شوراگرایی، توزیعگرایی، اقلیتگرایی و ترجمهگرایی؛ مشکلاتِ اصلی چپ در ایران است. مشکلاتی که تصویری غیر دموکراتیک و غیر ملی از نیروهای چپ در ایران ارائه داده است. چپِ ایرانی در بحران است و چپِ شورایی با استفاده از گفتمان چپ فرهنگی، سایر گرایشها را مرعوب کرده و در خدمت درآورده است.
الف) شوراگرایی و کشورِ شوراها بهجای دموکراسی
نیروهای چپ هنوز از ایدهی شکستخوردهی ادارهی شورایی عبور نکردهاند و معتقدند که کشورِ شوراها (شوروی) بر دموکراسیهای موجود برتری دارد. ایدهی ادارهی شورایی و سندیکاهای درونگرای صنفی با قواعدِ مخالفتِ مُجاز میتواند سازگار شود؛ بنابراین از سرکوبِ تمامیتخواهانه در امان مانده و تنها برنامهی سیاسیِ چپ شده است. برنامهی اداره شورایی یا سیاستِ مردمی با نادیدهگیریِ فاجعهی کشورِ شوراهای واقعاً-موجود و اختلال در فهمِ تاریخیِ سوسیالها؛ ادارهی شورایی (جمهوریِ خلق) را امکانِ تاسیسِ کشورِ شوراها میداند.
اینچنین، سوسیالهای دموکرات مرعوب و در خدمتِ ایدهی پایان تاریخیِ کمونیسم شدهاند و اختلال در فهمِ تاریخی به ناتوانی از اندیشیدن و استقلال کشیده شد تا با ستیز با نئولیبرالیسم، ستیز با مدرنیسم، ستیز با ملیگرایی و ستیز با اکثریت؛ از جریانهای دیگر یارکشی و اتحاد جدیدی ایجاد کند.
ب) توزیعگرایی و مبارزه با نئولیبرالیسم
چپِ ایرانی برنامهای برای تولید ثروت ندارد و تمام تمرکزش را بر توزیعِ ثروت قرار داده و با توجه به محدودیتهای ثروتِ ملی بهسوی ثروتِ جهانی رفته و تمرکزشان برای تحققِ عدالت بر توزیعِ ثروت جهانی و مبارزه با (ناموجودِ) نئولیبرالیسم است. آنها چون پدران فکریِ جهانیشان متوجه نیستند که مصادره و توزیعِ همهی ثروتهای موجود پس از مدتِ کوتاهی به بنبست و ویرانی میرسد. آنها حتا به برنامههای عدالت در موضوعهای مختلف نیاندیشدهاند و برای اجرای هیچیک از برنامههای عدالت در این سالها توضیحی ندادهاند؛ بنابراین این جنگجویان عدالت اجتماعی بهجای پرداختن به جزییاتِ امکانپذیریهای ۱. مالکیت عمومی، ۲. توزیعِ برابر داراییهای عمومی، ۳. سهیمشدن مردم (کارگران) در مالکیت و سودِ تولیدات و خدمات، ۴. مالیات سنگین بین نسلی، ۵. مالیات بر کل دارایی، ۶. کاهش ساعت کار، ۷. افزایش حداقل دستمزد، ۸. خدمات درمانیِ حمایتی، ۹. خدمات بهداشتیِ ارزان، ۱۰. خدماتِ باکیفیتِ برابر و ارزانِ آموزشی و ۱۱. تأمین اجتماعیِ فراگیر و توانمندساز از گروههای آسیبپذیر؛ به یکسانانگاری محدودیتهای عدالت و رفاه در تمام کشورها (بسته و آزاد) میپردازند و با آسیابِ بادی نئولیبرالیسم میجنگند.
پ) اقلیتگرایی و پیامدهای ملیستیزانهی چپِ فرهنگی
دو ایدهی ستیزهجویانهی؛ بیشتر بودنِ اقلیت از اکثریت و کنسل-کالچر از چپ فرهنگی برخاست. ایده کنسل-کالچر قبل از آنکه از سوی چپ در ایران استفاده شود، در یک برنامهی دادخواهیِ پیشرو برای رسواسازی و شرمساری همکاری با قدرت استفاده شد و امکان بهرهگیری چپها از این برنامه از بین رفت. در حقیقت، چپها چون خودشان را از هدفهای این برنامهی دادخواهیِ پیشرو (رسواسازی عادیسازانِ شر) میدیدند، به مقابله با آن برخاستند و ظرفیت بهرهگیری از آن را از دست دادند؛ بنابراین فقط برنامهی سیاسیِ یارکشی از اقلیتها باقی ماند. جبران تبعیضهای انباشته و تاریخی چون به شکل گسترده موردتوجه لیبرالها قرار داشت، استفاده از این شکاف نیاز به یک برنامهی سیاسی ستیزهجویانه داشت تا چپها بتوانند از آن استفاده کنند؛ بنابراین ایدهی اقلیتها از اکثریت بیشترند، با اقلیتسازیِ افراطی و سیاستهای هویت پیگیری شد. اگر در همه موضوعها به اقلیتها هویت و سازمان داده شود و همه اقلیتها باهم پیوند بخورند، از هر اکثریتی بیشتر میشوند. گرچه گامهای اولیه این ایده مثبت و سازنده است، اما با توجه به اکثریتستیزیای که نیاز دارد، گاهی دموکراسیستیز است و بیشتر هم در گروی جداییطلبیِ قومی میشود.
چپها با توجه به شکستهای پیدرپی در سیاستهای اقتصادی، بهسوی ایدههای سیاستهای هویت (بهویژه جنسیت و قومیت) رفتهاند و با اقلیتسازیِ افراطی (تا جایی که هرسال یک جنسیت و قومیت جدید کشف میکنند) به یارکشی از این گروهها برای پیشبرد برنامهی سیاسی میپردازند.
چپها معتقدند که گروههای قومی، جنسی و دینی نباید با لیبرالها همپیمان شوند و با برجستهسازی برنامههای چپ فرهنگی در پیِ یارکشی و ستیزند. تسخیر نهادهای بینالمللی، همراهی رسانهها و دانشگاهها و وجود منابع مالی و پشتیبانی اطلاعاتی کشورهای منطقه هم تقویتکننده و انگیزاننده است. آنها به ضرورتهای ایجاد دولتِ مدرن (دولتِ ملی) در ایرانِ امروز بیتوجهاند و با کوچکشماری نقش حکومتِ تمامیتخواه در تبعیضها و نادیدهگیری مسائل منطقهای و اهمیتِ نمادهای ملی برای همبستگی و صلح؛ مانع از حلِ مسالهی ایراناند.
پیوندهای اسلامهراسیستیزی با هویت طلبی قومی در دانشگاه و رسانه بهمثابهی جریان اصلی به خاورمیانه که میرسد، تبدیل به حمایت از سلفیهای جهادی و پیکارجویان شیعه میشود و فرهنگگرایانشان بهروشنی، اخوانی یا نوگرای دینی میشوند. گاهی بهسختی میتوان فهمید که حمایتهای دستگاههای اطلاعاتی همسایههاست یا بقایای آمریکاستیزی (غربستیزی).
ت) ترجمهگرایی و گم کردن مسالهی ایران
دانشگاه و رسانه، خانهی چپها شده است؛ اما مسالههای دانشگاه و رسانه نسبتی با مشکلات کشورهایی مانند ایران ندارد؛ اما چون پیشرو بودن برای آنها اهمیت و اولویت دارد، انبوهی از مسالههای دیگران و راهکارهای مشکلات آنها را ترجمه میکنند. ایران برای آنها دردسرساز است. چون آنچه در متنهای آشفتهی کتابهای ترجمهشدهشان یا گفتوگوهای سردرگم کافهنشینیشان هست، نسبتی با فریادها و دردهایی مردم ندارد. مسائل دیگران و راهکارهایشان برای ایران “نامساله” است؛ بنابراین مردم اگر آنها را حتا جدی بگیرند، مسخره میکنند. سالهاست که آنها با تمرکز بر تغییر ذهن و باورِ مردم (کسانی که بیرون از قدرتاند) میخواهند، گذشته، فرهنگ و داشتههای مردم را براندازند، سپس به جدال همهی دموکراسیها بروند و هر جریان و گروهِ رقیبی را که در پیِ دموکراسی است، براندازی کنند و شاید درنهایت به جدال با استبداد برسند.
من اما امیدوارم این فضا تغییر کند. چپِ ایرانی باید بتواند با توجه به مسالهی ایران، مسائل و راهکارهای متفکرانش را بازبینی و بازاندیشی کند و از مفهومها و بیان بومیِ استفاده کند. از تعارض و دوگانگی پرهیز کند و با تأکید بر مسؤولیت شخصی در دوران تمامیتخواهی، تمرکزش را بر تغییر سیاسی بگذارد. بیعدالتیها و تبعیضهای انباشته و تاریخی در ایران نیاز به برنامههای عدالت دارد که در یک ساختار پاسخگو، هر دولتی باید برنامههای کارآمد و پایداری برای آن ارائه کند؛ اما همهی اینها مستلزم گذار به دموکراسی با تمرکز بر مسالهی ایران و توجه به خواستهها و داشتههای ایرانیان است. چپهای دموکراسی خواه ملی در ایران همیشه بودهاند؛ اما به علتهایی صدایشان شنیده نمیشود. ایراندوستی، آزادیخواهی، فهمِ روزآمد از مسائل جهانی، تمرکز بر مسالهی ایران، پذیرشِ اشتباههای گذشته (برای پیشگیری از خطای آیندگان) و پیگیری راهحلِ سیاسی برای مسائل، از ویژگیهای آنهاست.
مجید توکلی