هر روز که از درگذشت نابهنگام داریوش همایون میگذرد، جای خالیاش در سیاست خردمندانه ایران بیشتر احساس میشود؛ این کمبود گذشته از ناراحتی عاطفی برای کسانی که با شخصیت و اندیشههای داریوش همایون آشنا بودند غیرقابل جبران است، در عین حال برای کشنگران سیاست که خارج از معیارهای جنجال سیاسی در تلاش برای رهایی کشور و فرهنگ سیاسی از حاکمیت دینی و افکار نامتعارف اسلام سیاسی هستند، نیز کمبودی قابل تأمل است.
زنده یاد داریوش همایون نمادی از بازسازی فرهنگ سیاسی ایران در عصر آشنایی با مدرنیته است که توانست با گذار از آرمانگرایی سیاسی و رمانتیسم جوانی، به دگردیسی اندیشگی تن داده و در گذار از آموزههای پان ایرانیستی تا مأوا گرفتن در لیبرال دموکراسی، بازآفرینی خردمندانه ناسیونالیستی را در طول عمر پر بار و سراسر حادثه سیاسی و رویدادهای فرهنگی و اجتماعی ایران زمین، به محک آزمون و تجربه گذارد؛ بلافاصله باید اشاره کرد که با بازسازی اندیشه سیاسی، داریوش همایون به مدرنیسم ادبی در نوشتن از سیاست و تاریخ ایران موفق بوده و به جرئت میتوان از «ادبیات سیاسی داریوش همایون» نوشت و شکل و صورت نوشتاری وی را از این نگرش به تأمل گذاشت.
داریوش همایون به درستی نقطه اتکای اندیشهورزی و کنشگری سیاسی خویش را برآمدی از مشروطیت در ایران و نوسازی آن به مثابه فرهنگ و سیاست لیبرال دموکراسی میدانست و به تحقیق آموزگار لیبرال دموکراسی در فرهنگ سیاسی ایران بشمار میرود.
زمینههای دیگری که اندیشههای داریوش همایون را واقعیگرایانه و از دیدگاه لیبرال دموکراسی به فرهنگ سیاسی ایران پیوند میزد، محور قرار دادن مسائل زنان و درخواست برابریخواهانه و رفع تبعیضات سُنت مردسالارانه از حریم خصوصی و اخلاقی زنان ایران است؛ آگاهی به غایت مدرن شده از ایدههای زنورانه که در تلاقی تجربیات شخصی داریوش همایون و دانستهها و آزمودههای اجتماعیاش، به رکنی از اندیشهورزی سیاسی و عملگرایی حزبی تبدیل شده و سیاست ایرانی را در فردای رسیدن به اداره کشور و راهسپاری به آن هدف، با اهمیت و ضرورت مسائل زنان همراه میگرداند.
تأمل داریوش همایون در شرایط اجتماعی و اقتصادی ایران زمین در زمانه گذار از جهان سُنتی، تئوری سه جهان را در گفتمان سیاسی داریوش همایون، شاخصی بایسته و مؤلفهای شایسته گردانده است؛ به نگره همایون ایران در حال گذار و در گذار از دین ایدئولوژیک-سیاسی و نارواداری «دنیای اسلام»، حوزههای اقتصادی و اجتماعی تعریف شده «جهان سوم» و جغرافیای فرهنگی و سیاسی «خاورمیانه» قرار دارد و نوسازی فرهنگ سیاسی به همراه تشکل اجرا کننده آن در داخل این گذار، مسئولیتی ارزنده را با بنیانهای تئوریک و آزمودههای عملی بر عهده دارد؛ مسئولیتی که در حق آزادی وجدان، آزادی بیان، آزادی انتخاب و دیگر آموزههای حقوق بشری، از ارزشهای معرفتی و دانستههای سیاسی داریوش همایون بشمار رفته و از پیوند منطقی و ارگانیک این اندیشهها با اعلامیه جهانشمول حقوق بشر خبر میدهند.
در میان بازماندههای ارزشمند داریوش همایون به عرصه عمل و هم پایه با دستاوردهایش در عرصه نظر، بنیانگزاری و توانمند ساختن حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در صحنه سیاست ایران از همتی والایی برخورد است؛ ارزش تشکل سیاسی با تئوری لیبرال دموکراسی در آموزههای داریوش همایون به حدی است که ایشان حزب مشروطه ایران را ثمره عمرشان خواندهاند. در نگره تئوریک داریوش همایون به پدیده عینی حزب مشروطه ایران، گذار از سلطنتگرایی سُنتی به دولت لیبرال دموکراتیک قرار دارد که مبتنی بر بازخوانی روزآمد از مشروطیت ایران و قرائت و فهم آن بمثابه لیبرال دموکراسی است؛ روایتی شکل گرفته در اندیشههای سیاسی داریوش همایون به «معمای ایران نوین» در زمینههای آسیب شناسانه پرداخته است. در این راستا از نظر داریوش همایون، علل «توسعه ناموزون مدرنیته» از یک سو و دریافت «انقلاب ناتمام مشروطه» از سوی دیگر قرار دارد.
هر زمان که سخن از سیاست و فرهنگ ایران زمین در هفتاد سال گذشته به میان میآید، «داریوش همایون» یکی از اشخاصی است که ناماش در کنار سیاستمداران وطنپرست و آزاداندیشی چون علی اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش، قوام السلطنه، محمد علی فروغی و… به ذهن خطور میکند؛ داریوش همایون زندگی توأم با کنشی بیوقفه و با جدیت در عرصههای فرهنگی و فکرورزی در سیاست، یکی از کسانی است که نمایانگر تلاطم فرهنگ و سیاست ایران در فردای استقرار مشروطیت و مدرنیته در این سرزمین بوده و با فعالیتها و افکارش بازتابنده بخشی از واقعیت اجتماع ایرانی و فرهنگ و سیاست برجای مانده آن است؛ فرهنگ و سیاستی که در میان تحولات بینالمللی و تغییرات داخلی، هر زمان به شکلی در میآید و هر وقتی به صورتی آراسته میشود. سخن از داریوش همایون و ارزیابی کنشها و اندیشههای او، در واقع بازخوانی گوشههایی اساسی از سیاست و فرهنگ ایرانی و کشاکش آنها با تجدد و تثبیت آن در لایههای زیستی کشورمان، در چندین دهه گذشته است و این ارزیابی سنجشگرانه میتواند بر عملکرد فرهنگی و سیاسی ایران زمین در سدهای که پشت سر گذاشتهایم، چشماندازی انتقادی و واقعگرایانه برای ساختن آیندهای برآمده از رعایت کرامت انسانی و گشایش فضایی آزاد و برابر برای شهروندن ایرانی، باز کرده و از کاستیها و افزودههای آن به استناد واقعیتهای رویداده، حکایت کند.
به اجمال در رابطه با عمر هشتاد و دو ساله داریوش همایون میدانیم او در پنجم مهرماه ١٣٠٧ در تهران زاده شد و تحصیلات خود را بعد از تکمیل دورههای مقدماتی، در دانشگاه هاروارد در رشته توسعه سیاسی ادامه داد. همایون نوجوان از چهارده سالگی به نویسندگی و فعالیت سیاسی پرداخت که این کنشهای برآمده از ملیتخواهی و تجددطلبی، در همه شرایط زندگی او ادامه یافت. مشاغل فرهنگی او از نمونه خوانی در چاپخانه روزنامه اطلاعات تا سردبیری خارجی آن روزنامه، و مدیریت شرکت سهامی کتابهای جیبی، ناشر نخستین سلسله انتشارات مرغوب به قطع جیبی در ایران، و نمایندگی بنیاد غیر انتفاعی فرانکلین امریکا در آسیا برای توسعه صنعت نشر، و پایهگذاری و مدیریت و سردبیری روزنامه آیندگان، معلمی دانشکده حقوق دانشگاه تهران، قائم مقامی دبیر کل حزب رستاخیز ملت ایران، و وزارت اطلاعات و جهانگردی را دربر میگیرد. وی هم چنین از پایهگذاران سندیکای نویسندگان و روزنامهنگاران ایران و از دبیران پیشین آن سندیکاست. همایون سه بار به مدت نزدیک به ده ماه به دلائل سیاسی در بازداشت حکومت نظامی بسر برده است و زندگیاش سراسر همراه آثار فعالیتهای سیاسی اوست.
علاوه بر مقالات ، رسالات و سفرنامههای بیشمار، از آثار او میتوان به سه کتاب «دیروز و فردا»، «نگاه از بیرون» و «گذار از تاریخ» اشاره کرد که در سالهای اولیه تبعید و در شرایطی که اکثر فعالین سیاسی از ضربه وارده فاجعه بهمن ۱۳۵۷ به خود نیامده بودند، انتشار یافت. در دوران تبعید، همایون پس از سالهای زندگی پنهانی در ایران، از ١٣۵٩ با نوشتن مقالات و کتابهایی به فعالیت سیاسی و نویسندگی ادامه داد. حاصل آن سالها کتاب «صد سال کشاکش با تجدد» و سپس «من و روزگارم» و «مشروطه نوین» است. وی از ١٣٧١ به سازمان دادن حزب مشروطه ایران (سازمان مشروطهخواهان ایران پیشین) همت گماشت و تا پایان عمر رایزن شورای مرکزی آن حزب بود.
داریوش همایوش در زمینههای تاریخی حساس و سرنوشتسازی فعالیت داشت و میاندیشید و آموزهها و نوشتههایش بیانگر کارکرد زمانههای مختلفی بشمار میرود؛ گشایش فضای باز سیاسی بعد از دهه بیست، همایون نوجوان را به عرصههای عملی سیاست کشاند و وی هم زمان با فعالیت در گرایشهای ناسیونالیستی، آغازین تجربههای خویش را در روزنامهنگاری به محک آزمون گذاشت. استقرار آرامش نسبی در جامعه ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بر آموختههای داریوش همایون افزود و او را به تقویت بنیانهای فکریاش رهنمون شدند؛ او که از اوان جوانی عمل سیاسی را با اندیشهورزی درهم آمیخته بود، این بار نیز به ارتقای دانش سیاسی و فرهنگی خویش از دنیای مدرن و شناخت ضعفهای اجتماع و سیاست ایرانی پرداخت و بر پایه یافتههای نویناش، همراه با «تحصیل علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد»، در «سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات»، پیوندهای ژورنالیستیاش را با علایقش حفظ کرده و در شرایطی که همراه با آن آزمونی تازه را در «مؤسسه ترجمه و نشر فرانکلین» میگذراند، برای پربار کردن فضای روشنفکری چپزده دهه چهل ایران زمین در زمینه اندیشه «توسعه و تجدد»، بنیادگذاری «روزنامه آیندگان» را، در بیان ایدههای لیبرالیستی که آموختههایی از تاریخ مشروطیت در تمدن جهانی و ورود آن به فرهنگ سُنتی ایران را در خود جای داده بود، به پایگاهی برای روشنفکران تکنوکرات و اصلاحطلب آن دوران تبدیل کرد.
داریوش همایون میانه سال، در اوایل دهه پنجاه که از پختگی دوران جوانی تجربیات لازم را در فرهنگ و سیاست به دست آورده بود، به عنوان تکنوکراتی پراگماتیست و روزنامهنگاری اندیشمند، وارد حزب رستاخیز شد و پس از آن به جمع تکنوکراتهای نواندیش کابینه جمشید آموزگار پیوست و در سمت «وزیر اطلاعات و جهانگردی»، به عملی کردن اندیشههای زیستهاش در طول چهار دهه از زندگیاش اهتمام ورزید. داریوش همایون دوران میانه سالی، در تکاپوی سیاست که در میان استبدادزدگی رسمی و چپگرایی مخالفان و محافظهکاری اشراف سُنتی گرفتار شده بود، با طرح ایدهها و کنشهای اصلاحی که از بنیانهای لیبرالیستی مدرن نشأت گرفته بود، به ارتقا و تکمیل پروسه مشروطیت در ایران پرداخت و با تحولات انقلابی سال ۱۳۵۷ و به دنبال ناتمام ماندن اصلاح نظام سیاسی مشروطیت و دگرگونی در فرهنگ ایران زمین، بعد از دوران زندان، زندگی در تبعید را تحمل کرد.
داریوش همایون در سالهای اقامت خارج از کشور، نه گرفتار آرمانگرایی کاذب پیران چپباور شد و نه منفعلانه گوشه عزلت گزیده و بمانند توجیگران شکست خورده در سیاست وظیفه خود را در سرنوشت آوارگی پذیرا شد؛ وی فعالانه در زمینههای سیاسی و فرهنگی حاضر شد و بازخوانی اندیشه و سیاست ایران را در تبعید بر زمینه نخبهگرایانه به پروژه فکری و عملی خود تبدیل کرد؛ داریوش همایون به واقع آموخته بود «صدها سال ترجیح دادیم بازماندگان یک گذشته باشیم، امروز داریم میآموزیم که فرزند زمان خود بشویم.» براین اساس وی هیچ وابستگی و دلبستگی به گذشته نداشت؛ گذشتهای که «اگر بزرگی در آن بود منظره خودکشی جمعی ملتی بود که خود را به امیدهای واهی از کوره راه اکنونی رو به آینده، به مغاک آیندهای رو به گذشته افکند.»
حاصل تبعید تحمیلی برای داریوش همایون، بازنگری در ایدهها و کنشهای رژیم پیشین و پرسش از علل و عوامل استحاله سیاسی و انحطاط فرهنگی ایران را در عصر فعلی برای اندیشهها و کنشهای او به ارمغان آورده است؛ بازگشت فکری و انتقادی به مسائل مشروطیت که داریوش همایون آن را به درستی سرآغاز مدرنیته در ایران و انقلابی ناتمام میدانست، تدوین نظریهای برای نوین سازی مشروطیت به ایران است که از آموختههای مستمر همایون از واقعیات جهان انسانی نشأت گرفته و با درک و دریافت واقعیتهای زمانه در قالبهای مبارزه حزبی، تألیفات فکری و مصاحبههای سیاسی نمود یافته است، این سیر اندیشهورزی به درستی داریوش همایون را در جایگاه روشنفکر – سیاستمدار و روزنامهنگاری قرار میدهد که سیر فکری و سیاسی آن چند دههای بر اثر غلبه روحیه و استبداد توأمان بنیادگرایی/چپگرایی در فرهنگ ایران، به حاشیه رانده شده بود؛ داریوش همایون در آخرین آثارش، با درس آموزی از اشتباهات و افتخارات دوران استقرار مشروطیت تا رویداد بهمن ۱۳۵۷، بیش از پیش دیدگاههای تئوریک خود را که از پیشرفت فرهنگی دنیای مدرن و درک الزامات و نیازهای ایرانیان برگرفته است، به کنشهای سیاسی پیوند زده و در «صد سال کشاکش با تجدد» از بنیانهای دنیای جدید و موانع تجدد در ایران و «داستان پیچیده درآویختن ما با مدرنیته» سخن میگوید و بر این باور ثابت شده تأکید دارد که «روشنفکران و سیاستگران ایران در این راستا راهنمایانی بهتر از روشنفکران عصر روشنرائی نخواهند داشت – با خردگراییاش، با احترامش به گذشته کلاسیک (یونان و رم) و اعتقادش به پیشرفت بشر.»
داریوش همایون مخاطبان و خوانندگان خود را جسورانه در آگاهی از بُنبستهای واقعی سیاست و فرهنگ امروزین ایران، واقعگرایانه به «آیندهای که تاریخ را از ما شرمسار نخواهد کرد» فرا میخواند. آیندهای که به باور داریوش همایون در نهادینه کردن بنیادهای «توسعه و تجدد» جای گرفته و در «گفتمان آزادی، ترقی، دموکراسی و حقوق بشر» ظاهر شده و مفاهیم و پدیدههای «فردیت»، «رواداری» و «سکولاریسم» را فراتر از «دستمایه سیاستبازی»، برای ایران زمین و ایرانیان در دنیای متحول شونده و گرفتار در دیپلماسی و سُنتگرایی میبرد، که اکنون دیگر «مسئله مرگ و زندگی همه ماست.» پیروزی در این جدال سرنوشتساز نیازمند چرخشی اجتماعی و فلسفی است که جز بر پایه آگاهی از مدرنیته و بازخوانی انتقادی سُنت «بدان نخواهیم رسید.» این آرمانی است که داریوش همایون آن را «مسئله مرکزی گفتمان روشنفکری ایران» میداند و «محور زندگی و فعالیتهایش در تحقق توسعه و تجدد» میخواند.
در بازخوانی اندیشههای داریوش همایون و کنشهای او در سیاست لیبرال دموکراتیک این نکته را نباید از نظر دور داشت که: داریوش همایون اندیشمندی به غایت سیال، گشوده بر آینده و در حال پیشرفت است. در چهار سال آخر عمر داریوش همایون، بیش از دویست مقاله، سخنرانی و مصاحبه از او در سرتاسر جهان منتشر شده و چهار عنوان کتاب اصلی و تئوریک/ سیاسی که حکایت از وسعت تأملات و تحقیقات نویسندهاش دارند، نمایانگر وسعت اندیشه و کنش همایون بشمار میروند؛ داریوش همایون به تاریخ ۸ بهمن ۱۳۸۹ در هشتاد و دو سالگی بدرود حیات گفت.
پیش از این من در بزرگداشت هشتاد سالگی داریوش همایون، نخستین (و تاکنون تنهاترین) تکنگاری اندیشه و شخصیت ایشان را منتشر کردهام؛ به این شناسه: «داریوش همایون و کشاکش با تجدد در ایران» با نام «آریا پارسی» به روزگار زندگی در ایران زیر سیطره استبداد دینی و خفقان تحمیلی سانسورچیان وزارت ارشاد اسلامی؛ آن کتاب تاکنون دو چاپ به صورت اینترنتی و زیرزمینی در تهران، داشته است. ویراسته تازهای همراه با افزودهها و بازبینی در ادبیات و محتوای آن کتاب را برای اولین سالگرد درگذشت داریوش همایون به نام «اندیشه سیاسی داریوش همایون» در شهریور ۱۳۹۱ انتشارات کتاب پارس در لس آنجلس منتشر کرد.