12 C
تهران
یکشنبه, ۲۷. آبان , ۱۴۰۳

فروغی در ظلمات، (بخش نخست)

محمدعلی فروغی

به مناسبت سالگردِ خاموشیِ محمدعلی فروغی

به یادِ دوستِ فرزانه‌ام: منوچهر فرهنگی

 

  • فروغی برجسته‌ترین شخصیّت فرهنگی – سیاسیِ ایران بعد از جنبش مشروطیّت و نمایندۀ ممتازِ معماری فرهنگی و مهندسی اجتماعی در تاریخ اندیشه و سیاستِ ایرانِ معاصر بود.
  • فروغی با دو بالِ عقلانیّت و اعتدال (واقع‌گرائی) کوشید تا جامعۀ پُر‌آشوب ایران را به سامان وُ ثبات برساند. آن عقلانیّت و اعتدال سیاسی وجه دیگری نیز داشت و آن، پرهیز فروغی از «عوام‌گرایی» (پوپولیسم) بود.
  • به جرأت می‌توان گفت که هیچ دولتمردی در تاریخ معاصر ایران آن‌همه به شاهنامۀ فردوسی عنایت نکرده مگر محمدعلی فروغی.

***

– «سُبحان‌الله! چه مردمانی بودند و چه خیال‌ها در سر داشتند و چه پیش آمد و چه کسانی جای آن‌ها را گرفته‌اند»(۱).

این سخنِ حسرت‌بار فروغی دربارۀ قائم‌مقام فراهانی و میرزا تقی‌خان امیرکبیر است که گوئی از زمانۀ نکبت‌بار و پُر ادبارِ ما می‌گوید.

 

در یادداشتی نوشته‌ام: گاهی نامِ افراد تبلورِ شخصیّتِ آنان است، یعنی اسم با مُسمّا همخوان وُ همآهنگ است، مانند: محمدعلی فروغی (ذُکاءالمُلک)، فریدون آدمیّت، فروغ فرّخزاد، منوچهر فرهنگی، داریوش همایون، مرتضی ثاقب فر، منوچهر پیروز، سعید نفیسی، احسان یارشاطر… و بزرگِ نادرزاد.

هفتاد وُ هشت سال از خاموشیِ این چلچراغِ می‌گذرد. از چلچراغ می‌گویم چراکه در ظلماتِ ظالمِ قاجاری، فروغی چهل‌چراغِ فرهنگ وُ اندیشه وُ ایران‌دوستی بود و دریکی از شبانه‌ترین دوره‌ها (شهریور ۱۳۲۰ و اِشغال ایران توسط ارتش‌های متّفقین) کشتیِ توفان‌زدۀ ایران را به ساحلِ امن وُ عافیت هدایت کرد.

در سالگرد خاموشیِ محمدعلی فروغی (۵ آذرماه ۱۳۲۱) مقالۀ زیر ادای دینی است به این پیرِ فرزانۀ ادب وُ سیاست وُ فرهنگِ ایران. بخشی از این مقاله در چاپ پنجم کتاب «آسیب‌شناسی یک شکست» (فصلِ «مقایسه‌ها و مقابله‌ها») آمده است.

هر نسل یا دوره‌ای با فرزانگان و فرهیختگانش اعتبار می‌یابد. محمدعلی فروغی (ذُکاءالمُلک) بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین شخصیّت سیاسی- فرهنگی ایران بعد از جنبش مشروطیّت بود (۲). او نمایندۀ ممتازِ معماری فرهنگی و مهندسی اجتماعی در تاریخ اندیشه و سیاستِ ایران معاصر بود.

چنانکه دیدیم، به خاطرِ ضعف ساختارهای اجتماعیِ ایران جنبش مشروطیّت نتوانست (و نمی‌توانست) بسیاری از خواست‌ها و آرمان‌های روشنفکران آن عصر را تحقّق بخشد، از آن جمله:

  • حاکمیّت قوانین عرفی (مدنی) به‌جای قوانین شرعی،
  • تجدّد و توسعۀ ملّی،
  • جدائی دین از دولت،
  • جایگُزین کردنِ «هویّت ملّی» به‌جای «هویّت اسلامی»،
  • ناسیونالیسم ایرانی مبتنی بر تاریخ و فرهنگ ایران باستان.

ضرورتِ مبارزه با «دشمن مشترک» (استبدادِ سلطان قاجار) و طرح شعارهای مُبهم و کُلّی، ضمن التقاطِ اندیشه‌های عرفی با عقاید دینی راهِ اختلافاتِ آینده و ناکامی‌های جنبش مشروطه را هموار ساخت. در چنان شرایطِ سرخوردگی و ناکامی بود که ملک‌الشعرای بهار خطاب به مَعْشَر (یارانِ) سابقِ خود می‌گفت:

ای مَعْشَرِ خودخواهِ منافق به چه‌کارید؟

جز کشتنِ یاران موافق به چه‌کارید؟

ای خنجری از تُهمت وُ دشنام کشیده

یکسر زده برقلبِ خلایق، به چه‌کارید؟

ای دامنِ خودکرده پُر از خاک وُ فشانده

برفرقِ خود وُ چشم حقایق، به چه‌کارید؟

بی‌چاره وطن در دَمِ نَزع‌ست، دریغا!

