بیبیسی
صفحه ویژه: سی سال پس از درگذشت شاه؛ پاسخ از تاریخ
توضیح بیبیسی: به مناسبت سیامین سالگرد درگذشت آخرین شاه ایران از صاحبنظران و صاحبقلمان خواسته شد تا دیدگاهشان را درباره شخصیت او و کارنامهاش بهعنوان بخشی از تاریخ معاصر ایران با ما در میان بگذارند. مطالبی که با امضای نویسندگانشان چاپ میشود، دیدگاه شخصی آنهاست و لزوماً نظر بیبیسی نیست.
رویکرد شاه به مذهب مانند بیشتر ایرانیان بود ــ تناقضآمیز و روان پاره (shizophrenic) و سودگرایانه.
او پرورش اروپائی داشت و از نظر شیوه زندگی و سلیقهها از هیچ اروپائی معمولی بازشناختنی نبود. برای ملت خود نیز مقامی در میان پیشرفتهترین ملتهای جهان میخواست. ولی مانند عموم هممیهنان نه تا پایان هر راه میرفت و نه از هیچ ناهمخوانی میان مقصدها و راهها و میان مقصدها باهم در شگفت میشد.
اطمینان داشت که به هر ترتیب به آنچه آرزو میکرد میرسد. در رویکرد به مذهب نیز میپنداشت میتوان بیشترینه آخوندبازی را با بیشترینه فرنگیمآبی درآمیخت.
مهمتر از حضور علمای مذهبی در مراسم سوگند او در مجلس، بازگرداندن آیتالله قمی تبعیدشده رضاشاه از نجف با سروصدای بسیار بود که نخستین اقدام مهم او در پادشاهی به شمار میرفت و پیام اشتباهناپذیری به روحانیت واپس رانده و در وضع دفاعی بود که میتواند حمله به نوآوریهای رضاشاه و بازگشت به موقعیت برتر خود را آغاز کند.
ازآنپس عناصر مذهبی از میانهروهای قم تا افراطیان فدائی اسلام تا بیست سالی بعد تا جایی که جامعه تکان خورده و متفاوت ایرانی اجازه میداد در مسیر ارتجاع تاختوتاز کردند. مدارا با مذهب چنان بود که کشندگان کسروی بیپیگرد رها میشدند.
در آغاز دهه چهل خورشیدی/ شصت میلادی شاه به تنگ آمده از زنگزدگی سراسر نظام سیاسی، گوشهای خود را به نغمههای اصلاحات که از درون و بیرون بالاگرفته بود سپرد.
یک گروه تازه تکنوکراتها دستگاه اداری را از اداریهای پیشین گرفتند و برنامه اتحاد برای ترقی کندی در روایت ایرانی خود، اصلاحات ششگانه انقلاب سفید (بعداً شاه و ملت) پس از همهپرسی به اجرا درآمد و با مخالفت سخت روحانیتی که تا آن زمان همراهی و مدارا دیده بود روبرو شد.
قیام خرداد ۱۳۴۲ [آیتالله] خمینی که اگر زود سرکوب نشده بود همانگاه انقلاب اسلامی را به نتیجه میرساند تنها چهار ماه پس از همهپرسی شش بهمن روی داد.
شاه چالش خطرناک آخوندها را دید و به همت اسدالله علم، نخستوزیر، بر آن پیروز شد ولی روش دودلانه خود را تغییر نداد. باز امتیاز دادنها و دلجوئیها ادامه یافت.
نفوذ اسلامیها در ۱۵ ساله بعدی روزافزون بود. شمار مسجدها بنا به پژوهش عباس میلانی از ۲۰۰ در ۱۳۲۰ به ۵۰ هزار در ۱۳۵۷ رسید که به یاری هزاران صندوق قرضالحسنه و هیئت مذهبی و مدارس اسلامی بزرگترین شبکه تشکیلاتی را در اختیار تندروترین عناصر مذهبی قراردادند ــ همه با کمک حکومت.
اسلامیها، کسانی که رهبری انقلاب را در دست گرفتند، از دربار شاهنشاهی تا وزارت آموزشوپرورش همهجا رخنه کردند.
تا هفتههای آخر رژیم در هیئتوزیران و ساواک، آخوندها را به چشم متحدان بالقوه در برابر خطر کمونیستها و چریکها میدیدند و عملاً در اختیار فعالیتهای انقلابی آنان بودند.
شاه که از آغاز میپنداشت به کمک ارتجاع مذهبی میتواند به جنگ کمونیسم برود سرانجام بیداری تلخ خود را در یکی شدن کمونیستها با اسلامیان به رهبری [آیتالله] خمینی ـ اتحاد سرخ و سیاه و مارکسیسم اسلامی ــ که اصطلاحات خودش بود دید.
اما تنها ملاحظات سیاسی نبود. کسی که از آغاز خود را نظرکرده مقدسان میپنداشت و هنگام سفر همه آئینهای خرافی واپس ماندهترین افراد ملت خود را بهجا میآورد و دستی که به ضریح میگرفت از سر عوامفریبی نمیبود، در ژرفای روان خود سرگشته بود.
مانند هر زمینه دیگر هرگز نتوانست مسیر مشخصی را تا پایان برود و بهجای محبوبیت عمومی، خود را هدف حملات عناصر مترقی و مذهبی هر دو یافت.
ژوئیه ۲۰۱۰
www.d-homayoun.info