تا هنگامی که دار و دسته خامنهای-احمدی نژاد کار را یکسره نکردهاند اصلاحطلبان و محافل نزدیک به حکومت اسلامی جای بالاتری خواهند داشت زیرا تنها مجاری ارتباطی جنبش سبز و رهبری نظام هستند
تلاش ــ در چند هفته اخیر موجی از بیانیه نویسی در میان ایرانیان خارج کشور به راه افتاده است. به روالی که در میان تبعیدیان پرسابقه است، چهرههائی از فعالین دسته دسته شده و به صورت فردی نامشان را زیر اعلامیههای صادر شده میگذارند. این بیانیهها، به نظر میرسد، بیشتر از آن که به قصد و نشانه دفاع یکپارچه از جنبش سبز و خیزش مردم باشد، نوعی تلاش برای تفکیک و جدا کردن دسته جمعی «خود» از دیگران است. آیا چنین اقدامی لازم است؟
داریوش همایون ــ جنبش سبز به سبب فراگیر بودنش بر روی همه گشوده است و هر کس حق دارد بدان بپیوندد و از آن پشتیبانی کند. تا آنجا که این پیوستنها و پشتیبانیها در راستای جنبش است، یعنی آن گفتمانی که بیش از رنگها یا کسان، ویژگی جنبش به شمار میرود هیچ مشکلی نیست و هر چه جنبش سبز پابرجاتر بماند و بخت پیروزی آن بیشتر شود این گونه پشتیبانیها افزایش خواهد یافت. عموم بیانیههای تاکنون در همان راستا هستند و نکته اساسی در همین جاست. ما که اعلامیه ندادهایم نیز آن گفتمان را که دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر گوهر آن است پیش میبریم که همه را دربر میگیرد. با توجه به فرهنگ سیاسی ما و تاریخچه روابط گروههای سیاسی نمیباید بیش از اینها انتظار داشت. ما نخست میباید هم سخن شویم که در جنبش سبز به مقدار زیاد شدهایم. تا این اواخر همین اندازه که گروههائی اگر چه جدا جدا یک سخن را بگویند ما را خشنود میکرد؛ و چه بسا رقابتهای شخصی و سازمانی اثر آن هم سخنی را از میان میبرد. اکنون چنان رقابتهائی نیز در این دریای سبز غرق شده است.
از این میان اعلامیه گروه کوچک و با نفوذی از روشنفکران دینی که به همه ما نشان دادهاند هیچ تناقض عبارتی oximoron در روشنفکری دینی نیست شایسته توجه بیشتر است. نواندیشی و روشنفکری دینی یکی از پویاترین جریانات فکری این جامعهای است که در همه جبههها به جوش آمده است و ملت ما را (که وقتی راه میافتد باز ایستادنی نیست) از همسایگان جغرافیائی مان در جهان سوم و خاورمیانه اسلامی متمایز میکند. این گروه نواندیشان با اعلامیه خود تکانی تازه به جنبشی دادهاند که میکوشد بجای آن که مانند دو سده گدشته دمکراسی لیبرال و مدرنیته را بر “تخت پراکروست” شریعت بخواباند شریعت را برای فهمیدن و پذیرفتن و همزیستی با آنها آماده سازد. آنها تا پایان راه با نواندیشان عرفیگرا نیامدهاند ولی یک، میباید گذاشت هر گروه سرعت خود را داشته باشد؛ و دو؛ در چنین کار بزرگی که دست گرفتهاند به واژهها و اصطلاحات نمیباید حساسیت نشان داد. به پیام و راه میباید پرداخت.
پس از آن اعلامیه یکی از امضا کنندگان در مصاحبهای گروه خود را اطاق فکر جنبش سبز (اندیشه سرا آسانتر و خوشاهنگتر نیست؟) نامیده است. گذشته از اینکه جنبش سبز اندیشه سرا کم ندارد و هفت ماه هوشمندانه پیکاری چنین پیچیده را بی این “اطاق” ها اداره کردهاند، بر این گروه خرده گرفته شده است که همه در پی مرزبندی خودی و غیر خودی هستند و به اندازه کافی از دین در امر عمومی فاصله نگرفته اند. آن اعلامیه در کنار منظورهای دیگر، برای کمک به راه سبز امید موسوی نوشته شده است که اتهام ارتباط با ضد انقلاب را از خود دور کند. احساس مخالفت و احیانا بیزاری پارهای امضا کنندگان از کسانی مانند همفکران این نویسنده نیز طبعا در پارهای امضا کنندگان راه دارد که قابل فهم است. اما از آوردن مجاهدین خلق در کنار نام هواداران پادشاهی در مصاحبه پس از اعلامیه نمیتوان به آسانی گذشت. مجاهدین خلق با جهان بینی و شیوههای پل پتی خود و خیانتی که در جنگ عراق به میهن روا داشتند در مقوله ویژهای جای میگیرند. آن مصاحبه برای تاکید بر دوری راه سبز امید از گروههای آشتیناپذیر با ولایت بود ولی از اندازه بیرون رفت. ما هرگز امضا کنندگان را به دلیل پیشینه آنان، در کنار بسیجیان نمیآوریم و خدمات یکی از امضا کنندگان را در وزارت ارشاد و فرهنگ به مطبوعات ایران از یاد نمیبریم.
در همین اعلامیه است که بستگی و تفاوت راه سبز امید و جنبش سبز را میتوان به بهترین صورت دید. بر خلاف جنبش سبز، راه سبز امید در راستای عمومی خواستهای جنبش سبز به خوبی میتواند چنین اعلامیهای بدهد ــ هر چند خود موسوی پیوسته در پی کاستن از فاصلهاش با جنبش سبز است. امضا کننگان نمیخواهند آخرین پیوندها را با رژیم اسلامی ببرند. آنها به اندازه بقیه ما در چشم رهبری رژیم منفور نیستند و یارانشان در ایران پذیرفتنیتر از همه مخالفاناند. این واقعیت سیاسی را میباید شناخت. اصلاحطلبان اصلاح شده و نشده به همین دلیل پیشاپیش جای بالاتری در “راه سبز امید” دارند و چه مردم و چه دولتهای دیگر میتوانند از آنها انتظاراتی داشته باشند. تا هنگامی که دار و دسته خامنهای-احمدی نژاد کار را یکسره نکردهاند (خفه کردن هر صدای مخالف، یا مذاکره و امتیاز دادن) اصلاحطلبان و محافل نزدیک به حکومت اسلامی، آن جای بالاتر را خواهند داشت زیرا تنها مجاری ارتباطی جنبش سبز و رهبری نظام هستند. جنبش سبز حق دارد نگران معامله از بالای سر خود باشد. ولی فراموش نمیباید کرد که این همه از فشار مردمی است و اگر آن فشار به هر صورت ممکن ادامه یابد جای نگرانی نخواهد بود.
تلاش ــ چنین تلاشهائی را به چه میزان میتوان در پرتو هراس از ساختارشکنی که در انقلاب اسلامی دیده شد، و برای جلوگیری و دوری از آن دید؟
د.ه. مسلما در جاهائی این نیز هست. حتی در زیر یک اعلامیه، هم امضای کسانی را میتوان دید که دلشان نمیآید موئی از سر جمهوری اسلامی کم شود، و هم امضای آنها که این رژیم را با موجودیت ایران در جنگ میدانند. ولی خواستهائی که در اعلامیهها آمده است همچنانکه اشاره شد در راستای جنبش سبز است و همه آنها در پایان چیزی از جمهوری اسلامی، چنانکه میشناسیم نخواهند گذاشت. احتیاط در باره ساختار شکنی را در اصیلترین پشتیبانان جنبش سبز و آشتیناپذیرترین مخالفان جمهوری اسلامی نیز میتوان سراغ کرد. ما هر چه هم با این رژیم در جنگ باشیم، هیچ نمیخواهیم ایران آسیبی ببیند. برچیدن این رژیم و جانشین کردنش با نظامی که به دست و برای مردم باشد هدف همه ماست ولی چگونگی برچیده شدن به اندازه خود آن میتواند اهمیت داشته باشد. با این ملاحظه، تحول گام به گام به مراتب بر فروپاشی یا از هم پاشیدگی ناگهانی ترجیح خواهد داشت.
تلاش ــ فرض کنیم که گفتار و کردار تبعیدیان از سوی بدنه جنبش سبز در کشور، با حساسیت دنبال شود، پیام و تأثیر این دستهبندیها و اعلام موضعها ــ گاه از بنیان متفاوت ــ بر آنها چه خواهد بود؟
د.ه. نمیباید این تفاوتها حتی اختلاف نظرهای ناگزیر را در جنبش سبز جدی گرفت. از میلیونها تن به هر حال یک صدا در نمیآید ــ مگر در سرمستی و از خود بی خبری مقدمه ویرانی. ما به همه اجزاء جنبش سبز نیاز داریم. این جنبش تنها نیروئی است که میتواند آینده این سرزمین را نجات دهد. رژیم اسلامی در کام بحران باکی از آن ندارد که ایران را عراق و افغانستان دیگری سازد؛ و هر روز دست به شیوههای فاجعه بارتری میزند. ترور با انفجار از راه دور به تروریستهای وارداتی لبنانی محدود نخواهد ماند و تنها دامن هواداران جنبش سبز را نخواهد گرفت. در برابر این حکومتی که سود خودش را نیز نمیشناسد و “موگابه” وار میکوشد اقتصاد ایران را به روز زیمبابوه بیندازد، جز توده آگاه مسئولی که میتواند اختیار خود را در دست داشته باشد و در جنبش سبز گرد آمده است چه داریم؟
تلاش ــ ما در داخل کشور هم شاهد چنین روندی هستیم، یعنی انتشار اعلامیههای دسته جمعی. اما بیشتر آنها دارای امضای افرادی از گروههای اجتماعی همسنخی هستند، شاید بهتر است بگوئیم همصنف. به عنوان نمونه هشدار استادان دانشگاه طرفدار جنبش سبز، بیانیههای دانشجویی یا اعتراضهای گروهی از هنرمندان، شاعران و نویسندگان و چهرههای سرشناس سیاسی …. علاوه بر این در بیانیه نویسیهای داخل ما کمتر شاهد تلاش برای خط کشی و اعلام موضع در مقابل مواضع سران جنبش سبز هستیم. آیا این بدین معناست که در خود ایران همه دربست پیرو این سران هستند؟
د.ه. این درست است و مردم در ایران میکوشند مرزبندیها را هر چه کمتر کنند. در بیرون هنوز به این پایه نرسیدهایم. تفاوت اصلی تفاوت سنی است. بیرونیان زیر بار گذشتهای خم شدهاند که از ظرفیت بیشترشان بیرون است و خود را محکوم به زیستن در عوالم نابود کردهاند. آنها هنوز گروه گروه میاندیشند ــ اگر خیلی پیشرفت کرده باشند. فرزندانشان نیز عموما در گریز از آن عوالم نامربوط، عملا پهنه فغالیت عمومی را رها کردهاند. در ایران نسل جوانتر که همه جامعه را فرا گرفته است انگیزه هر روزه برای فعالیت در پهنه عمومی دارد و با سبکباریاش از پیشداوریهای پدران خود نه تنها آزادی عمل و گذشت بیشتری یافته، آنان را نیز اصلاح کرده است. ما نیز اگر در ایران به سر میبردیم زیر فشار بی امان اکنون و نگرانی دائمی آینده سبکبارتر میشدیم.
پیروی و رهبری در جنبش سبز مانند همه ویژگیهایش با روال معمول تاریخ ایران تفاوت دارد. نه رهبران و سران چنان موقعیتی در جنبش مییابند که ما همیشه میشناختیم؛ نه پیروان به چنان درجاتی پیروی میکنند. رابطه میان سران و پیکره جنبش دو سویه است و تا کنون پیکره جنبش سهم بیشتری در گذاشتن روند پیکار داشته است. این همه البته بر میگردد به اینکه جنبش از روز نخست نه بر گرد یک نام مشهور یا شخصیت محبوب بلکه بر گرد گفتمانی شکل گرفت که جامعه ما را از پائین دگرگون میکند.
