هر بهمن یادآور ابعاد مصیبت ملی ایران و مقدمه مصیبتهای تازه است. ایرانیانی که سه دهه پیش در انقلاب باشکوه خود شرکت کردند یا تقریباً بیهیچ مبارزهای تسلیم آن شدند نمیدانستند که چه درهایی را بر سقوط ملی و شخصی، هردو، میگشایند، و امروز بهجز شخصیتهایی که حق داشتهاند هر اشتباه مرگباری بکنند و همیشه حق با آنهاست، همه ازآنچه کرده یا نکردهاند پشیماناند. اما کار از پشیمانی یا تلاش برای شستشوی خود گذشته است. جمهوری اسلامی در سرازیری اجتنابناپذیرش دارد ایران را به کام مخاطراتی میاندازد که پیامدهایشان جبرانناپذیر خواهد بود.
جنگ غیررسمی جمهوری اسلامی با امریکا در عراق تازهترین و تهدیدآمیزترین مرحله رویارویی با ابرقدرتی است که میتواند بلائی همانند عراق بر سر کشور ما بیاورد. آمریکائیان در آن کشور به تنگنا افتادهاند و زمان اندکی برای بیرون آمدن از بنبست دارند. جمهوری اسلامی با درگیری نظامی، مالی و سیاسی نزدیک و روزافزون خود با گروههای تروریست عراقی از سنی و بهویژه شیعی، اکنون یکی از بزرگترین موانع یافتن راهحلی برای عراق شده است. حکومت جمهوریخواه امریکا زیر فشار افکار عمومی، دو سال و کمتر برای حل مشکلات خودساختهاش در آن سرزمین خون و خشونت دارد و میتواند دست به هر کاری بزند. کمال سادهلوحی است اگر بپنداریم که آمریکائیان در برابر دشمنی به حقارت رژیم آخوندی سپر بیندازند.
با همه دشواریهایی که دمکراتها در کنگره امریکا برای حکومت بوش تدارک میبینند دست رئیسجمهوری امریکا بسته نیست. او بهعنوان سر فرمانده نیروهای مسلح حق دست زدن به عملیات نظامی دارد، و میتواند از بهانههایی که جمهوری اسلامی برایش فراهم میکند بهره گیرد. دشواریها به کنار (و دشواریها از اندازه بیروناند) انگیزههای بوش را در واردکردن ضربهای کاری به رژیم اسلامی نمیباید اندک شمرد. یک جمهوری اسلامی اتمی برای دمکراتها کمتر از جمهوریخواهان نا پذیرفتنی نیست و اسرائیل، که هدف اعلامشده رژیم اسلامی است، در هردو حزب همان هواداران پرشور را دارد.
در عراق اگر جمهوری اسلامی همچنان با فرستادن پول و سلاح و عوامل خود به کشتار مردم و سربازان آمریکائی (مردم بسیار بیشتر) ادامه دهد بهانههای تازهتری به حکومت بوش خواهد داد که بتواند افکار عمومی آمریکائیان را به سود خود برگرداند. استراتژی امریکا در عراق آماده کردن مقدمات برای بیرون کشیدن سربازان است. اگر آمریکائیان در پشت سرخود حکومتی در عراق با درجهای از آرامش و ثبات نگذارند یا میباید به شکستی بدتر از ویتنام تن دردهند و یا به راهحلهایی رادیکالتر رویآورند.
پیامدهای وخیم این هردو برای جهان و منطقه و کشور ما اندازه نگرفتنی خواهد بود. یک احتمال که میباید جدی گرفت آن است که بوش ناتوان از آرام کردن عراق، با ضربتهای “جراحی” بر هدفهای مهم جمهوری اسلامی، یادگار “مثبتی” در پایان یک ریاست جمهوری ورشکسته از خود بگذارد.
سران رژیم از اینکه توانستهاند به سهم خود عراق را حکومت ناپذیر کنند و عراقیان را به جان یکدیگر بیندازند شادمانند. ولی اگر اندکی به دورتر بنگرند میباید بهاندازه خود آمریکائیان از دورنمایی که در عراق پیوسته نزدیکتر میشود به هراس افتند. یک عراق جولانگاه گروههای تروریستی و بنیادگرای اسلامی، بیشتر دشمن ایران و میدان جنگ آشکار شیعه و سنی و کرد و عرب، و هر کشور دور و نزدیک، پای ایران را خواهناخواه در آن گلزار فرو خواهد برد. حکومت آخوندی هماکنون پیشمزهء میوه زهرآگین سیاستهای مذهبی خود را در درون و بیرون ایران چشیده است. ولی خطر نزدیکتر با امریکاست. ترکیب مشکل عراق، و تنگی زمان برای حکومت بوش، و بمب ساعتی اتمی رژیم اسلامی درست همان چیزی است که همه توجه ایرانیان را میباید به خود متوجه سازد. ما هنوز تا جنگ فاصلهداریم و آمریکائیان ته استراتژی فشارهای همهسویه، ازجمله جنگ تبلیغاتی و روانی بیسابقه بر ضد رژیم اسلامی، را بالا نیاوردهاند. بااینهمه کوفتن بر طبل جنگ پویائی خود را خواهد داشت.
آغاز بیست و نهمین سال انقلابی که دیگر بهدشواری میتوان صفت ناپسند تازهای برایش در فارسی یافت میهن ما را در وضعی مییابد که از همه بیستوهشتساله گذشته بدتر است. شاید اکنون زمانش رسیده باشد که دو سوی طیف سیاسی بجای دفاع از خود و محکوم کردن اینوآن در اندیشه آینده ایران باشند. امروز مسئله ما نگهداری این سرزمینی است که از رنجها و فداکاریهای یکصد نسل ایرانیان به ما رسیده است. پیش کشیدن مسائل فرعی و فراموش کردن و انکار مصالح ملی و دنبال کردن دستور کار agendaهائی که بیشتر به کار قدرتهای بیگانه درگیر با جمهوری اسلامی میآید تکرار همان اشتباه بیستوهشت نه سال پیش است. در آن هنگام نیز بهروزی ملی و حتی شخصی خود را در پای ملاحظات کوتاه و اشتباه آمیز ریختند. نمیباید فراموش کرد که درهرحال و با هر درجه اختلاف و جدائی و بددلی، جاهایی هست که ما همه بهعنوان ایرانی، یگانهایم.
یک نشانه پیشرفت، کم شدن صداهایی است که تا چند ماه پیش در دفاع آشکار و پوشیده از برنامه بمب اتمی جمهوری اسلامی از هر سو شنیده میشد. دنبالههای رفسنجانی در بیرون که به “اپوزیسیون” معنی تازهای بخشیدهاند همزبان با دلالان سیاسی رژیم در امریکا البته هنوز دستبردار نیستند ولی مردم اندکاندک درمییابند که آنچه “حق مسلم” ایران وانمود میشود صرفاً برای نیرو بخشیدن به رژیم و ماندگاری اوست و بهای اجتنابناپذیر آن را توده ایرانی از هماکنون دارد میپردازد. احساس غرور دروغین جایش را به دل نگرایی واقعی میدهد.
بر حال پریشان ملی ما نشانی بدتر از این نمیتوان آورد که پس از نزدیک سه دهه تاراج و ویرانی و ازهمگسیختگی سراسری به دست آخوند و حزباللهی و بسیجی و خط امامی، به دست رژیم عاشورائی و جمکرانی، میباید شاهد گره خوردن سرنوشت ایران به سرنوشت چنین رژیمی باشیم؛ آرزو کنیم که اگر در اندیشه ایران نیست دستکم به اندیشه خودش باشد.