مبانی پول از دیدگاه میزس

کیفرخواست علیه مدیریت پولی

آیا پول چیز پوچی نیست؟ ما همه‌روزه کالاهایی کاملاً قابل‌استفاده را با دسته‌ای کاغذ سبز کوچک مبادله می‌کنیم؛ اما تنها پول کاغذی بدون پشتوانه نیست که از این جهت عجیب‌وغریب است. حتی پول کالایی می‌تواند پیچیده به نظر برسد.

چرا مردم کالاها و خدمات خود را در مقابل سکه‌های طلا و نقره‌ای که هرگز واقعاً استفاده نخواهند کرد، می‌دهند. چنین سکه‌هایی در مبادلات بی‌شماری دست‌به‌دست می‌شوند، و احتمالاً درنهایت هرگز خدمتی صنعتی یا تزئینی ارائه نخواهند کرد. چه رسم شگفت‌انگیزی!

لازم نیست اقتصاددان باشید تا مزایای اجتماعی چنین ترتیباتی را ببینید؛ و از آنجایی که در حال حاضر همه از پول استفاده می‌کنند، هر فردی هنگام پذیرفتن پول از آن رو که اطمینان دارد دیگران نیز آن را خواهند پذیرفت، انتظار دارد از آن بهره‌مند شود.

اما چگونه شروع کردیم به پذیرفتن پول؟ این سؤالی است که من حتی از زمان کودکی از خودم می‌پرسیدم. در آغاز، به نظر می‌رسد اولین شخصی که پول را پذیرفت چنین اطمینانی از قدرت خرید آن در آینده نداشته است. پس چرا آن را قبول کرده است؟ به نظر می‌رسد که به یک ازخودگذشتگی شخصی برای رسیدن به نفع همگانی نیاز بوده است.

برای گروه مشخصی از متفکران، متقاعدشدن برای چنین فداکاری مهمی دلیل وجود دولت است. پس برای آن‌ها، طبیعی است که فکر کنند که دولت باید اول پول را نهادینه کرده باشد. تئوری دولت‌گرای ریشه‌های پول در بیشتر تاریخ اندیشه اقتصادی نظریه غالب بوده است.

دولت‌گراها اشتباه می‌کردند؛ اما این تنها یکی از مشکلات بسیاری است که وضعیت مأیوس‌کننده تئوری پولی تا اواسط قرن نوزدهم داشته است. کل حوزه این تئوری اعوجاجی از بینش‌های نامرتبط بود. کسی نمی‌دانست چگونه آن بینش‌ها را در یک سیستم جمع کند و بدتر این‌که چگونه تئوری پولی را با بقیه علم اقتصاد ادغام کند.

کارل منگر، بنیان‌گذار مکتب اقتصاد اتریشی، در اواخر قرن نوزدهم شروع کرد به پرده برداشتن از رمز و راز پول. صدسال پیش در ماه ژوئن، بالاخره لودویگ فون میزس با اولین شاه اثر خودش، یعنی کتاب تئوری پول و اعتبار (۱۹۱۲)، گره از این کار گشود. این کتاب مهم‌ترین پیشرفت در تئوری پولی در تاریخ تفکر اقتصادی است.

در این رساله، میزس یک تئوری برای ریشه‌های حیرت‌انگیز پول بنا کرد، که کامل بود و به لحاظ درونی یکپارچگی داشت و به لحاظ خارجی نیز با تئوری مدرن اقتصاد ذهن‌گرا به‌طور عمومی هماهنگ بود. با این کتاب، میزس پیروزی انقلاب مارژینالیستی را با تسری تسلطش بر حیطه پولی، تکمیل کرد. با این کار میزس علم اقتصاد را احیا کرد.

بحثی که در ادامه درباره مبانی پول می‌آید عمدتاً بر اساس فصل اول این کتاب شاهکار است.

 

پول: تعریف و قلمرو کاربردش

پول توسط میزس در کتاب «نظریه پول و اعتبار» با عنوان واسطه «جهانی شده» ۱ مبادله تعریف‌شده است. میزس این تعریف را در سال ۱۹۴۹ در کتاب «کنش انسانی» تغییر داده است و به عنوان واسطه «به‌طور رایج پذیرفته‌شده» ۲ مبادله تعریف نموده است.

میزس قلمرو پول را به دو وضعیت اقتصادی تقسیم می‌کند، که در یکی پول کاربرد دارد و در دیگری پول کاربردی ندارد.

در ابتدا و در جوامع خودبسنده ۳ نیازی به پول نبود. در جوامع خودبسنده تقسیم‌کاری بین واحدهای خاندان وجود نداشت. هر خاندان تنها محصولاتی را که خودش تولید می‌کرد مصرف می‌نمود و تنها برای مصرف خود تولید می‌کرد. در چنین شرایطی هیچ مبادله‌ای وجود نداشت و در نتیجه نیازی هم به پول نبود.

در گروه دوم، در سوسیالیسم نیازی به پول نیست. در سوسیالیسم تقسیم‌کار وجود دارد (حتی اگر این تقسیم‌کار ملموس نباشد). به هرحال، از آنجایی که هیچ داراییِ شخصی وجود ندارد، مبادله نیز امکان‌پذیر نیست و درنتیجه کاربرد هرگونه واسطه مبادله نیز حذف می‌شود.

میزس در کتاب سوسیالیسم خود در سال ۱۹۲۲ نظر خود را در این مورد تغییر داد. او گفت که در سوسیالیسم، اگرچه پول هیچ نقشی در ابزارهای تولیدی ندارد، اما همچنان می‌تواند نقشی در کالاهای مصرف‌کنندگان داشته باشد.

بنابراین بر پایه نظریه میزس در سال ۱۹۱۲، پول تنها در نظام سرمایه‌داری کاربرد دارد: موقعیتی که ابزار تولید، مالک خصوصی دارد. در کاپیتالیسم، کاربرد پول، تسهیل مبادله با فراهم آوردن امکان مبادله غیرمستقیم است.

 

پول از کجا می‌آید؟

آن‌گونه که میزس شرح می‌دهد، توسعه پول در سه مرحله اتفاق افتاده است:

مرحله اول: از کالای مبادله‌ای تا واسطه مبادله

مبادله مستقیم یا کالا به کالا نیازمند تطابق دوطرفه نیازها و خواسته‌های خریدار و فروشنده است. برای کفاش گرفتن دوازده عدد تخم‌مرغ که در برابر یک جفت کفش می‌خواهد مبادله کند امکان‌پذیر نیست مگر این‌که مرغدار نیز بخواهد تخم‌مرغ‌ها را با کفش عوض کند.

مشکل بزرگ اینجاست که چنین تطابق دوطرفه‌ای در خواسته‌ها به ندرت اتفاق می‌افتد، و خوش‌شانسی خیلی زیادی می‌خواهد که کفاشی که به دنبال تخم‌مرغ است بتواند به مرغداری بربخورد که او نیز به دنبال کفش باشد.

با این حال، آن فرد می‌تواند این مشکل را با انجام مبادله‌ای غیرمستقیم حل کند. برای مثال، کفاش ممکن است متوجه شود که نیازمند شمع است و شمع ساز نیاز به کفش دارد. او می‌تواند کفش‌های خود را با تعدادی شمع مبادله کند و آن شمع‌ها را با دوازده عدد تخم‌مرغ مبادله کند.

اما راه‌حل مبادله غیرمستقیم تک مرتبه‌ای، راه خیلی محدودی است. هنوز شانس خیلی زیادی لازم است که کفاش بتواند کسی را پیدا کند که چیزی را که مرغدار می‌خواهد عرضه کند و کفش هم بخواهد. در بهترین حالت کفاش باید چندین مبادله انجام دهد تا به تخم‌مرغ‌های مدنظرش برسد. احتمالاً او مجبور خواهد شد کفش‌هایش را با طناب مبادله کند، سپس طناب را با لاستیک و لاستیک را با ماهی و ماهی را با شمع و سپس شمع را با تخم‌مرغ؛ و حالا تصور کنید که بقیه کالاهایی که کفاش می‌خواهد، چگونه تهیه خواهند شد؟ اغلب آن‌ها تبدیل به کابوسی از زنجیره مبادلات خواهد شد.

 

لودویگ فون میزس

 

میزس می‌نویسد که «با گسترش تقسیم‌کار و خالص‌تر شدن نیازها، مبادله غیرمستقیم، بیشتر ضرورت پیدا می‌کند». هرچه افراد بیشتری تخصص پیدا کنند، برای هر فرد، به دست آوردن چیزهای مختلفی که می‌خواهد در مقابل آن محصول ویژه‌ای که او به بازار آورده است، دشوارتر می‌شود.

 

مرحله دوم: از واسطه مبادله تا واسطه رایج برای مبادله

پس از این که میزس نشان می‌دهد که چگونه یک کالای مبادلاتی به‌واسطه مبادله تبدیل می‌شود، او شرح می‌دهد که چگونه یک واسطه مبادله به یک واسطه رایج برای مبادله تبدیل می‌گردد.

تبدیل‌شدن یک کالا به یک واسطه رایج مبادله به قابلیت عرضه آن در بازار مربوط می‌شود (در جریان اصلی اقتصاد به این ویژگی قابلیت نقدشوندگی می‌گویند). منگر بجای بازارپذیری ۴ از اصطلاح قابلیت فروش ۵ استفاده می‌کند که آن را به این شکل تعریف می‌کند:

سهولتی که با آن، یک کالا می‌تواند در بازار به نمایش گذاشته شود و درزمانی مناسب، و کم‌وبیش در قیمت‌های جاری مبادله شود.

منگر از مثال گندم به عنوان کالایی با قابلیت عرضه بالا در بازار و ابزارهای ستاره‌شناسی به عنوان کالایی با قابلیت عرضه پائین در بازار استفاده می‌کند. اقتصاددان اتریشی مورای روتبارد، در مقاله‌اش با نام «ریشه‌های پول و ارزش آن»، این مثال را بسیار شفاف شرح می‌دهد:

به عنوان مثال، کسی که گندم می‌فروشد، نسبت به کسی که ابزارهای ستاره‌شناسی می‌فروشد، در وضعیت به مراتب قدرتمندانه‌تری قرار می‌گیرد. کالای اولی قابلیت فروش بیشتری نسبت به دومی دارد. توجه کنید که منگر نمی‌گوید کسی که تلسکوپ دارد نمی‌تواند آن را بفروشد. اگر قیمتی را که فروشنده مطالبه می‌کند (در مقابل دیگر کالاها) به‌اندازه کافی پائین باشد، کسی آن را خواهد خرید. نکته این است که فروشنده تلسکوپ تنها زمانی می‌تواند قیمت اقتصادی واقعی آن را دریافت کند که زمان طولانی‌تری را برای جستجوی خریدارها صرف کند. در مقابل، فروشنده گندم مجبور نیست برای پیدا کردن بهترین پیشنهاد خریدی که او می‌خواهد برای کالاهایش کسب نماید جستجوی سختی انجام دهد.

می‌بینیم که یک تلسکوپ در مقابل ۱۰۰۰ واحد گندم مبادله می‌شود؛ اما منظور منگر این است که این واقعیت به این معنی نیست که شخصی که یک تلسکوپ دارد می‌تواند بلافاصله آن را با ۱۰۰۰ واحد گندم مبادله کند.

به‌علاوه، این به آن معنی نیست که مالک تلسکوپ هنگام ورود به بازار در موقعیت کسی که ۱۰۰۰ واحد گندم دارد قرار می‌گیرد. چراکه قابلیت فروش تلسکوپ خیلی کمتر است و مالک آن زمانی که می‌خواهد آن را با کالاهایی که می‌خواهد مبادله کند، در وضع نامساعدی قرار می‌گیرد.

از آنجایی که فروشنده‌های کالاهای با بازارپذیری کمتر، از این وضع نامساعد آگاه هستند، قبل از اینکه برای تهیه چیزهای موردنیازشان وارد بازار شوند، کالاهایشان را با کالاهای بازار پذیرتر، مبادله می‌کنند.

از آنجایی که بازارپذیری، از نظر میزس، ریشه در عمومیت و ثبات تقاضا برای یک کالا دارد، این رابطه منجر به رشد مداوم ویژگی بازارپذیری برخی کالاها می‌شود. [یعنی عمومیت و ثبات تقاضا باعث بازارپذیری و بازارپذیری نیز باعث افزایش عمومیت و ثبات تقاضا برای یک کالا می‌شود و به این ترتیب چرخه‌ای تقویت شونده ایجاد می‌گردد.]

بازارپذیری بالای این کالاها تقاضای بیشتری ایجاد می‌کند که باعث افزایش بازارپذیری آن‌ها می‌شود، که آن نیز به نوبه خود به تقاضای بیشتر می‌انجامد و همین‌طور ادامه پیدا می‌کند. این وضعیت آن‌قدر ادامه پیدا می‌کند که تعداد کمی از کالاها به عنوان «واسطه رایج مبادله» انتخاب می‌شوند.

 

مرحله سوم: از واسطه رایج مبادله تا پول

فرایند انتخاب اینجا متوقف نمی‌شود. به‌طور طبیعی، افراد می‌خواهند کالاهای خود را با بازارپذیرترین این واسطه‌های رایج مبادله، دادوستد کنند. درحالی که اجماعی مبنی بر این‌که کدام واسطه رایج مبادله، بازارپذیرتر است شکل می‌گیرد، رشد مداوم بازارپذیری کالای منتخب، آن را در مقابل بقیه کالاها به عنوان تنها واسطه، تقویت می‌کند و از محبوبیت بقیه می‌کاهد. درنتیجه واسطه‌های رایج مبادله‌ای که محبوبیت آن‌ها پایین‌تر آمده است به‌تدریج از بازار کاملاً حذف می‌شوند و تنها یک واسطه می‌ماند که به‌طور عمومی استفاده می‌شود: به‌عبارت‌دیگر تبدیل به پول می‌شود.

به نظر میزس، از طریق فرایندی که امروزه به‌عنوان «جهانی‌شدن» شناخته می‌شود، پول‌ها تمایل به نابودی و حذف شدن دارند، چراکه رقابت دوباره‌ای بین پول‌های بازارهای مختلف شکل می‌گیرد. این رقابت به ایجاد یک پول واحد برای همه دنیا منجر خواهد شد.

 

کارکرد ثانویه پول

به نظر میزس، کارکرد ثانویه پول که بسیاری از نظریه‌پردازان درباره آن نوشته‌اند، به واقع نمونه‌ای از کاربرد اولیه و تنها کاربرد آن است: یعنی تسهیل مبادله با امکان‌پذیر ساختن مبادله غیرمستقیم.

برای مثال، تسهیل معاملات اعتباری آن‌طور که اغلب تصور می‌شود، عملکرد جداگانه‌ای نیست، چراکه معاملات اعتباری تنها کالاهای فعلی را با کالاهای آینده مبادله می‌کنند.

اجازه دهید بگوییم یک فروشنده بالقوه که کالاها و خدمات فعلی را تولید می‌کند ممکن است بخواهد تعهدی برای کسب مقدار بیشتری از کالا یا خدمات در آینده به دست بیاورد. اگرچه، محتمل است که قرض گیرنده‌های موجود در بازار علاقه‌ای به کالاها یا خدمات مشخصی که وی تولید کرده است نداشته باشند. پس قرض دهنده، مبادله آینده را با تبدیل کالاها و خدمات خود به پول حاضری که قرض گیرنده‌های بازار به آن تمایل دارند، تسهیل می‌کند.

انتقال ارزش از جایی به‌جای دیگر نیز عملکرد جداگانه‌ای نیست. تبادل «یک کالا در اینجا» در برابر پول به‌منظور تبادل پول با «یک کالا در آنجا» بازهم نمونه دیگری از به دست آوردن کالایی از طریق مبادله غیرمستقیم است که از طریق مبادله مستقیم ممکن نبوده است.

 

نتیجه‌گیری

برای نهادینه کردن پول هیچ نیازی به فشار دولتی با اجبار به فداکاری شخصی برای حصول نفع عمومی وجود ندارد. ظهور پول در وهله نخست نیازی به ازخودگذشتگی‌های این‌چنینی ندارد. همان‌طور که میزس داستان ریشه‌های پول را بازمی‌گوید، کنشگر اقتصادی در هر مرحله از مسیر سود می‌برد: چه زمانی که او به مبادله غیرمستقیم رو می‌آورد، یا زمانی که برای اولین بار از یک واسطه رایج مبادله استفاده می‌کند، و چه زمانی که برای اولین بار پول را در برابر اجناسش می‌پذیرد.

تئوری بازار محور ریشه‌های پول اغلب به‌عنوان نظمی خودجوش ۶ در مقابل نظم عمدیِ ۷ تئوری دولت‌گرا قرار دارد؛ اما این موضوع هرگز نباید ابهامی در این حقیقت ایجاد کند که هر گام از مسیر بازار محورِ رسیدن به ریشه‌های پول، مانند هر پدیده اقتصادی دیگری کنشی عمدی است که توسط فردی برای ارتقاء اوضاعش انجام‌شده است.

نویسنده: دان سانچز

مترجم: آرش آزادی

برگرفته از بومرنگ

دسترسی به متن اصلی در سایت موسسه میزس

 

درباره نویسنده

دان سانچز نویسنده‌ای لیبرتارین و ویراستاری در بنیاد آموزش اقتصادی (FEE) است. او در سایت Antiwar.com به عنوان نویسنده همکار فعالیت می‌کند و ستون نویس آن می‌باشد. مجموعه نوشته‌های او در سایت DanSanchez.me گردآوری‌شده است.

پانوشت:

  1. universally employed
  2. commonly used
  3. autarky
  4. marketability
  5. saleability
  6. spontaneous order
  7. deliberate order

 

مطالب مربوط

دکترین وابستگی

سوسیالیسم، فقدان عقلانیت اقتصادی

کارل منگر و قرار دادن انسان در مرکز علم اقتصاد

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر