که برایم میسر بوده دیده و تجربه کرده‌ام. دوران ما استثنائی بود و کمتر زندگی‌ها این‌چنین در گذرگاه‌های مهم تاریخی می‌افتند. بیداری از آن کابوس لازم است ــ اگر انسان نخواهد برگی در تندباد باشد. ولی بیداری بی گذاشتن حق آن دوران ناممکن خواهد بود. من روزگارم را در سطح‌های گوناگون به تمام زیسته‌ام، با تشنگی سیراب نشدنی، با دریغ همیشگی بر اینکه چرا بیشتر نتوانستم؛ و اکنون می‌باید آن را بازبگویم. صفحات محدود این خودزندگینامه بخش دیگری از بجای آوردن آن وظیفه است. بسیاری دیگر ازآنچه را که به‌ویژه در این سال‌ها نوشته‌ام می‌باید بر آن افزود.

چنانکه اشاره کردم در این نوشته سهم روزگارم دست‌کم به‌اندازه خودم اهمیت دارد. هرکسی در خانواده یا کشور یا دورانی دیگرکسی دیگر می‌شد. من که از نوجوانی، بلکه کودکی، به امر عمومی، به سرزمین و ملت، به تاریخ و رویدادهای روز اندیشیده‌ام خود را بیش از بسیاری دیگر درگیر روزگارم می‌بینم. در اندرکنش همیشگی با روزگارم، در تأثیری، کوچک که من بر آن گذاشته‌ام و تأثیری، بسیار بزرگ‌تر که روزگار بر من گذاشته است نمی‌توانم سرگذشت خود را به کشاکش‌های درونم محدود کنم، چنانکه تا نیمه‌های دهه بیست زندگی‌ام می‌کردم. در آن سال‌های شکل‌دهنده، خودم و آنچه در درونم می‌گذشت دست بالا را در دفتر یادداشت‌هایم می‌داشت. درگیریم با جهان بزرگ‌تر بیرون نیز به سبب دانش اندک و میدان عمل کوچک، محدود بود. ولی به‌زودی به این رسیدم که خود را بیش‌ازاندازه جدی نگیرم. یادداشت روزانه هم دیگر ننوشتم. هرچند در آن تصمیم بیم اینکه زمانی به خانه‌ام بریزند و نظر واقعی مرا به روزگاری بدانند که کار زیادی درباره‌اش نمی‌توانستم، سهم بزرگ‌تری داشت.

خوانندگان در این زندگینامه «من» درونی را کمتر جدا از جهان رو به گسترش بیرون من خواهند دید. خواست من این نیست که در برابر افکار عمومی بر تخت روانکاو دراز بکشم. همه ما بحران‌هایی را از سر گذرانده‌ایم؛ مناسباتی با دیگران از بسیار نزدیک تا دور و از عشق تا بیزاری داشته‌ایم. کارهای بسیار از ما سرزده است پاره‌ای مایه سربلندی و پاره‌ای سرافکندگی، ولی من امیدوارم آنچه از این خودزندگینامه بدر می‌آید تصویر درستی از یک زندگی سراسر درگیر با یک دوران استثنائی تاریخی بدهد. من این بلندپروازی را همیشه داشته‌ام که بدهی‌ام را به روزگارم بپردازم ــ روزگاری که مرا به مقدار زیاد ساخت ــ و آن را به‌اندازه‌ای که می‌توانم دگرگون سازم. شاید این نوشته بتواند اندکی به این بلندپروازی نیز خدمت کند.

نمی‌دانم اگر آقای بهمن امیرحسینی مرا دعوت به مصاحبه‌ای درباره زندگی‌ام نمی‌کرد کی به این اندیشه می‌افتادم. ما در طول سال‌ها گاه‌به‌گاه باهم گفتگوهایی عموماً از سر شتاب کردیم و من بعداً برنوشته‌های پیاده شده از نوارها نگاهی دوباره انداختم که عادت من است، هر بار که چشمم برنوشته‌ای از خودم می‌افتد و بر آن‌ها افزودم و خطاهای حافظه را اصلاح کردم و احتمالاً خطاهای دیگری هست که خوانندگان یادآوری خواهند کرد. پاره‌ای ناهمواری‌ها در لحن و نثر کتاب از این است که بخشی گفتاری و بخشی نوشتاری است. دو پیوست این کتاب یکی یادداشت‌های روزانه، روزنگاری، های سال‌های دور من است که در گریز از میهن به‌جای گذاشته بودم و در ایران از روی «زندگینامه»ای که به اشاره رژیم از من نوشته‌اند توسط آقای آریا پارسی گردآوری‌شده و به چاپ رسیده است. بر آن پیشگفتاری افزوده‌ام که درواقع پسگفتار epilogue آن روزنگاری‌هاست. دیگری داستان گریز من است. خودزندگینامه بی آن‌ها ناقص می‌ماند؛ و بی‌پایمردی همیشگی خانم فرخنده مدرس و آقای علی کشگر و «تلاش» آن‌ها که نامش به قول عرب‌ها از آسمان افتاده است، به این پاکیزگی انتشار نمی‌یافت.

تصاویر کتاب از «وزیر خاکستری» کذائی و عکس‌هایی که در این سال‌ها دوستان از آلبوم‌های خودشان فرستاده‌اند گرفته‌شده است. از همه سپاسگزارم.

«من و روزگارم» به دو زنی پیشکش می‌شود که بر زندگی‌ام حق اندازه نگرفتنی دارند؛ به مادرم ثریا جمالی و به همسرم هما زاهدی. در زندگی درازم با زنان این را دریافتم که آن‌ها به سبب خویش کاری یگانه خود به‌عنوان بُردارندگان گوهر زندگی، بررویهم آدم‌های بهتری هستند. این پوزش‌نامه‌ای به هردو آن‌ها نیز هست.

د. ه.

ژنو ۲۰۰۸

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر