عمامه‌پرانی و عمامه‌های ساکت

عمامه‌پرانی

یکی از واژگان کلیدی برای فقهای شیعه و مراجع اثنی‌عشری لغت «احتیاط» است. فقیه و مرجع شیعی باید همواره بکوشد تا کم بگوید و وقتی‌که می‌گوید از عواقب گفته خود آگاه باشد. احتیاط سبب می‌شود که فقیه شیعی تا آنجا که ممکن است سکوت را بر گفتن ترجیح دهد و هرگاه هم که می‌گوید عبارت «والله اعلم بالحقایق الامور» را از یاد نبرد؛ اما گاه اتفاق می‌افتد که سکوت احتیاط‌آمیز فقیه به معنای تائید کردار و گفتار ظالمان تلقی می‌شود.

آیا امروز، درحالی‌که بخشی از جوانان ایران در برابر نظام خمینی‌گرا قرارگرفته‌اند، سکوت فقها و مراجع می‌تواند معنایی جز تائید ظلم، فساد و سرکوب این نظام داشته باشد.

در هفته‌های اخیر، با تماس‌های مستقیم و غیرمستقیم با فقها و مراجع، تماس‌هایی که طی سال‌ها به شکل‌های گوناگون برقرارشده بود، کوشیده‌ایم تا نظر آنان را درباره اوضاع کنونی ایران دریابیم؛ اما تا امروز پاسخی جز «احتیاط» یا پیام‌های مبهم و دوپهلو نگرفته‌ایم.

در نقطه مقابل فقها و مراجع فقهی شیعه، روحانی‌نمایانی قرار دارند که پرگویی و حرافی را در دفاع از یک نظام ارتجاعی شکست‌خورده را به شکلی غثیان‌آور از حد گذرانده‌اند. به‌عبارت‌دیگر، آنان که باید بگویند سکوت می‌کنند و آنان که نباید عربده می‌کشند.

این دو روش متضاد بیش از هر کس و هر چیز به نهاد روحانیت شیعه صدمه می‌زند. توده مردم سکوت علما را علامت رضا می‌دانند. به همین سبب است که حرمت سنتی روحانیت در ایران به‌سرعت در حال فروریختن است. در آغاز نهضت مشروطیت، بازی عمامه‌پرانی تنها آخوندهای درباری وابسته به روسیه تزاری را هدف می‌گرفت. امروز، عمامه‌پرانی آخوندها و طلابی را هدف قرار داده است که در حاشیه نظام خمینی‌گرا قرار دارند. آخوندهای وابسته به «بیت رهبر» بدون محافظان مسلح درملأعام ظاهر نمی‌شوند و با اتومبیل‌های ضدگلوله رفت‌و‌آمد می‌کنند. آیت‌‌الله‌ها علی خامنه‌ای، احمد جنتی و امثالهم در خطر از دست دادن عمامه خود نیستند.

فقها و مراجع سنتی فروریختن حرمت روحانیت را می‌بینند اما حاضر نیستند بگویند که در نبرد جاری میان بخش بزرگی از مردم ایران و حکمرانان خمینی‌گرا کجا ایستاده‌اند.

در هفته‌های اخیر، بسیاری از مؤمنان به این مراجع پیام فرستاده‌اند که موضع خود را مشخص کنند. یکی از آنان می‌پرسد:

چرا خفه‌شده‌اید؟

امیر طاهری

چرا حساب خود را جدا نمی‌کنید؟

یکی دیگر می‌پرسد: مگر مدعی نیستید که وجدان جامعه هستید؟

حوزه صامت یا لال به چه درد می‌خورد؟

دیگری، با نقل‌قولی از سعدی، می‌نویسد: چو می‌بینی که نابینا و چاه است‌، اگر خاموش بنشینی گناه است.

 

تکلیف آخوندنمایان معلوم‌الحال دفاع از نظامی است که آنان را به قدرت و ثروت رسانده است. آنان باید مجیز بگویند، خلق را تهدید کنند، دروغ ببافند و رجاله‌بازی درآورند.

الگوی آنان آیت‌الله روح‌الله خمینی است که اصل «احتیاط» را نمی‌شناخت‌ــ دهان‌گشادی که طی کمتر از ۱۸ ماه، بیش از ۲۰۰ سخنرانی داشت.

اما روحانیون شیعه سنتی الگوهای دیگری دارند، از میرزای شیرازی گرفته تا سید ابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله حکیم طباطبایی، آیت‌الله خویی، آیت‌الله خوانساری، آیت‌الله میلانی، آیت‌الله شریعتمداری و… فقهایی که می‌دانستند کی و کجا سخن بگویند و کی و کجا سکوت اختیار کنند. آنان این نصیحت سعدی را شنیده بودند: دو چیز طیره عقل است، لب فروبستن به‌وقت گفتن و گفتن به‌وقت خاموشی.

در انقلاب آزادی‌بخش مشروطه، بخش بزرگی از روحانیت نیز به ملت پیوست و دارودسته آخوندهای وابسته به تزار روس را کنار زد. امروز نیز ملت ایران در نبرد است با بخشی کوچک از روحانیت و روحانیون وابسته به روسیه. آیا وقت آن نشده است که فقها و مراجع سنتی سکوت خود را بشکنند؟

نظام خمینی‌گرا از آغاز دشمن روحانیت سنتی شیعه بوده است. خلع لباس آیت‌الله شریعتمداری، اقدامی بی‌سابقه در تاریخ شیعه در ایران، ماهیت این رژیم را نشان داد. سپس، نوبت آیت‌الله سید محمد روحانی و آیت‌الله بهاءالدین محلاتی بود که با تهمت و بهتان و افترای بوق‌های رژیم روبرو شوند. آیت‌الله قمی طباطبایی در حصر خانگی قرار گرفت و کوچه محل منزل او را با دیوار بستند. اعدام چهار روحانی با رأی دادگاه‌های قلابی دشمنی رژیم خمینی‌گرا را با شیعه سنتی ایران نشان داد. کوشش برای ترور آیت‌الله مهدی روحانی در پاریس و آیت‌الله محمد شیرازی در نجف این دشمنی را تائید کرد. تخریب سیمای آیت‌الله حسینعلی منتظری، اعدام داماد او و قرار دادن اعضای خانواده‌اش در حصر یا زندان نشان داد که این رژیم حتی به بنیان‌گذاران خود رحم نمی‌کند. امروز نیز بیش از ۲۰۰۰ روحانی و طلبه در زندان‌های نظام خمینی‌گرا گرفتارند.

سکوت فقها و مراجع سنتی باعث شده است که آخوندهای رده پایین، شاید برای حفظ آبرو یا حتی جان خود، در خانه بمانند یا مانند حجت‌الاسلام محمد خاتمی برای دلسرد کردن مردم، سکوت چندساله خود را بشکنند. خاتمی در بیانیه اخیرش می‌گوید: «براندازی نه ممکن است و نه مطلوب

آنجا که «نه ممکن است» مطرح است، باید پرسید آیا خاتمی علم غیب دارد و می‌تواند آینده را ببیند؟ اما واژه کلیدی در بیانیه دوآستری او لغت «مطلوب» است؛ یعنی ایشان خواستار تغییر رژیم نیست‌ــ حتی اگر کشتی خمینی‌گرایان روی دریایی از خون شناور بماند. بااین‌حال، خاتمی می‌پذیرد که تعداد ناراضیان از اوضاع کنونی کشور چندین برابر معترضانی است خیابان‌ها را اشغال کرده‌اند.

علما و فقهای سنتی اگر بخواهند صنف خود را از مهلکه برهانند، نمی‌توانند ساکت بمانند. ما از آنان انتظار نداریم که به معترضان بپیوندند. حداقل انتظار ما این است که از صنف خود دفاع کنند و نشان دهند که اکثریت ده‌ها هزار آخوند در ایران، عراق، لبنان و دیگر کشورهایی که شیعیان در آن‌ها حضور دارند، نظام خمینی‌گرا را تائید نمی‌کنند. علما و فقهای سنتی بی‌تردید می‌دانند که قیام کنونی جوانان ایران فقط قله کوه یخ را نشان می‌دهد.

روحانیت شیعه، در سطح میانی و پایین، حساب خود را از نظام خمینی‌گرا جدا کرده است. در حال حاضر، تعداد روحانیون یا آخوندهایی که کارمند یا مشاطه‌گر رژیم‌اند حدود ۴۰۰۰ تن برآورد می‌شود، درحالی‌که در آمار سال ۱۳۹۰ رقم روحانیون شیعه در ایران ۱۲۰ هزار تن اعلام شد. در سال‌های اخیر، بیش از ۵۰۰۰ روحانی و طلبه علوم دینی از ایران به عراق مهاجرت کرده‌اند و بدین‌سان، از نظام خمینی‌گرا تبری جسته‌اند.

برائت از این رژیم را بعضی روحانیون ایرانی اهل سنت و جماعت نیز اعلام کرده‌اند. آنان می‌دانند که نظام خمینی‌گرا نه جمهوری است و نه اسلامی و نه ایرانی. این نظام بر اساس کیش شخصیت بناشده است و بدین‌سان، تجسم نوعی شرک به شمار می‌رود. این نظام با عاملان بزرگ‌ترین کشتارهای معاصر مسلمان همدوش و متحد است‌ــ از چین کمونیست گرفته تا روسیه پوتین و سوریه بعثی.

حداقل کاری که مراجع و فقها می‌توانند بکنند این است که حتی با لحن احتیاط‌آمیز سنتی، بگویند: ما از این‌ها نیستیم و این‌ها از ما نیستند.

ازآنجاکه شیعه اثنی‌عشری فاقد سازمانی کلیسایی است، تعیین اینکه چه کسانی را می‌توان در صدر مراجع و فقها دید دشوار است؛ اما آنانی که جامعه تشیع را مطالعه می‌کنند، امروز روی چند اسم به‌عنوان مراجع و فقهای ارشد شیعه توافق دارند: آیات عظام علی حسینی سیستانی، حسین وحید خراسانی، موسی شبیری زنجانی، جواد علوی بروجردی، صادق حسینی شیرازی، محمد اسحاق فیاض و محمدباقر ایروانی.

بدین‌سان، مخاطب این مقاله آقایان مذکور در فوق هستند که در چند دهه گذشته از دژ شیعه سنتی در برابر حملات مستقیم و غیرمستقیم دشمنانی مانند صدام حسین، روح‌الله خمینی، علی خامنه‌ای و گروه‌های تروریستی وابسته به نظام خمینی‌گرا دفاع کرده‌اند.

بیش از چهار دهه ظلم و فساد و سوءاستفاده از دین و مذهب در ایران، شیعه اثنی‌عشری را، شاید برای اولین بار در پنج قرن اخیر، با خطر اضمحلال روبرو کرده است. بعضی‌ها ممکن است بگویند چه‌بهتر! بعضی دیگر ممکن است به من حمله کنند که چرا برای روحانیتی که امروز باخشم جوانان ایران روبرو است دلسوزی می‌کنم.

پاسخ من این است: تشیع جزئی از کل ایران است و ما خواستار یک ایران متحد بر اساس کثرتیم که با حفظ سنن دینی، مذهبی، فرهنگی و تاریخی خود، در پی ساختن آینده بهتری است‌ــ ایرانی که در آن برای همه ادیان و مذاهب و همچنین برای بی‌دینان و حتی دین‌ستیزان فضای آزاد در چارچوب قانون فراهم باشد.

در ایران آینده، هر چیزی به‌جای خویش نیکو خواهد بود. در ایران آینده، اگر آزادی برای همه نباشد، برای هیچ‌کس نخواهد بود.

آیا حوزه‌های ساکت این صدا را خواهند شنید؟ والله اعلم بالحقایق الامور.

برگرفته از ایندیپندنت فارسی

مطالب مربوط

بازگشت شبح سر ریدر بولارد

زبان: وسیله تفاهم یا بهانه‌ای برای دشمنی؟

ایران و روسیه: روسلان‌های وفادار

این سایت برای ارائه بهتر خدمات به کاربران خود ، از کوکی‌ها استفاده می‌کند.
This website uses cookies to improve your experience. We'll assume you're ok with this, but you can opt-out if you wish
اطلاعات بیشتر