14.9 C
تهران
پنجشنبه, ۱. آذر , ۱۴۰۳

تبارشناسی مشروطیت در فرهنگ و سیاست ایران (۲)

داریوش همایون از انگشت شمارنخبگان سیاسی- فرهنگی ایران زمین و یکی از تربیت‌شدگان مکتب مشروطه‌خواهی است که در بازپرداختی از آن ایده‌ها، آموزه‌های ترقی‌خواهی و عدالت‌خواهانه مشروطه‌‌طلبان را در پیوندی واقع‌بینانه و عملگرایانه با ایده‌های جهانی حقوق بشر- دموکراسی و توسعه خواهانه، به دریافتی نوین از مشروطه تبدیل و آن را در حقانیت تاریخی خود و واقعیت آموزه‌ها و کنش‌هایش، سرلوحه عمل و اندیشه‌سیاسی خویش قرارداده است. پروژه اندیشه و عمل داریوش همایون گستره‌ای فراتر از بازپرداختی از مشروطیت ایران بوده و مرزهای آن در مسائل انسانی و زیستی با محوریت بازگرداندن ایران زمین به جایگاه شایسته‌اش در نظام دانایی و زندگی در دنیای مدرن جای گرفته است؛ بنابراین نوشتار حاضر تنها در دریافتی از روزآمد کردن مشروطیت در شکل نوین آن در نظام دانایی همایون قرار دارد و از لایه‌های دیگر آن در نوشته‌های دیگر سخن گفته شده است.
در این نوشتار، گوشه‌ای و یا شاید محور دیدگاه‌های همایون در رابطه با مشروطیت در ورای صد سال از بنیاد آن و ارمغانی که برای ایران امروز دارد، سخن گفته خواهد شد، بر پایه چند متن کوتاه و بخشی از کتاب «صد سال کشاکش با تجدد»‌که به مفهوم و کنش مشروطه پرداخته است. داریوش همایون به استناد نوشته‌های سیاسی و فرهنگی که به تاریخ استقرار و استمرار انقلاب مشروطیت پرداخته‌اند، جزو اولین افرادی است که از ناتمام بودن انقلاب مشروطیت سخن گفت و با تحلیلی از چرایی و چگونگی آن، ضعف‌ها و قوت‌های آن، به بازپرداختی از اصول و اهداف معوق مانده آن دست یازید؛ اشاره‌ام به مقاله‌ای است که با عنوان «انقلاب ناتمام ایران» اول بار در مجله بامشاد به تاریخ ۱۷- ۲۴ امرداد ماه ۱۳۴۶ خورشیدی منتشر شد و سپس متن کامل آن در دوشنبه ۱۴ امرداد ۱۳۴۷ خورشیدی در روزنامه آیندگان – خود محصولی از انقلاب مشروطیت بود- انتشار یافت. همانطور که در مقدمه آن مقاله آورده بودم، اکنون با توجه به شرایطی که فرهنگ و سیاست کشور را در خود گرفته، انتشار این مقاله که بی‌تردید یکی از اسناد مهم و اصلی فرهنگ و سیاست ایران در دوران معاصر و نمادی از اندیشه روشنفکری و مدرن ایرانی است، راه‌گشای شناختی از انقلاب مشروطیت و دقت در آموخته‌ها و اندیشه‌های داریوش همایون خواهد بود.
همایون در آرمان‌های ناسیونالیستی و ساختارهای اقتصادی و تا حدودی اجتماعی، انقلاب مشروطیت را موفق ارزیابی می‌کند، اما در تحقق اهداف سیاسی و دموکراتیک، آن را در نیمه راه و با موانع و مشکلاتی همراه می‌دارد؛ از نظر ایشان بدرستی علت اصلی و رکن پایه‌ای ناتمام ماندن انقلاب مشروطیت و حتی کشاندن ایران زمین به انقلاب‌اسلامی، در عدم فرهنگ‌سازی برای نظام سیاسی مشروطیت و ساختارهای اجرایی آن و نهادهای تقویت کننده‌اش نظیر احزاب، تشکل‌ها و … می‌داند. با بازپرداختی از نگره همایون به انقلاب مشروطیت ایران و دریافتی نوین از آن را در چند محور به اجمال تبیین می‌کنم؛ محورهای این نوشتار عبارتند ازمؤلفه‌هایی که در نوشته‌های دکتر داریوش همایون راجع به مشروطیت و بازخوانی آن در شرایط سیاسی- فرهنگی امروز یافته‌ام.
مشروطیت چیست؟
داریوش همایون برای ابهام‌زدایی از معنا و مفهوم مشروطیت، در اشاره‌ای به وضعیت بهم ریختگی فکری به آفتی می‌پردازد که با وارونه خواندن مفهوم مشروطه می‌خواهد آن را از حقیقت خود تهی سازد؛ به باور همایون «ما در عصر آشفتگی مفاهیم و اصطلاحات زندگی می‌کنیم. ناهنجاری عمومی زندگی در جامعه‌ای زیر فرمانروائی چنین گروهی به همه جا سرایت کرده است. همه چیز ممکن است و هیج چیز مسلم نیست. در این آشفته بازار هر کس هر چه می‌تواند می‌کند. اصطلاحات سیاسی، از جمله به دلیل سودمندی‌شان، یکی از آسان‌ترین قربانیان این آشفته‌بازار هستند: حاکمیتsovereignty بجای حکومت تا آنجا که از حاکمیت راست سخن به میان آمد؛ ملت با بار تاریخی سنگین آن بجای قوم که بزرگ‌ترین اشتراکش زبان است و اگر صرفا به پیروی مد نباشد، به عنوان مقدمه تجزیه مفهوم ایران تا زمان تجزیه فیزیکی‌اش برسد بکار می‌رود؛ حاکمیت ملی (استقلال) بجای حاکمیت مردم (دمکراسی) که غلط مشهوری است ولی شناسنامه یک گرایش سیاسی شده است؛ و اکنون “مشروط” بجای مشروطه که تازه‌ترین قربانی نا آگاهی است که تا غرض ورزی بالا برده شده است. این مورد آخری بویژه در آستانه صدمین سال انقلاب مشروطه نیاز به اندکی شکافتن دارد.» (مشروط و «مشروطه») بر اساس این دریافت، همایون به تبیین واقعی مفهوم و معنای مشروطیت می‌پردازد؛ «نود و نه سال پیش با صدور فرمان مظفرالدین شاه جنبشی که از دو سه دهه پیش از آن برای آزادی و ترقی، برای رسیدن به اروپا، جامعه ایرانی را به تکان انداخته بود به پیروزی رسید. این جنبش که از یک بیداری فرهنگی آغاز شده بود چهارچوب سیاسی متناسب با طرح نوسازندگی همه سویه جامعه ایرانی را که بدان تجدد یا مدرنیته می‌گفتند در قانونمدار کردن حکومت می‌جست. جنبش بازسازی جامعه در زمینه سیاست، قانون اساسی می‌خواست که لفظ فرنگی آن کنستیتوسیون در کام فارسی زبان نمی‌گشت. معادلش را از عثمانیان اندکی پیشرفته‌تر وام گرفتند که مشروطه را از chart (لوحی که فرمان‌ها یا قانون‌های کهن را بر آن می‌نوشتند) در آورده بودند و حکومت مبتنی بر قانون اساسی را مشروطه می‌نامیدند. آن جنبش و پیروزی که نخستین در بیرون از اروپا بود چشمان جهانی را خیره کرد و کتاب‌ها و مقاله‌ها درباره Constitutional_Revolution ایران نوشتند. ناگهان ایران پوسیده قرون وسطائی در یک جوشش بی سابقه انرژی به نوسازندگی آنچه در توان آن جامعه پوسیده قرون وسطائی بود دست زد و جنبش مشروطه به حق سرآغاز بیداری ایرانیان شد تا دوباره تصمیم گرفتند به کابوس حکومت اسلامی بیفتند. آن پدران انقلاب سیاسی و اجتماعی ایران که نام مشروطه را بر جنبش خود گذاشتند مردمانی سخت کوش بوند و هیچ در خیالشان نمی‌گذشت که هنوز دو نسلی از آن انقلاب با شکوه نگذشته هر کس به صورتی آرمان‌های آن را ناقص و تحریف خواهند کرد و به تدریج در شلختگی خود حتی از مشروطه بیش از مشروط درنخواهند یافت.»(مشروط و «مشروطه»)
به دنبال این هشدار، همایون از تاریخ کج فهمی مشروطیت سخن می‌گوید و آن را در دوران بعد از وقوع انقلاب مشروطیت ایران به بحث می‌گذارد. داریوش همایون با گریزی به تاریخ تحریف شده مشروطیت می‌نویسد:«فرو کاستن مشروطه به مشروط در نزد بسیار کسان پیش از انقلاب‌اسلامی روی داد ولی در سال‌های حکومت حوزه و حجره بود که یک طرح اندیشیده برای مصادره مشروطه و تهی کردنش از معنای واقعی به اجرا در آمد. یک معمار و قربانی ماشین ترور رژیمی که آنتی تز مشروطه است در دست و پا زدن‌هایش برای نگهداشتن دستاورد یک زندگی فرو رفته در خون و پلیدی به این اندیشه بدیع رسید که جمهوری‌اسلامی را می‌باید مشروطه کرد ولی او از مشروطه conditional می‌فهمید؛ همین نظام مذهبی سراپا تبعیض و حق‌کشی و خون‌آشامی، برهنه از تجدد و پیشرفت و نوجوئی، منتها به ولایت فقیهی که اختیاراتش مشروط شود. او، و اکنون همکارانش در حکومت و در میان نیروهای مخالف جمهوریخواه، به “مشروطه خواهی” روی آورده‌اند، به الهام از انقلابی که گویا انقلاب مشروط revolution conditional ایران بوده است. سودمندی سیاسی این تحریف نه چندان زیرکانه در این است که انقلاب مشروطه را که بزرگ‌ترین چالشگر انقلاب اسلامی است بی اثر می‌کند و مشروطه خواهی را که در این هنگامه ارتجاع و تاریک اندیشی با اعتبار‌ترین جایگزین مذهب سیاسی و حکومتی است به ولایت فقیه می‌آلاید. تصادفی نیست که پاره‌ای جمهوریخواهان به همراهی همپالگی دوم خردادی آمده‌اند و مشروطه را می‌کوشند در این تعبیر بکار برند و از قدرت آن بکاهند. آن جمهوریخواهان را که در مخالفت بی قید و شرط خود با ولایت فقیه و حکومت مذهبی بر این “مشروطه خواهی” از موضع جمهوریخواهی دمکراتیک می‌تازند البته از زمره تحریف کنندگان می‌باید بیرون برد. آنها در سیاهچال خود درگیر نبرد قهرمانانه تا مرگ همین را کم دارند که اتهام مشروطه خواهی نیز بر آنها ببندند.»(مشروط و «مشروطه»)
در برابر انحرافات تحمیل شده بر ایده‌های مشروطیت که ریشه در اختراع تاریخ دارد، همایون به آموزه‌های واقعی مشروطیت بازگشته و خواستار امروزی شدن آنهاست. داریوش همایون با ارتقایی که به دانش سیاسی خود داده و از ترقی اندیشه‌های انسانی بهره‌مند بوده، محوریت مشروطیت را در زمان حاضر اینگونه به میدان اندیشه‌های سیاسی ایرانیان می‌کشاند: «بازگرداندن مسئله توسعه و تجدد به مرکز گفتمان روشنفکری ایران، چنانکه در جنبش مشروطه بود، وظیفه نسل کنونی روشنفکران ایرانی از راست و چپ است و ملاحظات حزبی برنمی‌دارد. این شاید بهترین نتیجه‌ای است که می‌توانیم از بازنگری صد ساله گذشته خود بگیریم. راست در این صد ساله توسعه و تجدد را بیشتر به مفهوم مادی و چندی (کمی) آن گرفت ــ که در مراحل آغازین ناگزیر است ولی باید هر چه زودتر و بیشتر به ژرفا برود ــ و در نوسازندگی جامعه چنانکه باید و می‌توانستیم کامیاب نشد. چپ به ایدئولوژی‌های رادیکال روی آورد و به تله بنیادگرائی اسلامی افتاد که یک جنبش ارتجاعی بر ضد تجدد است. امروز که به فرصت‌های از دست رفته گذشته و دشواری‌های هراس‌انگیز اکنون و دورنمای مبهم آینده می‌نگریم بهتر درمی‌یابیم که چرا روشنفکران دوران مشروطه با ذهن‌های گشاده و تر و تازه خود تاکید را همه بر تجدد و نوگری گذاشتند، نه بر ساختن جامعه بی‌طبقه توحیدی و پرولتاریائی یا بازگشت به ریشه‌های اصیل هویت ملی.»(صد سال کشاکش با تجدد) چرا که از نظر داریوش همایون «تجربه‌ها (بیشتر به معنی اشتباهات و شکست‌ها) و دستاوردهای چهار نسل اخیر ایرانی این امید را به ما می‌دهد که آرزوی دیرینه رسیدن به دنیای پیشرفته را در این سده تازه تحقق بخشیم. ایران فردا را گذشته ما کمک می‌کند و می‌سازد و صد ساله‌ای که از پایان سده نوزدهم تا سده بیست و یکم کشیده است بیشترین ارتباط و بیشترین سهم را در ساختن آینده خواهد داشت. این دوره است که از نظر جوشش انرژی ملی نه تنها در تاریخ ما بلکه در تاریخ سده بیستم کم مانند است.»(صد سال کشاکش با تجدد) با تمامی این مسائل، داریوش همایون از اشتباهات مشروطه خواهان نیز غافل نبوده و در حقیقت، با دوری جستن از برخورد احساساتی به مشروطیت، آن را در تمامیت اشتباهات و ارزشهایش به تأمل می‌گذارد. به نوشته همایون «با این حال «تازه‌کاری و ناآگاهی مشروطه‌خواهان و “چپ روی کودکانه“ عناصر رادیکال در میان آنها بزرگ‌ترین سهم را در بی‌اعتبار کردن مجلس داشت. نویسندگان قانون اساسی، خردمندانه یک شیوه انتخاباتی متناسب با شرایط آن روز ایران را اختیار کرده بودند. انتخابات مجلس با رای همگانی و هر فرد یک رای نبود. در مجلس اول که بهترین مجلس آن دوره بود اصناف ششگانه سهمیه نمایندگان خود را برمی‌گزیدند. اما رادیکال‌های گمراه و عوامفریبان کوتاه‌بین خواستند راهی را که دمکراسی‌های باختری در چند سده تا همین دوران ما پیمودند، و به تدریج از انتخابات محدود و گاه غیرمستقیم به همگانی کردن حق رای رسیدند، یکشبه بروند و با این استدلال ظاهرپسند که افراد ملت برابرند رای همگانی و مستقیم را ــ اما باز منهای زنان ــ بجای آن گذاشتند. در عمل آشکار شد که معدودی افراد ملت بسیار برابرترند.»(صد سال کشاکش با تجدد) در واقع، نوشتن از چپ روی مشروطه خواهان در نظر همایون هشداری است به چپ روی امروزین اهل سیاست و فرهنگ که از تجربه‌های گذشته درس گرفته و آزموده را به تکرار به آزمون نگذارند. در سویه دیگری از مشروطه پژوهی، همایون به کاستی‌های مشروطیت در ایران می‌پردازد؛ به تعبیر داریوش همایون «کاستی دیگر از خود قانون اساسی بود. مظفرالدین شاه فرمان مشروطه را عملا در بستر مرگ و شاید بیشتر از سر فرسودگی امضا کرد؛ ولی جانشینش نمی‌خواست زیربار برود و متحدان نیرومند داشت. پایگان(سلسله مراتب) مذهبی شیعه که بخش مهمی از آن در آغاز با بی‌میلی از مشروطه پشتیبانی نموده بود بزودی به خود آمد و مخاطرات پیشرفت و نوسازی ــ یک توده آگاه و ایستاده برپای خود ــ را برای موقعیت برتر آخوندها در جامعه دریافت. بیشتر آن پایگان زیر علم مشروعه‌خواهی با محمدعلی شاه و خان‌های استبدادطلب همدست شد و در پشت همه آنها امپراتوری روسیه بود که به دلائل استراتژیک (رقابت با انگلستان که درآغاز با مشروطه‌خواهان همراه بود و چندی نگذشت که کنار کشید) و سیاسی (پادشاهان قاجار، نوادگان عباس‌میرزا از عهدنامه ترکمانچای به بعد، زیر نوعی حمایت روسیه بودند) و ایدئولوژیک (انقلاب مشروطه همزمان با انقلاب ۱۹۰۵ روسیه درگرفت و مشروطه‌خواهان با سوسیال دمکرات‌های روسیه و قفقاز پیوند داشتند) با مشروطه دشمنی می‌ورزید.»(صد سال کشاکش با تجدد) بنابر تجربه‌هایی که در جریان انقلاب مشروطیت در فرهنگ و سیاست ایران پدید آمد، آن رویداد مبدأ تاریخ جدید کشور شد و امروز هم تجربه‌ای درس آموز بشمار می‌رود؛ از این دیدگاه همایون می‌نویسد: «بازنگری انقلاب و دوره مشروطه نه تنها از نظر اصلاح چشم‌انداز تاریخی ایرانی امروز، بلکه برای نوسازی سیاست ایران ضرورت دارد. اکنون که راست و چپ در همه‌جا، تقریبا، با نگرشی تازه به خود و پیرامونشان می‌نگرند، راست و چپ ایران نیز می‌توانند بسیاری از کوله‌بارهای گذشته را به زمین بگذارند و سبکبارتر به ساختن یک ایران تازه بیاغازند. چنان بازنگری از آنرو بایسته است که در تاریخ همروزگار (معاصر) ایران سنتی نیرومندتر و زاینده‌تر از مشروطه نمی‌توان یافت و نیز از آنرو که این تاریخ همروزگار، بزرگترین مایه کشاکش میان گرایش‌های سیاسی و بزرگ‌ترین مایه سوءتفاهم در خود گرایش‌های سیاسی گوناگون است.»(صد سال کشاکش با تجدد) در بازنگری مستند عصری که ایران را از دوران سنتی بیرون آورد و در دنیای جدید وارد ساخت به تحقیق سخن همایون درست است که «از زبان و ادبیات فارسی کنونی گرفته تا آموزش و رسانه‌های همگانی و توسعه سیاسی و اقتصادی و برابری زنان و حقوق بشر هرچه از اسباب تجدد در ایران داریم از برکت جنبش مشروطه است. هر بررسی ناسیونالیسم ایرانی، ترقیخواهی، حاکمیت مردم و عدالت اجتماعی از دوران مشروطه آغاز می‌شود.» (صد سال کشاکش با تجدد) بااین مقدمات، مشروطیت و دستاوردهای آن را داریوش همایون تا دوران معاصر زنده و پویا می‌داند و در این رابطه می‌نویسد «در دو دهه انقلاب مشروطه، از پایان سده نوزدهم تا آغاز سده بیستم، اولویت روشنفکران و اصلاح‌طلبان ایرانی محدود کردن قدرت مطلقه سلطنت برای جلوگیری از دادن امتیازات به بیگانگان؛ و دفاع از یکپارچگی و استقلال کشور؛ و کوتاه کردن دست آخوندها و اشراف و خان‌ها از منابع ملی بود. پدیده‌های دوگانه وابستگی و واپسماندگی که برای روشنفکران آن روز در پادشاهی استبدادی قاجار یگانه می‌شد در مرکز گفتمان سیاسی و فلسفی ایران قرار گرفت.»(صد سال کشاکش با تجدد) داریوش همایون در رابطه با آن دوران می‌نویسد «مشروطه در عمل با همان آرمان‌هائی سنجیده شد که با آنها به صحنه آمده بود و به نام آنها جنگیده و پیروز شده بود. ایرانیان حکومت مشروطه را ــ که در واقع حکومت مجلس بود ـ با معیارهای آزادی و ترقی و ناسیونالیسم، با معیار تجدد دهه‌های جنبش مشروطه‌خواهی سنجیدند و سرخورده شدند. بینوائی، قحطی، بیماری‌های کشنده و واگیردار، ناامنی، زورگوئی اشراف و خان‌ها و آخوندها و پاره‌ای “مجاهدین“ تازه رسیده، فساد پردامنه‌ای که بسیاری از سرامدان سیاسی مشروطه نیز بدان پیوسته بودند، در سال‌های برتری مجلس مانند گذشته و بدتر، سرتاسر ایران را برداشته بود. مشروطه نه تنها به ایران یک حکومت پاکیزه و کارامد نداد بلکه کشور را به چنان بن‌بست حکومتی انداخت که کودتای سوم اسفند (۱۲۹۹ / ۱۹۲۱) را اجتناب ناپذیر ساخت.»(صد سال کشاکش با تجدد)
بر اساس این دریافت‌هاست که همایون به ایده‌ها و آموزه‌های مشروطیت پرداخته و آنها را به استناد منابع بر جای مانده از آن دوران و عملکرد هواخواهان مشروطه به بازپرداختی سیاسی و فرهنگی فرامی خواند. به نوشته همایون «سنت مشروطه خواهی ــ جنبشی آزادیخواهانه، ترقیخواهانه، و ناسیونالیستی که از دهه‌های پایانی سده نوزدهم درگرفت و صد سال پیش به پیروزی رسید ــ یک انقلاب سیاسی-فرهنگی بود که جامعه ایرانی را از زمین قرون وسطائیش کند بی آنکه آن را به استواری در زمین تجدد بنشاند. این سنت در پیروزی‌ها و ناکامی‌هایش هنوز بسیار سخنان درباره امروز و آینده ایران دارد. صد ساله گذشته ایران در ساختن بر آرمان‌های مشروطه و مبارزه با آن آرمان‌ها گذشت و اکنون ملت ما در پرتو تجربه‌های سده گذشته، در شرایطی که اساسا مانند دوران انقلاب مشروطیت است، باز درگیر کارزاری است که مشکل تاریخی واپسماندگی ایران را خواهد گشود.»(نگاه غیر سیاسی به مشروطیت)

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر