با آنکه این روزها برای بشار اسد جانی و صاحب خرج ایرانیاش اوضاع “بالاتر از خطر” اعلام شده است، در مورد تأثیرپذیر بودن واکنش آمریکا و اروپا، به قول سپهداررشتی، چاکر امید یأس داروم.” مشکل میتوان پذیرفت که تصمیمات و اقدامات نیم بند، سمبلیک و نمایشی کشورهای غربی بتواند پاسخ مفید و موثری برای بیش از یکصد هزار قربانی و میلیونها آواره بیپناه سوری عرضه کند و سرانجام به احتمال زیاد کوه موش ناقابلی خواهد زایید. تا زمانی که شما این ستون را خواهید خواند، به احتمال زیاد دولت آمریکا بخشی از اطلاعات مخفی خود را که بر مبنای آن این چنین با قاطعیت انگشت اتهام را به سوی رژیم اسد نشانه میرود روکرده است. شکی نیست که این اسناد و دلائل، هرچه باشد، از سوی جلادان سوری و شرکای ایرانی و روسی آنها مورد ایراد و نفی کامل قرارخواهد گرفت. از این رو از هم اکنون بلندگوهای دروغگوهای روسی و جمهوریاسلامی به سود بشار اسد درصدد حذف صورت مسئله هستند. اما با وجود همه دلائل و مدارک، واکنشها احتمالاً خفیف و بیاثر خواهد بود.
رژیم جمهوریاسلامی نیز از سوئی با هزینه حداقل هفده ملیارد دلار، از قرار گزارش روزنامه فرانسوی لیبراسیون، و ارسال نیروهای پاسدار و لباس شخصی به سوریه، علناً صاحب عزا شده است و از سوی دیگر وزیر خارجهاش سخن از میانجیگری و مذاکره میراند. باید از آقای وزیر خارجه و سخنگوی بیاختیار ایشان پرسید چرا سالها ساکت ماندید تا هزاران شهروند سوری با کمکهای مستقیم شما، طبق شواهد انکارناپذیر، به قتل برسند و آنگاه زمانی که سقوط و نابودی نظام بیدادگر بشار اسد از احتمال اندکی برخوردار است به فکر میانجیگری و مصالحه افتادهاید؟ به قول نواف فارس، سفیرسابق سوریه در عراق که از کشورش فرار کرده است: “ایران که خود بخشی از بحران سوریه است، چگونه میتواند بخشی از حل این بحران باشد؟ جمهوریاسلامی خود یکی از عوامل بقای بشار اسد در حکومتی است که کشتارهای وحشتناکی را در حق مردم این کشور روا میدارد.” امروز که مقامات جمهوریاسلامی در کنار دیکتاتور روسیه با کمال وقاحت از جنایت بیسابقه جلاد دمشق علیه مردم بیپناه خود، آن هم با استفاده از سلاح کشتار دسته جمعی دفاع میکنند، بیگمان تاریخ و افکار عمومی هرگز گناه مشارکت آنها را در این جنایت نخواهد بخشید.
چرا جهان آزاد مردم سوریه را فراموش کرده است؟
پاسخ کامل به این سوال نیازمند فرصت بیشتری میباشد و باید سرانجام عملی شود. اما به اختصار در این نوشته به رئوس مطالب تکیه میکنم. جواد ظریف، وزیرخارجه دولت تدبیر و امید در نخستین مصاحبه نمایشی خود در تلویزیون جمهوریاسلامی، پیش از آنکه از تدبیرها و شگردهای آتی خود در سیاست خارجی سخن گوید، به شیوه مسعود رجوی، مدتی به “تبیین جهان” پرداخت. نخست تائید کرد که جهان دو قطبی دیگر پایان یافته است و سپس بدون آنکه اسم ببرد به تخریب تِز فرانسیس فوکویاما و تئوری پایان تاریخ اقدام کرد. همانگونه که خوانندگان به یاد دارند فوکویاما پس از سقوط کمونیسم، با الهام از هگل فیلسوف آلمانی، پیشبینی کرده بود که از این پس دوره جنگهای ایدئولوژیک به پایان رسیده است و جهان از نقطه نظر سیاسی به سوی رژیمهای کم و بیش دمکراتیک پیش خواهد رفت و سیستمهای اقتصادی نیز آزاد (لیبرال) خواهند بود. یگانه استثنائی که او برای این ایدئولوژی یادآور شد مسئله گسترش مذهب اسلام بود که ماهیت آن ایدئولوژیک و غیردمکراتیک است. این کتاب بیش از سی سال پیش منتشر شد و در مورد این استثناء هم او چندان نگرانی به خود راه نداد و مدعی شد که اسلام فقط در کشورهای عقبافتاده آفریقا و آسیا شانس پیشرفت دارد و در دراز مدت نخواهد توانست در برابر این روند تحول دمکراتیک جهان مشکلی ایجاد کند.
اما وزیر خارجه نظام اسلامی برداشت دیگری از این نظریه را عرضه کرد. او گفت آمریکا میخواست جهان را یک قطبی و فرمانروائی کند، ولی موفق نشد. این برداشت یا مبین بیسوادی آقای وزیر است که البته مشکل میتوان چنین نسبتی به کسی داد که با وجود ریش، اما بدون عمامه، این چنین سوگولی روزنامه نیویورک تایمز شده است. بنابر این باید قبول کرد که ایشان میداند که در رژیمهای دمکراتیک این مردم هستند که حکومت و به الطبع سیاستهای آنرا تعیین میکنند و نه دولت آمریکا. بنابر این منظور ایشان از آنچه میگوید اشاره به ایجاد کمپ رژیمهای “دیکتاتوریهای نوین” از نوع روسیه و چین در قرن بیست و یکم است. در عمل هم قابل مشاهده است که دیگر دیکتاتوریهای از نوع جمهوریاسلامی، کُره شمالی، کوبا و غیره هم نیز در این کمپ قرار دارند. اما آنچه ایشان فراموش میکند تدریجی بودن گذار به دمکراسی است. فردا که مردم روسیه از شر پوتین و جنایتکارانش آزاد شوند و دموکراتها زمام امور را در دست گیرند “دیکتاتورچه”های وابسته نیز بی پدر و درمانده خواهند شد. این صُغراکُبرا چیدنهای محمد جواد ظریف ممکن است چند روزنامهنویس بیاطلاع و یا قلم به مزد غربی را برای چندی مسحور کند، اما در واقعیت و در دراز مدت او نیز همانند جلیلی و احمدینژاد گوش به فرمان اربابش خواهد بود و از خود اراده و اختیاری ندارد.
اما آنچه در سخنان ظریف مقرون به واقعیت است بیسر و سامانی جهان آزاد است. قدرت اتخاذ تصمیم در شرایط دشوار، نیازمند رهبری مصمم و دارای خصلت تصمیمگیری است. متأسفانه در شرایط کنونی چنین شخصیتی در میان رهبران غرب یافت نمیشود. از سوی دیگر آنقدر در مورد مسائل سوریه وقتکشی شده است که اکنون عوامل افراطی وابسته به القاعده و دیگر مجانین اسلامی برای آینده سوریه تبدیل به تهدید شدهاند و این خود بهانه دیگری شده است برای کمکاری و تعلل. یکی دیگر از عوامل مهم خویشتن داری غربیها تداوم مشکلات اقتصادی در این کشورهاست. هم اکنون حتی پیش از آن که اقدامی صورت پذیرد بهای نفت خام با شدت در حال افزایش است. بیکاری گسترده و عدم ثبات مالی در کشورهای غربی از مهمترین دلائلی است که دولتهای آنها بیش از حد معمول محتاطانه عمل خواهند کرد.
عدم قاطعیت در برابر متجاوزان به حق حیات مردم بیگناه موجب گستاخی بیشتر مقدمین خواهد شد. حمله نظامی محدود و کم اثر همانند واکسین، رژیمهای متجاوز را مقاومتر و سرکشتر خواهد کرد. روزگار غریبی است سنگ را بسته و سگ را به جان مردم رها کردهاند.
پاریس:
چهارشنبه ۲۹ اوت ۲۰۱۳