‌ای مرگِ وطن را شده شایق، به چه‌کارید؟(۳).

***

با سقوط رضاشاه و انتشار روزنامه‌ها و نشریات مختلف فضائی از عصبیّت وُ پرخاشگری در مطبوعات ایران رواج یافت که می‌توان آن را «ادبیّات دشنام» نامید آن چنانکه به قول رحیم زهتاب فرد، مدیر روزنامۀ «ارادۀ آذربایجان»:

– «…قلم جای چاقو و نیزه و چُماق را گرفت؛ همه به نام آزادی…هرکس قادر به انتشار روزنامه‌ای در چهار صفحه، دو صفحه، حتی به‌صورت اعلامیه می‌بود، خود را مجاز دانست به حیثیّت وُ شرف وُ ناموس افراد تاخته و هر که قلم را تیزتر و فحش را رکیک‌تر و افراد موردحمله را از شخصیّت‌های سرشناس‌تر انتخاب می‌کرد، از معروفیّت بیشتری برخوردار می‌شد… بلبشویِ عجیبی به نام آزادی، فضای ایران را پُر و مسموم ساخت…»(۴).

با پیدایش حزب توده و رواج نوعی تاریخ ایدئولوژیک، دوران تازه‌ای از منازعات سیاسی در ایران آغاز شد و اگر بپذیریم که «غالبِ ایدئولوژی‌ها توجیهاتی هستند برای مقاصد شریرانۀ پنهان» آنگاه به میزان خُسران و خسارت این‌گونه «توجیهات شریرانۀ پنهان» در ارزیابی شخصیّت‌های تاریخ معاصر می‌توان آگاه شد.

حزب توده -به‌عنوان قوی‌ترین و گسترده‌ترین حزب کمونیست خاورمیانه- با داشتنِ جمعیّت‌ها، سازمان‌ها و سندیکاهای مختلف و با حدود ۱۰۰ نشریه و روزنامه در تهران و شهرستان‌ها (۵) به مدّت نیم‌قرن در سپهر سیاسی و فرهنگی ایران «افکارِ عمومی» ساخت. با توجه به ماجرای «۵۳ نفر» و ممنوعیّت فعالیّت‌های حزب توده توسّطِ رضاشاه، شخصیّت او، محمدعلی فروغی، تقی زاده، علی‌اصغر حکمت و دیگران، نخستین قربانیان کارزارِ تبلیغاتیِ حزب توده بودند.

فروغی که در نخستین روزهای نخست‌وزیری‌اش – بعد از رضاشاه – آزادی مطبوعات و رهائیِ زندانیان سیاسی را میسّر کرده بود، دراین‌باره می‌نویسد:

حملات علیه من در جراید و نطق‌های نمایندگان شدّت می‌یابد. در صحن مجلس مورد سوءقصد قرار می‌گیرم. نمایندگانی که در دیکتاتوری انتخاب‌شده‌اند، حالا همه آزادیخواه شده‌اند و برای حمایت از دولت من خواهانِ بده و بستانند. برخی آشکارا باج می‌خواهند…»(۶).

در چنان فضائی از عصَبیّت و احساسات، شخصیّتِ فروغی در انبوهی از اتّهام‌ها و افتراهای سیاسی پنهان ماند، ازجمله:

۱– عضویّت فروغی در «فراماسونری»،

۲– نقش برجستۀ وی در اصلاحات اجتماعی دوران رضاشاه،

۳– نقش او در تداومِ پادشاهی پس از حملۀ متّفقین و تبعید رضاشاه،

۴– نخستین نخست‌وزیر محمدرضا شاه (۷).

 

تأمّلی تازه دربارۀ یک مفهومِ کهنه!

«فراماسونری» گرایشی برای معماری یا مهندسیِ اجتماعی بود و از جنبش مشروطیّت تا زمان رضاشاه، این مفهوم کاربُردی مثبت و مترقّیانه داشت (۸).

فراماسون‌ها در انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب آمریکا نقش بزرگی داشتند و برخی از جریان‌های انقلابی (مانند ژاکوبن‌ها) و نیز سیاستمداران و نویسندگان برجسته (مانند جورج واشنگتن، جفرسون، ولتر، منتسکیو و گوته) عضو آن بودند. این جریان در جنبش‌های آمریکای لاتین- به رهبری سیمون بولیوار- و نیز در تحوّلات سیاسی-اجتماعی ایران در انقلاب مشروطه نقش فراوان داشت.

فروغی از پدرِ دانشورش (محمّدحسین فروغی، معروف به ذُکاءالمُلک اوّل) نقل می‌کند که: ناصرالدین‌ شاه از کلمۀ آزادی، دموکراسی و قانون خوشش نمی‌آمد و از روشن شدن اذهان جوانان ایرانی وحشت داشت. ازاین‌رو ما نمی‌توانستیم هر مطلبی که بوی آزادی‌طلبی دارد عنوان کنیم. در دورۀ ناصرالدین شاه اگر کسی اسم قانون می‌بُرد گرفتار حبس وُ تبعید وُ آزار می‌شد. (۹)

اینکه میرزا فتحعلی آخوندزاده، شیوۀ خاصی در نگارش «مکتوبات» انتخاب کرده و آن‌ها را تحت نام‌های ساختگیِ «کمال‌الدوله» و «جلال‌الدوله» نوشته بود، تائید کنندۀ سخنان محمّد حسین فروغی است. آخوندزاده در ابتدای «مکتوبات» تأکید می‌کند:

اجازه ندارید به هیچ‌کس نام مُصنّف را اظهار کنید مگر به کسانی که ایشان را محرم راز شمرده باشید. این نسخه را باید به کسانی که به معرفت و امانت و انسانیّت ایشان وثوق کامل داشته باشید نشان بدهید»(۱۰).

بنابراین، چنانکه در «نکاتی در شناخت جنبش‌های اجتماعی در ایرانِ» نشان داده‌ام- بهنگامِ بررسیِ جنبش‌های فکری در ایران به موانع سیاسی- مذهبیِ حاکم باید توجۀ اساسی کرد. بر این اساس، در دوره‌ای که به خاطر وجود دو استبدادِ سیاسی و مذهبی، احزاب مترقی در ایران ناشناخته بودند، پیدایش فراموش‌خانه، مجمع آدمیّت، لژبیداری و انجمن ترقی را می‌توان نخستین سازمان‌های سیاسیِ نیمه مخفی در ایران بشمار آورد. فریدون آدمیّت ضمن اشاره به آن محدودیّت‌ها تأکید می‌کند که این انجمن‌ها «هیچ ربطی به فراماسون‌ها در اروپا نداشتند»(۱۱)، هرچند که بیشتر آن‌ها تحت تأثیر ادبیّات سیاسی و مفاهیم فلسفیِ اروپا قرار داشتند، ازجمله مفهوم «آدمیّت» که ترجمۀ «اومانیسم» بوده است.

کوشش روشنفکران عصر مشروطه برای نوسازی و تجدّدِ اجتماعی و مخالفت آنان با حاکمیّت مذهب و روحانیّت باعث شد تا بسیاری از آنان به اتهام «فراماسون»، «بابی» و «بهائی» مورد نفرت و کینۀ شریعتمداران قرار گیرند.

خواستِ تجدّد‌گرائی و توسعۀ ملّی جغرافیای گسترده‌ای از ذهن، زبان، فرهنگ، ادب، اندیشه، سیاست و دین را شامل می‌شد و لذا بسیاری از افرادِ ترقی‌خواه ایران را به خود جلب کرده بود. علاوه بر میرزا فتحعلی آخوندزاده که سال‌ها پیش در سودای تشکیل فراموش‌خانه و فراماسونی بود (۱۲)، شخصیّت‌های برجستۀ زیر نیز از اعضاء یا بانیان فراماسونی در ایران بودند:

میرزا مَلکم خان، میرزا عباسقلی خان آدمیّت، سید جمال‌الدین اسدآبادی، مستشارالدوله، شیخ هادی نجم‌آبادی، سید حسن تقی زاده، میرزا حسین‌خان سپه‌سالار، میرزا حسن خان مشیرالدوله (پبرنیا)، محمدعلی سیّاح، سید نصرالله تقوی، کمال‌الملک نقّاش، ارباب کیخسرو شاهرخ، میرزا حسن خان مستوفی‌الممالک، علی‌اکبر دهخدا، محمدعلی فروغی، دکتر محمد مصدّق، ادیب‌الممالک فراهانی و…

اعتقاد به فراماسونری در نزدِ برخی روشنفکران چنان بود که یکی از برجسته‌ترین شاعران آن عصر- ادیب المماک فراهانی – در منظومۀ بلندِ «آئینِ فراماسُن»، آن را «آفتابی که قلبِ ذرّه شکافت» می‌نامید و انبیاء الهی را «نخستین ماسون‌های عالم» می‌دانست (۱۳).

دکتر مصدّق نیز بهنگام عضویّت دریکی از شعبات فراماسونری- بنام «مجمع آدمیّت»- چنان به مَلکَم خان اعتقاد داشت که ضمن مقایسۀ مَلکم با میرزا تقی‌خان امیرکبیر و میرزا حسین‌خان سپه‌سالار می‌گفت:

–«اگر ناصرالدین‌شاه یک نفر آدم عاقلی بود می‌بایستی تمام اختیارات خودش را به مَلکم واگذار کند»(۱۴).

علی میرفطروس
علی میرفطروس

فریدون آدمیّت دربارۀ «مجمع آدمیّت» می‌نویسد:

 

«مجمع آدمیّت» سه هدف اصلی داشت،

۱– به کار بردنِ مهندسی اجتماعی برای دستیابی به توسعۀ‏ ملی،

۲– کسب آزادی فردی به‌منظور شکوفایی عقل و اندیشۀ بشری،

۳– دست‏یابی به برابری در حقوق برای‏ همگان بدون در نظر گرفتن اصل و نسب و مذهب‏ به‌منظور حفظ شأن و منزلت همۀ شهروندان (۱۵).

 

بنابراین، عضویّت مصدّق و فروغی در فراماسونری از چنین منظری قابل‌درک و بررسی است.

 

فروغی و استعمارِ انگلیس

با توجه به عضویّت فروغی در «مجمع آدمیّت» و با توجه به این باور که «فراماسون‌ها عوامل دولتِ فخیمۀ انگلیس بودند»، پرسش اساسی اینست که موضع فروغی در برابر دولت استعماری انگلیس چه بود؟

در مأموریّت‌های سیاسی و محافل بین‌المللی، نخستین دغدغۀ فروغی حفظ تمامیّت ارضی و تأمین منافع ملّی ایران بود. آنچه شخصیّت فروغی را به جواهر لعل نهرو نزدیک‌تر می‌کرد، شیوۀ سیاسی آن دو در مبارزه با دولت استعماری انگلیس بود. دراین‌باره فروغی می‌گفت:

می‌گویند اگر خلافِ میل انگلیس رفتار کنیم فرضاً اِعمال قوّۀ قهریّه نکند، اعمال‌نفوذ و دسیسه می‌کند. ملّت را منقلب ساخته، اسباب تجزیۀ آن را فراهم می‌کند…کسی نمی‌گوید خلاف میل انگلیس رفتار بکنید، فقط مطلب در حدّ تسلیم نسبت به انگلیس [است] که لازم نیست ما خودمان برویم به او التماس بکنیم که بیا قلّاده به گردنِ ما بگذارد…اگر با انگلیس مساعدت کنیم، با ما مساعدت می‌کند. خیلی خوب هم مساعدت می‌کند. مقصود از مساعدتِ ما با او چیست؟ آیا تسلیم محض است؟ و الله خودِ انگلیس هم به این اندازه که حالا [براثر بی‌لیاقتی دولتمردان ایران] پیشرفت دارد، امیدوار و مترتّب نبود…» (۱۶).

جواهر لعل نهرو نیز با اعتدال و عقلانیّت سیاسی باعث استقلال هند از انگلستان شده بود، شیوه‌ای که موردپسند کسانی مانند دکتر مصدّق نبود، ازاین‌رو، مصدّق اعتقاد داشت:

نهرو، دوست انگلستان است و نمی‌توان به او اعتماد کرد»(۱۷).

فروغی ضمن انتقاد از تحقیرها و سیاست‌های استعماری دولت انگلیس، اعتقاد عمیق خود را به توانائی، استعداد و بضاعت تاریخی ایرانیان برای ادارۀ امورِ خویش اعلام می‌کند و با طنزی گزنده از انگلیسی‌ها می‌پرسد:

ایرانی‌ها که ظرف سه هزار سال تاریخ ملّی خود، مملکت خود را در کمال خوبی اداره کرده و غالباً جزو دوَل مُعظَمه بلکه اعظم دوَل بوده و هر وقت برحسب پیشامدِ روزگار لطمه به آن‌ها وارد آمده، در اندک مدتی جبران آن را نموده‌اند، [حال] نمی‌توانند مملکتِ خود را اداره کنند؟»(۱۸).

فروغی از مخالفان قرارداد ۱۹۱۹ بود که بر اساس آن، دولت انگلیس ایران را تحت‌الحمایه یا قیمومیّتِ خود قرار می‌داد. در اعتراض به این قرارداد و طرح دادخواهی مردم ایران علیه دولت انگلیس، محمدعلی فروغی- به همراه هیأتی- عازمِ کنفرانس صلح پاریس شد، امّا «خیانت‌کاری‌های ایرانی‌ها»، کارشکنی‌های «دشمنان خانگی» و مخالفت‌های دولت انگلیس، تلاش‌های وی و همراهانش را نقش بر آب کرد آن چنانکه هیأت ایرانی را به کنفرانس صلح پاریس راه ندادند:

دشمنِ خانگی از خصمِ برونی بَتَر است

شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد؟

 

فروغی در رنج‌نامه‌ای از پاریس با زبانی تلخ و اندوه‌بار نوشت:

– «ایران نه دولت دارد و نه ملّت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دست‌شان ساخته است، مصلحت خودشان را در این ترتیبِ حالیه می‌پندارند، باقی هم که خوابند… اگر ایران ملّتی داشت و افکاری بود، اوضاع خارجی از امروز بهتر متصوّر نمی‌شد…ملّت ایران باید صدا داشته باشد. ایران باید ملّت داشته باشد. ایران باید وجود داشته باشد تا بر وجودش اثر مترتّب شود. وجود داشتنِ ایران، وجودِ افکارِ عامّه است. وجودِ افکارعامّه، بسته به این است که جماعتی- ولو قلیل باشند- از روی بی‌غرضی در خیرِ مملکت کار بکنند و متّفق باشند. امّا افسوس! بس که گفتم زبانِ من فرسود.»(۱۹).

 

«هویّت ایرانی» به‌جای «هویّت اسلامی»

آن «فرسودگیِ زبان» و افسردگیِ جان و تحقیر انگلیسی‌ها در کنفرانس صلح پاریس- که ایران را «مِلکِ طلقِ خود» می‌دانستند و موجودیّت چیزی به نام ایران و ملّت ایران را انکار می‌کردند – فروغی را به‌ضرورت ایجاد ملّت و تدوین هویّت ملّی مصمّم ساخت و در این راه، او شاهنامۀ فردوسی را پایه‌ومایۀ کوشش‌های خود قرارداد تا به قول او «از پاره‌ای عناصر آن برای ایجاد همبستگی ملّی در میان ایرانیان بهره ببرَد». به جرأت می‌توان گفت که هیچ دولتمردی در تاریخ معاصر ایران آن‌همه به شاهنامۀ فردوسی- به‌عنوان شناسنامۀ هویّتِ ملّی ایرانیان -توجّه نکرده مگر محمدعلی فروغی (۲۰). او در سخنرانی «مقام ارجمند فردوسی» (به سال ۱۳۱۲) شیرازۀ این هویّت ملّی را چنین بیان کرده بود:

فردوسی را می‌توان در مقام اشخاصی از قبیل کورش، داریوش، اردشیر بابکان و زرتشت بشمار آورد، زیرا کورش سلطنت ایران را تأسیس کرد، داریوش سیاست ایران را تنظیم نمود، اردشیر بابکان دولت ایران را تجدید کرد، زرتشت مذهب قدیم ایران را ایجاد نمود، فردوسی هم ملیّت ایران را احیا کرد»(۲۱).

فروغی با تأکید بر زبان، تاریخ، فرهنگ و ملیّت ایرانی، کوشید تا «هویّت ایرانی» را جایگُرینِ «هویّت اسلامی» سازد. او- برخلاف نخست وزیرانِ دیگر – با روحانیون شیعه میانه‌ای نداشت. در سخنرانی‌ها و مقالات فروغی اشارۀ چندانی به اسطوره‌ها و مفاهیم اسلامی نبود. بااین‌همه، او به باورهای مذهبی مردم احترام می‌گذاشت. اعتقاد فروغی به خدا و مذهب بیشتر جنبۀ فلسفی داشت و از باورهای رایجِ مذهبی بسیار دور بود (۲۲).

بااین‌همه، فروغی- به‌عنوان واپسین شعلۀ آرمان‌های عُرفی جنبش مشروطیّت – برای فائق آمدن بر ظلماتِ خرافه‌پرستی و جهالت، خروج از منظومۀ عزا وُ عاشورا وُ امام‌زاده بازی‌های سیاسی-مذهبی را لازم می‌شمرد. به نظر او و دوستانش (خصوصاً تقی زاده، علی‌اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش) خروج از این کویر فرهنگی، راهی برای تجدّدِ اجتماعی و توسعۀ ملّی بود.

فروغی در سراسر مقالات و سخنرانی‌هایش به جایگاهِ بلندِ تمدّن و فرهنگ ایران اشاره نموده و به خصلت صلح‌جو و مدارا گرِ ایرانیان تأکید کرده است. او در مقالۀ «ایران را چرا باید دوست داشت؟» می‌گوید:

هرکسی با احوال ایرانیان درست معرفت یابد تصدیق خواهد کرد که این قوم در وظیفۀ خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر درراه وظیفه‌شناسی پیش‌قدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیش‌تر بوده است. هرچند برای ملت ایرانی به اقتضای طبیعت روزگار متأسفانه دوره‌های تنزّل و انحطاط نیز پیش‌آمده که در آن دوره‌ها از ابزار استعداد و مایۀ خداداد ممنوع و محروم گردیده است ولیکن ظلمتِ آن ایام همه‌وقت عارضی و قهری و موقتی بوده و بااین‌همه هیچ‌گاه تندبادِ حوادث که بر ایران و مردم آن هجوم آورده چراغ معرفت را در آن مملکت و آتشِ ذوق و شور را در دل ایرانیان به‌کلی خاموش ننموده».

کوشش‌های فروغی برای بازآفرینیِ «هویّت ایرانی» ازجمله عبارت بود:

۱-ت لاش برای بازسازی تخت جمشید،

۲– برگزاریِ جشن هزارۀ فردوسی با شرکت بسیاری از ایران‌شناسان برجستۀ بین‌المللی،

۳– تلاش در ساختمان آرامگاه فردوسی، حافظ، سعدی، عطار نیشابوری، خیّام. (گفتنی است که در معماریِ برخی از این بناها مهندس محسن فروغی، فرزند محمدعلی فروغی و از پیشگامانِ معماریِ نوین در ایران، نقش داشت).

۴– تأسیس فرهنگستان ایران برای جایگُزین کردن لغات بیگانه با واژگان فارسی،

۵– تشکیل انجمن آثار ملّی جهت حفظ آثار ملّی و باستانی ایران،

۶– کوشش در تأسیس موزۀ ایران باستان،

۷– تألیف و تصحیح چندین متن کلاسیک (مانند شاهنامۀ فردوسی، کلیات سعدی، دیوان حافظ، رباعیات خیام و…)،

۸– کوشش در تأسیس دانشگاه تهران (به همراهی علی‌اصغر حکمت، دکتر علی‌اکبر سیاسی و…).

۹– کوشش در تأسیس کتابخانۀ مجلس شورای ملّی،

۱۰– تألیف کتاب‌های تاریخ ساسانیان، تاریخ ایران قدیم، تاریخ مختصر ایران.

 

فیلسوفِ تجدّدگرائی

فروغی از آغازِ جوانی، حلِ مشکلات ایران را به‌طور تاریخی و دراز مدّت می‌دید و به همین جهت به‌نوعی «مهندسی اجتماعیِ تدریجی» معتقد بود (۲۳). با چنین اعتقادی بود که او آموزش‌وپرورش را پایۀ اساسی تحوّلات جامعه می‌دانست.

عموم افرادِ خاندان فروغی، ادیب، هنرپرور و فرهنگ‌ساز بوده و نقش بسزائی در ترویج آموزش‌وپرورش نوین و فرهنگ وُ هنر مدرن در ایران داشتند. پدرِ فروغی (محمدحسین فروغی، معروف به ذُکاءالمُلک اوّل) پیش از مشروطیّت با انتشارِ روزنامۀ تربیـت کوشید تا سپهر فکری و فرهنگی جامعه را دگرگون کند. روزنامۀ تربیت آئینۀ تمام نمائی است که دغدغه‌های فکری محمدحسین فروغی را نشان می‌دهد. علی‌اکبر دهخدا (یا میرزا جهانگیرخانِ صوراسرافیل) دربارۀ روزنامۀ تربیت نوشت:

تربیت، اوّل روزنامۀ آزادی است که در داخلۀ ایران خصوصاً در پایتخت به چاپ رسیده است. خدماتی که این روزنامه به وطن ما کرده است، یکی این است که مردم ایران از هرچه روزنامه بود آزرده‌خاطر بودند، تربیت به‌واسطۀ شیرینی بیان و مزایای چند که دارا بود، مردم را روزنامه‌خوان کرد. دیگر اینکه اهل هوش می‌دانند که تمام مطالب گفتنی را ذُکاءالملک در تربیت گفته و هنر بزرگِ او همین است که چیزهایی را که در زمان استبداد کسی یارای گفتن نداشت به قدرت قلم و پرده و حجاب انشاء و ادب چنان می‌گفت که اسباب ایراد نمی‌شد و مع‌ذلک زحمت و مرارت و صدماتی که در زیاده از ده سال روزنامه‌نویسی کشید و آزار و اذیّت‌هایی که از دوست و دشمن دید، به تصوّرِ کسانی که خارج از کار بودند درنمی‌آید» (۲۴).

روزنامۀ صوراسرافیل ضمن شرحِ بلندی دربارۀ زندگی و خدمات فرهنگی محمدحسین فروغی، مرگِ وی را «فاجعۀ ادبی» می‌داند که «شاید به این نزدیکی‌ها [جامعۀ] ایران به مرمّت آن موفق نشود»(۲۵).

محمدعلی فروغی در کنارِ چنان پدرِ دانشوری پرورش یافت و با آموختنِ زبان‌های انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی و عربی، با تاریخ و فرهنگ و فلسفۀ شرق و غرب آشنا شد، «زبان‌دان»ی که به قولِ استاد ایرج افشار: «خریدن کتاب‌های اروپائی جزء واجبات زندگیش بود»(۲۶).

با چنان آگاهی و بضاعتی فروغیِ جوان در هجده‌سالگی به تدریس فلسفه و تاریخ در دارالفنون پرداخت و سپس به‌عنوان مترجم انگلیسی و فرانسه در کنار پدرش در «وزارتِ انطباعات» به کارِ انتشار کتاب و مطبوعات مشغول شد.

پس از صدور فرمان مشروطیت (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی) و با توجه به آگاهی فروغی از قوانین اروپائی، او مسئول دبیرخانۀ مجلس شورای ملّی گردید و پس از سقوط استبداد صغیر محمدعلی‌ شاه، نمایندۀ‌ مردم تهران شد. فروغی ضمن تدریس در مدرسۀ علوم سیاسی، به ترجمۀ کتاب‌های مهمّی مانندِ «اصول علم ثروت ملل» (اکونومی پلتیک)، «تاریخ ملل مشرق زمین» و «حقوق اساسی یا آداب مشروطیتِ دول» پرداخت. رسالۀ اخیر، نخستین کتاب اساسی و مهم دربارۀ مشروطیّت و مبانی آن بود (۲۷).

 

فروغی از چشم دیگران

استادان و فرزانگانِ بسیاری دربارۀ فضل و فضیلت محمدعلی فروغی سخن گفته‌اند، ازجمله، استاد سعید نفیسی، دکتر قاسم غنی، استاد مجتبی مینوی، استاد حبیب یغمائی، دکتر علی‌اکبر سیاسی و…(۲۸) سعید نفیسی در مقالۀ «یک مردِ بزرگ»، از وقار و شخصیّت فروغیِ جوان چنین یاد می‌کند:

مشهورترین و برجسته‌ترین و داناترین معلم آن روزگار مردِ آراسته و بسیار خوش‌رفتار و خوش‌روی و موقّری بود که باکمال وقار به سرِ درس می‌آمد و باکمال مهربانی و رأفتِ پدرانه با ما رفتار می‌کرد. این مرد بزرگ در آن روزها بیش از چهل سال نداشت. موقّرترین لباس‌های آن روز را می‌پوشید. همیشه سرداری [جامۀ بلند] از پارچه‌های پررنگ و بیشتر سیاه و سرمه‌ای در برداشت. کلاهِ ماهوتی نسبتاً کوتاهی بر سر می‌گذاشت. همۀ دگمه‌های سرداریِ او همیشه بسته بود و در آن زمان این علامت مُنتهای وقار بود»(۲۹).

علی‌اکبر سیاسی-نخستین رئیس دانشگاه تهران- ضمن اینکه فروغی را «منشیِ کم‌نظیر، سخن‌سنج، سخن‌شناس، خطیب،‌ ادیب، مورّخ و دانشمند» می‌نامد، تأکید می‌کند که شخصیّت فروغی «مانند تابلوی نقاشیِ گران بهایی است که برای اینکه بهتر به زیبایی آن پی ببریم باید چند قدم به عقب برویم»(۳۰).

 

جانِ عرفانی و ذهنیّتِ عقلانی

مفهومِ «تابلوی نقاشی گران‌بها» نشانۀ چندوجهی بودنِ شخصیّت فروغی است. به‌عبارت‌دیگر، محمدعلی فروغی دارای جانی عرفانی و ذهنیّتی عقلانی بود. جانِ عرفانیِ فروغی، وی را با میراث گران‌قدر فرهنگ و ادب ایران پیوند می‌داد. تصحیح کلیّات سعدی، رباعیّات خیّام و شاهنامۀ فردوسی و مقالات متعدّد دربارۀ زرتشت، فردوسی، خیّام نیشابوری، سعدی، حافظ، عُرفیِ شیرازی و ابوعلی سینا نشانۀ دانشِ گران‌مایۀ فروغی در شعر و ادبیّات و فرهنگ ایران بود.

ذهنیّتِ عقلانی -امّا- محمدعلی فروغی را به اندیشه‌های سقراط و دکارت پیوند می‌داد. او در سال ۱۳۰۰ با ترجمه و تألیف کتاب معروفِ سَیرِ حِکمت در اروپا جامعۀ ایران را با فلسفۀ غرب آشنا نمود. ازنظر تنوّع کتاب‌ها، مقالات و سخنرانی‌ها می‌توان فروغی را با جواهر لعل نهرو مقایسه کرد (۳۱).

فروغی با دو بالِ عقلانیّت و اعتدال (واقع‌گرائی) کوشید تا جامعۀ پُرآشوبِ ایران را به سامان وُ ثبات برساند. آن عقلانیّت و اعتدال سیاسی وجه دیگری نیز داشت و آن، پرهیز فروغی از «عوامگرائی» (پوپولیسم) بود. او نه عوام‌فریب بود و نه فریفتۀ عوام. فروغی – هیچ‌گاه – مسحورِ «توده‌ها» نشد و شعور وُ عقلانیّت سیاسی را به شور وُ «احساساتِ توده‌ها» تنزّل نداد و لذا، به کسبِ «وجاهت ملّی» بی‌اعتنا بود.

علی میرفطروس

بخش دوم

بخش پایانی

ali@mirfetros.com

_______________________

پانویس‌ها:

۱– یادداشت‌های روزانۀ محمدعلی فروغی، به کوشش ایرج افشار، نشر مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، تهران، ۱۳۸۸، ص ۳۵

۲– ایران درگذرِ روزگاران (مجموعۀ گفتگوها)، به کوشش مسعود لقمان، نشر شورآفرین، چاپ دوم، تهران،۱۳۹۳، صص ۲۱۳-۲۱۷

۳-دیوان ملک‌الشعرای بهار، به کوشش دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۸، ص ۳۱۴

۴– خاطرات در خاطرات، نشر ویستار، تهران،۱۳۷۳، صص ۵۰-۵۱؛ مقایسه کنیدبا سخن وحید دستگردی، «ایران، از فحش ویران است!»: مجلۀ ارمغان، سال نهم، شمارۀ ۶، صص ۲۲۵- ۲۲۶ و شمارۀ ۷-۸، سال ۱۳۰۱، صص ۲۷۳-۲۸۴؛ برای آگاهی از سَیرِ دشنام‌گوئی در تاریخ ایران نگاه کنید به مقالۀ نگارنده: نگاهی به یک عارضۀ تاریخی.

۵– نگاه کنید به: حدّادی، بهمن، «مطبوعات توده‌ای» در: حزب تودۀ ایران، ج ۲، تهران،۱۳۶۱، صص ۲۵۶-۲۸۶

۶– خاطرات محمدعلی فروغی، به کوشش محمد افشین وفایی و پژمان فیروز بخش، نشر سخن، تهران، ۱۳۹۶، ص ۶۶۷

۷ـ در مورد اخیر، سرنوشت شخصیّت برجستۀ سید حسن تقی زاده نیز- به خاطر حمایت و همکاری وی با حکومت رضاشاه – به سرنوشت فروغی شباهت دارد.

۸– اینکه بعدها این جریانِ فکری و سیاسی – مانند بسیاری از احزاب و ایدئولوژی‌های معاصر – به ابزاری برای تأمین منافع دولت‌های انگلیس یا فرانسه بدَل گردید، بحث دیگری است.

۹– مجلهٔ یغما، شمارهٔ ۱۴۲، ۱۳۳۹، ص ۶۵–۶۶؛ مقایسه کنید با مقالات فروغی، ج ۱، ص ۳۳۶

۱۰– نگاه کنید به: فریدون آدمیت، اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۹، صص ۱۱۰ و ۲۳۰-۲۳۴ و ۲۳۷.

۱۱– فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۶، ص ۶۳

۱۲– نگاه کنید به: فریدون آدمیت، اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده، پیشین، ص ۲۴.

۱۳ـ نگاه کنید به دیوان ادیب‌الممالک فراهانی، به کوشش وحید دستگردی، مطبعۀ ارمغان، تهران، ۱۳۱۲، صص ۵۷۵-۵۹۷. دربارۀ مقام ادبیِ ادیب‌الممالک فراهانی نگاه کنید به: یوسفی، غلامحسین، چشمۀ روشن، انتشارات علمی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۹، صص ۳۴۸- ۳۵۶؛ شفیعی کدکنی، محمّد رضا، با چراغ و آینه (در جستجوی ریشه‌های تحوّل شعر معاصر ایران)، نشر سخن، تهران، ۱۳۹۰، صص ۳۳۵-۳۴۵.

۱۴ـ نگاه کنید به مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، ۳۰ مهر ۱۳۰۶، جلسۀ ۱۵۹؛ دکتر مصدق و نطق‌های تاریخی او، گردآوری حسین مکی، انتشارات جاویدان، تهران،۱۳۶۴، ص ۳۵۷.

۱۵– آدمیّت، فریدون، فکر آزادی و مقدمۀ نهضت مشروطۀ ایران، نشر سخن، تهران،۱۳۴۰، صص ۲۱۷-۲۰۶.

۱۶– مقالات فروغی، ج ۱، انتشارات توس، تهران، ۱۳۸۴، صص ۷۵-۷۶

۱۷ـ زیرک زاده، احمد، پرسش‌های بی‌پاسخ در سال‌های استثنائی، نشر نیلوفر، تهران،۱۳۷۶، ص ۳۴۳

۱۸– مقالات فروغی، پیشین، ج ۲، «جواب فروغی به مطبوعات انگلیس»‌، صص ۲۸-۳۱

۱۹– فروغی، پیشین، ج ۱، صص ۷۴،۷۶ و ۷۹

۲۰– نگاه کنید به مجموعۀ مقالات و سخنرانی‌های فروغی دربارۀ فردوسی: مقالات فروغی، ج ۲، پیشین، صص ۳۰۹-۴۷۶

۲۱– مقالات فروغی، ج ۲، ص ۳۱۷

۲۲– نگاه کنید به «وصیّت فروغی به فرزندان خود»: سیاست‌نامۀ ذکاءالملک، به اهتمام ایرج افشار و هرمز همایون‌پور، نشر کتاب روشن، تهران، ۱۳۸۹، ص ۲۹۵، مقایسه کنید با تأمّلات فروغی که نوعی تناسخِ خیّامی را ابراز می‌کند: خاطرات فروغی، پیشین،۶۵۷

۲۳ـ اصطلاح «مهندسی اجتماعی تدریجی» از کارل پوپر است. نگاه کنید به: جامعۀ باز و دشمنان آن، ترجمۀ عزّت الله فولادوند، صص ۳۵۴-۳۷۵.

۲۴ـ صوراسرافیل، شمارۀ ۱۵، چهارشنبه ۲۹ رمضان ۱۳۲۵ هجری، ص ۵. از دوست پژوهشگرم آقای بهمن زبردست که این شمارۀ صوراسرافیل را در اختیارم گذاشته سپاسگزارم.

۲۵– صوراسرافیل، شمارۀ ۱۵، چهارشنبه ۲۹ رمضان ۱۳۲۵ هجری، ص ۵.

۲۶– یادداشت‌های روزانۀ محمدعلی فروغی، پیشین، صص ۹-۱۲.

۲۷ـ دربارۀ این رساله نگاه کنید به پیشگفتارِ مفصّلِ دکتر چنگیز پهلوان: رسالۀ «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیّت دُوَل، محمدعلی فروغی»، درزمینۀ ایران‌شناسی، تهران، زمستان ۱۳۶۸، صص ۳۲۹-۴۲۱

۲۸– برای برخی از این نظرات نگاه کنید به: سخنانی دربارۀ فروغی [مجموعۀ مقالات و سخنرانی‌ها]، گردآوری ایرج افشار، کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران،۱۳۵۴

۲۹– ماهنامۀ کاوه، شمارۀ ۳۴، مونیخ آلمان، فروردین ۱۳۵۰، صص ۵۰-۵۱؛ مجلۀ بخارا، شمارۀ ۱۲۱، آذر و دی ۱۳۹۶ – ص ۱۷۸

۳۰– نگاه کنید به سخنرانی دکتر علی‌اکبر سیاسی در: کوهی کرمانی، حسین، از شهریور ۱۳۲۰ تا فاجعۀ آذربایجان و زنجان، ج ۱، نشر مظاهری، تهران، ۱۳۲۹؟ ص ۲۱۶

۳۱ـ تعداد تألیفات، ترجمه‌ها، تصنیفات، تصحیحات، مقالات و سخنرانی‌های محمدعلی فروغی بیش از ۴۰ جلد است. گزیدۀ نوشته‌ها و سخنرانی‌های نهرو در ۲۰ جلد منتشرشده است. کتاب معروف نهرو بانام «نگاهی به تاریخ جهان» در ۳ جلد و در ۱۹۴۴ صفحه با ترجمۀ شیوای محمود تفضّلی به فارسی منتشرشده است.

پست‌های مرتبط

بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردم

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
قبول اطلاعات بیشتر