احتمال بروز دگرگونیهای بنیادی در ایران در سالی که هم اکنون در آغاز آن هستیم بسیار زیاد است. انباشته شدن مسائل و مشکلات روزافزون رژیم، چه با مردم ایران و چه با دیگر کشورها، هرگز تا این حد به مرز انفجار نزدیک نبوده است. بیکاری، گرانی، ورشکستگی مادی و معنوی رژیم مردم را در شرایطی حتی دشوارتر از جنگ هشت ساله قرار داده است.
در رابطه با حساسترین مسأله روز یعنی مذاکرات هستهای، اشتباهات و عدم هوشیاری سیاسی سران رژیم و فشار روزافزون تحریمهای آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد موجب شده است که بیش از هر زمان جمهوریاسلامی در معرض ضعف و ناتوانی قرار گیرد زیرا امروز دیگر در هر نوع مذاکره گزینهای جز عقبنشینی و تسلیم برایش باقی نمانده است. به علت دخالتهای غیر متعارف در امور دیگر کشورها، پشتیبانی از بشار اسد و مشارکت در جنایات رژیم خونخوار او، موجی از تنفر و انزجار علیه خامنهای و حکومتش در میان مردم خاورمیانه و دیگر کشورها ایجاد شده است. تداوم عمر رژیمی با چنین مشخصات در منطقه متحول خاورمیانه و در جهان بهم تنیده امروز بسیار غیر محتمل به نظر میرسد.
دیر یا زود و به نحوی از انحاء، فساد و استبداد همراه با تعصب و بیلیاقتی شرایطی ایجاد خواهد کرد که مردم ایران بتوانند خود را از شر این بختک شوم رها سازند. در این مورد هیچگونه شکی جائز نیست. اما آیا تیرهروزی و نگونبختی ملت ایران تنها با سقوط این حکومت مرگ و وحشت به پایان خواهد رسید؟ هستند کسانی که این رژیم واپسمانده را معلول و نه علت جهل و عقبماندگی مردم ما میدانند. اما بدون آنکه بخواهیم در این زمان وارد این بحث دور و دراز شویم، باید اذعان کرد که تا ابد نمیتوان تنها با دشنام به تاریکی در انتظار نور و روشنایی نشست. نباید فراموش کرد که حتی همسایگان بادیه نشین ما که هرگز از فرهنگ و تمدنی همانند ما برخوردار نبودهاند چگونه از خواب غفلت بیدار شدهاند و در مسیر پیشرفت و مدرنیته این چنین فداکاری و تلاش میکنند.
به کجا و چگونه؟
برای گذار از مصیبت جمهوریاسلامی و از سرگیری مسیر بازسازی و توسعه میهنمان، نیازمند طرح و برنامهای روشن و دقیق هستیم. هیچ ملت و کشوری نمیتواند برای پیشرفت و توسعه خود از دیگران نسخه از پیش پیچیده شدهای به عاریت گیرد. این پرارزشترین تجربه ایست که کشورهای در حال توسعه در قرن بیستم آموختهاند. اما از تجربههای موفق و ناموفق دیگران میتوان آموخت و بهرهمند شد. در شرایط امروزی ایران شعار دادن و ذکر مصیبت نه درد بی درمانی را شفا خواهد بخشید و نه دیگر خریداری دارد. آنچه میتواند مورد توجه قرار گیرد چارهجویی و ارائه مسیر برای آینده کشور است.
انتظار تلاش نهایی را از درونمرز برای سرنگونی رژیم اسلامی داشتن، در شرایط کنونی از واقعیت به دور است. بسیارند کسانی که میگویند یکبار به خطا و نسنجیده انقلاب کردیم و این چنین گرفتار شدیم. این بار بدون اطمینان خاطر از امکان آیندهای امیدبخش نباید از مردم بیش از آنچه کردهاند و میکنند انتظاری داشت. پاراداکس تجربه شوم انقلاباسلامی یکی از دلائل تداوم آن شده است زیرا مردمان هوشمند به سختی دوبار مرتکب یک اشتباه میشوند. زمانی تقبل”ریسک” و خطر کردن معقول به نظر میرسد که در” آن سوی خطر” طلایههایی از امید خودنمایی کند. مردم احساس اطمینان کنند که نه تنها برنامه و نقشهای در شرف تکوین است بلکه هستند کسانی که لیاقت جلب اعتماد عمومی را دارند. هستند کسانی که به تفکر نشستهاند و توانستهاند نقشه راهی برای گذار از دوزخ اسلامی به سوی زندگانی درخور انسانیت ارائه دهند.
رهائی از جهنم فقر و عقبماندگی
فراموش نکنیم که طی نیم قرن گذشته بسیاری از کشورهای نوپا از مسیرجنگ و فقر و عقبماندگی با موفقیت گذشتهاند. از ژاپن و آلمان گرفته تا کره جنوبی و هند، از ترکیه و برزیل گرفته تا چین و روسیه، با گذشتههایی بسیار متفاوت اما مشکل، توانستهاند ملتهای خود را نجات دهند. طی همین سی و اندی سال که کشورما ترقی معکوس کرده و از سرکردگی کشورهای در حال توسعه مانند کره جنوبی، برزیل و ترکیه به گداخانه کشورهای واپسمانده همانند بنگلادش، اتیوپی و سومالی پیوسته است، چین عقبمانده و گرسنه، با گذار از سیستم شکست خورده کمونیزم، توانسته است به دومین قدرت اقتصادی جهان مبدل شود.
مسلماً شرایط ایران با هیچکدام از این کشورها یکسان نیست اما آنقدر موارد مشابه وجود دارد که بتوان با یک بررسی دقیق و بهرهگیری از تجارب موفق دیگران حداقل پارهای از مشکلات را که در مسیر راه بازسازی اقتصادی و اجتماعی ایران وجود دارد بهتر شناخت و از جوانب مثبت تجارب دیگران بهرهبرداری کرد.
منظور از چنین بررسی به هیچ وجه تهیه یک برنامه اقتصادی برای توسعه نیست. دوران برنامهریزی و دخالت مستقیم دولت در اقتصاد به پایان رسیده است و آنقدر تجارب نامطلوب از خود به جای نهاده است که دیگر امروز کمتر کسی بازگشت به آن تجارب را مطرح میکند. نقش حکومت در اقتصاد و در دنیای معاصر بسیار محدود و مشخص است. در واقع زمانی نیاز به دخالت بیشتر از سیاستهای اقتصادی کلان “Marco Economic Policy” مطرح میشود که به علت حوادث غیر قابل پیشبینی از نوع جنگ و یا حوادث غیر مترقبه طبیعی، اقتصاد ملی کشور از مسیر خود خارج شده باشد. در غیر اینصورت این دولت و بانک مرکزی هستند که مستقل از یک دیگر، اولی سیاست مالی یعنی بودجه دولت را تنظیم و اداره میکند و دیگری پاسدار ارزش پول ملی یعنی مبارزه با تورم است. زمانی که این دو سکان استقلال عمل خودرا از دست بدهند اقتصاد ملی دچار همان مصائبی میشود که ملت ایران روزانه از آن رنج میبرد. زمانی هم که دولتها بخش خصوصی را که ایجاد کننده واقعی اشتغال و ثروت است از صحنه میرانند نتیجه آن جز تورم، بیکاری، فساد و سرانجام فروپاشی اقتصادی نخواهد بود.
از آنجا که شکست سیاستهای اقتصادی جمهوریاسلامی این چنین کشور را ورشکسته و مردم را مستاصل کرده است، برای خصوصیسازی واقعی و محدود کردن نقش دولت، سپاه و بنیادهای مافیائی در امور اقتصادی نیازمند مطالعه و طرحهای اجرائی هستیم. اکنون زمان آن رسیده است که برای نجات کشور و تضمین آیندهای درخشان برای ایران به جای برگزاری کنفرانسها و نشستهای بیحاصل و رقابتهای بینتیجه و کودکانه سیاسی از چهرههای درخشان و برجستگان علمی و مدیران متبحر ایرانی برای بازسازی کشور و ایجاد شرایطی که بتوان هر چه سریعتر کشور را در مسیر پیشرفت و توسعه قرارداد استمداد شود. زمانی میتوان از مردم درونمرز انتظار خطر کردن داشت که آنها با حصول اطمینان به آیندهای امیدبخش و این بار با اطمینان هرچه بیشتربه سرانجام کار وارد صحنه مبارزه شوند.