تلاش ــ چگونه میتوان «جمع اضداد» را حفظ کرد؟ همسوئی، همرائی و یکپارچگی در جنبشی که یک سر آن حافظ نظام اسلامی است و سر دیگرش ضدیت با آن، چگونه در عمل پایدار میماند؟
د.ه. ظرفیت مردم ما بیش از اینها بوده است و ما توانستهایم از این ظرافتها برآئیم. با این همه اگر رژیم به همین تر تیب پیش برود همه چیز میتواند بر هم بخورد. هنگامی که فرمانده سپاهی در حالت وعظ و با شیوه سخن گفتن مداحی دم از این میزند که اگر دو میلیون تن به خیابانها ریختهاند (او تا دو میلیون را اعتراف میکند) همه از وابستگان ساواکیها هستند و به هر وسیله باید جلو آنها را گرفت دیگر کار از رویاروئی سیاسی حکومت و مخالفان گذشته است. آشکار است که دست کم یک پاره رژیم هیچ به سازش نمیاندیشد و به هر بها میخواهد کار را سراسر به میل خود یک سره کند. در میان مخالفان نیز شمار کسانی که سود خود یا سود ملی را در نگهداری رژیم میبینند رو به کاهش است. این مخالفان از تندروی آشتیناپذیر خامنهای سرخوردهاند و اگر هنوز از حفظ حکومت اسلامی دم میزنند به ملاحظات تاکتیکی است. دیگر بر همگان آشکار میشود که حفظ وضع موجود نه امکان دارد نه با مصلحت ملی سازگار است. از سوی دیگر رژیم کار خود را به جائی رسانیده است که هر امتیاز با معنی از سوی آن داده شود دیر یا زود طبیعت این نظام را تغییر خواهد داد.
تلاش ــ هر جا نگاه میکنیم سایهی بی اعتمادی و ترس از نردبان شدن و همچنین رقابتهای درونی ـ جز موارد واقعاً استثنائی ـ پر رنگ میشود. به نظر شما، اگر نخواهیم تنها به توصیه اخلاقی بپردازیم، راه عملی و مؤثر دوری از این ترس و بی اعتمادی، به ویژه رقابت در میدانهای کوچک، چیست؟
د.ه ــ به گفته شاعر ز آب خرد ماهی خرد خیزد. اگر تنها بتوان میدان را بزرگتر کرد! این میدان برای بسیاری از ما بزرگ شده است و میباید خودمان را به اندازهاش برسانیم. همین چند سال پیش، آمدن پارهای نامها در کنار هم رویدادی به شمار میرفت و شگفتیها در دگراندیشان و دشمنیها در هم اندیشان بر میانگیخت. امروز هیچ کس توجهی به آن نمیکند. بیهوده نیست من این همه دم از جنبش سبز میزنم. مردم در ایران رقابتهای بیرونیان را بی موضوع کردهاند. هم بی اهمیت بودن آن را به خود دست در کاران نشان دادهاند ــ زیرا هر چه بکنند بازتابی در آن جنبش ندارد ــ و هم شیوه درست مبارزه را نشان دادهاند که ذرهای از اصل موضوع انحراف نمییابد و به گفته موسوی “اختلاف نظرها را کنار نمیگذارد، به رسمیت میشناسد” و از آنها گذر میکند. برای همه واپس ماندگان در گذشته این فرصت پیش آمده است که خود را به امری که دارد به اندازه یک ملت بزرگ میشود ــ و امید است باز نایستد ــ ببندند و با آن رشد کنند. این ضمنا بهترین شیوه بزرگ شدن نیز هست ــ همراه با امری که ارزش بستن زندگی را به آن داشته باشد.
برگرفته شده از سامانه تلاش