14.9 C
تهران
پنجشنبه, ۱. آذر , ۱۴۰۳

جغرافیای شوربختی ما

بالا گرفتن نقش مذهب در انتخابات امریکا، روی آوردن روزافزون مسلمانان در هر جا به مذهب به‌عنوان هویت و محور زندگی اجتماعی و شدت گرفتن باور‌های خرافی در ایران که از طبقات پایین‌تر جامعه به بخش‌هایی از طبقه متوسط سرایت می‌کند، پاره‌ای محافل روشنفکری را نگران و وسوسه کنار آمدن و بهره‌برداری کردن (و شدن) از مذهب را نیرومند کرده است ــ برای چندمین بار در دوران تجدد ایران.

به‌آسانی می‌توان یک سلسله رویداد‌های با ارتباط و بی‌ارتباط باهم را ردیف کرد و به این نتیجه رسید که این پدیده را که به ایران نیز محدود نمی‌شود می‌باید به‌عنوان روند آینده جدی گرفت و با نمایندگان آن وارد گفتگو و بیش از آن شد. بسیاری گفتمان‌ها به همین ترتیب بر جامعه‌ها تسلط یافته‌اند و مسیر تاریخ را، بیشتر به بدی، تغییر داده‌اند. در ضرورت و سودمندی گفتگو با مذهبیان هیچ تردید نیست. ولی نه می‌باید به هراس افتاد و نه از پاره‌ای واقعیات مهم‌تر از صورت‌های ظاهر، غافل ماند.

آمریکائیان مذهبی‌تر شده‌اند و زیاده‌روی‌های لیبرال‌های آمریکائی که با لیبرال‌های جا‌های دیگر تفاوت‌های بزرگ دارند، پسزنشی backlash به سود بازگشت به ارزش‌های اخلاقی که رنگ مذهبی، گرفته‌اند پدید آورده است. ولی سیاست امریکا را عامل مذهب تعیین نمی‌کند و سرنوشت همین انتخابات ریاست جمهوری نیز به عوامل دیگری بستگی خواهد داشت. امریکا جامعه‌ای عرفی گراست و فرهنگ سیاسی و قانون اساسی آن را نمی‌توان با پر‌بیننده‌ترین واعظان تلویزیونی نیز مذهبی کرد. پرتستانتیسم که زمینه اصلی رستاخیز مذهبی امریکاست نظام کشیشی ندارد و هر کلیسا و واعظ کار خود را می‌کند و جامعه مدنی به‌اندازه‌ای گسترده و ریشه‌دار است که هر گرایش افراطی را تحلیل می‌برد. تجربه آمریکائی برای ما هیچ سخنی ندارد و هیچ نتیجه عملی از آن نمی‌توان گرفت. اشاره به پدیده مذهب در امریکا تنها می‌تواند کاربرد سخن‌سرایانه rhetorical داشته باشد.

اسلام به‌ویژه در کشور‌های عربی و افغانستان و پاکستان موضوع دیگری است. در این جغرافیای شوربختی، دین، در تعبیر‌های ویژه آن جامعه‌ها، مانند آوار بر زندگی ملی، بر فرهنگ و سیاست فرود آمده است و بیرون آمدن از زیر آن به این آسانی‌ها نخواهد بود. حتی ایران با همه حکومت آخوندی که مراجع‌ش خواب «رایش» هزارساله خود را می‌بینند آینده امید‌بخش‌تری دارد. در ایران مانند بسیاری کشور‌های عربی، میهن و کشور در ملت اسلامی حل‌نشده است که پاره‌ای روشنفکران ازجمله در مصر از آن شکایت دارند. مردم ایران درس‌های اسلام در سیاست را بهتر و نزدیک‌تر جذب کرده‌اند.

جامعه‌های اسلامی (مالزی و اندونزی به درجات کمتر) هر چه در استبداد و فساد حکومتی و واپس‌ماندگی فرهنگی فرو‌تر می‌روند بیشتر به مذهب روی می‌آورند. مذهب مایه تسلی و تشخص آن‌هاست. اگر امروز‌شان سراسر تیرگی و ناکامی است می‌توانند دل خود را با یاد گذشته‌های بزرگ‌تر و امید بهشتی که پس از زندگی زشت و سراسر رنج نوید داده‌شده است خوش کنند. اگر می‌توان با ریش گذاشتن و رو پوشیدن و نماز و روزه و خواندن هزارباره کتاب به بهشت و «حور و غلمان» دست‌یافت؛ و اگر با کشتن خود و دیگرانی که به‌تصادف در پیرامون هستند غرفه‌های بهشت با هفتادودو حوری‌شان بی‌درنگ آماده خواهد بود چه نیاز به آموختن و کوشیدن و ساختن و جهان را دگرگون کردن؟ (خانم‌ها می‌باید به همان درختان میوه و جوی‌های شیر و عسل در غرفه‌ها‌شان دل‌خوش باشند.)

دکتر داریوش همایون
دکتر داریوش همایون

این غربی‌ها و مقلدان خاور دور‌‌شان (بیش از چهار هزار دانشمند از چند دوجین کشور) که چهارده سال و بیش از هشت میلیارد «اورو» را صرف ساختن تونلی بیست‌وهشت کیلومتری در صد متری زمین و «هادرون»، بزرگ‌ترین ماشینی که در جهان است، ماشینی به‌اندازه یک کاتدرال، کرده‌اند وقت و پول خود را آتش زده‌اند. آن‌ها می‌خواهند لحظه پس از «بانگ بلند» و پیش از آفرینش جهان هستی را در ابعاد اتمی باز بسازند، اما آفرینش جهان از زبان خود آفریننده در چند جمله گفته‌شده است. غربی‌ها بهتر است در کار خدا مداخله نکنند و هرروز آن کتاب را بخوانند که ثوابی هم ببرند. اگر هم آن گمراهان با جان کندن چیزهایی می‌سازند و می‌یابند که زندگی و کار این توده‌های زرنگ را بهتر می‌کند و مثلاً بجای شتر، هواپیما زیر پای‌شان می‌گذارد می‌توان از چاه نفت یا کیسه تهی نشدنی کمک‌های بین‌المللی پولی بیرون کشید و بی‌زحمتی آن را به دست آورد و احیاناً در مرکز تجارت جهانی نیویورک بکار برد.

اینکه مسلمانان بیست در صد جمعیت جهان هستند و همه‌گونه گرایش‌های رادیکال در آن‌ها رو به افزایش است و پرورشگاه بد‌ترین تروریست‌هایی که جهان به خود دیده در جهان اسلام است، واقعیتی ناخوشایند است. از آن ناخوشایند‌تر ترکیب احساس فروتری و برتری است که توده‌های مسلمان را برداشته است. اسلام چنانکه اشاره شد نه‌تنها مایه تسلی که مایه تشخص آن‌ها نیز هست. مسلمان بودن به‌خودی‌خود مردمان را در پایگاه بالا‌تری می‌گذارد ــ هر چه هم زندگانی و پیرامون‌شان در پستی و پلیدی ناداری و بی‌بهرگی فرورفته باشد. احساس فرو‌تری در مسلمان به کینه و نفرتی دامن می‌زند که مانند آن رهبر مذهبی به‌آسانی می‌تواند فتوا دهد که منابع آب شهر‌های اروپا و امریکا را می‌باید زهرآلود کرد. احساس برتری نمی‌گذارد ارزش این‌همه اسباب آسایش و خوشی و توانمندی را که تمدن غربی در اختیار‌ش گذاشته است بداند (هر روزی‌ترین‌ش ندیدن منظره کودکانی که مانند برگ‌های خزانی از درخت خانواده می‌افتادند و مادرانی که سر زا می‌رفتند.)

این هم که بسیاری جامعه‌های اسلامی هرروز پس‌تر می‌روند و گروه‌های فرمانروا قدرت خود را در نادانی بیشتر توده‌ها می‌جویند (از بد‌ترین نمونه‌های‌ش ایران جمهوری اسلامی) حقیقتی است، برای ما تلخ‌تر از همه. ما با پدیده‌ای سروکار داریم که در ایران و عراق و افغانستان و پاکستان و از آسیای جنوب شرقی تا افریقا قدرت ویرانگر خود را نشان داده است. اسلامی‌ها پس‌ازآنکه مدت‌ها نیرومند‌ترین صدای اعتراض بوده‌اند در کشورهایی مانند ترکیه و فلسطین با بهره‌گیری از فساد یا ناشایستگی سرآمدان سیاسی کشور در انتخابات به حکومت رسیده‌اند و در خاورمیانه عربی، بیشتر کشور‌ها اگر تن به انتخابات آزاد بدهند حکومت‌های اسلامی خواهند داشت.

باآنکه اکثریت بزرگ مسلمانان از تصور رفتن به زیر حکومت‌هایی مانند القاعده یا طالبان به خود می‌لرزند ترکیبی از همبستگی اسلامی و بیم رنجانیدن هم‌کیشان و اتهام هواداری از غربیان نمی‌گذارد موضع روشنی بگیرند. آن‌ها نمی‌توانند با محکوم کردن تروریست‌های اسلامی به طاعونی که بر روان اجتماعی آن‌ها افتاده است پایان دهند؛ زیرا در ته دل، تروریست‌ها را به‌شرط آنکه نزدیک‌شان نیایند ستایش می‌کنند. جهادی‌ها هر چه باشد بزرگ‌ترین قدرت‌نمائی این بخش جهان اسلامی هستند و ارزش‌های خود را ــ با همه کژروی و زیاده‌روی‌ها ــ از همان سرچشمه‌های مشترک می‌گیرند. دشمنی با غرب زمینه مشترکی است که سرتاسر این طیف را به هم می‌پیوندد؛ و درماندگی عمومی، نمی‌گذارد هیچ بن‌بستی، از اخلاقی تا سیاسی و فرهنگی گشوده شود. یک توده عظیم در سترونی فکری و گذاشتن دین بجای هر چیز، روی‌هم‌رفته جز افزودن بر شمار خود از کارنمایانی برنمی‌آید؛ در خود فرو‌تر می‌رود؛ و مسائل‌ش را پیچیده‌تر می‌سازد.

ما همه‌کسانی که می‌خواهیم بر این هزاره واپس‌ماندگی و ارتجاع و خشونت فزاینده چیره شویم چه باید بکنیم؟ آیا جهان مدرن خواهد توانست این بازماندگان قرون‌وسطا را به سطح خود بالا بکشد؟

 

اکتبر ٢٠٠٨

www.d-homayoun.info

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر