سلام میکنم خدمت شما یاران عزیزم و بینندگان و شنوندگان این برنامه که الآن روی تسلایت پخش میشود.
در ابتدای سخنم بگویم که من از اینکه دعوتشدگان نشست مونیخ (۴ امرداد – ۲۶ ژوئیه) چگونه انتخابشده بودند خبری ندارم اما از روی این قرینه که آقای شهرام عباسپور، آقای امیر بیگلر و من بدون اشاره به اینکه هر سه عضو حزب سکولار دموکرات ایرانیان هستیم، دعوتشده بودیم احتمال میدهم که چون در لیستهای برنامههای قبلیشان بودیم این دعوت از ما بهعملآمده بود.
قبل از شروع برنامه شایع بود که ۳۰۰ نفر را برای شرکت در دعوت کردهاند اما من خودم شمردم و دیدم که حاضران در جلسه بیش از ۴۵۰ نفر بودند.
ما از ۹ صبح که جلسه رسمیت یافت تا ساعت ۹ شب، جز آنیک ساعت نهار که جلسه متوقف شد، این ۱۲ ساعت را بدون استراحت طی کردیم؛ یعنی ۱۱ ساعت ما در سالن نشستیم بودیم.
از بین این ۴۵۰ نفر حدود ۹۵ نفر سخنرانی کردند، ۲ میزگرد معرفی برنامهها برای آینده ایران برگزار شد و سه هنرمند برنامه اجرا کردند و بخش عمدهای از وقت به معرفی مادران داغدار و دادخواهان گذشت. مراسمی بود سرشار از عواطف شورانگیز.
سخنرانیها، قرار بود هر یک ۳ دقیقه طول بکشند، اما برخی از سخنرانان خیلی بیشتر از ۳ دقیقه صحبت کردند. من خود در حدود ۲ دقیقه و ۴۵ ثانیه (که اندازهاش را بعداً از نوار ضبطشده دانستم) سعی کردم در فشردهترین کلمات حرفم را بزنم و برداشت خودم را ازآنچه میگذشت بیان کنم.
تصور من آن است که این جلسه دو مخاطب داشت: یکی مخاطب جهانی قضیه بود؛ برای اینکه دولتها و ملتهای مختلف ببینند که معتقدان به تمامیت ارضی ایران و سکولار دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر از چه طیفهایی میآیند و تنوع در آنها چیست؛ یعنی روی تنوع معرفی چهرهها تأکید شده بود. از اقوام مختلف ایرانی، زبانهای مختلف ایرانی، عقاید سیاسی مختلف، همه اینها از چپ تا راست، همه دعوتشده بودند و همه هم در واقع به نظر من رسید که در یک مدار صحبت میکنند؛ یعنی خیلی از همدیگر دور نبودند. در عین حال در دو کنفرانسی که گذاشتهشده بود سعی کردند به کوتاهترین مدت بیشترین محتوا را در زمینههای مختلف به اطلاع مردم ایران برسانند. برای اینکه همانطور که میدانید این برنامه ۱۲ ساعته تمام مدت از تلویزیون ایران اینترنشنال پخش میشد و در سراسر ایران هم میشنیدند و ما از پیامهایی که دریافت میشد را میدیدیم که از ایران اظهارنظر میکنند. در مجموع به نظر من قرار این بود که به دو مخاطب یک پیام شامل داده بشود. به مقامات کشورهای مختلف نشان داده شود که «اپوزیسیون سکولار دموکرات ایران» در مقابل جناحهای دیگر اپوزیسیون (مثل مجاهدین، مثل ملی -مذهبیها، مثل گروه آزادی و مثل کمونیستها)، بیشترین و متنوعترین پشتیبان را دارد و اگر قرار باشد که با اپوزیسیون ایران صحبت بشود، دیگر نمیشود این را با پول خرید و آقای فلان را پول داد و بیایند در جلسات بسته و مخاطبی که با اتوبوس از جاهای مختلف اروپا، خارجی و داخلی را جمع کرده بودند در این سالن بنشانند؛ یعنی دیگر نمیشود با گونه گروهها بهعنوان اپوزیسیون واقعی ایران وارد گفتگو شد. این گفتگو باید با اپوزیسیون واقعی صورت بگیرد.
