مدتی قبل که به توییتر-گردی مشغول بودم پروفایل خانمی اقتصاددان دیدم که خودش را چنین معرفی کرده بود: «در اخلاق پیرو امانوئل کانت، در اقتصاد پیرو آدام اسمیت، در جامعهشناسی پیرو ژان ژاک روسو و در امور خانواده و مذهب پیرو امامخمینی و آیتالله بهجت هستم». ناسیونالیسم پفکی قصه ما هم شبیه همچین چیزی است، در سخن ادعای وطندوستی دارد اما در عمل پیرو جمهوری اسلامی است.
اولازهمه لازم میدانم خاطرنشان بکنم که ما اکثراً خانواده، محله، دوستانمان، شهرمان و کشورمان را دوست داریم و اکثراً هم لازم نمیبینیم دلیلی برای این کار داشته باشیم. شاید کسی استدلال بکند که دوست داشتن اینها برای ما سودآور است و باعث سعادت ما میشود و کسی میتواند ادعا بکند که بهطورکلی به نفع بشریت هست که اینها را دوست داشته باشیم. این ادعاها شاید درست باشد، شاید هم نباشد؛ اما باید این را هم در نظر داشت که ما خیلی وقتها عاجز از پیدا کردن دلیل و منطق برای علاقه و دوست داشتن هستیم و خیلی وقتها این علاقه باعث زحمت بیشتر است تا خوشی. مثلاً پدر و مادری که بچهاش را دوست دارد اکثراً از روز تولد فرزندش درگیر استرس، بیخوابی و زحمت است تا زمان مرگ هم این تلاش ادامه مییابد؛ اما همه این زحمات و دردسر اندازه نوکسوزنی از علاقه پدر و مادری به فرزندش نمیکاهد. منظورم این است که خیلی وقتها نباید مسئله را زیاد پیچیده کرد، حتی با اینکه خود ناسیونالیسم عمری صدساله در ادبیات سیاسی ایران دارد، اما پدران و مادران ما و پدران و مادران آنها هم بدون اینکه هیچ تصوری از ناسیونالیسم داشته باشند ایران را دوست میداشتند. بدون اینکه بحث را زیاد کش بدهم بهتر است که به موضوع اصلی بگردم.
ناسیونالیسم پفکی اکثراً بین ایران بهعنوان یک کشور و جمهوری اسلامی که وظیفهاش ویران کردن ایران است فرقی قائل نمیشود: درحالیکه ایران میهن ما است و همه ما از هر نحله و فکری که باشیم درنهایت باید هدفمان خوشبختی و سعادت هر چه بیشتر مردمان ایران باید باشد، اما ناسیونالیست پفکی همیشه از دمش به تله جمهوری اسلامی ایران گیر افتاده است، بهعبارتیدیگر همیشه دمش دست جمهوری اسلامی ایران است. او به عمد یا غیرعمد به اسم وطندوستی از جمهوری اسلامی دفاع میکند و ایران را مساوی جمهوری اسلامی میانگارد. اینکه در مراسم تشیع جنازه قاسم سلیمانی دهها نفر در زیر دستوپا کشته شدند، نمودی از تناقض همین ناسیونالیسم پفکی بود که قسمت عمدهای از مردمی که در زندگی شخصی و اجتماعی میشود گفت که حکومتی نبودند اما شیفته سیاست خارجی تهاجمی جمهوری اسلامی شده بودند. شاهزاده رضا پهلوی آلان هم با افتخار از پیشنهادش به جمهوری اسلامی برای شرکتش در جنگ ایران و عراق بهعنوان خلبانی ساده یاد میکند، درحالیکه این جنگ برای جمهوری اسلامی نعمت بود و حتی بسیاری از حکومتیها هم ادامه جنگ از سال شصتویک را جنایت حاکمان ایران برعلیه مردم ایران میدانند.
ناسیونالیسم پفکی مشکلی با سیاستهای تروریستی ایران بر باد ده جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه ندارد و در حالی که در زندگی شخصی سکولار یا چپ است، در سیاست با همه ادعاهایش به نوعی سلاح روز مبادای جمهوری اسلامی است. نفوذ بلندمدت ایران در کشورهای منطقه با کشورگشایی، ترویج تروریسم و ناامنی حاصل نمیشود، این کار بلکه بیشتر باعث میشود که کشورها و مردم منطقه سالها در نفرت از ایران توافق بکنند که اینکار برعلیه منافع ملی حقیقی ایران است. نفوذ ایران در کشورهای منطقه با شکوفایی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در داخل خود ایران و صلح و توافق با کشورهای همسایه، منطقه و جهان حاصل میشود. دلخوش کردن به گسترش تروریسم و سیاست تهاجمی ایران در کشورهای منطقه با عنوان پرطمطراق گسترش حوزه نفوذ، سمی بر آینده ایران و ایرانی است.
ناسیونالیسم پفکی خودش و یا اعضای فرقهاش را عیار ایراندوستی میپندارد و به فور به هر کس که کوچکترین مخالفتی با او یا طرز تفکرش کرد تهمت دشمنی با ایران، تجزیهطلب، خائن و عامل خارجی بودن متهم میکند. اینها اکثراً پارانویای خویش را با ناسیونالیسم اشتباه گرفته و عوض اینکه به دنبال درمان پارانویای خویش باشند به این پارانویا رنگ ناسیونالیسم میزنند. دوستی او با ایران مثل رفاقت خرس با انسان در شعر مولوی است که در نهایت این دوستی به کشته شدن انسان به دست خرس میانجامد (اینکه در فرهنگ شفاهی ما عبارت، «دشمن دانا به از دوست نادان است» مکرر استفاده میشود نشان از اهمیت این موضوع دارد).
ناسیونالیست پفکی اگر نادان نبود باید شیرفهم میشد که میهندوستی و ایراندوستی بدون دوست داشتن هممیهن سوای اعتقاد، زبان و مذهبش عین دشمنی با ایران است. عاقلانه این است که عیار ایراندوستی نه افکار این و یا آنکه باید مبتنی بر سعادت و آینده تکتک ایرانیان باشد. ناسیونالیسم پفکی عوض اینکه زیربنای خویش را بر ایراندوستی و ایرانیدوستی پایهگذاری بکند، چشمهایش را بسته و دهانش را باز میکند و ایده خویش را بر پایه نفرت از دیگری پایهگذاری میکند. او خودش را عیار ایراندوستی میپندارد، اما واقعیت عقلانی، قانونی و انسانی این است که هیچکس در این مملکت ایرانیتر از دیگری نیست. کسی اصل و دیگری بدل نیست، تداوم حیات ایران اینهمه سال بر این اصل پایهگذاری شده است و این اصل ایران و ایرانیدوستی است که تداوم و سعادت این مملکت را میتواند بیمه بکند.
ما از پدران و مادرانمان یاد گرفتهایم که آتش را نه با نفت و بنزین که باید آتش را با آب خاموش بکنیم؛ اما ناسیونالیسم پفکی در مواجه با دیگران اعم از فعالین قومی، جنسیتی یا دیگران مرض مهلک پارانویایش عود کرده شروع به پرخاش میکند و با برچسب خائن، تجزیهطلب یا جاسوس به پیشواز دیگران میرود. البته هر کس حق و یا حتی وظیفه دارد که دیگری را تنگید کرده و با منطق و استدلال به دنبال اثبات این باشد که بلی راه و روش شما باعث خوشبختی و سعادتمندی ایران و ایرانی نمیشود، اما اینکه با تلفیقی از توهم و پرخاش دیگری را خائن، جاسوس و دشمن ایران خطاب بکنیم این همان خود دشمنی با ایران و سعادت ایرانی است. این در نهایت مانند بنزین ریختن بر آتش شکافهای موجود است و اگر پشتپردهاش سایبریهای نظام اسلامی نباشد اما جمهوری اسلامی بهترین بهرهبردار این پرخاشها و شکافها است.
اگر این مقیاس را کوچکتر بکنیم جامعهای بدون اختلاف امکانپذیر نیست، ما در داخل خانواده خودمان مشکل داشته و ممکن است با هم اختلافنظر اساسی داشته باشیم؛ اما علیرغم همه اختلافات سعی میکنیم که پرده-دری نکرده و بهنوعی کاری بکنیم که در نتیجه اختلاف مفهوم خانواده لطمه نخورد. دوست داشتن و علاقه به دیگری هم باید بهنوعی مبتنی بر اعتدال و منطق باشد. دوست داشتن دیگری اگر همراه با محدود کردن، نفی کردن و سلب آزادیهای او همراه بشود احتمالاً از طرف مقابل پس زده بشود. وطن، مملکت، میهن هم بهنوعی خانواده در مقیاسی بزرگ است. این پرخاش و نفی دیگری و تلاش برای در انحصار گرفتن وطن خصوصاً از کسانی که داعیه وطندوستی دارند در نهایت به سست کردن پایههای وطن منجر بشود و باعث دلسرد شدن عدهای از وطن میشود.
همانطور که در بالا همعرض کردم هیچکس ایرانیتر از کسی دیگر نیست و شاید اگر راهحل کسی را هم مثمر ثمر به آینده ایرانی و ایران نیافتیم ما در مقام قاضی یا پلیس نیستیم که فردی را خائن و دشمن ایران معرفی بکنیم. چه کسی به ما همچین اختیاراتی داده است که خود را شاقول ایراندوستی و نظرات دیگرانی را که نمیپسندیم را شاقول خیانت معرفی بکنیم؟
قسمتی از اینها که بعد از پیروزی ترامپ از تحولات جهانی تأثیر پذیرفتند و از مبارزات انتخاباتی که منجر به پیروزی ترامپ متأثر شده و فکر میکنند که این صحاری خاورمیانه هم آمریکای شمالی با دویستسال سابقه دموکراسی لیبرالی، تفکیک قوا و قوه مستقل است. اینها فکر میکنند با پرخاش به دیگران و عمیق کردن شکافها مثلاً میتوانند با رأی یا پشتیبانی پنجاه بهعلاوه یک مردم قدرت را در ایران به دست بگیرند. غافل از اینکه اینجا صحاری خاورمیانه است با حکومتی متکی به عصر پارینهسنگی، و این پرخاش و شکافها در روز مبادا میتواند سبب ویرانی کل منطقه و بدبختی همه ما بشود.
معصومه قربانی
برگرفته از ایران امروز