کشورمان ایران، روزهای سرنوشتسازی را تجربه میکند؛ افزایش مشکلات اقتصادی و تشدید فشارها به فعالین سیاسی در داخل و گسترش تحریمهای بینالمللی و جدی شدن زمزمههای حمله نظامی به ایران زمین در خارج، بار دیگر فرزندان این سرزمین کُهن و گرفتار در دام استبداد دینی را به تأمل واداشته است؛ سیاست ایرانی اگر بخواهد از کارآمدی برخوردار و پاسخگوی نیازهای ایرانیان باشد، راهی ندارد مگر واقعبین باشد و خردمندانه واقعیات را در برنامهها و اصول نظری خود مدنظر قرار دهد. بیتردید هر زمان و هر رویدادی در سیاست با چشم داشتی به عوامل دیپلماسی بینالمللی، رویدادهای منطقهای، پاسداری از منفعت ملی کشور و سرنگونی رژیم جمهوریاسلامی میتواند حول محور نجات کشور در اتحاد ملی موضوعیت یابد. وضعیت عینی کشور و شرایط فکری-سیاسی اپوزیسیون ضرورت دستیابی به اتفاق و ایجاد «اتحاد ملی برای نجات ایران» را بدون دخالت عنصر خارجی و با تکیه بر مطالبات شهروندان ایرانی و اولویت دادن به سرنگونی جمهوریاسلامی، در محوریت تلاشهای همه ایرانیان قرار میدهد. در این رابطه به ترسیم مختصری از وضعیت فعلی ایران زمین اشاره میکنم.
۱-ایران یک مشکل اساسی دارد؛ مشکلی که به غارت هویت ایرانی دست یازیده و اخلاقیات را میخواهد از بین ببرد و اعمال ضدانسانی را در قالبهای مذهبی به خورد جامعه بدهد؛ این مشکل «جمهوریاسلامی» است؛ حاکمیتی که به هیچ اصل انسانی و حقوقی پایبند نیست و کشور را اشغالگرانه، به توبره کشیده است. در حکومت اسلامیان جان مردم هیچ ارزشی ندارد. ناموس و شخصیت انسانی به بازی گرفته میشود. حریم شخصی و حوزه خصوصی مورد تجاوز و تعرض قرار میگیرند. اعتقادات سرپوشی برای تحکیم اختناق و تحکم آمرانه سرکوبگران به کار گرفته میشود. بر اجتماع و گستره همگانی، اوباشان و چماق بدستان حاکمیت دارند. دانش و دانایی در این نظام، دشمن شمرده شده و شادی و آزادی، ضدارزش نامیده میشود. هر آن چیزی که در ذهن و زبان انسانی ارتجاع و مانع رشد شخصیت و عامل بازدارنده پیشرفت جامعه خوانده میشود، در قامت مشمئز کننده و تهوعآور «جمهوریاسلامی» نمایان است.
در فراگیری معیارهای زندگی مدرن و آگاهی که ایرانیان از این موقعیت به دست آوردهاند، «جمهوریاسلامی» مانعی جدی و حیاتی در ورود ایران زمین به ضیافت انسانها در گستره سیارهای است؛ نظامی که بر هر آن چه نشانهای از تمدن و مدنیت است، هجوم آورده و توحش را در شکل عریان آن و به تعابیر ارزشی مندرس و منسوخ شده نمایندگی میکند؛ در «جمهوریاسلامی» حقوق طبیعی انسانها نادیده گرفته میشود. قراردادهای اجتماعی از واقعیت خود تهی شدهاند؛ نهادهای فرهنگی عاری از حقیقت و تن سپرده به وانمودههایی از ارزشهای قبیلهای و گرفتار در چنبره سانسور و خفقاناند. در این حکومت قبیلهای- هیئتی، اقتصاد برای جامعه ناممکن و برای حاکمان دستمایه غارت و فساد شمرده شده و شهروندان ایرانی برای تأمین معاش روزانه خویش دست در گریبان فقر و نابرابری و در اعتراض، دعوت به خویشنداری و تن به سرنوشت دادن میشوند؛ در حالی که سردمداران حکومت ولایی، از غارت خود، در تن آسایی و تنعم خدادادی بسر میبرند. سیاست نیز در «جمهوریاسلامی» عوامفریبی و یکسو و عاری از معیارهای دموکراتیک در اتصال به متافیزیک خودساخته و در خدمت اهداف مردمستیزانه و ضدوطنپرستانه قرار گرفته است. این همه که بخش کوچکی از ناگفتههای ماهیت ضدانسانی و غیردموکراتیک «جمهوریاسلامی» در ایران امروز است، ضرورت پایداری مردم ایران در دستیابی به حق انسانی و ایجاد نظام دموکراتیک و دسترسی به مدنیت را در گذار از «جمهوریاسلامی» اولویت میدهد و جنبش مدنی ایران را در اتصال به سرچشمههای حقطلبانه آن، به نتایج دموکراتیک و آزادیخواهانه میرساند.
۲-حاکمیت نالایق ایران اکنون که در فرایند فروپاشی قرار گرفته و مطالبات مدنی ایرانیان در برههای تازه، شعار سرنگونی و ایجاد نظام سیاسی دموکراتیک را در برنامه خود قرار داده است، به تهاجم خارجی- چه کوتاه مدت و چه فرسایشی- به عنوان معجزه نجاتگر خویش مینگرد و با وقوع آن میتواند چند مدتی بر عمر تأسفآور خود بیافزاید. در مورد جمهوریاسلامی از آن جا که وطن و حیثیت ملی ایران و ایرانیان برایشان ارزشی ندارد، دخالت نظامی میتواند مرثیه مظلومنمایی مذهبی-سیاسی آنان را ارضاء کرده و بر غارت باقی مانده ثروت ملی و کشتار و شکنجه نیروهای مخالف افزوده و ایرانی ویران تر از این که پدید آوردهانده، بر جای گذارد. این همه از مواردی است که حالت جنگی منجر به استحکام دیکتاتوری اسلامیان در کوتاه مدت و خسارات خانمان برافکن در دراز مدت گردیده و در اولین ضرباتش، نیروهای دموکراتیک را با موانع جدی و چه بسا غیرقابل جبران رودر رو خواهد کرد.
تردیدی نیست که انسجام و ارتقای جنبش مدنی ایران، اصلیترین مخالفت با جمهوریاسلامی را در خود جای داده است؛ جدالی میان دموکراسی و دیکتاتوری، خصوصا که با طرح نظام سیاسی لیبرال در جایگزینی برای حکومت اسلامی و رویکرد دموکراتیک برآمده از منشور جهانی حقوق بشر برای ایران آینده که در میان بخشی از نیروهای مخالف حکومت غیرانسانی در حال گسترش است، چشماندازهای واقعی و امیدوار کنندهای به صحنه سیاسی ایران گشوده شده است. محدود کردن دایره محاصره اقتصادی و دیپلماتیک جمهوریاسلامی و اولویت دادن به موارد نقض حقوق بشری و مطالبات آزادیخواهانه ایرانیان و ایجاد مکانیسم ارتباط بینالمللی برای نیروهای دموکراتیک ایرانی در خارج از کشور و در پهنه جهانی، از مواردی هستند که خواب ویرانگر رژیم در کشاندن دیگر کشورها به مداخله نظامی را در زمانگیری انتقامجویانهاش نسبت به جنبش دموکراتیک و مدنی مردم ایران، بیتعبیر و فروپاشی آن را روزآمدتر خواهد کرد.
۳-حفظ تمامیت جغرافیایی کشور از اصول محوری و خدشه ناپذیر «اتحاد ملی برای نجات ایران» است؛ اکنون که ماجرای کشمکشهای بینالمللی بر برنامه هستهای ایران متمرکز شده و هلههلههای جنگ سالاران داخلی و خارجی از هر سوی بلند و راه بر اصلیترین و مهمترین برنامههای سیاسی و فرهنگی بسته است، بیکفایتی مسئولین داخلی و شیطنتهای برخی خارج نشینان، همچون گذشته از یک سو، تاکید بر ویرانی کشور دارد و از سوی دیگر، صداهای دموکراتیک را در عرصههای فرهنگی و سیاسی به چالش کشیده است. در این شرایط عاجلترین وظیفه شهروندان ایرانی – چه در داخل و چه در خارج – انتخاب شیوه و روشی است که در کنار استمرار فعالیتهای فرهنگی و سیاسی برای دستیابی به دموکراسی، در مخالفت با برنامههای جنگ افزارانه داخلی ( اصرار بر دستیابی به انرژی هسته ای- سرکوب نیروهای دموکراتیک) و خارجی ( تبدیل ایران به عراق و افغانستان دیگر- تسویه حساب با رژیم)، هوشمندانه و خردورزانه تمامیت ارضی کشور را پاس دارند و بر بیهودگی هستهای شدن ایران از یک طرف و رهایی کشور توسط ارتش بیگانه از طرف دیگر، صحه گذاشته و در حد توان خویش از بازی خطرناکی که دلالان سیاست و تجارت در داخل و خارج کشور برای ایران تدارک دیدهاند، پرده بردارند.
۴-سقوط پی در پی رژیمهای دیکتاتوری از شمال آفریقا تا شمال خاورمیانه، این منطقه را در ماههای اخیر به تیتر اول رسانههای جمعی تبدیل کرد؛ آخرین صحنه این جدالها در سوریه جریان دارد و دور نیست که با سقوط دیکتاتوری بشار اسد، عقبه اصلی جمهوریاسلامی در منطقه از بین برود. وجود مداومت در میان مردم و اتحاد و انسجام اپوزیسیون کشورهای عربی، از مهمترین عوامل موفقیت جنبشهای مدنی در کشورهای عربی بشمار روند.
جریان اعتراضات مدنی چونان هر اندیشه و اقدامی محدود به یک کشور نبوده و بمانند هر پدیدهای مرزها را درنوردیده و به دیگر کشورها راه پیدا میکند؛ خصوصا که درخواست آزادی و مطالبه حقوق انسانی برای شهروندان و مقابله با استبداد و اعتراض به عملکردهای غیرانسانی حاکمان، جزو ضرورتهای اجتماعی و از الزامات طبیعت انسانی و تحکیم مدنیت در زمانه کنونی بوده و هیچ حد و مرزی نمیتواند این ایدههای انسانی و نمادهای پیشرفتگی را از بین برده و یا محدودیتی برایشان قائل شود.
تردیدی نیست که نقطه مرکزی اعتراضات مردمی و محور اساسی مواجهه جنبش مدنی، سردمداران و عوامل رژیمهای دیکتاتوری است که در بی قانونی، فساد مالی، انسداد سیاسی و اختناق اخلاقی سالیانی بر کشورها سیطره نامشروع داشتهاند؛ حاکمانی بیلیاقت و غیر مدنی که با نادیده گرفتن منافع ملی، هر روزه حرکتی خشونتآمیز و ضدانسانی را در کارنامه خود دارند.
جنبش مدنی ایران که سه سال پیش در فردای کودتای انتخاباتی، به خروش آمد و با رعایت مدنیت و دوری از خشونت راه خود را برای رسیدن به آزادی سیاسی و برقراری دولت دموکراتیک و غیر دینی تاکنون با شدت و ضعف ادامه می دهد، می تواند در تعامل فرهنگی-سیاسی و اخلاقی-مبارزاتی با معترضان و مبارزان کشورهای عربی قرار گرفته و با آموختن از سابقه مخالفت های دهه های پیشین در داخل، چشمی به گسترش مطالبات حق خواهانه دارد و با چشمی دیگر ناظر بر انحرافاتی است که در میان بخشی از حاضران در این جنبش در راستای معاملات سیاسی با رژیم جمهوری اسلامی ظاهر می شود؛ شکی نیست که یکی از علل ناکارآمدی جنبش های مردمی در سالیان گذشته، به انحراف کشاندن آرمان های آزادی خواهانه و محدود کردن آن ها در مطالبات جناحی و فرقه ای بوده است.
جنبش مدنی ایرانیان به درستی نقطه مرکزی اعتراضات را از بین بردن سیطره نامشروع و ضدانسانی ولایت فقیه قرار داده و تمامی مطالبات خود را نشأت گرفته از این آموزه واقعی می داند که عامل پایه ای در شیوع ناامنی های اخلاقی، افزایش فساد مالی، ناهنجاری های اخلاقی و اجتماعی و تهدید کننده امنیت و جغرافیای ایران زمین است؛ ولایت فقیه با بنیان ها و کنش های ضدانسانی و غیردموکراتیک اکنون به نماد و سمبل دیکتاتوری لجام گسیخته تبدیل گشته و راه را بر هر کنش و منش انسانی بسته است. ایران امروز صحنه ای شده در رویارویی توحش سیاسی و خرافه دینی با مدنیت اخلاقی و سیاست دموکراتیک که در تمامیت ایران زمین گستره خود را به نمایش گذاشته است؛ اعتراض به خشک شدن آب دریاچه ارومیه، پشتیبانی مخالفان از زندانیان سیاسی فراتر از ایدههای سیاسی، اعتراض به عملکرد نیروهای انتظامی در تجاوز به حریم خصوصی شهروندان در جامعه و خانواده، دستیابی به هماهنگی اندیشههای گوناگون سیاسی در ایجاد تشکلهای ضدجمهوری اسلامی و اولویت دادن به مطالبات حقطلبانه در مسائل زنان، پارههای جنبش مدنی ایران امروز هستند. ایران زمین در خاورمیانه پسادیکتاتوری نقش ارزنده و تاثرگذاری را بر عهده گرفته است که در مدنیت اعتراضی به دیکتاتوری ولایت فقهی و رویگردانی از حاکمان خرافه پرست و خردستیز، حضوری فعال در جنبشهای اعتراضی منطقه را نمایندگی میکند. حضوری آکنده از مدنیت و برآمدی از خواستههای واقعیبینانه در گذار از رژیم جمهوریاسلامی و ایجاد نظام سیاسی دموکراتیک و پایبند به معیارهای حقوق بشری و تأمین کننده آزادیهای اجتماعی و فراهم سازنده جامعهای امن و اخلاقی. بیتردید ایران زمین بمانند برهههای دیگری از سازندگی تاریخ و فرهنگ منطقه، از این آزمون نیز سربلند و افتخارآمیز بیرون خواهد آمد.
۵-در شرایط تعیین کننده فعلی که ایران را در انتخاب راه آینده میان ماندن در وضعیت تأسفآور حکومت اسلامی و دستیابی به جامعهای دموکراتیک و آزاد قرار داده است، نیروهای سیاسی هم دست به کنشها و جابجاییهایی زدهاند. در کنار حرکات مقطعی که در بخشی از اپوزیسیون ماههای گذشته انجام گرفته و در بین درگیریهایی که بخش عمدهای از رژیم را گرفتار کرده است، انتقال دو تشکل سیاسی اصلاحطلب و سبز از داخل به خارج کشور قابل تأمل است. تشکلهایی که داعیه اصلاح حکومت اسلامی را دارند و عملکرد گذشتهشان ثابت کرده که اهل معاملات سیاسی با جناح دیگر حکومت هستند و به راحتی میتوانند آرمانهای مردم ایران را پای توافقات سیاسی قربانی میکنند؛ نمونهای از این کنشها، حضور هشت ساله اصلاحطلبان و دوم خردادیها در مراکز تصمیمگیری و اجرایی رژیم است؛ در گذشته دورشان هم صحنه گردانی دهه اول تشکیل حکومت اسلامی را میتوان مثال آورد که اصلاحطلبان بعدی آن زمان با تکیه بر قهر و خشونت انقلابی، تمامی دگراندیشان و احزاب و گروههای سیاسی رقیب و مخالف را به خفقان، انهدام، غیرقانونی کردن و… راندند. اکنون هم که مدتی است همین اصلاحطلبان در دوری از دستگاه اجرایی، داعیه آزادیخواهی سر داده و سخن از تشدید فشار و سرکوب به میان آورده و عدهای روانه خارج و عده دیگری در داخل، خواستههای جناحی و گروهی را با وجه المصالحه قرار دادن خواستههای عمومی به جناح مقابل یادآوری میکنند؛ اینان که بیتردید از ماهیت خشونتگرا و خفقانآور جمهوریاسلامی اطلاع دارند و در برهههایی خود عامل آن بودهاند، اکنون برای نجات تمامیت رژیم، ژست آزادی خواهی گرفته و در رسانههای همگانی، مساله سرنگونی را فراموش و در صدد ورود خویش به دستگاه برای اصلاح آن برآمده و در به هم ریختگی دانشی و ارزشیشان، ایدههای غیردینی را با وارونهنمایی به مخاطبان خود قالب میزنند.
روزگاری نه چندان دور، زنده یاد داریوش همایون به مناسبتی و به درستی از اصلاحطلبان حکومتی به عنوان «روابط عمومی رژیم» نام برد؛ اکنون با حرکت این جناح و دو تشکل اصلی آن که بدون دگردیسی در اندیشه و تغییر در مواضع و تنها از سر استیصال و درماندگی در دستان غولی که خود در دهههای پیش از بسترش رها کردند، بهتر میتواند به درایت و واقعیگرایی همایون و تُهی بودن این تشکلهای سیاسی-اسلامی در پهنای مبارزه با رژیم و واماندگی حکومت اسلامی در باتلاقی که خود درست کرده است، پی برد.
اصلاحطلبان دوم خردادی سبزینه باید روشن سازند که با قانون اساسی عقبمانده جمهوریاسلامی چگونه برخورد خواهند کرد؟ آیا اصول آن را تغییر خواهند؟ آیا قانون اساسی تازهای را برای آگاه و انتخاب شهروندان ایرانی ارائه خواهند کرد؟ اقتصاد شکسته و تن داده به غارت رژیم اسلامی را با کدام توان و پشتوانه و با کدام برنامه سامان خواهند داد؟ بی بندوباری فرهنگی و اخلاقی را که سه دهه حکومت اسلامی بر ایرانیان تحمیل کرده و شیرازههای انسانی و حقوقی را از بین برده است، با کدام نگرش اخلاقی بازسازی خواهند کرد؟ آیا اینان نیز با تکیه بر آموزههای دینی و در شعبدهبازی قرائتهای مختلف از دینداری، محدودیتهای اخلاق شخصی را با شکل و شمایل تازهای بر جامعه تحمیل خواهند کرد؟ آزادیهای سیاسی و ایجاد و فعالیت تشکلها در کدام برنامه و نظریه اینان میگنجد؟ کهریزک و دیگر مراکز شکنجه، تجاوز و اعدام رژیم هم چنان بر وجدانهای آزادیخواه سنگینی میکند، اصلاحطلبان سبز شده در سیاست ایرانی، چه واکنشی در به محاکمه کشیدن آمران و عاملان آن خواهند داشت؟ اصلاحطلبان که خود را اسلامی میدانند، در مواجه با پیروان دیگر ادیان و آئینها از همان جداسازی ارزشی حق اسلامی و باطل غیر استافده خواهند کرد؟ و… سازمان و افرادی که دموکرات نباشد، نمیتواند دموکراسی را به جامعه ایران ارزانی دارد؛ باورهایی که ضد دموکراتیک باشند، تنها در قالبهای ظاهری میتواند بر سیاست تأثیر بگذارند و اصلاحطلبان حکومتی جز ایده و کنش و منش غیردموکراتیک، چیزی از خود نشان ندادهاند. نهایت این که انتظار برگزاری انتخابات آزاد و دموکراتیک از رژیم که در ماهیت و وجودش غیردموکراتیک و ضد انسانی است، غوطهوردن در اوهام و خیالات بیپایه سیاسی است. جمهوریاسلامی را باید سرنگون کرد؛ این رژیم اطلاحپذیر نیست و برای همیشه باید ذهن و عمل سیاسی خود را از افسانه اصلاحات خالی کنیم.
۶-در داخل کشور و صحنه سیاست نیز وضع مضحکهای از وانموده سیاست است؛ دعوای شبیه شعبدهبازی ولی فقیه با رئیس جمهور کودتا که به چشم باز خوابیدن گرگها در برابر هم شبیه است، لایهای از به هم ریختگی رژیم ملایان را نشان داد؛ رویدادی که در سالهای گذشته هم موارد مشابهی داشته، حکایتی از استیصال و بحران درونی رژیم است. تقسیم غارت اموال ملی و پیش دستی در راهاندازی اعدام و شکنجه آزادیخواهان، اختلاف منافع رژیم اسلامی را از پرده بیرون انداخته است. این اختلاف در عین حال که هیچ ربطی به جنبش مدنی ایران ندارد، اما اگر آگاهانه با آن برخورد نشود، میتواند چونان سالهای پیشین، جنبش را دچار انحراف و یا بنبست گرداند؛ بنبستی که ضربات غیرفابل جبرانی برای جنبش و فعالین آن دربر خواهد داشت. به این دلیل است که بایستی ضمن پراکندن اخبار جنایات انجام گرفته رهبری و رئیس جمهوری، در تمامیت حکومت اسلامیان از آن برای پروسه دموکراسی در ایران آینده و به تاریخ سپردن حکومت دینی استفاده کرد و راهکارهای مدنی و دموکراتیک را در گذار از آنها پیافکند. از سوی دیگر بخشی از جناح اسلامی که چند سالی دستاش از قدرت اجرایی کوتاه شده است، در این شرایط برای مصادره به مطلوب جناحی خود و کشاندن جنبش رو به رشد مدنی به سمت و سویی غیر از سرنگونی نظام اسلامی، در تکاپو افتاده و سخن از آشتی ملی و برگزاری مراسم سکوت و بیارادهگی سیاسی و اجتماعی میزند؛ اگرچه این مفاهیم به تناسب مبارزات همگانی از موضوعیت برخورداراند، اما آنان که درصدد استحکام رهبری خودخواسته جنبش سبز هستند، قصد کانالیزه کردن جنبش را در راستای موفقیت جناحی دارند و بیش از آن که سر در سودای آزادی اجتماعی، رعایت حقوق بشر، برچیدن مراکز پیدا و پنهان شکنجه و اعدام داشته باشند، با طرح مطالبات حداقلی و غیرواقعی خواستههای عینی ایرانیان را دردستیابی به چندی از جایگاه وکلای مجلس و دیگر مشاغل اجرایی به قربانگاه میبرند؛ واقعیات دو ساله گذشته از رشد و تحول جنبش سبز به اعتراضات مبنایی حکایت دارد؛ نشانههای این رشد و پویایی- با تمامی هزینههایی که بر جنبش از سوی رژیم تحمیل شده- در طرح شعارهای سرنگونی و درخواست تغییر نظام متجلی شده است.
مشکل عمومی ایران، تعویض رئیس جمهوری بیکفایت با شخصی غیر نیست؛ مشکل ارکان قانونی جمهوریاسلامی است که بر اساس تبعیض حقوقی گذارده شده است؛ مشکل ایران اقتدار بیمسئول ولایت فقیه است که جان و مال و آزادی مردم را بازیچه اعتقادات دینی کرده است. مشکل ایران شخص سید علی خامنهای است که در جایگاه غیرانسانیاش، احکام اعدام صادر میکند. بر هویت و شخصیت انسانها، پوزخند میزند. ایران را در تمامیت آن به زندانی برای آزادیخواهان، روزنگامهنگاران و دگراندیشان تبدیل کرده است؛ مشکل ایران، خروج غیرقابل ترمیم اشخاصی است که برای دستیابی به زندگی انسانی، خاک کشور را پشت سر میگذارند. مشکل اصلی ایران، نه جابجایی مهرههای بیهویت و آلتدست پردهنشینان قداره بند است و نه جایگزینی جناح سیاسی با جناحی دیگر است. مشکل اصلی ایران نبود آزادی و برابریهای حقوقی است. جمهوریاسلامی در تمامیت آن، موجب سرافکندگی ایرانیان و عامل بازدارنده ایران زمین در ورود و حضور در تمدن بشری است. به همین خاطر، حداقلترین و فوریترین خواست آزادیخواهان و مخالفان داخل و اپوزیسیون خارج کشور با تکیه بر آن –به عنوان یکی از اصول توافقی- میتواند به ساختن ایرانی عاری از رژیم دینی و نظام استبدادی اندیشیده و دیگر مطالبات را بر آن پایه گذاری کند.
***
خاتمه غائله جمهوریاسلامی و حفظ تمامیت سرزمینی، محوریترین مساله سیاست ایرانی است که بیشترینه اهل سیاست و فرهنگ را در نقطه اتحاد و همبستگی برای ایران آینده، ایران دموکراتیک و ایران عاری از خفقان و تعصب، در یک صف واحد قرار میدهد. تأمل جدی و بدور از غوغاهای سیاسیکاران و در راستای گذر مدنی از جمهوریاسلامی، «اتحاد ملی برای نجات ایران» را در چشم انداز مبارزاتی و نوسازی فرهنگ سیاسی قرار داده است.