دیگر اینکه این گروه از اپوزیسیون تنها شامل کسانی است که در مورد چند امر با همدیگر توافق کردهاند: در مرحله اول اینکه ما میخواهیم وسیعترین ائتلاف سیاسی اپوزیسیونل را به وجود بیاوریم. در مرحله دوم این ائتلاف را بر سه پایهء حفظ تمامیت ارضی ایران، سکولار دموکراسی و مبتنی بودن بر اعلامیه جهانی حقوق بشر قرار بدهیم.
همانطور که قبلاً همعرض کردهام، این سه معیار هم ایجابی هستند، هم نفی میکنند. وقتیکه ما میگوییم که معتقد به تمامیت ارضی ایران هستیم، یعنی در ائتلاف ما تجزیهطلبی راه ندارد. نمیشود که از دو سوی دهان در این مورد صحبت کرد. ما مطلقاً با هر نوع تجزیهطلبی مخالفیم. اگر که میگوییم تمامیت ارضی ایران، به این معنی است که از یکسو از لحاظ سکولاریسم، ما معتقد به جدایی نهادهای مذهبی در هر شکل خود از نهاد حکومتی و دولت و مجلس هستیم؛ و سوم هم اینکه ما معتقد به اعلامیهء جهانی حقوق بشر و تعریفی که از کرامت انسانی داده میشود هستیم و در نتیجه با کسانی که اعلامیهء جهانی حقوق بشر را قبول ندارم و آن را یک سند بورژوایی میدانند میانهای نداریم؛ بنابراین خیلی روشن بود که «نمیخواهیم بگوییم که – مثل زمان آقای خمینی – ما تنها آلترناتیو حکومت اسلامی فعلی هستیم. بلکه این آلترناتیو، آلترناتیو تمامیت ارضی ایران و سکولار دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر را عرضه میکند.»
این آلترناتیو سکولار دموکرات در کنار آلترناتیوهای دیگر قرار میگیرد؛ و اینیکی از خوشبختیهای ما است که مردم ایران این بار گزینههای مختلفی را با برنامههایشان و با ایدئولوژیهایشان در پیش رو دارند و در نتیجه، وقتی میخواهند دست به انتخاب بزنند، دیگر نمیشود گفت که سرشان کلاه رفته و گولخوردهاند و چون همه این آلترناتیوها در هم ادغامشده بودند و مردم ندانستند که چهکار دارند میکنند. در نتیجه باید این کار به بهترین شکل خودش صورت بگیرد تا وقتی این بار مردم به خیابان میآیند، اینکه چه نمیخواهند دیگر مشخصشده باشد، مطلبی که لااقل از سال ۸۸ به اینطرف در زمانهای مختلف تکرار شده که چه نمیخواهند؛ اما تاکنون بهطور متفرق صحبت شده بود، «رضاشاه، روحت شاد» شعاری بود که ابتدای این دوران را آغاز کرد یا «کشوری که شاه ندارد، حسابکتاب ندارد» و نظایر آن او حتی شعار اصلی این شد که «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران». ولی با اینهمه بالاخره گزینه اصلی مشخص نبود؛ اما از بنشست مونیخ به بعد تکلیف روشن است. این بار که میآیند به خیابان، باید به دنیا، به شقوق مختلف اپوزیسیون، ابلاغ کنند که اکثریت مردمی که به خیابان میآیند، مبارزه سیاسی میکنند، چه میخواهند؟ البته محتوای این خواستها به لطایفالحیل زدهشده، از «برای…» آن خوانندهای که لیست کرد آنچه را که مردم میخواهند تا شعار «زندگی معمولی» و تا شعارهای دیگر خطوط اصلی آنچه میخواهند بیانشده است؛ اما من فکر نمیکنم که هیچکدام از گزینههای دیگر مردم ایران بهاندازه اتفاقی که دیروز در مونیخ رخ داد، هم برنامه ارائه داده باشند، هم نقشه راه داده باشند و هم رهبریشان مشخص باشد.

به نظر من سخنان پایانی شاهزاده در واقع نقطهای است که یک امری را پایان میدهد و یک امری را آغاز میکند. ما میپذیریم که ما الآن یک آلترناتیو سکولار دموکرات داریم، یک رهبری معین داریم و این رهبری معین به سادهترین شکل برنامه خودش برای ایران آینده را ارائه میدهد؛ هم از لحاظ آدمهایی که در این جبهه حضور دارند و تنوعی که در این جبهه حضور دارد و هم از لحاظ کنفرانسهایی که ارائه شد و مردم شنیدند که از نظر مسائل مالی، از نظر مسئله انرژی، از نظر نحوهء ادارهء آیندهء مملکت در دوران گذار (زمانی که هنوز به دوران دمکراتیک قضیه نرسیدهایم) ماجرا قرار است چگونه شکل بگیرید.
در عین حال شاهزاده راجع به ایجاد دو نهاد صحبت کردند. یکی نهاد اجرایی، یکنهاد مشورتی؛ در نهاد مشورتی برنامهها را بریزند و آنها را به نهاد اجرایی حویل بدهند.
به نظر من احتمال دارد که نهاد اجرائی نطفهء اولیهء دولت دوران گذار باشد. تا وقتیکه مردم ایران تصمیم خودشان را گرفتند و گفتند که کدام آلترناتیوی را میخواهند و دنیا هم، بر اساس خواست و انتخاب مردم ایران، فهمید که با کدام اپوزیسیون باید وارد مذاکره بشود، آنوقت همهء این برنامهها به شکل برنامههای یک دولت دوران گذار تا رسیدن به پای صندوق انتخابات آزاد منصفانه و آغاز دوران دموکراتیک تاریخ ایران، برقرار خواهد بود. در مقایسه، مثلاً مجاهدین حداکثر کاری که کردهاند این است که رفتهاند برای خودشان یک رئیسجمهور انتخاب کردهاند و بعد هم ۱۰ ماده را بهعنوان اینکه مثلاً برنامه ما برای آینده چیست، در مقابل ملت ایران گذاشتهاند. کمونیستها که اصلاً گفتهاند ما حکومت شورایی میخواهیم و اصلاً در این بازیهای نمیدانم سرمایهداری و بورژوائی شرکت نمیکنیم. در نتیجه، من فکر میکنم که – هم در گذشته و هم در نشست مونیخ – از طریق سخنرانیها و آن دو کنفرانسی که برگزار شد، آلترناتیو اپوزیسیونلی که در واقع اعلام آمادگی خودش را کرد و رهبری خودش را به جهانیان نشان داد، توانست برنامههای خودش را در زمینههای مختلف به مردم ایران ارائه دهد.
و به نظر من تکاندهندهترین و دراماتیکترین بخش این ماجرا هم حضور مادران دادخواه و جوانانی بود که چشمشان را از دست داده بودند، شکنجهشده بودند، زندانهای طولانی را از سر گذرانده بودند، اما آمده بودند که نه به خاطر نمایش رنجهایی که کشیده بودند، بلکه به خاطر اینکه به مردم ایران و به مردم دنیا نشان بدهند که به شاهزاده چگونه نگاه میکنند. اینها همهء صحبتشان این بود که «تو پدر ما هستی، تو نجاتبخش ما هستی»، هرکدام در مقابل شاهزاده سر خم میکردند و شاهزاده آنها را بغل میکرد و میبوسید به کنار خودش مینشاند و این خود نشانهء همانی است که شاهزاده در سخنان خودش را گفت که «من نه شاه هستم نه رئیسجمهورم، اما خیلی خوشم میآید که شما من را پدر خودتان خطاب بکنید. من میخواهم در این ماجرا نقش پدر را بازی کنم»؛ و من فکر میکنم که در سنتهای مبارزاتی نامیدن یک رهبر بهعنوان «پدر»، حالا گاندی باشد، ماندلا باشد، یا هرکسی دیگری که میخواهد باشد خیلی مؤثرتر از جنبههای رسمی قدرت مداری است؛ و اینکه در اینجا آدمی است که ملجاء است و میشود به او پناه برد. آدمهایی که رنجکشیده بودند، دردکشیده بودند، زخمی بودند و آمده بودند به یک ملجائی، به یک دامنی دست دراز میکردند که با محبت جوابشان را میدهد، با بوسه و با آغوش جوابشان را میدهد. من میدیدم که تمام سالن دارند اشک میریزند. آدمهایی که حتی خودشان را خیلی سنگدل میدانستند در آنجا تحت شعاع قرارگرفته بودند و این مسئله را شکل میدادند.
من دوستانی را دیدم از طیف چپ، از طیفهای مذهبی، از طیفهای غیرمذهبی و خدا ناباوران. جوانی را دیدم که آمده بود و راجع به «ال جی بی تی»ها صحبت میکرد و رنجی که آنها کشیده بودند و توقعی که آنها دارند؛ یعنی در به روی هیچکسی بسته نبود، همه میتوانستند خودشان را و جایگاه خودشان را در این ماجرا ببینند.
در نتیجه به نظر من نشست مونیخ نقطهء عطفی بود، یک پایان بود و یک آغاز؛ پایانی بود در مورد سرگشتگی وسیعترین مخالفین حکومت اسلامی و آغاز اجماع آنها در یک برنامه، در یک راهکار، یک رهبری.
من فکر میکنم که باید در عین حال از هیئت برگزار کنندهء این نشست هم خیلی تشکر کرد. من خود طول این ۲۵ سالی که فعالیت سیاسی کردهام، هم در کنفرانسهای مختلفی شرکت داشتهام، هم خودم برگزارکننده چند کنفرانس بودهام و با وسواسی که دارم سعی کردهام تا کنگرههای ما خیلی دقیق و حسابشده و با برنامه باشد. ولی واقعاً برنامهء مونیخ با ۴۵۰ شرکتکننده، ۹۵ سخنران و دو پنل و چند برنامه هنری مثل ساعت کار کرد؛ و در کار آکسانی که در اتاق فرمان نشسته بودند و این ویدئوها را روی پرده میانداختند فقط دو بار اشتباه کردند و مثلاً تصویر یک سخنران را پخش کردند، اما صدای کس دیگری پخش شد. از کوچکی نبود. ۹۵ سخنرانی با دقت کامل انجام شد و این نشان داد که تیمی که شاهزاده برای خودش انتخاب کرده و در واقع بازوان اجرایی او هستند، هم کمال توانایی را در اجرای برنامه دارند و هم اینکه کار خودشان را با وسواس انجام میدهند.
به نظر من ممکن است خیلیها بگویند که «آقا ۱۲ ساعت در سالن نشستن کار سختی است. یا اینکه چرا ۹۵ سخنرانی مگر چه خبر است؟» ولی من فکر میکنم که اکثریت کسانی که آمدند آنجا با سیرابی کامل از آنجا خارج شدند.
نکتهء دیگری هم هست که بد نیست بگویم به خاطر اینکه کسانی که برای من پیام میفرستاد، از این دلواپسی هم سخن میگفتند که «حالا که آلترناتیو سکولار دموکرات درستشده و شاهزاده هم رهبری این آلترناتیو را برعهدهگرفته، از حالا به بعد دیگه نمیشود سلامت و جان ایشان را به بازی گرفت، باید دقت کرد» و ما نمونهاش را ما آن روز دیدیم؛ یعنی این ۴۵۰ نفر تکتکشان از یک مجموعه امنیتی دقیقی گذشتند، این مجموعه آمادگی کامل داشت، وقتیکه کسی وارد میشد احراز هویت و جستجوی بدنی میشد. شاهزاده هم در سخنرانی خود به این نکته اشاره کردند که «از این به بعد من باید بیشتر نگران حال خودم باشم، بیآنکه از مبارزه ترسی به دل راه بدهم». من خود چندین بار در جلسات مختلف هم با خود ایشان و هم در جلسات عمومی که شرکت داشتهام راجع به این قضیه ابراز نگرانی کرده بودم؛ و این مژدهای بود برای کسانی که نگران جان ایشان هستند، برای اینکه ایشان دیگر الآن متعلق به یک جریان اپوزیسیونل شکلگرفته، برنامه دار و امیدوارکننده هستند.
اسماعیل نوری علا