3.7 C
تهران
چهارشنبه, ۲۸. آذر , ۱۴۰۳

در کلاف سردرگم

مهار و توازن (چک اند بالانس در فرهنگ سیاسی آنگلوساکسون) با قانون اساسی امریکا در یک نظام دمکراتیک وارد شد. منظور از آن برقراری مکانیسمی است که از زیاده‌روی قوای حکومتی (قانون گزاری، اجرائی، قضائی) و چیرگی یکی بر دیگری جلوگیری کند. این مکانیسم در قانون اساسی دویست و سی‌ساله امریکا تاکنون بهترین نمونه بوده است. اکنون در جمهوری اسلامی که، هرروز بدایع و بدعت‌هایش مایه شگفتی جهانیان می‌شود، مهار و توازن را تا پایانش برده‌اند. ما دیگر حتی از قوای حکومتی نمی‌توانیم سخن بگوییم و هر چه هست مهار و توازن تا حد توقف است. نه‌تنها قوای حکومتی با مداخلات هرروزه در کار یکدیگر این وظیفه را انجام می‌دهند بلکه هر قوه پیوسته در جنگ با نهاد‌های رسمی و غیررسمی و قانونی و فراقانونی است که ناگهان پدیدار و ناپدید و نیرومند و ناتوان می‌شوند.

رژیم اسلامی در ایده و ساختار، ازلحاظ فلسفی و قانون گزاری هردو، کامل‌ترین حکومت فردی و نظام پیشوائی است و چنین نظامی، بنا بر تعریف، مهار و توازن برنمی‌دارد. این نظامی است که هم اراده فقیه به‌موجب اصل ولایت، از طریق نبوت و امامت، مشاء الهی دارد و جای چون‌وچرا نمی‌گذارد؛ و هم به‌موجب قانون اساسی، هیچ مرجع مستقلی جز او نیست و همه قوا از او ناشی می‌شود. در چنین نظامی از قوای حکومتی مستقل سخنی نمی‌توان گفت که یکدیگر را مهار و متوازن کنند. خامنه‌ای به‌عنوان رهبر همه سررشته‌ها را در دست دارد. اختیارات او بیش از یک دیکتاتور معمولی است، که به خود اجازه می‌دهد کارها را از کوچک و بزرگ هماهنگ کند و جریانات گوناگون را در یک مسیر اندازد. در عمل آنچه در دست خامنه‌ای است کلاف سردرگمی بیش نیست که با چاره‌اندیشی شتاب آمیز اخیر از همیشه به‌هم‌ریخته‌تر شده است.

اما با نگاهی از نزدیک‌تر، هیچ‌چیز طبیعی‌تر از هرج‌ومرج سازمان‌یافته در رژیمی که خمینی بنیاد گذاشت نیست و در اینجاست که به ضعف ذاتی پرقدرت‌ترین نظام‌های دیکتاتوری می‌رسیم. هنگامی‌که قدرت و مشروعیت از یک‌تن ناشی می‌شود جز در کوتاه‌مدت و شرایط استثنائی ــ شخصیت فرهمند در اوضاع‌واحوال موقتی ــ نمی‌توان نظم و کارایی به یک نظام سیاسی بخشید. دیکتاتوری‌ها با ظاهر تمرکز قدرت، نماینده بد‌ترین آشفتگی‌ها هستند، به‌ویژه در جهانی که پیوسته پیچیده‌تر می‌شود. مهار و توازن دمکراتیک قانون اساسی امریکا، که بسیار از زمانش پیش بود و در‌های جهانی را گشود که هنوز بیشتر جهانیان راهی بدان ندارند، باز در نخستین نگاه، به نظر نسخه‌ای برای فروبستگی (“انسداد” بی‌سلیقه‌ای که در جمهوری اسلامی بکار می‌برند) می‌آید. در مقایسه با نظامی که اختیارش در دست یک‌تن یا گروه کوچکی است سیستم سیاسی چندمرکزی دمکراتیک با چانه زدن‌ها و بده بستان‌ها و سازش‌های ناگزیر و وقت‌گیرش بسیار ناکارآمد جلوه می‌کند. چه اندازه آسان‌تر است که پرونده‌ای را یک‌راست نزد دیکتاتور، عنوانش هر چه باشد، ببرند و در چند دقیقه فرایند چندماهه را طی کنند؟

این تصادفی نیست که در جمهوری اسلامی با بیشترین تمرکز قدرت دیکتاتوری، بیشترین ازهم‌پاشیدگی قدرت را می‌بینیم. آخوند‌ها کوشش خود را کرده‌اند که ایران را به سطح خویشتن پائین بیاورند و به ریاست جمهوری رساندن کسی همچون تازه‌ترین متصدی این مقام را، که حقا جانشین شایسته پیشینیان تابناک خویش است، می‌باید بزرگ‌ترین دستاوردشان شمرد. ولی ایران را تا هر جای لجنزار جهان حوزه و حجره فروببرند باز ایران است. جامعه ایرانی آن اندازه دستمایه فرهنگی و زیرساخت اجتماعی و غنای خاطره تاریخی دارد که با این شیوه‌ها قابل اداره نباشد. دلیل اصلی حرکت به‌پیش دمکراسی در پنج قاره جهان همین است که جامعه‌ها پیچیده‌تر شده‌اند و کشورداری با راه‌حل‌های ساده استبدادی ناممکن است. خمینی خود با همه اوضاع‌واحوال استثنائی‌اش، در آنچه به کشورداری، و نه ساختن چنین هیولای رقت‌آوری، ارتباط می‌یابد فروماند. نشانه‌های ازهم‌پاشیدگی حکومت در همان سال‌های خمینی نمودار شد. اینکه او نیز مانند جانشین سزاوارش، عمداً به هرج‌ومرج حکومتی دامن می‌زد باز تصادفی نیست. دیکتاتور‌ها، بی‌بهره از مشروعیت دمکراتیک، در جامعه‌های پیچیده امروزی ناگزیر از تحمل و باج دادن به مراکز قدرت هستند و برای نگهداری خود، هم برشمار چنان مراکز می‌افزایند، هم از کشاکش آن‌ها بهره می‌برند، و هم‌پیوسته مردمان بی‌قابلیت‌تری را به کار‌های گران می‌فرستند.

***

وصله تازه‌ای که بر این خرقه آلوده (آلوده به همه‌چیز) که نامش جمهوری است دوخته‌اند، یک اقدام نومیدانه دفاعی است ــ دفاع از ولایت‌فقیه ساختگی که همه مشروعیتش از نفت و سرنیزه است، و دفاع از رژیمی که به‌تندی رو در سراشیب بحران ویرانگر سیاست خارجی دارد. دو سه ماهی از یکدست شدن حکومت به سرکردگی سینه‌زنان حسینیه‌ها و اوباش بسیجی، عموماً با “دانشنامه”‌های مهندسی و دکترا، برنیامده، رهبران جمهوری اسلامی خود را با موقعیتی تحمل‌ناپذیر روبرو یافتند. گروهی خویشاوند و “بچه‌محل،” به‌کلی پرت از واقعیات، با شتاب‌زدگی کرکسان گرسنه، مقامات اجرائی را “یک بدین دست و یک بدان چنگال” میان خود تقسیم می‌کردند و چشمان آزمند بر غنیمت‌های اصلی دوخته بودند. در درون، سیاستشان چالش کردن دستگاه قدرت نسل اول پیروزمندان انقلاب بود؛ و در بیرون چالش کردن جبهه دولت‌های بزرگ غرب که با یک نگاه به گروه تازه فرمانروایان، متحد‌تر از همیشه به این نتیجه رسیدند که دیگر بس است.

افزودن یک‌لایه دیگر تصمیم‌گیری با گسترش اختیارات مجمع تشخیص … به‌منظور مهار کردن گروه تازه فرمانروایان است؛ و درآشفته بازار حکومت اسلامی، این تدبیر نیز نتیجه‌ای نخواهد داشت. مهار در همه‌جا ممکن نیست؛ ناشیگری و فساد همچنان کار خود را خواهد کرد. اما توازن مدت‌هاست که در این رژیم جایش را به ایست و بن‌بست داده است.

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر